چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

در خط مرزی ژانرها


در خط مرزی ژانرها

سیداکبر میرجعفری در چهار پاره ای متفاوت به روایت دفاع مقدس پرداخته است

حاجی حاجی! به گوشم پشت موجای شطیم

سید خط رو تحویل داد حالا ما روی خطیم

حاجی اینجا محشر شد آتیش بود آتیش‌تر شد

لطفا بارون بفرستید شاید حالم بهتر شد

اون ور هی آتیش کردن این ور کبریتا خیسن

آتیش! آتیش روشن کن! بچه‌هامون یخ کردن!

حاجی سید هی خون خورد مثل کارون جوش آورد

وقتی خط رو خط افتاد وقتی اسم ما خط خورد

حاجی تاریکی سخته فانوسامون بی‌نفته

اما داریم می‌بینیم کی اومده کی‌رفته

امشب ما کم آوردیم اما بازی رو بردیم

نذری شربت می‌دادن تا می‌تونستیم خوردیم

حاجی یک جشن ساده نقل و آجیل آماده

امشب سید دوماده...

بیسیم از کار افتاده...

این متن گرچه دارای فرمی دیالوگ/ مونولوگی‌ است اما در اصل هویتی روایی دارد.

روایتی کامل بر اساس داستانی برخوردار از عناصری چون فضاسازی، شخصیت‌پردازی، کنش شخصیت‌ها و گذر زمان.

فضاسازی با عینیت‌گرایی و جزءنگری سینمایی بخوبی انجام شده است. فضایی که در آن حواس بینایی، شنوایی، لامسه و حتی بویایی و چشایی مخاطب تحریک می‌گردد و با متن درگیر می‌شود.

شخصیت‌های اصلی روایت «بیسیم چی» و «سید» هستند. شخصیت فرعی شعر هم «حاجی»‌ست. شاعر با اهم و فی‌الاهمی درست، شخصیت‌های اصلی را در حین دیالوگ/ مونولوگ متن بخوبی معرفی می‌کند، اما روی «حاجی» خیلی زوم نمی‌کند. چرا که اساسا او در فضای فعلی حضور ندارد. شنونده‌ای منفعل است که نمی‌تواند کنشی داشته باشد یا کنش او نمی‌تواند مؤثر واقع شود یا به ناامیدی و یأس جاری در فضا خاتمه دهد. به همین خاطر است که فرم متن را دیالوگ/ مونولوگی خواندم و نه دیالوگی محض و طبق معمول.

کنش‌های شخصیت‌های اصلی هم بخوبی تصویر می‌شود، اما «حاجی» همان‌طور که گفته شد، بی‌کنش می‌ماند.

زمان هم در گذری خطی است چرا که در طول دیالوگ/ مونولوگ متن، نبرد نیز همچنان ادامه دارد و شدیدتر هم می‌شود تا آنجا که در انتها بیسیم هم از بین می‌رود. این روند روایی منافاتی با این برداشت زیبا ندارد که اساسا بیسیم از ابتدا از کار افتاده بوده است بلکه خوانشی متکی بر خصلت روایت‌های خطی است.

به این ترتیب پیرنگ روایی اثر بر اساس داستان متن و عناصر آن (فضاسازی، شخصیت‌پردازی، کنش‌ شخصیت‌ها و عبور زمان ) بخوبی شکل می‌گیرد، پیش می‌رود و با پایانی باز به انتها می‌رسد.

پس تا به اینجا نتیجه می‌گیریم که «سید اکبر میرجعفری» احتمالا داستان‌نویس خوبی است، اما آیا در این اثر که می‌کوشد خود را به نام شعر معرفی کند، شاعر خوبی هم هست؟ به عبارت دیگر آیا ما با یک روایت منظوم روبه‌روییم یا با یک شعر روایی؟

شکارسری: میرجعفری به جای ترسیم لحظات رویایی رایج در شعر دفاع مقدس، آن لحظات ناب انسانی را در حساس‌ترین جغرافیای زمانی و مکانی به تصویر می‌کشد که بس باورپذیر است و به همین دلیل تاثیرگذار می‌نماید

