دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

گزارش یک زوال


گزارش یک زوال

در مطلب پیش رو به گزارش کتاب « ارزشهای اخلاقی رو به زوال ما » اثر پر فروش جیمی کارتر رییس جمهور سابق ایالات متحده پرداخته شده است نویسنده در این کتاب از افول ارزشهای سنتی جامعه آمریکایی سخن گفته و نسبت به تبعات آن هشدار می دهد

منشور حقوق شهروندی آمریکا در اصلاحیه چهاردهم خود که در سال ۱۸۶۸ به قانون اساسی اضافه شده تصریح می کند هر کسی که در آمریکا متولد شده و یا تبعه آن باشد از حقوق و امتیازاتی برخوردار است که هیچ کس نمی تواند آن را لغو کند . این بند تاکید می کند که هیچ ایالتی بدون طی مراحل قانونی نمی تواند حق حیات ، آزادی و مالکیت شهروندان را محدود کند . اما امروز و بخصوص پس از یازده سپتامبر در آمریکا این پرسش در میان مردم و صاجب نظران مطرح است که این حقوق چقدر در مورد شهروندان رعایت می شود و آیا دولت ایالات متحده واقعا خود را متعهد به اصول آن می داند یا خیر ؟ میزان پایبندی و اعتقاد راستین دولت ها به حقوق و آزادی های شهروندی اتفاقا در مواقع بحران آشکار می شود و تبعات یازده سپتامبر عیار خوبی برای سنجش این تعهد قانونی و اخلاقی در نزد ابرقدرت یگانه زمانه ماست .

چارلی چاپلین نابغه سینما فیلم کوتاهی دارد به نام مهاجر ( Immigrant) فیلم کسانی را نشان می دهد که به امید دستیابی به زندگی و فرصتهای بهتر ، به مقصد آمریکا بر کشتی می نشینند . زمانی که مهاجران به سواحل آمریکا می رسند دوربین ابتدا مجسمه آزادی و نمایی از شهر نیویورک را نشان می دهد و سپس به ماموران اداره مهاجرت می رسد که به محض پهلو گرفتن کشتی ، به دور مهاجران طنابی می کشند و اقدام به سرشماری آنها می کنند . این کنایه شدید به « سرزمین آزادی » از سوی چاپلین که به یقین گرایشهای چپ گرایانه داشت در اوایل قرن بیستم ( ۱۹۱۷) صورت گرفت . اما آیا امروز نیز جامعه آمریکایی مصداقی از همان محدودیت هاست ؟

جیمی کارتر رییس جمهور پیشین آمریکا بدلیل حضور و فعالیت در سطوح بالای سیاسی و مدنی ، قطعا این صلاحیت را دارد که درباره چنین مواردی اظهار نظر کند . او در کتاب پرفروش خود به نام « ارزشهای اخلاقی رو به زوال ما » مردم کشورش را از زوال اخلاقی ، از دست رفتن ارزشهای سنتی و مذهبی ، مخدوش شدن جدایی دولت و کلیسا ، موقعیت فرودستی زنان و بسیاری مسایل دیگر بیم می دهد .

در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش ، وزارت دفاع آمریکا بیانیه ای منتشر کرد که بطور رسمی جواز بکارگیری شکنجه در بازجویی ها را صادر کرده بود . متن بیانیه چنین است :

« رییس جمهور به رغم وجود قوانین بین المللی در رابطه با ممنوع کردن استفاده از شکنجه به عنوان فرمانده کل قوا دارای این صلاحیت و مرجعیت است که تقریبا هر نوع عمل جسمی یا روانی را تا حد شکنجه و نیز شکنجه در حین بازجویی جایز شمارد . »

