پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا

چرا کره پیشرفت کرد


چرا کره پیشرفت کرد

درباره کتاب «نیکوکاران نابکار»

تا نیمه دهه‏ ۱۹۸۰ (نیمه دهه ‏۶۰ به تقویم ایرانی)، کره با صادرات ‏سنگ تنگستن، ماهی و کلاه‌گیس ساخته‌شده از موی انسان در عرصه اقتصادی شناخته می‌شد اما اکنون مردمان بی‌شماری در سراسر جهان به تلفن‏های همراه شیک ‏و تلویزیون‏های صفحه صاف صادراتی‏اش چشم دوخته‏اند. از دید اکثر اقتصاددانان، پاسخ بسیار ساده است: موفقیت کره ناشی از این‏ است که از فرمان‏های بازار آزاد پیروی کرده است؛ و اصول پول قوی، تورم‏ ضعیف، دولت کوچک، فعالیت بخش خصوصی، تجارت خارجی آزاد و استقبال از سرمایه‏گذاری خارجی را پذیرفته است، یعنی نگاهی که به اقتصاد نولیبرالی شهرت یافته است.

اما از نگاه پروفسور هاجون چنگ آنچه کره واقعا طی ‏این دهه‌ها انجام داد این بود که با استفاده از حمایت‏های تعرفه‏ای، یارانه‌ها و سایر اشکال حمایت‏های دولتی (نظیرخدمات اطلاعاتی برای بازاریابی خارجی که «آژانس دولتی صادرات» ارایه‏ می‌کرد)، به انتخاب دولت در مشاوره با بخش خصوصی، صنایع معین‏ جدیدی را ایجاد کرد و در کنف حمایت خود گرفت تا زمانی که آنقدر به‏اصطلاح «رشد» کرد که بتواند در برابر رقابت بین‏المللی دوام آورد. دولت، مالک تمامی بانک‌ها بود و بنابراین می‌توانست خون لازم برای ادامه‏ حیات بنگاه‌های اقتصادی (یعنی پول و اعتبار) را در رگ‏هایشان جاری کند. بنگاه‌های دولتی مستقیما بعضی از پروژه‌های بزرگ را در اختیار گرفتند (به ‏عنوان نمونه، شرکت تولید فولاد POSCO) هرچند نوع نگاه کشور به ‏موضوع مالکیت دولتی نگاهی عملگرایانه بود تا ایدئولوژیک. اگر بنگاه‌های ‏بخش خصوصی خوب کار می‌کردند، چه بهتر؛ ولی اگر در حیطه‌های پراهمیت سرمایه‏گذاری نمی‌کردند، دولت در ایجاد بنگاه‌های دولتی هیچ ‏تردیدی از خود نشان نمی‌داد؛ و اگر برخی بنگاه‌های بخش خصوصی دچار سوءمدیریت می‌شد، دولت اغلب اختیارشان را در دست می‏گرفت، بازسازی می‌کرد و معمولا ولی نه همیشه، آنها را می‏فروخت.

همچنین، دولت کره روی ارز کمیاب کنترل مطلق اعمال می‌کرد (تخلف از کنترل‏های ارزی می‌توانست مجازات مرگ را در پی داشته باشد). ترکیب این ‏کنترل مطلق دولتی بر منابع ارزی با تدوین دقیق فهرستی از اولویت‏ها در استفاده‏ از منابع ارزی این اطمینان خاطر را فراهم می‏آورد که ارزی که سخت به دست ‏آمده بود در راه واردات ماشین‌آلات بسیار ضروری و نهاده‌های صنعتی بسیار مهم صرف شود. دولت کره بر سرمایه‏گذاری خارجی نیز کنترل شدیدی اعمال‏می‌کرد و مطابق با برنامه توسعه ملی، در حالی که در بعضی بخش‌ها از سرمایه‏گذاری خارجی با آغوش باز استقبال می‌کرد، در بخش‌های دیگر در را کاملا روی آن می‏بست. همچنین، دولت نسبت به حقوق انحصاری اختراعات‏ خارجی سختگیر نبود و مهندسی معکوس را ترغیب می‌کرد و بر تکثیر غیرقانونی کالاهای خارجی مشمول حقوق انحصاری ‏چشم می‏بست.

