چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بازخوانی دروغ ۲۳۰۰ ساله بخش پایانی


بازخوانی دروغ ۲۳۰۰ ساله بخش پایانی

مدت کوتاه و کارهای زیاداصلان غفاری در کتاب خود فصلی را به ناممکن بودناقدامات اسکندر در زمانی کوتاه ۱۲ سال اختصاص داده است و می گوید ممکن نیست کسی بتواند در مدت کوتاه عمر اسکندر مقدونی این همه کار انجام دهد

● پایان کار یک سردار (بخش پایانی)

مدت کوتاه و کارهای زیاداصلان غفاری در کتاب خود فصلی را به ناممکن بودناقدامات اسکندر در زمانی کوتاه ۱۲ سال اختصاص داده است و می گوید: ممکن نیست کسیبتواند در مدت کوتاه عمر اسکندر مقدونی این همه کار انجام دهد.وی ابتدا به نقلاز کتاب مجمع التواریخ و القصص می نویسد: پادشاهی اسکندر رومی ۱۴ و به روایتی ۱۲سال بود. اسکندر به مغرب و مشرق رسید و عالم بگردید و پادشاهان را قهر کرد و بروبحر به زیر پای آورد و این به جز به عمر دراز نتوان کرد و الله اعلم

وی سپس نقل دیگری از یاقوت حموی نویسنده معجم البلدان می آورد که او نیز اسکندر رازیر سؤال برده است . در کتاب مذکور جلداول صفحه ۲۳۵ آمده است: «اهل سیر گفته اند کهاسکندر بن فیلفوس رومی پادشاهانی را بکشت و بر بسیاری چیره گشت و کشورهای بیشماریرا تا اقصای چین فتح کرد و سد را بنا و کارهای زیادی نموده بمرد در حالیکه عمر او۳۲سال و ۷ ماه و در این مدت دمی نیاسوده بود. مؤلف گوید: اگر این موضوع راست باشدعجیب و مخالف عادت است. آنچه به گمان من می رسد و خدا داناتر است اینکه مدت پادشاهیاو اوج نیکبختی او این مقدار بوده وعلما آن را به حساب عمر او گذاشته اند. سیر آفاقو طی منازل به همراهی لشگریان بخصوص اگر کندی حرکت قشون و احتیاج به کسب آذوقه وعلوفه و دفاع مدافعین قلاع وشهرها در نظر گرفته شود احتیاج به زمان دارد. این محالاست که با وجود داشتن سنی کمتر از ۲۰ سال بتواند در کشور خودنظم و نسق برقرار وهیبتش در دلها جا بگیرد و لشگریان گرد او جمع آیند و سرداری و سروری به دست آورد واینکه تجربه و عقلی به هم رساند که آن همه حکمتها یی که به او نسبت می دهند برای اوقابل درک باشدمحتاج به زمان دراز دیگری است. پس در چه زمانی او سیر جهان و کشورگشایی ها و ایجاد شهرها و گماشتن دست نشاندگان را انجام داده است...« مورخان یونانی و رومی پادشاهی اسکندر را یازده و عمر او را پس از فوت داریوش ۶ یا ۷سال دانسته اند. اسکندری که در اسکندر نامه ها معرفی شده جوانیست ۲۲ ساله با عده ایقلیل که البته بازهم برای منطقه کوچکی چون مقدونیه زیاد است و در حالیکه از پشت سرخود نامطمئن بوده سفر جنگی خود را آغاز می کند. در غیاب اسکندر بین آنتی پاتر نایبالسلطنه او و یونانیان ناراحت مرتباً منازعه برپا بود و بخصوص آژیس شاه اسپارت بهکمک لاسدمونیها با آنتی پاتر جنگ کردو حتی نوشته اند که اسکندر ۶۰۰ تالان پولبرای آنتی پاتر فرستاد تا مانع شورش یونان شود.با چنین وضع و در چنین شرایطیاگر کارهایی که طی ۱۰ یا ۱۱ سال کرده شده مورددقت قرار دهیم با مؤلف مجمل التواریخهم صدا شده خواهیم گفت که «این کار جز به عمر دراز نتوان کرد» مگر آنکه قدرت خیال ومعجزاتی که در این سفر جنگی کراراً به منصه ظهور رسیده به میدان آمده همه کار ها راروبراه و هر چیز را به جای خود قرار دهد. نویسنده کتاب قصه سکندر و دارا از جملهموارد ناممکن سفر اسکندر را به شرح زیر معرفی می کند: طول خط سیر و سرعت حرکت ـمسیری که برای اسکندر قائل شده اند به قدری طولانی و پرپیچ و خم و تعداد جنگها،محاصره ها، کشورگشاییها به اندازه ای پشت سر هم و زیاد است که حتی برای ما که درعصر اتم و جت و موشک هستیم و بخصوص برای اشخاصی که کمی به فنون استراتژی نظامی واردباشند و به ویژه اگر در نظر گرفته شود که از عده سی و پنج هزارنفری ارتش اسکندر سیهزار پیاده بوده اند باورنکردنی است. پلوتارک می گوید: «اسکندر در تعقیب داریوش درمدت ۱۱روز ۲۰۶ فرسنگ روی اسب راه پیمود. اگر کسی به طور تقریب مدت توقفهای اسکندررا از روی کارهایی که در ردیف شهرسازی، کشتی سازی، عروسی، جشنها، نمایشها وغیرهحساب کند مسلماً برای جنگها و عملیات نظامی و راهپیماییها وقتی باقی نخواهد ماند. به همین علت بوده که برای ارتش او سرعتی مافوق تصور قائل شده اند. تازه معلوم نیستبا در نظر گرفتن مدت توقفها اگر برای قشون او سرعتی معادل ۱۰۰کیلومتر در روز حسابکنیم حساب طول خط سیر درست دربیاید و حال آنکه این سرعت از توانایی بشر و اسب خارجو مسلما ً نمی تواند به حقیقت بپیوندد شهرسازی ـ اسکندر صرف نظر از جنگها و جدالها، محاصره ها، راهپیماییها، کشتی سازیهاو... به طور متوسط سالی چندین شهر ساخته است. و اگر برعکس آنچه گفته شد ایامی کهصرف جنگ و جدالها محاصره ها و راهپیماییها شده ازمدت سفر جنگی کسر کنیم وقتی برایشهرسازی باقی نخواهد ماند! یا باید ساختمان شهرها را به حساب روز و هفته سنجید درهر حال یکی از داستانهای مسخره اسکندرنامه ها داستان شهرسازیهای اسکندر است گوییبرای شهرسازی مثل گندم اقدام به پاشیدن تخم آن می کرده اندو یا آنکه منظورنویسندگان از کلمه شهر غیر از مفهوم متداول امروزی آن بوده است. مدت زمانی کهاسکندر از رودهید اسپ تا مصب سند پیموده ۷ الی ۱۰ماه دانسته اند دراین مدت از لحاظشهرسازی عملیات او به قرار زیر بوده است

