چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

سکولاریسم جزئی و سکولاریسم فراگیر


سکولاریسم جزئی و سکولاریسم فراگیر

بحث در زمینه سکولاریسم, یکی از جنجالی ترین موضوعات جهان امروز است

بحث در زمینه سکولاریسم، یکی از جنجالی ترین موضوعات جهان امروز است. نویسنده در این مقاله، سکولاریسم را به دو نوع سکولاریسم جزئی و فراگیر تقسیم کرده و به بیان خصوصیات آنها و نیز تفاوت بین این دو پرداخته است. او معتقد است، تعریف سکولاریسم به جدایی دین از حکومت که از فرهنگ لغت گرفته شده، اکنون به حاشیه رفته است و به تعبیر وی، سکولاریسمِ جزئی است، اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاده است، چیزی فراتر از جدایی بین دین و حکومت و در واقع مصداق سکولاریسم فراگیر است. از مهم ترین ساز و کارهای لائیک شدن (غیر دینی شدن)، تبلیغات، بازار و حکومت قدرتمند مرکزی است. سکولاریسمی که در واقعیت تحقق یافته است، در واقع به معنای انتقال از مقام خدایی قائل شدن برای انسان و مطیع ساختن طبیعت، به سوی مقام خدایی قائل شدن برای طبیعت و گردن نهادن انسان بر قوانین طبیعت است. سکولاریسم فراگیر نگرش همه جانبه ای است که دیانت را نه تنها از حکومت بلکه از تمام جنبه های عمومی و خصوصی زندگی انسان جدا می سازد و در نهایت انسان را به ماده ای مصرفی تبدیل می کند.

سکولاریسم چیست؟ گاه این پرسش و پاسخ آن بسیار ساده به نظرمی رسد. سکولاریسم جدایی دین از حکومت است، آیا این طور نیست؟ اگر بگویم که پاسخ من به این سؤال منفی است نه مثبت، ممکن است خواننده متعجب شود. برای روشن شدن دیدگاه خود، ابتدا لازم است شیوه خود را در مورد تعریف این موضوع بیان کنم. زیرا معتقدم دو نوع تعریف وجود دارد که با یکدیگر درآمیخته و به نوعی هرج و مرج فکری منجر شده است. از یک سو، تعاریفی زیبا که بیانگر آرزوها و توقعات هستند و از سوی دیگر، تعاریفی وجود دارد که اکنون در واقعیت اتفاق افتاده است و غالباً فاصله بین این دو تعریف بسیار زیاد است. با این وجود، بسیاری از محققین همچنان تعاریف زیبایی را که در فرهنگ لغت ها وارد شده به کار می گیرند. حتی بعد از آنکه مشخص شد، آنچه در واقعیت اتفاق افتاده، بسیار متفاوت است.

در اواخر قرن نوزدهم، سکولاریسم به عنوان «جدایی دین از حکومت» تعریف شد و همه تصور می کردند که این جدایی، قطعاً به آزادی، دمکراسی و حل مشکلات جامعه منجر خواهد شد و نتیجه آن این است که صلح در زمین حاکم می شود و محبت و برادری و بخشش گسترش می یابد. اما کلمه «حکومت» که در تعریف مذکور به آن اشاره شد، دارای یک مضمون تاریخی و فرهنگی مشخص است. حکومت در درجه اول به معنی مؤسسات و اقدامات سیاسی و اقتصادی مستقیم است. همچنین حکومت در قرن نوزدهم یعنی همان زمانی که این تعریف در آن وضع شد، موجودیتی کوچک و ضعیف بود که دستگاه امنیتی، تربیتی و تبلیغاتی بزرگی نداشت (به صورتی که الان وجود دارد)، و این امکان را نداشت که به مردم در هر زمان و مکانی دسترسی داشته باشد. بسیاری از بخش های زندگی هنوز خارج از سیطره حکومت بود. در نتیجه گروه های محلی مختلف آن را اداره می کردند و نقطه شروع این حرکت از مجموعه های دینی و اخلاقی گوناگون بود. به طور مثال، نظام آموزشی هنوز تابع حکومت نبود و آنچه من «بخش لذت» می نامم (سینما،آژانس های گردشی، اشکال مختلف تفریح مانند تلوزیون) هنوز شکل نگرفته بود. هجوم تبلیغات و سیطره آن مانند اکنون نبود. عظمت و گستردگی اقدامات اقتصادی نیز به این حد نرسیده بود. همه اینها به این معناست که ماهیت خاص زندگی بسیار وسیع و تا حد زیادی از جریان های لائیک شدن به دور بود. ملاحظه می کنید که اگر بخواهیم سکولاریسم را به جدایی دین از سیاست تعریف کنیم، باید در مورد زندگی انسان به طور خاص و نیز سؤالات مهمی چون هدف از وجود و تولد و مرگ سکوت کنیم. همچنین این تعریف، توجهی به مشکل مرجعیت و مجموعه ارزش هایی که ممکن است افراد یک جامعه خواهان آن باشند، نمی کند.

