دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

۲ شعر از ۲ شاعر ایرانی


۲ شعر از ۲ شاعر ایرانی

● برف مرداد
نه دیگر رنگ نگاهت
بر رویای من می‌بارد
ونه هرای پلنگی
بر چهره ماه خش می‌کشد
تا طنین ترس را
در دهان برنویی بگشاید!
همین که می‌دانیم
در تالار اشباح
گیسو گشوده
و با شبنم …

برف مرداد

نه دیگر رنگ نگاهت

بر رویای من می‌بارد

ونه هرای پلنگی

بر چهره ماه خش می‌کشد

تا طنین ترس را

در دهان برنویی بگشاید!

همین که می‌دانیم

در تالار اشباح

گیسو گشوده

و با شبنم ستاره سحری

خندان

خندان

رفته‌ای

و دیگر نمی‌آیی

مگر با برف مرداد،

کابوس ما را بس است

تا دشنه در گلوی مردی فرو برد

که میان گل‌های نرگس

ناگهان پیر می‌شود

و تاریک...

پس وقتی به‌آوازی می‌خوانی

نسیم از شبستان آسمان می‌وزد،

ضجه زخمی پلنگی را بر می‌آوری

محمدعلی علومی

سهم تو

خبر به ‌دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به‌منِ خسته بی‌گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به ‌دیگران برسد؟

چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر

به ‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

رها کنی، برود، از دلت جدا باشد

به‌آنکه دوست‌ترش داشته... به‌آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به‌دورترین نقطه جهان برسد

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به‌گوش‌شان برسد

خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد

به‌او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

مرحومه نجمه زارع