یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پایان تاریخ, میان بر ندارد


فرانسیس فوكویاما نظریه پرداز آمریكایی خود را یك نومحافظه كار تمام عیار می داند, اما این دلیل نمی شود كه از برخی سیاست های نومحافظه كاران دولت آمریكا انتقاد نكند

در واقع همان طور كه در این مصاحبه می خوانید، وی انتقاداتی به پیش فرض های جنگ طلبان آمریكایی در ارتباط با عراق دارد. یك نكته كه ظاهراً وی با سایر نومحافظه كاران در آن هم عقیده است، ضرورت مبارزه آمریكا با اسلام گرایی است، هر چند كه وی روش سیاسی را بر رویكرد نظامی ترجیح می دهد. آشنایی با آرای فوكویاما از این نظر می تواند سودمند باشد كه ذهنیت محافل تصمیم گیرنده عمده در واشنگتن را در مورد رویدادهای خاورمیانه از جمله پیروزی اسلام گرایان در انتخابات اخیر مصر و فلسطین نشان می دهد.

* با گذشت سه سال از تهاجم به عراق، همان طور كه گفته اید، به نظر می رسد آمریكا نتیجه ناخواسته ای گرفته است. واشنگتن وارد جنگ شد تا هر گونه رابطه بین تروریست ها و سلاح های كشتار جمعی را نابود كند، اما در عوض باعث ایجاد هلال شیعه شده است. اكنون امكان بروز جنگ داخلی در عراق وجود دارد. توهم نومحافظه كاران طرفدار این جنگ چه بود كه به چنین نتیجه ای انجامید؟

- البته در مورد وجود سلاح های كشتار جمعی توهم وجود داشت. از یك جنبه این امر قابل بخشش است؛ چون دستگاه اطلاعاتی تصور می كرد این سلاح ها وجود دارد. آنچه بسیار زیان بارتر بود، تلاقی حس تهدید صدام حسین و سلاح هایش با تهدید واقعی تروریسم جهادی بود كه اصلاً چیز دیگری بود.

توهم واقعاً بزرگ، این تفكر بود كه عراق به راحتی از دوره دیكتاتوری تمامیت گرا می گذرد و وارد دموكراسی مسالمت آمیز و نسبتاً موفقی می شود. این برای نومحافظه كاران، توهم غریبی بود، چون در گذشته معروف بود كه آنان در مورد چشم انداز مهندسی اجتماعی بلندپروازانه در سیاست داخلی آمریكا بدبین هستند. دیدگاه های نسبتاً معقولی درباره اینكه چگونه سیاست های اجتماعی خیراندیشانه هرگز نتیجه مورد نظر را نمی دهد داشتند؛ از قبیل اینكه چگونه كمك های رفاهی می تواند به وابستگی بینجامد یا چگونه طرح های مسكونی عمومی بزرگ می تواند به ایجاد كپرنشین ها منجر شود.

دیگر توهم مهم، برداشت آنان از چگونگی واكنش جهان به تهاجم آمریكا به عراق بود. فكر می كنم نسبت به مشروعیت كاربردهای اخلاقی قدرت آمریكا اعتقاد وجود داشت و نومحافظه كاران از این نظر، مانند بسیاری از آمریكایی ها هستند. برخلاف اروپائیان، آمریكایی ها دیدی نسبت به استفاده زور توسط حكومتشان دارند كه بی خطر است و از دوران انقلاب آمریكا تا جنگ داخلی تا جنگ های جهانی و جنگ سرد امتداد داشته است. در این جنگ ها از نیروی آمریكا برای نتایجی استفاده شد كه نهایتاً خوب و دموكراتیك بود.

به قول استالینیست ها، نومحافظه كاران این قدرت را به نوعی طلسم تبدیل كردند و نتوانستند بفهمند چگونه در دوره پس از پایان جنگ سرد تا آغاز جنگ عراق، عدم توازن در توزیع قدرت در سراسر جهان، عصبانیت شدید و زمینه مستعد احساسات ضدآمریكایی را پدید آورده است. نومحافظه كاران طرفدار جنگ عراق اصلاً نتوانستند پیش بینی كنند بقیه جهان چگونه نسبت به كاربرد قدرت آمریكا در چنین جنگ پیش دستانه ای واكنش نشان خواهد داد.