تقریبا تمام استعارات و کنایات به کار رفته در این «چهارپاره» عباراتی هستند که گویا در سیستم ارتباطی بیسیمی به صورت رمزگانی مخابراتی مورد استفاده قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر مخاطب به جای رمزگان شعری با رمزگان ارتباطی در متنی داستانی روبه‌رو می‌شود. مثلا در این روایت، «بیسیم‌چی» به جای «ارسال آتش» از «ارسال باران» استفاده می‌کند یا حتی مثلا «خوردن شربت نذری» و «دامادی سید» اصطلاحاتی رمزی و آشنا تقریبا در بین تمام مخاطبان این گونه متون محسوب می‌شود. می‌خواهم بگویم این عبارات شاعرانه که از صورتی از صور خیال بهره برده‌اند، در متن واقعیت کاربردی غیرشعری دارند و اتفاقا برای معنارسانی اما با شیوه‌ای رمزی به کار رفته و می‌روند. در حقیقت ما داریم داستانی می‌خوانیم که در آن یک بیسیم‌چی با فرمانده‌اش در حال مکالمه‌ای رمزی است.

آیا این متن در مرز بین داستان و شعر، نمایش‌دهنده‌ متنی بیناژانری نیست؟ به عبارت دیگر آیا صاحب اثر نکوشیده است با شکستن مرز بین انواع ادبی، متن تازه‌ای بیافریند که از پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های بیانی هر دو نوع ادبی برخوردار باشد؟ شاید چنین باشد، اما به گمان من حتی اگر صاحب اثر چنین تمایلی داشته باشد، حاصل کارش چنانچه گفته شد، متنی نثری است. به عبارت دیگر عناصر داستانی متن بر عناصر شعری متن غلبه یافته‌اند و هویت کل متن را به سمت نثری روایی سوق داده‌اند و در نهایت ما را با یک روایت منظوم رودررو می‌نمایند.

موضوع این متن اما به خاطر واقعگرایی‌اش در بین آثار منظوم دفاع مقدس جایگاه خوبی پیدا می‌کند. چون به جای اسطوره‌سازی از شخصیت‌ها، چهره‌ای واقعی و زنده از آنها ارائه می‌دهد. به جای ترسیم لحظات رویایی رایج در شعر دفاع مقدس، آن لحظات ناب انسانی را در حساس‌ترین جغرافیای زمانی و مکانی به تصویر می‌کشد که بس باورپذیر و به همین دلیل تاثیرگذار می‌نماید. قهرمان اصلی شعر شکست‌ خورده و خط را تحویل دشمن داده است. تاریکی سخت است. خودی‌ها بصراحت کم آورده‌اند. در یک جمله اوضاع طاقت‌فرساست و فاجعه‌ای در شرف تکمیل است! فاجعه‌ای که در صحنه‌های نبرد زیاد دیده شده است، اما برخلاف سینما یا ادبیات داستانی ما، متاسفانه تاکنون در ادبیات شعری ما بازتاب زیادی نداشته است. به همین دلیل است که لذت من و خوانندگانی چون من، از رویارویی با این متن از خواندن اکثر اشعار دفاع مقدس در این سال‌ها به مراتب بیشتر است.

در انتها باید گفت که پاره‌های چهارم و پنجم از نثری همجنس با نثر پاره‌های دیگر برخوردار نیست. در این لحظات «بیسیم‌چی» انگار ناگهان روحیه‌ای شاعرانه و رمانتیک پیدا می‌کند و در متنی که می‌دانیم نثری داستانی است، در لحظاتی سخت و خونبار، با بیانی احساساتی و سانتی‌مانتال با فرمانده‌اش انگار درددل می‌کند! نثر این دو پاره، فرم نثر متن را از یکدستی انداخته است. آیا شاعر به درستی جای خالی شعر را احساس نکرده و به عادت مألوف شاعرانه‌اش سعی نکرده است کمی انتزاعی‌تر حرف بزند؟ حرف‌هایی که چندان هم از سنخ رمزگان‌های بیسیمی نیست.

و در انتهااین که قافیه‌ پاره‌ سوم را در یابید... ببخشید‌ها!!

حمیدرضا شکارسری

نویسنده و منتقد