اما تحولاتی که اتفاق افتاد، موجب شد، تعریف گذشته از سکولاریسم به حاشیه برود، تحولاتی چون: بزرگ شدن غیر طبیعی حکومت و تبدیل آن به مؤسسات «امنیتی و تربیتی» مختلفی که همچون اختاپوس می توانند بر تمامی افراد و جنبه های مختلف زندگی آنها سیطره یابند. تحول دیگر، غول آسا شدن و بزرگ شدن سازمان های تبلیغاتی است، به طوری که می توانند به افراد در هر زمان و مکانی دسترسی داشته و در تعریف فرد از خود و شکل گیری تصویری که از خودش دارد، نقش داشته باشند. همچنین این تبلیغات قادرند به خصوصی ترین جنبه های زندگی انسان و فرزندان او وارد شوند و به طور ناخودآگاه در نوع آرزوهای آنها تأثیر بگذارند. تحول دیگر بازار است که در واقع دیگر بازار نیست، بلکه موجودیتی اختاپوسی است که بر تبلیغات و بر تمام جنبه های زندگی تسلط می یابد، به رویکرد بشر جهت می بخشد و آرزوها و توقعات آنها را تغییر می دهد. تمام اینها منجر به این می شود که محدوده زندگی خصوصی انسان تنگ و کوچک شده و گاه پنهان شود. در این چهارچوب چگونه می توانیم از جدایی دین از حکومت سخن بگوییم؟ آیا بهتر نیست که از سیطره حکومت، بازار و سازمان های تبلیغاتی، نه تنها بر دین بلکه بر تمامی بخش های زندگی انسان، چه عمومی و چه خصوصی، سخن بگوییم؟

آنچه اکنون در واقعیت اتفاق می افتد، چیزی فراتر و فراگیرتر از جدایی بین دین و حکومت است. ساز و کارهای لائیک شدن (غیر دینی شدن) فقط نظام های حکومتی نیستند. (بلکه ساز و کارهای متعدد دیگری نیز وجود دارد که آنان که لائیسم را تعریف کرده اند، آنها را مد نظر قرار نداده اند) از مهم ترین این ساز و کارها، تبلیغات، بازار و حکومت قدرتمند مرکزی است. با تمام این احوال، تعریف قدیمی همچنان پا بر جاست. به همین سبب، زمانی که کلمه «لائیک» (غیر مذهبی) را به کار می بریم، این کلمه اشاره ای به واقعیت ندارد، بلکه بیانگر تعریف زیبایی است که با واقعیت بیگانه است. زمانی که سخن از سکولاریسم به میان می آید، بر پایه همین تعریف زیبای قدیمی است نه بر پایه دستاوردهای واقعیتی که تحقق یافته است.