۱ـ اسکندر در کنار رود هیداسپ به یادبود اسب خود به نام بوسفال که مرده بود شهری بناکرد.

۲ـ در همان نزدیکی سگ او هم به نام په ریتاس به رحمت ایزدی پیوست و شهری همبه یاد او ساخت (افسوس که گربه نداشت یا اگر داشت نمرد تا شهری هم به نام او ساخته شود).

۳ـ شهر نیکه یا نیکایا را ترمیم و تعمیر کرد.

۴ـ اسکندر در محل تلاقیرود آل سه زین و سند شهری بنا کرد.

۵ـ در کنار رود سند نیز شهری دیگر و کارخانهکشتی سازی ساخت.

۶ـ در ایالت موسیکانوس به امر او قلعه ای ساختند.

۷ـ درولایت سامباست اسکندر شهری به نام اسکندریه بنا کرد.

۸ـ در پتاله (مصب رود سند)هفس تیون به امر او بندر و کارخانه کشتی سازی ساخت.

۹ـ در کنار اقیانوس برایآنکه یادگاری از خود باقی بگذارد جای مساعدی انتخاب و شهر و بندری ساخت که به ناماسکندریه موسوم شد.

حال قضاوت با خواننده است که امکان ساختن ۹شهر و چند کارخانه کشتی سازی و تصرف۲۰۰۰شهر و مطیع نمودن ۷نوع مردم را با جنگهای خونین که طی آنها اسکندر در چند جاتاسرحد مرگ مجروح و مسموم می شود (خود جراحات وارده به اسکندر سخت و محتاج ماههااستراحت بوده است) مورد بررسی قرار دهد و چنانچه جواب منفی بود آیا این حوادث را بهچیزی جز خیالبافی و قصه پردازی می توان تعبیر نمود؟!

تعداد شهرهایی که اسکندرساخته ۲۲ یا ۲۴ شهر و به قولی هفتاد نوشته اند. مثلاً بنای شهر ازمیر، اسکندریهمصر، خاراکس در بین النهرین، را به او نسبت می دهند. پشتیبانی ارتش اسکندر از سویکشور کوچک مقدونی ممکن نبود.