کارتر با انتقاد شدید از این بیانیه محدودیت های ایجاد شده پس از یازده سپتامبر از جمله بازداشهای بدون مدرک ، نگه داشتن افراد در زندان بدون ارایه مشاوره حقوقی و تفهیم اتهام ، تفتیش عقاید ، تجسس خانه های مردم ، مصادره اموال ، ورود سرزده به منزل افراد ، جمع آوری اطلاعات شخصی و باز بینی پرونده پزشکی مردم را نمونه ای از نقض حقوق شهروندی می داند . وی با اشاره به مورد زندان ابوغریب و گوانتانامو که در آنها حتی نوجوانان نیز نگهداری می شدند ، چنین اعمالی را موجب شرمساری و از دست رفتن اعتبار آمریکا می داند . « جای بسی تاسف و شرمساری است که شاهد انحراف از رهبری سنتی جامعه به عنوان قهرمان حقوق بشر هستم . تنها مردم ما می توانند حکومت ما را به راه راست بازگردانند و تعهد اخلاقی آن را به قانون ، مذهب و سیاست به مسیر اصلی خود بیاورند . » ( ص ۱۴۱ )

مساله مهم دیگری که نویسنده به آن اشاره می کند دخالت تمایلات سیاسی در قضاوت های حقوقی است . وی به مورد ویژه جان بولتن اشاره می کند که در دوران معاونت وزارت خارجه ، به دروغ ادعا کرده بود صنایع دارو سازی کوبا درگیر تولید سلاح های شیمیایی هستند . پس از آن که تحلیل گران اطلاعاتی از تایید نظر وی خودداری کردند بولتن سعی کرد آنها را اخراج کند . مساله مهم دیگری که در مورد جان بولتن مطرح است بی اعتنایی آشکار وی به سازمان ملل و قوانین بین المللی است . « هنگامی که از او درباره مذاکرات مسالمت آمیز برای حل و فصل اختلافات بین المللی سوال شد ، پاسخ داد من اهل این قرطاس بازی ها نیستم . » ( ص ۱۰۶ )

کارتر در بخش دیگر کتاب از سیاست خارجی آمریکا و استفاده بیش از حد از زبان زور انتقاد می کند و آن را یکی از دلایل افت منزلت کشور در چشم جهانیان می داند . وی به طور مشخص به نوع تعامل حکومت بوش با کره شمالی اشاره می کند و می افزاید تهدید آن کشور و قرار دادن آن در محور شرارت موجب هسته ای شدن کره شمالی شد . نویسنده ، سیاست عدم مذاکره با کشورهای مخالف آمریکا همانند سوریه و کره شمالی را بنیاد گرایانه خوانده و آن را دلیل اصلی محو نفوذ آمریکا در قاره آسیا می داند . وی با نگاهی عمیق تر اتخاذ این شیوه را نتیجه دخالت مذهب در سیاست و نفوذ بنیادگرایان مسیحی بر سیاست آمریکا قلمداد می کند . کارتر در ادامه همین بخش به عقایدی در میان راستگرایان اشاره می کند که بی شباهت به عقاید « انجمن حجتیه » خودمان نیست . از نظر این بنیاد گرایان ، عیسی مسیح روزی ظهور خواهد کرد و مومنین واقعی را با خود به بهشت خواهد برد و در آنجا آنها شاهد رنج و عذاب رانده شدگان درگاه الهی خواهند بود . پیروان این مکتب معتقدند برای تسریع در رسیدن چنین روزی دارای مسوولیت شخصی هستند و دستور کار آنها نیز ایجاد جنگ در خاورمیانه ، تصرف کامل فلسطین توسط یهودیان و در پی آن جنگ با افراد ضد مسیح و در نهایت پیروزی نهایی عیسی مسیح است . ( صص ۱۲۳-۱۲۲ )