* از مدت ها قبل شما چهره شاخص نومحافظه كارانی شناخته شده اید كه حالا از آنان انتقاد می كنید. نقطه عطف برای شما كجا بود؟

- در دهه ۱۹۹۰ در مورد عراق موضع جنگ طلبانه معقولی داشتم، اما پس از ۱۱ سپتامبر، از من خواستند در تدوین گزارشی برای پنتاگون در مورد راهبرد بلندمدت جنگ با تروریسم مشاركت كنم. در حین این كار، به تهدید اساسی و نوع راهبردهای لازم برای پرداختن به آن اندیشیدم.

به این نتیجه رسیدم كه چالش تروریسم نهایتاً یك مسابقه سیاسی است كه نمی توان با ابزار نظامی آن را حل كرد. سپس حدود یك سال پیش از جنگ، بر من آشكار شد كه جنگ با عراق در كمترین حالت، یك انحراف بزرگ است. در عمل بدتر شد. این جنگ به شكستی بزرگ بدل شد كه تروریسم را بدتر كرد.

به غیر از افغانستان، مقابله با تروریسم با تهاجم به كشورها ختم نمی شود. این امر شامل همه چیز از عملیات پلیسی و اطلاعاتی تا مقابله با جنجال هایی مانند موضوع كاریكاتورهای دانماركی می شود. مقابله با تروریسم بعد سیاسی پیچیده ای دارد .

* به رغم نمایش نیرومند اخوان المسلمین در مصر و پیروزی انتخاباتی حماس در فلسطین، بوش همچنان پافشاری می كند كه گسترش دموكراسی، پادزهر رادیكالیسم اسلامی است. آیا این راهبرد ناقص نیست؟

- راهبرد ناقصی است چون دموكراسی مشكلات را در كوتاه مدت بدتر خواهد كرد؛ مانند مورد حماس. این بدان معنا نیست كه دموكراسی، بخش نهایی از یك سیاست موثر نیست. یك راه مواجهه با مشكل اساسی تروریسم آن است كه اجازه داد اسلام گرایان رشد كنند و با واقعیت های قدرت آشنا شوند. این امر قطعاً می تواند خطرناك باشد، چون نهایتاً روش اعمال قدرت آنان چه بسا مغایر منافع غرب باشد.

باید این مخاطره را بپذیریم؛ چون در بلندمدت، دموكراتیزاسیون به هر صورت به خاورمیانه خواهد آمد. كاندولیزا رایس درست می گوید كه سیاست آمریكا در منطقه دیگر نمی تواند بر پایه حمایت از دیكتاتورهای نامشروع باشد. فرآیند بلوغ سیاسی باید از نقطه ای آغاز شود. این فرآیند می تواند طولانی باشد، اما مسیر فراروی ابتدایی بسیار ناهموار و پرخطر است.

* پیش دستی و جنگ پیشگیرانه، ورد زبان نومحافظه كارانی بود كه آمریكا را به عراق كشاندند. عبارت امنیت ملی جدید در واشنگتن، جنگ طولانی با تروریسم است. آیا با موضوع جنگ طولانی موافق هستید؟

- جنگ استعاره خوبی برای آنچه رخ می دهد نیست. این لغت باعث اشتباه گرفتن یك مبارزه سیاسی طولانی با آنچه به طور متعارف جنگ به شمار می رود می شود؛ یعنی مناقشه با شدت بالا كه در یك ظرف زمانی مشخص، اعلام و صورت می گیرد و به پیروزی یا جنگ ختم می شود. این مبارزه با فعالیت اندك و برهه های شدت فعالیت، ادامه خواهد داشت اما پایان روشنی نخواهد داشت. استفاده از استعاره جنگ ما را دچار انواع دردسرها- از رفتار با اسرا در گوانتانامو تا شنود شهروندان خودمان- می كند. می گویند باید حقوق مدنی را به حال تعلیق درآوریم، چون در حال جنگ هستیم. جنگ در شدت مبارزه و انواع فداكاری های لازم اغراق می كند.