اگر گفته مورخان را قبول کنید مقدونیه بخشی ازامپراتوری هخامنشی و بسیار کوچکتر از حتی یونان بوده است. نویسنده قصه اسکندر ودارا سؤال می کند که چگونه ممکن است این کشور کوچک توان پشتیبانی جنگهای طولانی راداشته باشد. مضافاً آنکه یونان ضمیمه شده به مقدونیه را هرگز نمی توان متحدمقدونیهدانست چرا که دشمنی بین یونان و مقدونیه عمیق تر از آن بوده که آنها بتوانند حتی به طور موقت دشمنی را فراموش کنند.

بنابراین مقدونیه تنها بازور می توانست یونان راآرام نگاه دارد. اصلان غفاری در مقایسه مقدونیه (و حتی مقدونیه و یونان با هم) باامپراتوری عظیم روم می گوید: وجود قصه هایی به نام اسکندر در قرن اول پیش از میلادو پیرایه هایی که افسانه نویسان به آن بسته اند علاوه بر جهانگیری و نفوذ به شرق رادر رم دامن زده و به طوری که درتاریخ زندگانی مردان نامی آن دیار دیده می شود اغلبسرداران و امپراتوران نامی چون کراسوس، ژول سزار، آنتوان، کاراکالا، سولا، تراژان وغیره هوس کشورگشایی و اسکندر شدن را در سر می پرورانیده و عده ای جان و مال و ارتشخود را بر سر این سودا از دست داده اند در حالی که نیروهای انسانی،مادی ، طبیعی امپراتوری عظیم رم و نبوغ سرداران بزرگ آن سرزمین با یونان و مقدونیه (نه مقدونیه تنها) قابل مقایسه نبوده است رومیان به تصدیق دوست و دشمن از هر لحاظ و بخصوص ازلحاظ نظامی دارای نبوغ خاصی بوده و اروپا را تا انگلستان به انضمام تمامی شمال آفریقا و شرق مدیترانه در حیطه اقتدار خود درآورده بودند در حالی که یونان ومقدونیه اگر قصه ده ساله اسکندر را نادیده انگاریم و اگر به تاریخهای قدیم و جدیدکه تماماً له یونان تنظیم شده متکی باشیم طی قرون متمادی از حدود یونان باستان وجزیره سیسیل پافراتر نگذاشته واگر هم گذاشته اند با ناکامی مواجه گردیده اند.

چنانچه روایات مربوط به جنگهای ایران و روم صحیح باشد شکست سرداران و امپراتورانبزرگی چون کراسوس، آنتونیوس، تراژان و تار ومار شدن لژیونهای بی شمار رمی یعنی فاتحین گل و ژرمانی در سرزمینهای غربی فلات ایران به دفعات و طی چندین قرن دلیل دیگری بر واهی بودن افسانه اسکندر و قشون کشی و فتوحات او با آن عده قلیل و وضع نامرتب می باشد اگر از لحاظ نظامی نیز موضوع مورد بررسی و مداقه قرار گیرد علی رغمنقشه ها و کروکیهایی که درباره جنگها به وسیله مورخین جدید کشیده شده بی اعتباربودن این روایات آشکار می شود.

● سرنوشت حکومت هخامنشی چه شد؟

ممکن است این سؤال برای خوانندگان پیش بیاید که پس عامل سقوط حکومت هخامنشیان چه بوده؟ در هر حال این حکومت منقرض شده و جای خود را به یک سلسله دیگر داده است. درپاسخ باید گفت که سلسله هخامنشیان به مانند ۲۹ حکومت پادشاهی در ایران در کنارطلوع با افول نیز مواجه شده و دچار فروپاشی گردیده است. در زیر برخی دلایل سقوطهخامنشیان می آید:

● وسعت بیش از اندازه

براساس یک تئوری، زمانی که یک امپراتوری از حدی بزرگتر شود دچار تعارضات درونی شدهو بالاخره از هم می پاشد. امپراتوری هخامنشیان از دهها ملیت و صدها شهر بزرگ و کوچکتشکیل شده بود. درصد پیشرفت حدود ولایات تحت فرمان شاهان هخامنشی به اندازه ای بودهکه ایران را در آن زمان به بزرگترین امپراتوری باستانی تبدیل کرد. مصر، فینیقیه،یونان، ایلام، بابل، فارس، بلوچستان، هندغربی، سایر حکومتهای بین النهرین، سارد،لودیه، ماوراءالنهر، ماورای قفقاز، صور، غزه و … تنها بخشی از این پادشاهی بوده است.

