پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کیچن استوری وطنی


کیچن استوری وطنی

چند سکانس در پشت صحنه سریال آشپزباشی

این روزها کسی خیلی نای حرف زدن ندارد. کسی هم اعتنایی به خواست ما ندارد؛ مایی که دل مان می خواهد یک گزارش کوتاه پشت صحنه بنویسیم. حالا اینجا هم که جایی جدا از دنیای آدم های ساکت محتاط این روزها نیست که بخواهی فکر کنی آدم ها باید حوصله کنند و توضیحی بدهند، از حال این روزهایشان، از کاری که دارند انجام می دهند و از جایی که ایستاده اند. همین است که هنوز پایت به لوکیشن نرسیده، همه از پیش شرط و شروط گذاشته اند که حرف نمی زنند، حتی بعضی ها دل شان نمی خواهد عکسی از آنها در مطبوعات و خبرگزاری ها پخش شود... ما هم می فهمیم، غمی نیست.

لوکیشن جای سردی است یعنی یک جایی است که دیوارهای آجری دارد. ما سعی می کنیم جای پایمان را کنار یک کوره محکم کنیم. یک آتشی افتاده به جان دیوارهای کوره که گرمت می کند. اینجا یک رستوران است، آن سمتش یک آشپزخانه است. آن طرف پرویز پرستویی ایستاده که این روزها یک عالم سکوت دارد و گلایه هایش هم نوشتنی نیست و ما هم فقط می شنویم، نمی نویسیم. آمده ایم پشت صحنه سریال آشپزباشی که درست در لحظه نوشتن این گزارش تنها چند قسمت آن پخش شده. دارند قسمت هفدهم را می سازند و یک نظم و دقتی دارند که نگو... این آقای کارگردان بسیار دقیق و منظم و وسواسی است؛ «من همیشه این طور کار کرده ام.

شما اسمش را می گذارید حساسیت و دقت، اما این بنای کار من است.» چنان با دقت زل می زند به دوربین، استثنایی. همین است که اغلب کارهای محمدرضا هنرمند از استانداردهای رایج سریال های تلویزیونی اندکی بالاتر است. کات می دهد؛ «خیلی خوب بود فرهاد، از اول اجرا کن. حیفه،» فرهاد اصلانی در نقش هومن سریال، دوباره بازی می کند، از نو تمام نگاه ها و دقت ها اجرا می شود اما دوباره؛ «خیلی خوب بود، یه بار دیگه،» جمعیت پشت صحنه می خندند. کارگردان روی حالت های تعجب بازیگرش اصرار می کند. از او می خواهد شلوارش را مدام بالا بکشد و لب هایش را غنچه کند. اصلانی می گوید؛ «این اولین تجربه کار کمدی من در تلویزیون است و اولین تجربه کارم با محمدرضا هنرمند. تقریباً هر دو ما با هم این کاراکتر را ساختیم. نقش متفاوتی است و به همین دلیل مواظبت می خواهد. این نقش از خودم کاملاً جدا است.

موقعی که به این سریال پیوستم، انتهای کارم با سریال مختارنامه بود. به همین خاطر از هنرمند خواستم به من اجازه بدهد از نقشم جدا شوم. من در این سال ها از کمدی پرهیز کردم چون آدم امینی پیدا نمی کردم. وقتی آقای هنرمند پیشنهاد کرد، قبول کردم. حالا، هومن، این شخصیتی که از خودم خیلی دور است، گاهی وقت ها واقعاً من را می خنداند.

همه اش دنبال یک موقعیتی است، سطحی و بدون جایگاه و ناموفق است. فکر می کنم می شود جور جذابی بازی اش کرد.» به اعتقاد اصلانی که این روزها در سریال گاوصندوق هم حضور دارد، حرف این سریال عجیب از جنس حرف روزگار ماست و تم این کار متاثر از یک سوءتفاهم است که نمی توانسته بی تاثیر از این عدم درکی باشد که ما این روزها در عرصه های مختلف می بینیم. صدای زنگ موبایل بلند می شود.

جمعیت یکصدا بستنی می خواهند. می فهمی که اینجا قرارداد شده هرکس موقع فیلمبرداری موبایلش زنگ بخورد، باید بستنی بدهد. بازی فاطمه معتمدآریا تمام شده، شنیده ایم که او هم این روزها سکوت اختیار کرده. اینجا و در این لوکیشن نیست، به جایش حضور دوباره او در یک مجموعه تلویزیونی این روزها غنیمتی است.

