سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

دخترک آدامس فروش


دخترک آدامس فروش

دخترک بر خلاف همیشه که به هر رهگذری می‌رسید، آستین لباس او را می‌کشید تا یک بسته آدامس به او بفروشد، این بار رو به روی زنی که روی صندلی پارک نشسته و نوزادش را در آغوش گرفته، ایستاده …

دخترک بر خلاف همیشه که به هر رهگذری می‌رسید، آستین لباس او را می‌کشید تا یک بسته آدامس به او بفروشد، این بار رو به روی زنی که روی صندلی پارک نشسته و نوزادش را در آغوش گرفته، ایستاده بود و او را نگاه می‌کرد. گاه گاهی که زن به نوزاد لبخند می‌زد، لب‌های دخترک نیز بی‌اختیار از هم باز می‌شد.

مدتی گذشت، دخترک از جعبه بسته‌ای برداشت و روبروی زن گرفت.

زن رو به سمت دیگری کرد:برو بچه،آدامس نمی‌خوام.

دخترک گفت: بگیر. پولی نیست.

http://soheilmirzaee.blogfa.com/

ماهی آزاد سفید

با تکانی خود را ازلابه لای سوراخ‌های تور رها کرد و در دریا شناور شد؛ با خود گفت: «ازمرگ حتمی نجات یافتم، بیچاره ماهی‌هایی که در تور ماهیگیر اسیرند...»

اگر آنها هم مانند من زرنگ و باهوش بودند، اگر مانند من تلاش می‌کردند و اگرازشانس خوبی برخوردار بودند...» مرغی دریایی که درحال چرخیدن در آسمان بود با شیرجه‌ای، ماهی آزاد سفید را همراه خود به آسمان برد. در همین لحظه موجی سهمگین، ماهیگیر را به همراه تورش به داخل دریا کشاند.

delnamak۵۵.blogfa.com