پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سودای معرفت خالص


سودای معرفت خالص

مروری بر کتاب «از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک»

کتاب «از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک» اثر دکتر محمدرضا ارشادی‌نیا در سال ۱۳۸۶ توسط بوستان کتاب قم منتشر شده است.

این کتاب در شش فصل معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، خداشناسی، جهان‌شناسی، معرفت نفس و معادشناسی تنظیم شده است. در فصل معرفت‌شناسی، محور عمده بحث تبیین معنای انحصاری عقل از دیدگاه تفکیک و نیز کیفیت پیدایش معرفت و نشان دادن اینکه میان فلسفه و شریعت در حوزه‌های اصلی معرفت تباین کلی وجود دارد، می‌باشد. فصل دوم (هستی‌شناسی)، متمرکز است بر نظر ویژه تفکیک درباره ماهیت و وجود و اینکه اصالت با ماهیت است نه با وجود. فصل سوم (خداشناسی) به موضوع شناخت خداوند و صفات او اختصاص یافته است و در فصل چهارم، عمده مباحث درباره نحوه نگاه تفکیک به جهان هستی و تبیین مراتب عالم می‌باشد. فصل پنجم (معرفت نفس)، موضوع خصوصیات نفس و اینکه آیا نفس انسانی حادث است یا قدیم و نحوه ارتباط نفس و بدن از دیدگاه مکتب تفکیک را در دستور کار خویش قرار داده است و در فصل آخر (معادشناسی) کوشش شده به طور اجمالی نظر تفکیک‌گرایان در خصوص معاد و شبهات و مسائل اطراف آن، از جمله تناسخ و اعاده معدوم و شبهه آکل و ماکول نقد و بررسی شود.

از نکات مثبت کتاب، ذکر نظریات مکتب تفکیک به صورت بی‌واسطه از نظریه‌پردازان این مکتب از جمله میرزا مهدی اصفهانی، شیخ محمود تولایی (حلبی)، شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد تهرانی می‌باشد.

از سوی دیگر، این کتاب در نوع خود، یکی از بهترین کتبی است که در بررسی و نقد مکتب تفکیک تألیف گردیده است. چرا که بنیان و شاکله و هیأت تفصیلی این مکتب را به روشنی، در معرض دید قرار می‌دهد.

هر فصل این کتاب شامل سه بخش است، بخش‌های توصیف نظریه تفکیکی، تحلیل و نقد و بررسی نظریه و این جداسازی این امکان را فراهم نموده است که نویسنده با دقت بیشتری ابتدا نظریات تفکیکی را توضیح و تبیین نماید و بعد آنها را به لحاظ واژه‌شناسی، پیش‌فرض‌‌ها، لوازم پیش‌فرض‌ها و نظام بحث تحلیل نماید و دست آخر از طریق نقد زبانی، توجه به سازگاری درونی و برونی نظریه و مطابقت با واقع، نظریات تفکیکی را نقد و بررسی نماید.

اما از مهمترین ایرادات وارد بر نویسنده این است که در سراسر متن، موضعی سرسختانه و لحنی کاملاً سازش‌ناپذیر در برخورد با آرا و نظریات مکتب تفکیک دارد. غلظت این تقابل به حدی است که حتی مؤلف محترم نتوانسته است مانع بروز ضدیت و تقابل خویش در بخش توصیف نظریات شود، بخشی که مؤلف وعده داده بود، صرفاً اختصاص به شرح و توضیح غیرجانبدارانه مکتب تفکیک داشته باشد. همین موضوع سبب شده که اساساً آقای محمدرضا ارشادی‌نیا، با تمامی آرا مکتب تفکیک تقریباً بدون استثنا برخوردی حاکی از عدم پذیرش مطلق داشته باشد.

ایراد قابل ذکر دیگر این که مؤلف کتاب صرفاً به ذکر پاره‌ای از سخنان تفکیک‌گرایان که عمدتاً نتیجه‌گیری‌های آنها از آیات الهی و روایات صادره از ائمه علیهم‌السلام می‌باشد، اکتفا نموده در حالی که بهتر این بود که مؤلف کتاب، رنج ارجاع و ذکر آیات و احادیث مستفاد از جانب تفکیک‌گرایان را نیز برخود هموار می‌کرد.