نظریه جنگ پیش دستانه مساله دیگری است که نظر جیمی کارتر را به خود جلب کرده است . وی این نظریه را خلاف قوانین بین المللی می داند و در عین حال تلویحا مقامات آمریکایی نظیر کاندولیزا رایس ، کالین پاول ، دیک چنی و جورج بوش را متهم می کند که قبل از حمله به عراق می دانستند زرادخانه صدام از وجود سلاحهای کشتار جمعی خالی است . نویسنده در ادامه جستار خود می نویسد پیگیری سیاست یکجانبه آن نوع همدردی که در پی واقعه یازده سپتامبر از سوی مردم دنیا برای ما آورده را به میزان زیادی از بین برد و « کشور ما را به بیشترین حد بی اعتمادی از سوی مردم جهان تنزل داده و احساس خصمانه آنها را به بیشترین حدی که تاریخ به یاد دارد ، افزایش داده است . » ( ص ۱۶۳ )

نویسنده در ادامه مباحث کتاب ، به حقوق زنان و مقام فروتر آنها نسبت به مردان در جامعه آمریکا می پردازد . وی بخصوص از رفتار محافظه کاران مسیحی انتقاد می کند که همچنان زنان را شهروندان درجه دو به حساب آورده و مانع از رسیدن آنها به مقامات بالای روحانی کلیسا می شوند . نویسنده ریشه این تبعیض ها را در روایت کتاب مقدس از خلقت زن می داند . در تورات آمده که خداوند پس از آفرینش آدم ، حوا را از دنده او آفرید و همین روایت موجب شده تا بنیادگرایان مذهبی رای به برتری مردان بر زنان بدهند . ضمن این که مساله گناه ازلی که مسیحیان معتقدند حوا آدم را بر آن برانگیخت در این تصور بی تاثیر نیست . اما جیمی کارتر در مقام یک انسان مذهبی و مدرس اناجیل ، سعی می کند با آوردن مثالهایی از برخی رفتارهای حضرت مسیح با زنان بخصوص مریم مجدلیه این بهانه را از محافظه کاران بگیرد و نشان می دهد که در مسیحیت تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد . وی تصریح می کند که امروزه در بسیاری از کشور های جهان ، زنان مورد سوء استفاده قرار می گیرند و رای بنیاد گرایان دینی مبنی بر فروتری آنها نسبت به مردان نمی تواند از آلام زنان بکاهد .

مساله محیط زیست و تمرد حکومت بوش از پیوستن به معاهده کیوتو و مهار گازهای گلخانه ای از جمله دیگر مسایل مورد توجه جیمی کارتر در این کتاب است . وی فشار صنایع بزرگ اتومبیل سازی ، شرکتهای نفتی و تولید برق بر کنگره آمریکا را جزء دلایل ناکامی سیاست های دفاع از محیط زیست می داند . نویسنده در ادامه صادقانه اعتراف می کند : « آمریکا تاکنون بزرگترین آلاینده محیط زیست بوده است و شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت ، یک گام غم انگیز دیگر از سلسله اعمالی است که ما را از علاقه هردو حزب به حفاظت از محیط زیست دور کرده است . همیاری دوستانه با جهان خداوند یک تعهد اخلاقی ، شخصی و سیاسی است . » ( ص ۱۸۵ )

