یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به کتاب مقدمه بر علوم انسانی دیلتای


نگاهی به کتاب مقدمه بر علوم انسانی دیلتای

ویلهم دیلتای را همواره یک فیلسوف به شمار می آورند, حال آنکه مطالعات و دغدغه های اولیه وی در وهله نخست به الهیات مربوط بود

ویلهم دیلتای را همواره یک فیلسوف به شمار می آورند، حال آنکه مطالعات و دغدغه های اولیه وی در وهله نخست به الهیات مربوط بود. وی در همان دوران تحصیل خود در دانشگاه هایدلبرگ ( ۱۸۵۳) و دانشگاه برلین ( ۱۸۵۴) به مطالعه الهیات پرداخت، اما توجه و تفکر او در همین مرحله باقی نماند و به تاریخ و فلسفه نیز معطوف شد. وی آثار خود را همواره در راستای نقدِ عقلِ تاریخی تلقی می کرد. در واقع می توان آثار وی را نوعی بسط و توسعه قلمرو نقدِ عقلِ محض کانت دانست زیرا به بررسی شرایط معرفت شناختی علوم انسانی و علوم طبیعی می پردازند. علوم طبیعی و علوم انسانی، نقطه ی عزیمت خود را از تجربه و زندگی روزمره آغاز می کنند؛ اما در حالی که علوم طبیعی به شیوه ی عملکرد اشیاء، مستقل از فعالیت انسان، توجه دارند اما علوم انسانی درصدد هستند تا همین فعالیت انسان را تبیین نمایند. از سوی دیگر به لحاظ روشی می توان گفت که علوم طبیعی از مشاهده بیرونی استفاده می کنند تا قلمرو ابژکتیوی از طبیعت ایجاد نمایند و علوم انسانی نیز به نوبه خود به تعریف آنچه دیلتای جهان تاریخی می نامد یاری می رسانند.در واقع از آن جایی که علوم انسانی از تجربه درونی و بیرونی بهره می برند ، پیوند بی واسطه تری با معنای اولیه زندگی دارند. افزون بر این، به لحاظ موضوعی می توان گفت که: در حالی که علوم طبیعی در پی آنند که طبیعت را تبیین نمایند و این کار را با برقراری پیوند میان تصورات متمایزی که از تجربه بیرونی حاصل شده اند و بواسطه ی تعمیم های نظری و قوانین علی انجام می دهند، علوم انسانی به دنبال فهمی است که ساختارهای بنیادی زندگی تاریخی ای را که در زیسته داده شده اند بیان کند. به نظر دیلتای، مبنای این فهم را نه در روان شناسی تداعی گرا بلکه در روان شناسی توصیفی می توان یافت.

دیلتای در ابتدا گمان می نمود که این روان شناسی توصیفی می تواند بنیانی مستحکم را برای علوم انسانی فراهم نماید، اما در نوشته های بعدی خود که به توصیف روش هرمنوتیک می پردازد، ایده ی یک روش و نظام بنیادین را رد نمود. بنابراین، دیلتای با این ادعا که تمام علوم انسانی تفسیری هستند و به طور متقابل به یکدیگر وابسته می باشند به پایان راه خود رسید. به بیان هرمنوتیکی می توان گفت که فهم عبارت است از فرایند تفسیر عینیتهای زندگی، تجلی های بیرونی تفکر و عمل انسان.از این رو فهمِ بین فردی از طریق این عینیت های مشترک بدست می آید و نه از طریق همدلی صرف.

● نگاهی به برخی از مضامین کتاب

کتاب "مقدمه بر علوم انسانی" ویلهم دیلتای که از سوی نشر ققنوس و به ترجمه آقای منوچهر صانعی دره بیدی به چاپ رسیده است، کوششی تحسین برانگیز برای برگردان اندیشه های این فیلسوف تاثیرگذار به زبان فارسی می باشد. این کتاب در اصل ترجمه ی انگلیسی "گزیده ی مجموعه آثار" دیلتای می باشد و شامل دفتر اول، بخشی از دفتر دوم، دفتر چهارم،دفتر پنجم و دفتر ششم و نیز دفترهای سوم تا ششم "طرح برلین" می باشد. نگارنده تلاش می کند تا در ذیل مضامین دفتر اول را به صورت کلی بیان نماید.

دفتر اول ، چنان که عنوان آن ( طرح نظام علوم انسانی خاص که در آن ضرورت علمی بنیادی اثبات شده است) نشان می دهد، تحقیقی است درباره علوم انسانی خاص و در مقام اثبات نیاز به علمی پایه است. هر دو کار نیازمند برنامه ریزی است: ابتدا باید زمینه ی تحقیق معین و موجه گردد. لازم به ذکر است که دو فصل دفتر اول، که به تحدید علوم طبیعی و انسانی می پردازد، در درجه ی اول دیدگاه علوم طبیعی را بررسی می کنند و این نکته را مطرح می سازند که علوم انسانی باید نتایج علوم طبیعی را به حساب آورند. دیلتای می پذیرد که ما موجودات روحانی محض نیستیم بلکه دارای بدن هایی هستیم که جایگاه آنها در طبیعت است و محکوم قوانین طبیعت هستند. حتی آنجا که اراده ی آزاد ما می خواهد طبیعت را تحت تاثیر خود قرار دهد،" این تاثیرگذاری وابسته به کاربرد قوانین طبیعی است. تمام غایات منحصراً درون قلمرو روح انسان قرار دارد. زیرا این همان چیزی است که برای انسان به راستی واقعیت است؛ اما هر غایتی وسایل تحقق خود را در نظام طبیعت می جوید" (ص ۶۹). حداکثر چیزی که علوم انسانی می تواند در برابر دیدگاه تجربی برون ذهنی ( عینی) ادعا کند استقلالی محدود است.