در سیر مطالب این کتاب، نکات قابل توجهی در مورد مکتب تفکیک، آشکار می‌شود. مکتب تفکیک دو مدعای بزرگ دارد. ادعای اول این است که علوم بر دوقسمند؛ علوم بشری و علوم الهی. منظور از علوم الهی، قرآن و احادیث صادره از ائمه اطهار علیهم‌السلام می‌باشد و علوم بشری، یعنی تمام معارف بشری اعم از فلسفه و عرفان و ریاضی و هر چه غیر از قرآن و روایات باشد. از دیدگاه تفکیک، تمام علوم بشری پوچ و باطل هستند، چرا که همگی بدون توسل به تنها سرچشمه اصلی علم، یعنی وحی و روایات شکل گرفته‌اند و از این رو تباین و ضدیت تمام میان این علوم و علوم الهی وجود دارد و از آنجا که فلسفه و عرفان نیز جزو علوم بشری هستند، مکتب تفکیک مدعی است که آموزه‌های فلسفی و عرفانی، به هیچ وجه قابلیت انطباق با معارف اهل بیت را ندارند و از این رو لازم است به طور اساسی، ساحت آموزه‌های دین از آنچه عرفا و فلاسفه گفته‌اند، به کلی پاک و پیراسته گردد.

مدعای دوم مکتب تفکیک این است که برای دستیابی به این خالص‌سازی و پیرایش آموزه‌های دینی از توهمات و خیالات فلاسفه و عرفا، باید با رجوع به آیات و روایات، آموزه‌های مورد نظر ائمه معصوم را استخراج نمود و این وظیفه‌ای است که تفکیکیان، برعهده خویش گرفته‌اند. این امر بدین معناست که آنچه مکتب تفکیک در مباحث هستی‌شناسی و الهیات و ... بدان قائل شده است، به عنوان آموزه‌های حقیقی شریعت مقدسه اسلام می‌باشد.

مکتب تفکیک برای ایفای نقش خالص‌سازی آموزه‌های دینی از سخنان باطل فلسفی و عرفانی، وارد نبرد نظری همه جانبه‌ای با فلاسفه و عرفا شده و تلاش نموده است که فلسفه و عرفان را در حیطه‌های مختلف به چالش بطلبد و بطلان آرای آنان را نشان دهد. اما ورود در این نزاع، اقتضای خاصی دارد که تفکیکیان به گونه‌ای متناقض نیز بدان گرفتار شده‌اند و آن استفاده از روشی شبیه به فلاسفه و عرفا است که می‌توان آن را روش کلامی دانست و بی‌شک چنین روشی نیز تا حدی از منطق و فلسفه یونان تأثیر پذیرفته است، همان چیزی که تفکیک، فلسفه و عرفان را به خاطر آن محکوم می‌نماید. به عبارت دیگر، مکتب تفکیک نیز برای فهم آموزه‌های دینی ناگزیر شده است، از عقل«انسانی» استفاده کند که آن را انکار می‌کند و نتیجه آن را عین کذب و خلاف می‌داند. حال که این مکتب وارد مباحث معرفتی و نظری شده، روش کلامی را که در اوج مخالفت با روش فلسفی می‌باشد، برگزیده است. به طور کلی، ماحصل روش کلامی دارای دو خصوصیت اصلی و مشترک می‌باشد. خصوصیت اول این است که از آنجا که روش کلامی، روشی جدلی می‌باشد که به دنبال دستیابی به حقیقت مسائل نیست، نتایج به دست آمده از کاربرد آن ـ که نظرات و آرای تفکیک‌گرایان نیز در زمره آنها محسوب می‌شوند ـ لزوماً ادعای مطابقت با واقع را ندارند. کارکرد خروجی چنین روشی، بیشتر توجیه و سر و سامان دادن به عقاید پراکنده و بعضاً متناقض در حیطه خاصی از مسائل و یا اسکات خصم می‌باشد.

خصوصیت دوم این است که این آموزه‌ها، فاقد قابلیت انسجام و نظام‌مندی است. در حقیقت، نظریه‌های تفکیکی و کلامی، مجموعه جزایر منفک و از هم گسیخته‌ای است که به لحاظ نظری و محتوایی، دارای رابطه همپوشانی و علی و معلولی نیستند و هر یک از این جزایر مجزا، جدا از اینکه خود حاوی اجزای پراکنده و متضادی است، از منطق خاصی پیروی می‌کند و هیچ التزامی به سازگاری و هماهنگی محتویات این حیطه‌های مختلف نظری وجود ندارد.