من معتقدم که برای بررسی آنچه در واقعیت اتفاق افتاده، چاره ای وجود ندارد جز اینکه سکولاریسم را بار دیگر تعریف کنیم، البته نه به صورت تحت اللفظی که در فرهنگ ها آمده است. زیرا تعریف جدید، قسمت اعظم بخش هایی از واقعیت را که سکولار شده است در بر می گیرد. و قصد دارم از رهگذر آنچه که به آن «تعریف از طریق بررسی مجموعه ای از اصطلاحات نزدیک به هم و دارای زمینه دلالتی مشترک یا به هم پیوسته» می گویم، یک نمونه تحلیلی و بررسی شده ارائه دهم. بنا بر این بیشتر اصطلاحاتی را که در وصف یا نقد جوامع سکولاریسم جدید به کار می رود، مانند کالاگرایی، روش مند کردن، غربی کردن و دور ساختن انسان از مبدأ، جمع آوری کردم و پس از آن، نمونه پنهان در پس هر یک از آنها را جدا ساختم. متوجه شدم که بیشتر این اصطلاحات به انسانی آرمانی اشاره دارد که دارای خصوصیات تکامل، ترکیب، کلی بودن و آزادی است. انسانی که دارای قدرت اختیار و تعدی است. در این حالت، انسان، مستقل از طبیعت و ماده و متمایز از آن است. او از قوانین طبیعت عبور می کند چرا که در محدوده ای حرکت می کند که قوانین خاص انسانی (اجتماعی و فرهنگی) بر آن حاکم است و در واقع این وضعیت، انسانیت انسان و ماهیت او را شکل می دهد. همچنین این اصطلاحات به وجود یک سیر انتقالی از وضعیت انسانی، ماهیتی و مجازی که فراتر از ماده است، به وضعیتی واقعی که در جوامع سکولار جدید تحقق یافته است، اشاره می کند؛ جوامعی که در آنها انسانیت در مادیت ذوب شده است. از تمام اینها نمونه ای را برداشت کردم که می توان نشانه های آن را در ساختاری بسیار ساده استخراج کرد: سکولاریسمی که در واقعیت تحقق یافته است به این معناست که سیری انتقالی از انسانی بودن به سوی طبیعی و مادی شدن وجود دارد. به عبارت دیگر، این انتقال از تمرکز در انسان به تمرکز در طبیعت، و یا از مقام خدایی قایل شدن برای انسان و مطیع ساختن طبیعت، به سوی مقام خدایی قایل شدن برای طبیعت و گردن نهادن انسان بر طبیعت و قوانین آن در جریان است. به این معنا که سکولاریسم در واقع سقوط در فلسفه مادی است.

بر این مبنا، از یک سو بین آنچه که آن را «سکولاریسم جزیی» می نامم و می توان آن را «سکولاریسم اخلاقی» یا «سکولاریسم انسانی» نیز دانست، که همان «جدایی دین از حکومت» است، و از سوی دیگر آنچه که آن را «سکولاریسم فراگیر» می نامم، تفاوت قایل شدم. سکولاریسم فراگیر در واقع نگرشی همه جانبه نسبت به هستی در تمام سطوح و جنبه های آن دارد، که در وهله اول نه تنها دین را از حکومت و تمام جنبه های عمومی زندگی جدا می سازد، بلکه تمام ارزش های انسانی و اخلاقی و دینی را از تمام جنبه های عمومی زندگی، و در نهایت دین و ارزش ها را از تمام جنبه های خصوصی زندگی جدا می سازد. تا اینکه قداست و دیانت از تمام جهان جدا می شود، به طوری که جهان (انسان و طبیعت) به ماده ای مصرفی تبدیل می شود. این نگرشی فراگیر است زیرا تمام جنبه های عام و خاص زندگی را شامل می شود. به طوری که تمام ظواهر انسانی و طبیعی مساوی و تمام امور مادی خواهند شد. از دیدگاه سکولاریسم فراگیر (که در واقع همان فلسفه مادی است)، جهان مطیع قوانین مادی پنهان در آن است که تفاوتی بین انسان و دیگر موجودات قایل نیست. تمام اینها به معنای تفکیک قداست از طبیعت و انسان، و تبدیل این دو به ماده ای مصرفی است که افراد قوی از آن به نفع خود بهره می گیرند. طبیعت سکولاریسم فراگیر به هیچ یک از معیارها، مطلق گرایی ها و یا کلیات ایمان ندارد، بلکه تنها به نسبیت مطلق اعتقاد دارد. حتی من معتقدم که بین سکولاریسم فراگیر و نگرش خصومت گرایانه داروینی ترادف وجود دارد. به همین خاطر آن را سکولاریسم مادی یا سکولاریسم جدای از ارزش ها و یا «سکولاریسم داروینی» می نامم. زیرا سکولاریسم داروینی، قدرتی است که در نبود معیار هایی که فراتر از ذات انسان است، از انسان ابزاری را به وجود می آورد که تنها به حل اختلافات می پردازد. بنا بر این تنها افراد قوی باقی می مانند. شاید مجموعه خصومت گرایانه داروینی، نزدیک ترین مجموعه به نمونه سکولاریسم فراگیر باشد.