اکنون باید پذیرفت که گرد هم آوردن این همه ملیت در کنار هم نیاز به تدبیرمردانی چون کوروش و داریوش کبیر و یا قدرت نظامی خشایارشاه داشته و اگر پادشاهایران به هر دلیلی ضعیف می شده کل کشورهای تحت امر او تمایل به تمرد پیدا می کردند. از هم پاشیده شدن امپراتوری بسیار بزرگ عثمانی و روم و یا جمهوری سوسیالیستی شورویوپادشاهی انگلستان نمونه هایی از این مسأله بوده که چگونه قدرتهای جهانی در اوجعظمت دچار زوال گردیده اند. امپراتوری هخامنشی نیز از این قاعده مستثنی نبودهاست.

● هجوم یک نیروی بیگانه

هجوم اسکندر مقدونی با سپاه کم اما جنگجو و ماجراجویش سبب تزلزل ارکان حکومت ایراندر ۲۳۰۰ سال قبل شده است. به ویژه آنکه در اثربی تدبیری شاه ایران، اسکندر خود رابه آسیای صفیر، مصر و غرب خاورمیانه و دولتهای متعارض با ایران رسانده و غرب و شمالغرب امپراتوری ایران را ضعیف کرده است. از سوی دیگر شکست در یک جنگ در کنار خیانترئیس حراست شاه ایران (که منجر به مرگ داریوش سوم شد) خود می تواند سبب افزایشآشفتگی درسپاه و حکومت ایران شود. حمله اسکندر سبب شده تا به جز ایران و سرزمین هایایرانی نشین سایر مناطق تحت امر ایران قدرت گریز از مرکز پیدا کنند و کار امپراتوریبدون پادشاه ایران ساخته شود. اشرافیت بی اندازه، تجمل گرایی، شکاف طبقاتی و … آنچهاز گفته اکثر مورخین برمی آید، امپراتوری هخامنشی که درابتدا توسط شاهان عادل ومقتدر ایجاد شده بود در انتهای کار به دست افراد بی کفایت و ظالم افتاد. فقر بخشیبزرگ از مردم در کنار ثروت برخی دیگر نارضایتی طبقات مختلف را سبب شده بود و هیچچیز به اندازه این قضیه در انهدام یک کشور مؤثر نیست.

● حکومت سلوکیان

مطابق تعریف یونانیان و غربیها، حکومت سلوکیه در ایران ۶۰ تا ۷۰ سال به طولانجامیده و جانشینان اسکندر در این مدت ایران را کاملاً تحت اختیار داشته اند. اکنون سؤال این است که اگر اسکندر بهسرزمین اصلی ایران وارد نشده پس چه کسانی در سالهای ۳۲۶ ق.م تا ۲۵۰ ق.م در ایران قبل از حکومت پارتها فرمانرواییمی کرده اند؟ در پاسخ به این سؤال می توان گفت که دو احتمال وجود دارد.

۱ـ حکومت ایران بین سالهای ۳۲۶ ق . م تا ۲۵۰ ق. م به شکل مرکزی وجود نداشته و بهمانند قرون ۹ تا ۱۳ میلادی به شکل ملوک الطوایفی بوده است تا آنکه پارتیان (یا اشکانیان) از شمال ایرانبرخاسته و کل ایران را مجدداً به شکل یک امپراتوری شکل داده اند.

۲ـ حکومت پارتیان ۶۰۰ سال نبوده بلکه ۶۷۰ سال بوده و از همان ابتدا پس از مرگ شاههخامنشی، پارتیان قدرت را (مثلاً به فاصله چندسال) به دست گرفته اند. نباید از یاد برد که اطلاعات پیرامونپارتیان در ایران و جهان نسبتاً اندک بوده و تا همین چندی پیش تصورات نادرستی از حکومت آنها بوده است. از جمله چنانچهاصلان غفاری در کتاب خود ذکر می کند شاعر اندیشمند ایرانی ابوالقاسم فردوسی درحالی که بخش بزرگی از شاهنامهرا به تاریخ ایران اختصاص می دهددر باره پارتیان چنین می گوید:

چو کوتاه شد شاخ وهم بیخشاننگوید جهاندیده تاریخشاناز آنها به جز نامنشنیده امنه در نامه خسروان دیده ام