جیمی کارتر در آخرین فصل از کتاب خود به یکی از مهم ترین دشواریهای پیش روی بشر یعنی شکاف فقرا و اغنیا می رسد . به عقیده نویسنده چنین شکافی هم در داخل جامعه آمریکا وجود دارد و هم میان کشورهای فقیر و غنی . کارتر اذعان می کند که به رغم انسان دوستی شهروندان آمریکایی ، میزان کمک دولت آمریکا به فقرای جهان به طور شرم آوری پایین است و تازه مساله زمانی تاسف بار تر می شود که بدانیم حجم بیشتر این کمک ها به جیب متحدان سیاسی- نظامی آمریکا می رود . در واقع آمریکا نه برای بهبود اوضاع فقرا بلکه با اهداف و مقاصد سیاسی به کشورهای هم پیمان خود پول می دهد . بودجه سر سام آور نظامی آمریکا شش برابر کشور روسیه است و چنین به نظر می رسد که تنها ابر قدرت جهان در حال برگزاری مسابقه تسلیحاتی با خود است . از نظر نویسنده ، قدرت نظامی بالا و یا گردن کلفتی برای هیچ ملتی احترام نمی آورد بلکه آنچه که باعث می شود یک ابر قدرت صاحب احترام و شایستگی شود : « تعهد او به حقیقت ، عدالت ، صلح ، آزادی ، فروتنی ، حقوق بشر ، سخاوت طبع و دیگر ارزشهای پسندیده اخلاقی است . » ( ص ۲۰۶ ) البته باید اذعان کرد که این آرزوی آقای نویسنده چندان سهل الوصول نیست چرا که قدرت و بخصوص قدرت زیاد همواره با خود سرکشی هم می آورد . وقتی ابرقدرتی بی مهار ، در محیطی بدون قدرتهای هم تراز حضور داشته باشد و با جامعه مدنی نیرومند جهانی هم روبرو نباشد ، خواه ناخواه به نفوذ گذاری و اعمال قدرت بر دیگران به نفع منافع خود خواهد پرداخت . به عبارت دیگر ، دلیل عمده سرکشی و یکه تازی آمریکا ، نبود موازنه و کنترل موثر قدرت در محیط بین المللی است .

کتاب « ارزشهای اخلاقی رو به زوال ما » با ترجمه آقای جمال هاشمی و به کوشش شرکت سهامی انتشار وارد بازار شده است . باید از زحمت جناب مترجم در ارایه این اثر به جامعه فرهنگی کشور سپاسگزار بود اما واقعیت آن است که این ترجمه هم بمانند هر کار دیگر بشری با ضعف هایی همراه بوده است . به عنوان مثال برخی اسامی بدرستی ضبط نشده اند و از اَشکالی استفاده شده که با آنچه که در فارسی متداول است و خواننده ایرانی با آن آشناست ، فاصله دارند . مثلا مترجم بجای عبارت آشنای « ایالات متحده » همه جا در کتاب « ممالک متحده آمریکا » را بکار برده است . موارد دیگری از این دست وجود دارد که می تواند موجب سردرگمی خواننده شود .

مترجم نامهای « بشار اسد » را بصورت « بشیر اسد » ( ص ۱۲۸) « فلوجه » را بصورت « فالوجاه » ( ص ۱۱۳) « گوانتانامو » را بصورت « گوانتانوما » ( ص ۱۲۸) « دنگ شیائوپینگ » را بصورت « دنگ اکسیا اُپینگ » ( ص ۳۵) آورده است . در ترجمه بخش هایی از کتاب نیز به نظر می رسد کلمات مناسب متن انتخاب نشده اند یا این کلمات در جای درستی ننشسته اند . مثلا در صفحه ۱۶۴ این جمله آمده است : « یک مجله پزشکی مورد احترام بریتانیایی ... » در حالی که مناسب تر بود برای مجله ، کلمه « معتبر » بکار رود . در صفحه ۱۹۳ در جمله « من یک کارتون ( فیلم نقاشی شده ) از یکی از روزنامه های ... » کلمه کارتون به اشتباه ترجمه شده است . با توجه به توضیحات ارایه شده در متن ، به نظر می رسد منظور از کلمه کارتون در اینجا نه « فیلم نقاشی شده » آنگونه که مترجم در داخل پرانتز گذاشته ، بلکه همان کاریکاتور باشد . در صفحه ۱۲۷ نیز این جمله آمده است : « مخالفین جدی برخی از ماده ها و بند های این لایحه ... » که با توجه به متن ، کلمه « موافقین » باید به جای « مخالفین » گذاشته می شد .

البته در کنار همه اینها باید از نقطه قوت اثر هم یاد کرد . مترجم درجای جای کتاب پی نوشتهای مناسبی را اضافه کرده است که هر چند در برخی موارد طولانی هستند اما نشان از دانش وسیع ایشان در زمینه های سیاسی ، جامعه شناسی و حتی روان شناسی دارد .

حسن توان