دیلتای در پایان فصل سوم پیشنهاد می کند که تقابل بین این دیدگاه تجربی و دیدگاه استعلایی را می توان با توسل به چهار شرط حل کرد که پیشاپیش اشاره دارد به آنچه عملاً در دفتر چهارم انجام شده است. فقط براساس این شرایط علوم انسانی می تواند به طور حقیقی مستقل بشود. اولین شرط متضمن "اثبات واقعیت برون ذهنی ( عینی) تجربه ی درونی است" (ص ۷۲). این بدین معناست که تجربه ی درونی واقعیت برون ذهنی ( عینی ) خود را از تصور جهان خارج برون ذهنی به دست نمی آورد؛ بلکه در واقع این تجربه چهارچوبی است که جهان خارج متناسب با آن مستقیما واقعیت مستقل خود را اثبات می کند. نوعی دسترسی تجربی مستقیم تر به واقعیت جهان خارج، شرط دوم را برآورده می سازد. چنان که در نامه به آلتهوف پیشنهاد شده است، تدبیر دیلتای در این امر نهفته است که رویکرد تجربی گسترده ای را که مبتنی بر نوعی انسان شناسی است بپروراند و بدین ترتیب بتواند اصالت واقع و اصالت معنای استعلایی هر دو را دربرگیرد. شرط سوم استقلال حقیقی علوم انسانی مستلزم شناختن موجودات دیگر به عنوان موجودات زنده و آگاه است. وقتی شبکه ای حیاتی به جای طبیعت به عنوان چهارچوب اصلی تجربه ما فرض شود، حقاً می توان حیات درونی را به اشیاء خارجی منتقل کرد. شرط چهارم عبارت است از کاربرد نسبت هایی که بین تجربه های درونی خود و بروزات خارجی آن ها مشاهده می کنیم تا به نحو تمثیلی و مقایسه ای از بروزات خارجی مشابه دیگران به واقعیتی استدلال کنیم که موجب این تجربه هاست ( ۷۲-۷۱).

دیلتای در فصل ششم دفتر اول، اصل نظام بخش دیگری را معرفی می کند که اساس تعیین روابط درونی علوم انسانی را تشکیل می دهد. وی مدعی است که علوم انسانی متشکل از "سه گروه متمایز از تصدیقات است" ( ۷۸):

۱) تصدیقات مربوط به امور واقع متعلق به واقعیت اجتماعی-تاریخی

۲) تصدیقات مربوط به همسانی های معتبر در مورد اجزای این واقعیت

۳) تصدیقاتی که ارزش گذاری ها را بیان و قواعد را تجویز می کند.

این تمایزگذاری سه دسته ای تصدیقات را نباید با تقسیم سه بخشی حیات روانی به شناختی، عاطفی و ارادی خلط کرد. دو گروه اول تصدیقات شناختی هستند، در حالی که گروه سوم، از طریق ملاحظه ی ارزش گذاری ها به عنوان توابع احساس و قواعد دستوری به عنوان توابع اراده، بخش های عاطفی و ارادی را در هم ادغام می کند. علاقه ی واقعی دیلتای در این فصل این است که استقلال گروه سوم تصدیقات را – اظهاراتی که مار آنها ارزش گذاری یا تجویز است - به وضوح نشان دهد. در حالی که گزاره هایی که امور واقع و همسانی ها یا ساختارهای واحد رابیان می کنند یا صادقند یا کاذب، احکام ارزشی و دستوری، نیروی هنجاری دیگری دارند. دیلتای در بحث خود درباره صور مختلف اندیشه در دفتر پنجم به این مساله بازخواهد گشت. او با تشخیص اولیه ی استقلال گروه سوم تصدیقات، می تواند به وظایف عملی مهم علوم انسانی به عنوان یک وجه تمایز آن از علوم طبیعی اشاره کند.

دیلتای پس از این ملاحظات عمومی در مورد شان علوم انسانی به بحث در مورد علوم انسانی خاص می پردازد. مفهوم مرکزی در اتندیشه ی دیلتای درباره علوم انسانی این است که یک علم انسانی واحد که جامع همه ی علوم انسانی باشد ممکن نیست وجود داشته باشد. در مجموعه ی علوم انسانی، هر علم خاصی نظیر علم اقتصاد، حقوق، روان شناسی و غیره، جزئی وابسته به علوم دیگر است.

دیلتای در فصل نهم زمینه ی انتقاد خود را از جامعه شناسی کنت، که می خواست جامعه را به عنوان زمینه غیرتاریخی فراگیر کل علوم انسانی قرار دهد، فراهم می کند. از نظر دیلتای، جامعه نمی تواند از تاریخ جدا باشد و نباید اجازه داد که فرد و آنچه را روان شناسی درباره ی خودمان به ما تعلیم می دهد، در خود جذب کند و ببلعد. دیلتای در فصل بعدی به همین ترتیب زمینه را برای انتقاد از فلسفه های نظری تاریخ فراهم می کند. نژادشناسی به عنوان نوعی انسان شناسی تطبیقی معرفی می شود که کار آن توصیف "تفصیل طبیعی نژاد و نوع انسان و توزیع حیات انسانی بر سطح زمین، که حاصل آن تفصیل است، در پرتو ویژگی های طبیعی آن" است ( ص ۹۱). این علم توصیفی بر آن است که از پرسش های نظری راجه به دودمان مشترک و وحدت نوع انسان فاصله بگیرد و باید نشان دهد که چگونه براساس اختلافات جغرافیایی و عملکردهای تاریخی اقوام یا ملت ها شکل می گیرند.

ابوالفضل مسلمی



همچنین مشاهده کنید