* در این مبارزه طولانی با تروریسم جهادی، چه سیاست هایی موثر است؟

- در مواجهه با اسلام گرایی و خاورمیانه، ما بیشتر به یك راهبرد سیاسی نیاز داریم تا یك راهبرد نظامی. آمریكا نباید با استفاده آشكار از زور برای شكل دهی به جهان تلاش كند، بلكه باید یك دسته نهادهای چندجانبه بین المللی تاسیس كند كه انگیزه های بلندمدت ثبات، رشد و همكاری را ایجاد كنند؛ مانند نهادهای برتن وودز كه پس از جنگ جهانی دوم تشكیل شد یا ناتو یا پیمان امنیتی آمریكا و ژاپن. به مدت ۵۰ سال، این سازمان ها چارچوبی نهادینه پدید آوردند كه آمریكا و دیگران با آن توانستند بدون توسل به قدرت نظامی، جهان را شكل دهند.

متاسفانه قسمت زیادی از بحث، بر سازمان ملل متمركز شده است. چپ می گوید سازمان ملل تنها چاره است و راست در پی ایجاد ائتلاف كشورهای متمایل است. در واقع به راهبرد «چند- چندجانبه» نیاز داریم كه تعدادی از نهادهای چندجانبه را به كار بگیرد. مثلا ناتو و جامعه دموكراسی ها موجود است. می توان در آینده سازمان های جدیدی تشكیل داد كه هم اقدام موثر آمریكا را میسر كند وهم به استفاده از قدرت آمریكا برای اهداف سودمند در جهت نابودی ریشه های رادیكالیسم اسلامی مشروعیت دهد.

همراه با نومحافظه كاران بر این اعتقادم كه برای اشاعه دموكراسی باید با مردم كشورها ارتباط برقرار كنیم، اما باید بفهمیم كه همه كار دست ما نیست. نمی توانیم زمان را معین كنیم. سیاست هایی از این دست باید فرصت طلبانه باشد تا در وقت مناسب كه نیاز به دموكراسی از درون افزایش می یابد، آماده كمك باشد. با توجه به این محدودیت باید ببینیم چگونه ابزار قدرت نرم آمریكا را بهبود دهیم. تمام این ابزارها باید همان فرآیند تجدید سازمانی را بگذراند كه ارتش هر بار پس از جنگ یا رویارویی با دشمن جدید پشت سر می گذارد.

* هالیوود پرنفوذترین ابزار قدرت نرم آمریكاست. آیا نقشی دارد؟

- متاسفانه دارد؛ نقش منفی. هالیوود حامل فرهنگ سكولار، مادی گرایانه و لاقیدی محسوب می شود كه در بسیاری از نقاط جهان به خصوص جهان اسلام محبوبیت چندانی ندارد.

* ریزارد كاپوشینسكی- روزنامه نگار- پس از چند دهه پوشش خبری انقلاب های شكست خورده در جهان سوم، درس عبرت قرن بیستم را اینگونه خلاصه می كند: «تاریخ، میان بر ندارد» . انقلاب های لنینیستی یا مداخلات نظامی نمی تواند جوامع را مجبور كند زودتر از زمان مقرر، از نظر سیاسی بالغ و مدرنیزه شوند. در این اولین سال های قرن بیست و یكم، آیا معتقدید «میان بری به پایان تاریخ وجود ندارد» یعنی به لیبرالیسم و دموكراسی؟

- بله، این استدلالی است كه می كوشم ارائه كنم. نمی گویم كه باید در برابر نیروهای اجتماعی بزرگ منفعل باشیم. مواقعی پیش می آید كه قدرت، اقدام، قاطعیت و رهبری، نقش ایفا می كنند، اما باید این نكته را در نظر داشت كه فرصت های مناسب برای اقدام قاطع و تغییر، به ندرت پیش می آید. جوهره دولتمردی آن است كه بدانید چه هنگام امور را به جریان درآورید و چه هنگام نیاورید. این اندیشه كه آمریكا می تواند از قدرت مسلط خود برای شكل دهی كامل به جهان استفاده كند، توهم است. اگر عراق عبرتی به ما آموخته باشد، آن است كه میان بر وجود ندارد.

مترجم: وحیدرضا نعیمی



همچنین مشاهده کنید