واین سؤال برانگیز است که چگونه فردوسی از آنها هیچ اطلاعی نداشته حال آن که اینحکومت طولانی ترین دوران پادشاهی ایران را داشته است پیداشدن برخی آثار کم اهمیت از دوران سلوکیه برخی از مورخان وجود دوران سلوکیه را با مواردی چون پیداشدن سکه های یونان درایرانتوجیه می کنند اما اصلان غفاری می گوید: آیا پیداشدن سکه های ساسانی در اسکاندیناوی می تواند نشانه حکومت ساسانی در شمال اروپا باشد.نتیجه گیری نهایی اسکندر مقدونی سرداری ماجراجو، بااستفاده از نام پدرش فیلیپ مقدونی فاتح یونان، بانیرویی حدود ۳۰هزار نفر واردآسیای صغیر می شود در نبردهای محلی با نیروهای مرزبان وساتراپهای ایران ناموفق است.اما به دلیل نارضایتی ملل تحت حکومت ایران، (در آسیای صغیر، خاور نزدیک وحاشیه دریای مدیترانه) دفع کامل اوممکن نمی شود. در نهایت در نبرد با قلعه غزه در شمال شرق مصر حاکمیت ایران دراین کشور را متزلزل کرده وبه خطرمی اندازد.مجدداً با اجیرکردن نیروهای تازه وتشویق توسط کشورهای شمال وشمال غرب ایران برای نبرد باداریوش باز می گردد وچنانچه ذکر شد به دلیل ضعف فرماندهی وقتل داریوش به دست رئیس نگهبانانش بر ارتش ایران ظفرمی یابد اما برای ورود به خاک اصلی ایران درهمان ابتدای کار از مردم محلی ساکن جنوب سلسله جبال زاگرس شکستخورده ودوباره به بین النهرین عقب نشینی می کند و در بابل در اثر افراط در میگساری وخوشگذرانی در۳۲سالگی می میرد. این مقاله تنها برچند چیز اصرار می ورزد ودرمورد باقی اطلاعات رسیده از گذشتگان تنها به دیدهتردید می نگرد اما آنها را رد نمی کند.

۱ـ یونانیان سابقه جهانگیری نداشته اند بنابراین نمی توانسته اند ابزار موردنیازیک فرمانده (هرچندنابغه) را برایکشورگشایی های بی حد وحصر فراهم کنند

۲ـ اسکندر مقدونی از نظر رزمی سرداری جسور ومبارز بوده اما باتوجه به اطلاعاترسیده حتی از مورخان یونانی ، وی هوش ودرایت یک سردار جهانگشا را نداشته است . بدونوجودچنین اصلی نمی توان چنگیز، تیمور، ناپلئونوسزار شد. حرکت از بین مناطق صعب العبور، بی توجهی به عقبه نظامی و تدارکاتی ،میگساری بی حد وحصر، …

۳ـ نمی توان در ۲۰سالگی به کشوری چیره شد وپس از آن ۱۲ سال بدون حضور مجدداً درآنکشور از منابع آن برای تسخیر جهان استفاده کرد. چنانچه سردارانی مانند نادر،ناپلئون، چنگیزخان ، تیمور لنگ ، اعراب، سزار،… همگی بطور دائم از کشور موطن خودتغذیه می شدند وکلیه سردارانی که از وطن فاصله گرفتند و بی توجه به لجستیک وتدارکاتوارد نقاط ناشناخته شدند نظیر هانیبال وشارل ۱۲ علیرغم رشادت و پیروزی اولیه موفقبه نتیجه گیری نهایی نشده اند.

۴ـ در جنگهای قدیم به هیچ عنوان میسر نبوده که سپاهی درمقابله با ارتش ۱۰ یا۲۰برابر خودوارد جنگ شده وحتی آنها را شکست دهد ویاتلفات یک به ۲۰ ، ۳۰ یا ۲۷۰برابر اصلاً پذیرفته نیست. دیگر اینکه درسپاه اسکندر خبری از متخصصین قلعه گیری ،قلعه کوب منجنیق وبرجهای متحرک نبوده ویا نمی توانسته باشد وبدون این وسایل نمیتوان شهرهای بزرگ را تسخیر کرد واگر بوده که نمی توان روزی ۱۰۰کیلومتر راه پیمودویا از رودخانه های خروشان و دره هاو یا کوههای پربرف گذر کرد

۵ـ دست آخر اینکه جعل تاریخ بسیار ساده است! تاریخ قرن بیستم را به سادگی سانسورمی کنند ویا اطلاعات پیرامون آن را بطور ناقص منتشر می کنند، چگونه می توان انتظارداشت تاریخ اسکندر مقدونی در ۲۳۵۰ سال قبل بدون اشکال جدی باشد آن هم درحالی کهنزدیک ترین مورخ به او چندقرن با اوفاصله داشته است وچنانچه ذکر شد مورخان تاریخیونان باستان اکثراً داستان نویس، روایتگر عادی و یا شیفته شخصیت اسکندربوده اند.

این نوشتار از سوی اهورا (Ahouraa.ir) پخش شده، مهر ورزیده و بن مایه را یاد آوری کنید!

کیان