پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کاراکترهای عصبی


کاراکترهای عصبی

نگاهی به نمایش”سه روز ابدی” نوشته محمد ابراهیمیان و به کارگردانی رهام مخدومی

نمایشنامه"‌سه روز ابدی" از ساختاری برخوردار است که در آن دو داستان، موازی با یکدیگر پیش می‌روند.

داستان خانواده ‌آقای کیانی و داستان مریم و نشاط. این دو خانواده در حال و هوایی متفاوت سیر می‌کنند و از طبقات اجتماعی متفاوتی نیز هستند که حلقه ‌اتصال این دو، پسر آقای کیانی به نام خسرو است.

خسرو که دانشجوی فلسفه است خود از نظر شیوه ‌نگاه به زندگی و ایدئولوژی با پدرش اختلاف دارد. آقای کیانی زندگی را در کسب و کار و پول درآوردن خلاصه کرده ‌اما خسرو زندگی را به گونه‌ای دیگر می‌بیند. این اختلافات تا جایی پیش می‌روند که آقای کیانی در کوچکترین برخورد با پسرش شروع به سرزنش و تحقیر او می‌کند و این موضوع همزمان خشم خود او و خسرو را بر می انگیزد. دعواهای مداومی که خانم کیانی می‌بایست دائماً واسطه گر آن باشد و با دور کردن پسر و پدر از یکدیگر سعی کند آتش قهر آن دو را خاموش کند. در این میان رابطه ‌خسرو و نشاط رابطه‌ای دوستانه است که ته رنگی از مرید و مرادی هم دارد. در صحنه ‌نخست زمانی که آقای کیانی در میان دعواهایش با خسرو می‌خواهد نام دکارت را ‌مثال بزند و فقط اشاره می‌کند: اون دوست فیلسوفت، چی بود اسمش؟ خسرو در جواب می‌پرسد: نشاط؟ با وجود این در طول نمایش هیچ صحنه‌ای از برخورد بین نشاط و خسرو به تصویر کشیده نمی‌شود و هیچ گاه حد این دوستی به وضوح بر صحنه نمایش داده نمی‌شود. تنها با توجه به گرایشات فکری خسرو و نشاط به نظر می‌رسد تشابهات فکری بیشتری بین آن دو وجود داشته باشد تا بین آقای کیانی و پسرش خسرو یا دوستش نشاط.

نشاط و مریم زوج جوانی هستند که تنها یک هفته از عقد آن دو می‌گذرد. زمانی که نمایشنامه‌نویس برای نمایش زندگی این دو در نظر گرفته صبح زود روزی است که قرار است در پایان آن جشن عروسی این دو در باغی بزرگ برگزار شود. لباس عروسی دوخته و آماده بر آویزی آویزان است. رابطه ‌عاشقانه‌ این دو نه از طریق اطلاعات دهی مستقیم و با دیالوگ‌های مستقیم بلکه از طریق در نظر گرفتن موقعیتی در صحنه که در لفافه ‌خود شکل رابطه ‌این دو را نیز بیان می‌کند، نشان داده شده است. مریم پایان‌نامه ‌نشاط را که بر اساس انجیل یوحنا است تایپ می‌کند. نشاط می‌گوید و مریم تایپ می‌کند و در خلال این موقعیت شکل رابطه ‌این دو و کاراکترهایشان معرفی می‌شوند.

کارگردانی این نمایش سمت و سویی رئالیستی دارد و تلاش شده ‌تا به واقعیت وجود آدم‌های روی صحنه نزدیک شویم. با وجود این بازی دو بازیگر نقش‌های نشاط و مریم به مراتب باورپذیرتر از دیگر بازیگران است. در صحنه‌هایی که مریم و نشاط بر صحنه حضور دارند فضایی راحت و بی‌دغدغه ایجاد می‌کنند که در آن تماشاگر می‌تواند نمونه‌ نوعی کاراکترها را پذیرفته و به راحتی با آن‌ها ارتباط برقرار کند، اما در صحنه‌هایی که خانواده ‌آقای کیانی حضور دارند با فریادهایی غلوآمیز روبرو می‌شویم که مداومت و اصرار بازیگران بر حفظ این شکل نه تنها از حد تحمل تماشاگر خارج است بلکه باورپذیری کاراکترها را نیز تا حد ممکن تقلیل می‌دهد. تصنع در بازی‌های تمام افراد خانواده‌ کیانی به چشم می‌خورد و زمانی که آنان بر صحنه هستند، بر خلاف صحنه‌هایی که مریم و نشاط بر صحنه حضور دارند نمی‌توان به راحتی نمایش را دنبال کرد.