سکولاریسم یک پدیده اجتماعی یا سیاسی معین با نشانه های آشکار نیست که از طریق ساز و کارهای روشنی (چون اشاعه فساد) به وجود آمده باشد و بتوان آن را به سادگی و با دقت مشخص ساخت. همچنین سکولاریسم ـ آن گونه که برخی تصور می کنند ـ یک ایدئولوژی یا مجموعه ای از افکار نیست که یکی از متفکران سکولار غربی آن را ساخته باشد، و نمی توان گفت که سکولاریسم، افکاری است که به خاطر طبیعت مسیحیت در اروپا به وجود آمده، به عنوان عقیده ای که دین را از حکومت جدا می داند و امور مرتبط با تدبیر حکومت را از امور مرتبط با دیانت جدا می سازد. در نتیجه محقق باید برای تحقیق در مورد میانگین لاییک شدن در یک جامعه، جریانات آشکار سکولار شدن و ساز و کارهای مستقیم و نشانه های بارز آن را بررسی کند؛ اگر این نشانه ها را یافت، آن جامعه را به عنوان جامعه سکولار ثبت کند و اگر نیافت، به سادگی می گوید که این جامعه ایمانی است! بر مبنای این تصور نادرست و غیر واقعی، هر کس دوست دارد در مقابل سکولاریسم بایستد، وظیفه دارد در مورد افکار سکولاریسم و اقدامات سکولاریسم (آشکار) و نیز شبکه هایی که از طریق آنها سکولاریسم منتقل می شود تحقیق کند؛ و هر کس خواستار اصلاح باشد، وظیفه دارد از طریق صادر کردن قوانین سیاسی مشخص و رقابتی قاطع در برابر تصاویر و افکاری که از خارج وارد می شود، بنیان این افکار و اقدامات را از ریشه بر کند.

هرکه پدیده سکولاریسم را به عنوان مجموعه ای از افکار معین و اقدامات آشکار بررسی کند، بسیاری از جوانب آن را نادیده گرفته است و نهایتاٌ در تحلیل خود شکست خواهد خورد. اصطلاح سکولاریسم به صورتی که متداول است، به جنبه های آشکار و بارزی که ذکر کردیم اشاره ندارد، زیرا این دلالت نمی تواند مدلول خود را در بر گیرد. سکولاریسم نتیجه اقدامات به هم پیوسته بسیاری است. برخی از این اقدامات آشکار و واضح و برخی دیگر ساختار گرایانه و پنهان هستند و تمام جنبه های زندگی اعم از عمومی و خصوصی، ظاهری و باطنی را در بر می گیرند. گاه این اقدامات از طریق حکومت قدرتمند مرکزی و توسط مؤسسات رسمی آن انجام می شود و گاه از طریق بخش لذت و توسط مؤسسات خصوصی آن، و یا از طریق ده ها مؤسسه دیگر (که یکی از آنها مؤسسه دینی است) و گاه از طریق مهم ترین دستاورد های تمدن یا بی ارزش ترین آنها انجام می شود.

بنا بر این من در وصف آنچه که تصور می کنم از مهم ترین شکل های سکولارشدن و بارزترین و شایع ترین آنهاست، به «سکولارشدن ساختار گرایانه پنهان» یاد می کنم. این جریان بدون آنکه احساس کنیم، از طریق دستاورد های فرهنگی روزانه و تفکراتی که شایع شده و نیز از طریق تحولات اجتماعی به درون وجدان ما رخنه کرد. تحولاتی که در ظاهر به نظر می رسد هیچ ضرری در پی نداشته و هیچ گونه ارتباطی با سکولاریسم یا (ایمان) ندارند. برای مثال می توان کالایی را در نظر گرفت که بزرگ و کوچک آن را می پوشند در حالی که روی آن نوشته است: «کوکاکولا بنوش». این کالا همان تی شرتT-shirt است که ساده ترین و معمول ترین کالاست. لباسی که در گذشته برای پوشش انسان و محافظت او در مقابل سرما و گرما به کار می رفت و بیانگر هویت او بود، حال به شکل تی شرت به کار می رود. به طوری که انسان تبدیل به مساحتی شده که ویژگی خاصی خارج از محدوده حواس و طبیعت (ماده) ندارد. سپس از این مساحت (به طور مثال) برای خدمت به شرکت کوکاکولا استفاده می شود. در جریان استفاده از انسان، او هویت و تشخصش را از دست می دهد، و تبدیل به یک تولید کننده، فروشنده و مصرف کننده کوکاکولا می شود (با توجه به اینکه کوکاکولا حلال است نه حرام). به عبارت دیگر، زمانی که انسان تبدیل به ماده ای مصرفی می شود، تی شرت یکی از ساز و کارهای پنهان سکولار شدن شده است و با این وجود نمی توان گفت که همه این موضوع را درک می کنند.