به عقیده هاجون چنگ آنچه این تصور عمومی، اما غلط، را ایجاد کرده که اقتصاد کره بر تجارت‏ خارجی آزاد مبتنی است موفقیت کره در امر صادرات بوده است و همان‌طور که ژاپن و چین نیز نشان داده‏اند، موفقیت در صادرات نیازمند تجارت خارجی ‏آزاد نیست. صادرات کره در دوران اولیه - چیزهای ساده‏ای مانند لباس‏های‏ ساده و لوازم الکترونیکی ارزان‌قیمت - همگی فقط وسیله‏ای بودند برای کسب ‏ارزهای قوی ضروری برای ایجاد صنایع جدید و پیچیده‏تری که با استفاده از تعرفه‌های وارداتی و یارانه‌ها از آنها حمایت می‌شد. در عین حال، حمایت‏های‏ تعرفه‏ای و یارانه‌ها برای این نبود که از صنایع کره برای ابد در برابر رقابت ‏خارجی پشتیبانی کند، بلکه برای این بود که فرصتی را در اختیارشان قرار دهد که فناوری‌های جدید را جذب و توانایی‏های سازمانی جدیدی ‏ایجاد کنند تا زمانی که بتوانند در بازار جهانی رقابت کنند.

معجزه اقتصادی کره از منظر چنگ، حاصل آمیزه‏ای هوشمندانه و عمل‏گرایانه از انگیزه‌های بازار و دخالت دولتی بود. چرا که برخلاف کشورهای کمونیستی، دولت کره‏ بازار را از بین نبرد، اما به بازار آزاد باور کورکورانه هم نداشت. کره، با آنکه بازار را جدی می‏گرفت، اما اغلب لازم می‌دانست که با استفاده از دخالت‌های دولتی مبتنی بر سیاست‌های اقتصادی، بازار اصلاح شود.

چنگ تاکید می‌کند مورد کره، موردی استثنایی نیست و عملا تمام کشورهای توسعه‏یافته امروز، از جمله بریتانیا و ایالات متحده، یعنی کشورهایی که زادگاه بازار آزاد و تجارت خارجی آزاد پنداشته می‌شوند، بر اساس سیاست‌هایی ثروتمند شده‏اند که با اقتصاد نولیبرالی ‏در تضاد است.

«نیکوکاران نابکار» لقبی است که چنگ به کشورهای ثروتمندی می‌دهد که بازار آزاد و تجارت‏خارجی آزاد را به کشورهای تنگدست با این هدف توصیه می‌کنند که سهم ‏بیشتری از بازارهای کشورهای مزبور را به چنگ آورند و از ظهور رقبایی ‏احتمالی پیشگیری کنند. او در فصل کتاب خود می‌کوشد تاریخچه واقعی سرمایه‌داری و جهانی‌سازی را روایت کند و با حمله به باورهای نادرست درباره توسعه نشان دهد:

- تجارت خارجی آزاد از آزادی انتخاب کشورهای تهیدست می‏کاهد.

- ممکن است راه ندادن شرکت‌های خارجی به کشورهای در حال ‏توسعه در درازمدت به نفع این کشورها باشد.

- سرمایه‏گذاری در شرکتی که قرار است ۱۷ سال زیان دهد ممکن است‏ پیشنهادی عالی باشد.

- برخی از بهترین شرکت‌های دنیا در مالکیت دولت هستند و به دست آن‏ اداره می‌شوند.

- برای توسعه‏ اقتصادی، «اقتباس» ایده از خارجی‌های خلاق ضروری‏ است.

- تورم پایین و احتیاط دولتی ممکن است برای توسعه‏ اقتصادی زیانبار باشد.

- وجود فساد ناشی از زیادی بازار است، نه کمبود آن.

- بازار و دموکراسی شرکایی طبیعی نیستند.

- تهیدستی کشورها ناشی از تنبل‌بودن مردمشان نیست؛ «تنبل» بودن مردم ‏این کشورها ریشه در تهیدستی‏شان دارد.