فضای پشت صحنه آرام و مرتب است. در واقع در یک رستوران سنتی بزرگ هستیم شبیه اغلب رستوران های سنتی، پوشیده در رنگ های گرم، پر از مخده و نیمکت های چوبی و ترکیب های فیروزه یی و خاکی. بالاخره فیلمبرداری پلان قبل تمام می شود. هنرمند و پرستویی می نشینند دور یکی از میزهای رستوران. آشپزها یا بازیگرها در لباس آشپزها هم ایستاده اند دورشان. کارگردان اتفاقاً علاقه یی به kitchen stories ندارد. می گوید به عنوان یک حرفه یی در کارش، متن را خوانده، تحقیق کرده، مشورت کرده و در نهایت تصمیم ساختش را گرفته است. نه آشپزخانه، نه آشپزی و نه غذا برایش چندان اهمیتی ندارد و به آشپزخانه یی که ما الان در آن هستیم، صرفاً به عنوان موقعیتی نگاه می کند که قصه در آن جاری است و تنها سعی کرده کارش را درست انجام دهد. هنرمند بلند دیالوگ ها را می خواند.

پرستویی حرف ها و دیالوگ ها را برای خودش یادداشت می کند و بعضی جاها را با ماژیک «های لایت» می کند. کارگردان روی حرکت انگشت آشپزباشی هایش هم تاکید می کند. به بعضی هایشان یادآوری می کند شب بعد هم می توانند خودشان را در تلویزیون خانه شان ببینند و خوشحال شان می کند. هنرمند معتقد است؛ «زیر تیغ و آشپزباشی، دو ژانر و دو جنس مختلف کار هستند. به همین دلیل نمی توان مقایسه شان کرد. از الان بسیار دشوار است اگر بخواهیم بفهمیم سریال موفقی خواهد شد یا نه، عوامل زیادی در موفقیت یک کار سهیم هستند. عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی می تواند به نفع یا به ضرر یک پروژه باشد. ولی قرار است همه عوامل این پروژه تمام تلاش شان را بکنند برای آنکه این کار موفق باشد.» ضمناً مهم ترین دلیل جذابیت این قصه برای هنرمند، همین بوده که متن آشپزباشی به روابط خانوادگی می پرداخته است.

سکانس بعدی در آشپزخانه رستوران فیلمبرداری می شود. اینجا بوی انواع غذاها پیچیده است. پر از بخارهای خوشبو است. برای یک روزنامه نگار خسته وگرسنه مثل سم است. آن سوتر یک میز چیده اند پر از انواع و اقسام سالاد و ترشی. قابلمه های روی گاز پر از غذاست. از پشت سر کارگردان می پرسیم؛ اینجا اساساً به او خوش می گذرد؟ پاسخش این است که نخیر، از این خبرها هم نیست. فقط روز اول فیلمبرداری خیلی غذا خورده اند و حالا دیگر غذازده هم به حساب می آیند، پرهام مشیری، دستیار کارگردان، هم تاکید می کند سر این کار، یک پنج کیلویی تا همین لحظه وزن کم کرده است. روی دیوارهای آشپزخانه نوشته های بانمکی با مضمون «کسی رو بدون دستکش نبینم- اکبر» به چشم می خورد. اکبرآقا، پرستویی خودمان، حالا باید وارد آشپزخانه شود و چند داد سر این آشپز- طفلکی ها بکشد. هیچ چیز جالب تر و بامزه تر از تمرین کردن های پرستویی نیست؛ خودش با خودش یک گوشه. فیلمبرداری و عبور ریل از این آشپزخانه خیلی سخت است.

حسن آقا، علی آقا و ابراهیم آقا، اینجا خودشان جدی جدی آشپز هستند. دستیار کارگردان می گوید؛ «این حسن آقا، الان دیگر خودش حسابی بازیگر شده و راه افتاده.» اینها آشپزهای همان رستورانی هستند که این روزها آشپزباشی در آن فیلمبرداری می شود. حسن آقا، جوجه ها را به سیخ کشیده و پس از فیلمبرداری پلان، دانه دانه و داغ داغ بین افراد تقسیم می کند. شکر خدا روزنامه نگار گرسنه هم این وسط بی نصیب نمی ماند. یک روز کاری این گروه تمام شده، با سکوت و تفاهم.

لیلی نیکونظر