اشتباهات کارگردان در هدایت بازیگران در این صحنه‌ها بسیار به چشم می‌خورد. در صحنه ‌نخست که شاهد از خواب پریدن آقای کیانی و واگویه‌های او با خود هستیم. از همان آغاز تصنع در بازی او جلوه‌گر می‌شود. این تصنع با ورود خانم کیانی و خمیازه‌های پی در پی او که هیچ کدام حس خواب‌آلودگی او را القا نمی‌کنند ادامه می‌یابد و با حضور پسر خانواده و انفعال او در مقابل حمله‌های خشونت آمیز پدرش و یا فریادهای گاه و بیگاه او که هیچ کدام عکس‌العملی درست به نظر نمی‌رسند و تنها التهاب خارج از قاعده‌ صحنه را تشدید می‌کنند، ادامه می‌یابد. البته بازی بازیگر نقش خانم کیانی در صحنه های بعد به مراتب بهتر و باورپذیرتر می‌شود اما به نظر می‌رسد کارگردان در هدایت بازیگر نقش آقای کیانی راه خطا را رفته‌ و با انباشته کردن صحنه از فریادهای گوشخراش او سعی در نشان دادن کاراکتری عصبی و خشن داشته که در این مورد به نتیجه نرسیده است. لزومی ندارد که برای نمایش کاراکتری عصبی که با نسل بعد از خود مشکل دارد و در خانه و خانواده احساس همزمان برتری و حقارت را بر دوش می‌کشد (چیزی که از خلال دیالوگ‌های آقای کیانی می‌شد دریافت) بازیگر را به فریادهای گوش‌خراشی که تنها وجه تصنعی بازی او را قوت می بخشند، واداشت.

برای دستیابی به این هدف تنوع در بیان بازیگر و در شیوه ‌بازی او بیشتر لازم است، برای مثال در صحنه‌ نخست زمان نمایش نیمه شبی است که در آن ممکن است سایر همسایه‌ها خواب باشند اما فریادهای آقای کیانی یکبار هم خانم کیانی را وادار نمی‌کند تا برای حفظ آبرویش هم که شده یکی دوباری به او هشدار دهد. بازیگر نقش خواهر خانم کیانی هم در همان فضای غلوآمیز ظاهر می‌شود که دیگران هم ظاهر می‌شوند، علاوه بر این که شخصیت‌پردازی این کاراکتر در نمایشنامه هم هنوز شکلی باور‌پذیر نگرفته است و بیشتر به دستاویزی برای شکل دادن ساختار مورد نظر نمایشنامه‌نویس و کارگردان در صحنه ‌ بمباران بدل می‌شود.

دستارویزی که قرار است تا حدودی با طنز و تفاوت دیدگاهش در دیالوگ‌ها فضای موجود در آن صحنه را بشکند اما این موضوع نه در متن، نه در کارگردانی و نه در بازیگری تحقق نمی‌یابد. تمام این مسائل موجب می‌شوند تا در کلیت نمایش بازی‌ها یکدست نباشند و با حضور هر کدام از کاراکترها بر صحنه، شاهد شکلی دیگر از بازی باشیم که بافتی متفاوت با دیگران دارد. این ناهمواری بیش از همه در مقایسه ‌صحنه‌های مربوط به بازی نشاط و مریم با صحنه‌های مربوط به آقای کیانی و خانواده‌اش رخ می‌نماید.

طراحی صحنه‌ نمایش"سه روز ابدی" یکی از عناصر برجسته‌ این نمایش است. طراح صحنه با استفاده از حجم‌های مختلف علاوه بر خلق فضاهای گوناگون و متنوع، از وسایل و حجم‌های صحنه به عنوان وسیله‌ای کاربردی سود می‌جوید و با تغییر شکل هر کدام آن‌ها در هر صحنه‌ای می‌تواند فضایی دیگر خلق کند. در طراحی صحنه رنگ چندانی به چشم نمی‌خورد و رنگ غالب، خاکستری است. تنها در صحنه‌ پایانی نمایش است که از رنگ سبز نیز استفاده می‌شود. شاید اگر طراح صحنه به رنگ‌ها توجه بیشتری نشان می‌داد، نمایش از تنوع بصری بیشتری بر خوردار می‌گشت.

موسیقی نمایش به تاثیرگذاری نمایش کمک کرده و در تکمیل برخی فضاها بی‌تاثیر نیست.

افسانه نوری