هاجون چنگ به این ‌ترتیب کشورهای فقیر را فرا می‌خواند تا با سرپیچی از گرایش بازار و حمایت سنجیده از فعالیت‌های‏ اقتصادی‏ای که در درازمدت موجب ارتقای بازدهی می‌شود - یعنی عمدتا، ولی نه فقط، حمایت از صنایع تولیدی – گام در راه توسعه گذارند: بازارها گرایش شدیدی به تحکیم وضع موجود دارند. بازار آزاد، کشورها را به کاری وا می‏دارد که در آن اینک مهارت یافته‏اند. این گرایش بازار به آن معناست که کشورهای تنگدست باید به ‏فعالیت‌های کم‌بازده کنونی خود ادامه دهند. اما ادامه‏ آن فعالیت‌ها دقیقا همان کاری ‏است که آنها را تنگدست می‌کند. اگر کشورهای تنگدست عزم کنند که تنگدستی را پشت سر گذارند باید از گرایش بازار سرپیچی کنند و به کارهای ‏دشوارتری دست بزنند که درآمد بیشتری برایشان فراهم می‏آورد، راه دومی ‏برای آنها وجود ندارد... . شرکت نوکیا، از محل درآمد فعالیت‌هایش در تجارت چوب، چکمه پلاستیکی و کابل برق، ۱۷سال به بخش نوزاد الکترونیک خود، یارانه ‏پرداخت کرد. سامسونگ، از محل سود حاصل از فعالیت در بخش‌های نساجی‏ و پالایش نیشکر، بیش از یک‌دهه به بخش نوزاد الکترونیک خود یارانه داد. اگر آنها از علایم بازار صمیمانه تبعیت می‌کردند، یعنی همان که نیکوکاران نابکار به کشورهای در حال‏ توسعه سفارش می‌کنند، نوکیا همچنان اندر خم قطع‏ درختان می‏بود و سامسونگ مشغول پالایش نیشکر وارداتی. به نحو مشابه، اگر کشورها می‌خواهند خود را از تنگدستی نجات دهند، باید از گرایش بازار سربتابند و به عرصه‏ صنایع پیچیده و پیشرفته‏تر پاگذارند.

اما پرسش مهم این است که‏ دقیقا کجا باید سرمایه‏گذاری کرد؟ پاسخ چنگ صنعت، یا دقیق‌تر صنعت تولیدی است. مثال او در این‌باره موفقیت سوییس و سنگاپور است: سوییس کشوری نیست که با پول‌های مشکوک سپرده‌شده در بانک‌های‏ مرموزش و ولخرجی‏های توریست‏های ساده‏لوحی که سوغاتی‏های بنجلی مثل‏ زنگوله‏ گاو و ساعت بلبلی می‏خرند گذران کند. در واقع، سوییس صنعتی‏ترین‏ کشور جهان است. از سال ۲۰۰۲، سوییس با فاصله‌ای‏ بسیار زیاد از دیگر کشورها، بالاترین تولید صنعتی سرانه جهان را داشته است؛ ۲۴درصد بیشتر از ژاپن یعنی دارنده‏ دومین رتبه تولید صنعتی سرانه؛ ۲/۲ برابر ایالات‌متحده؛ ۳۴برابر چین یعنی کارگاه جهان امروز؛ و ۱۵۶برابر هند. به‌نحو مشابه، سنگاپور یعنی دولت‏‌شهری که عموما یک مرکز مالی و بندر تجاری موفق تلقی می‌شود، کشوری بسیار صنعتی است. تولید صنعتی ‏سرانه سنگاپور ۳۵درصد بیشتر از «موتورخانه صنعتی» کره و ۱۸درصد بیشتر از آمریکاست.

توصیه نهایی هاجون چنگ به کشورهای ثروتمند این است که زمین بازی را به نفع کشورهای در حال توسعه شیب‌دار کنند چراکه مانند طرح تاریخی مارشال نتیجه خوب عاید همگان خواهد شد.

جواد لگزیان