حال نظر شما در مورد این ستاره سینمایی ناشناخته (یا مشهور) چیست که از خاطرات دوران کودکی، فلسفه زندگی خود، تعداد دفعاتی که ازدواج کرده است و نیز از تجارب گوناگونی که با همسرانش داشته سخن می گوید. سپس روزنامه ها این اخبار را نقل می کنند، گویی که حکمتی متعالی است! اخیراٌ یکی از آنها از چیزی به نام «اغوا گری مترقی» سخن گفته است، و این نشان دهنده عمق فکری اوست به طوری که شما قادر به درک عمق آن نیستید! آیا این موضوع که ستاره سینما با ارزش تلقی شود، شیوه زندگی او الگویی برای تقلید همگان گردد و سخنانش نیز به مرجع نهایی تبدیل شود، در واقع لاییک شدن وجدان و رؤیا ها نیست؟ این که بگوییم سخنان این ستاره سینمایی منافی با اخلاق و عرف است وصف دقیق تری است، ولی نمی تواند بیانگر نقشی باشد که این ستاره و افکار او به طور ناخود آگاه در تغییر نگرش انسان نسبت به خود و تصور او نسبت به ذاتش و هستی ایفا می کند. حال ممکن است این تأثیر تنها از جانب ستاره باشد و یا اینکه هم از جانب او باشد و هم در بیننده، از پیش زمینه ای برای این تغییر وجود داشته باشد.

برخی از دستاورد های تمدن که به نظر می رسد کاملاً بی ضرر هستند و تنها برای سرگرمی به کار می روند، در وجدان و تغییر نگرش ما نسبت به خود و جهان تأثیر گذارند. در نتیجه کسانی که تی شرت می پوشند، فیلم های آمریکایی (فاسد یا غیر فاسد) را تماشا می کنند، اخبار و فضاحت های ستارگان سینمایی را می شنوند، حجم عظیمی از تبلیغات را مشاهده می کنند که آنها را به مصرف بیشتر تشویق می کند، با ماشین های خود از محل کارشان به محل فروش غذای آماده و پاساژهای بزرگ خرید می شتابند، در واقع رفتار آنها به نوعی دارای گرایش سکولاریسم فراگیر است. آنها به طور ناخود آگاه مجموعه ای از رؤیا ها، توهمات و علایق را که اساس آنها بدون هیچ اعلام صریح و آشکاری سکولاریسم فرا گیر است می پذیرند و چه بسا برخی از آنها همچنان نماز را به وقت خود به پا می دارند و زکات می پردازند.

با توجه به اینکه برخی، انواع این سکولاریسم ساختار گرایانه پنهان را درک نمی کنند، بنا بر این نمی توانند آن را تحلیل کنند و در تشخیص سطوح سکولاریسم حقیقی شکست می خورند. بر این اساس، گاه کشوری را مثلاً اسلامی رده بندی می کنند چون قانون این کشور قانون اسلامی است، با اینکه نشانه های سکولار شدن در این کشور، بالاتر از کشوری است که ضرورتاً اسلامی هم نیست، اما اکثریت ساکنان این کشور غیر اسلامی، همچنان از ساز و کارهای سکولار شدن بنیادی پنهان که به آن اشاره کردیم، فاصله دارند.

نویسنده: عبدالوهاب - المسیری

منبع: ماهنامه - سیاحت غرب - ۱۳۸۸ - شماره ۷۸، دی - تاریخ شمسی نشر ۰۲/۰۳/۱۳۸۹ - به نقل از ahram.org



همچنین مشاهده کنید