سه شنبه, ۲۰ شهریور, ۱۴۰۳ / 10 September, 2024
مجله ویستا

دلزده از دنیای واقعی


دلزده از دنیای واقعی

انیمیشن هایی که ما را سر جایمان میخکوب می کنند

انیمیشن خیلی دوست دارم، چون از دنیای واقعی جدایم می‌کند. چون هیچ چیزش واقعی نیست. جدیت حال به هم‌زن دنیای واقعی را ندارد. همین فانتزی بودنش خوب است و من را جذب می‌کند. قیافه آدم‌هایش را که واقعی نیستند دوست دارم. اینکه پر از رنگ است... همه چیزش من را جذب می‌کند. چون آدم‌های توی انیمیشن شبیه آدم‌های واقعی نیستند برای من جالبند. انیمیشن‌های مورد علاقه‌ام خیلی زیادند. مثلاً «شرک» یا «گربه سگ» را خیلی دوست دارم. کلاً پیگیر انیمیشن‌ها هستم. برای ماهایی که توی زندگی‌های واقعی هرروزه‌مان کلی مشکل برای خودمان داریم و با چیزهای ناخوشایند زیادی روبه‌رو هستیم، هر چیزی که ما را از این فضای واقعی و جدی و پر از مشکل دور کند باید جالب باشد. و چه چیزی بهتر از انیمیشن که ما را صاف می‌برد توی دنیای خوب و پر از خاطره کودکی. من وقتی انیمیشن می‌بینم واقعاً محوش می‌شوم و به چیز دیگری فکر نمی‌کنم.

اصلاً نمی‌توانم به چیز دیگری فکر کنم چون غرق می‌شوم تویش. نه اینکه ارادی باشد. نه، واقعاً دست خودم نیست. همه چیزش را انگار خودم حس می‌کنم. وقتی شیطنت یک بچه را می‌بینم و تلاشش برای پنهان کردن خرابکاری‌هایش از چشم پدر و مادرش، همه روزهای کودکی خودم می‌آید جلوی چشمم. نمی‌گویم که اصلاً فیلم نمی‌بینم و فقط انیمیشن می‌بینم، چرا فیلم هم می‌بینم اما جذابیتی را که انیمیشن برای من دارد هرگز فیلم ندارد. چرا؟ چون فیلم همان تکرار زندگی‌های خودمان است. من دوست دارم وقتی فیلم یا انیمیشن می‌بینم از زندگی خودم و از دغدغه‌هایم دور شوم. این کمک را فقط انیمیشن به من می‌کند و فیلم‌ها به ندرت می‌توانند من را از روزمرگی‌هایم دور کنند. من فکر نمی‌کنم انیمیشن دیدن، کوچک‌سال و بزرگسال داشته باشد. البته انیمیشن‌های امروز این‌طور‌ند که مخاطب‌های بزرگسالشان از مخاطب‌های کودک، اگر بیشتر نباشند ،کمتر هم نیستند. چون دقتی که در ساخت‌شان می‌شود خیلی زیاد است و به خاطر همین برای بزرگسالان هم حرف دارد که بزند و جذب‌شان می‌کند.

من عاشق قیافه‌های شخصیت‌های توی انیمیشن هستم. فرقی هم نمی‌کند که آدم باشند یا حیوان. نگاه معصوم یک کودک توی انیمیشن دلم را آب می‌کند. یا مثلاً گفت‌وگو‌های دو تا حیوان که مثل آدم‌ها با هم جر و بحث می‌کنند! به نظرم انیمیشن قابلیت‌هایی دارد که فیلم آن قابلیت‌ها را ندارد. مثلاً انیماتور می‌تواند شخصیت‌های انیمیشن‌اش را درست همان طور که دوست دارد ساخته و پرداخته کند اما یک فیلمساز نمی‌تواند بازیگرانش را طوری انتخاب کند که دقیقاً مطابق با شخصیت‌های فیلمنامه‌اش باشند. مجبور است از بین آدم‌های محدودی که به عنوان بازیگر در دسترس‌اش هستند چند نفر را انتخاب کند اما انیماتور این مشکل را ندارد. انیمیشن برای من جذاب‌تر از فیلم است اما چیزی که هست این است که با شخصیت‌های انیمیشن نمی‌شود خیلی همنوایی و همذات‌پنداری داشت. اما با شخصیت‌های فیلم می‌شود همذات‌پنداری داشت به همین دلیل درک شخصیت‌های توی فیلم برای من راحت‌تر است.

زمانی که کودک بودیم و کارتون می‌دیدیم، همه چیز‌ش به نظرمان واقعی می‌آمد. من غرق می‌شدم توی کارتون. خیلی به این فکر نمی‌کردم که این شخصیت‌ها واقعی نیستند. مثلاً همیشه قلباً طرفدار موش توی کارتون تام و جری بودم و از ته دلم می‌خواستم که همیشه بتواند از دست گربه در برود. اینکه الان به انیمیشن علاقه دارم دلیلش این است که من را پرت می‌کند به روزهای خوب کودکی‌ام. روزهایی که حس کارتون دیدن در آن روزها با حس انیمیشن دیدن توی بزرگسالی خیلی فرق داشت. کارتون «فوتبالیست‌ها» را یادم می‌آید که رسماً عاشق شخصیت‌هایش می‌شدم. دعا می‌کردم مثلاً تیم امید برنده باشد. دوباره دیدن فیلم‌های دوران کودکی هم همین حس را بهم می‌دهد. مثلاً فیلم «خواهران غریب» را که می‌بینم، یاد روزهای ۹ سالگی‌ام می‌افتم و همین طوری اشک می‌ریزم!

خیلی توی خط کارتون دیدن نبوده‌ام و نیستم و این هم دلیل خاصی ندارد. گاهی نسبت به بعضی چیزها یک گارد الکی دارم و یکی از این چیزها هم انیمیشن است. البته گاردی که در مقابل انیمیشن دیدن دارم، دلیلش این است که فکر می‌کنم حوصله دیدنش را ندارم. یادم نمی‌آید هیچ وقت شده باشد که تنهایی نشسته باشم و کارتون دیده باشم. هروقت که دیده‌ام همراه خواهرم بوده و به اصرار او. البته همان موقع‌ها هم خیلی خوشم آمده اما این باعث نشده که ترجیح بدهم به جای فیلم، انیمیشن نگاه کنم. فکر می‌کنم انیمیشن‌های امروز خیلی جذاب تر از انیمیشن‌های گذشته‌اند.

مشخص است که کار کارشناسی دقیقی پیش از تولید هر کدام از این انیمیشن‌ها انجام شده. انیماتور‌ها دقیقاً می‌دانند که یک کودک چه چیزی را دوست دارد و از نظر روانشناسی دوست دارد صحنه یک انیمیشن چطور ساخته شود و چینش‌اش چطور باشد. کار روانشناسی عمیقی که برای کارتون‌ها انجام می‌شود، باعث می‌شود تاثیرگذاری‌شان خیلی عمیق باشد. مثلاً وقت‌هایی که من انیمیشن می‌بینم، تا مدت‌ها شخصیت‌هایش توی ذهنم می‌مانند و با دیدن عروسک‌های این شخصیت‌ها در مغازه‌ها، دلم برای آنها تنگ می‌شود. حس می‌کنم انگار قرار است همیشه زنده و در حال حرکت باشند، نه ثابت و بی‌تحرک، در ویترین مغازه‌ها.

ریحانه هاشمی