دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

مرگ در زمان زندگی


مرگ در زمان زندگی

مرگ چیست چه صورتی دارد ما هنگام مرگ چگونه ایم روبه مرگ بودن وحشت آور است چونان اندیشه اش, یا در لحظه ای که می میریم لحظات خوشی را تجربه می کنیم آنچه از آن به لحظه های شیرین پیش از مرگ تعبیر می کنند

مرگ چیست؟ چه صورتی دارد؟ ما هنگام مرگ چگونه‌ایم؟ روبه مرگ بودن وحشت‌آور است چونان اندیشه‌اش، یا در لحظه‌ای که می‌میریم لحظات خوشی را تجربه می‌کنیم؛ آنچه از آن به لحظه‌های شیرین پیش از مرگ تعبیر می‌کنند!

مسأله تنها این نیست که پاسخ به این پرسش ها برای انسان دشوار است، بلکه اینک آنچه می فهمیم از خلال همه تجربه ها، آزموده ها و آموخته ها این است که پاسخ به این پرسش برای انسان ـ استوار بر اندیشه خودش ـ ناممکن است.

هرگونه پاسخی به هر کدام از این پرسش ها حدسی بیش نیست و میزان قانع کنندگی آن تنها به قدرت تخیل و توان زبان بر می گردد. زبانی که گاه به شعر و گاه به ملقمه ای از استدلالات مشکوک تلاش می کند مرگ را تبیین و تفسیر کند. البته حساب شعر که از عواطف و حالات و تجربه ای ناخودآگاه و گاه متفاوت شکل می گیرد از استدلالات سردرگم کننده و کلک های زبانی جداست، اما نتیجه این است که شعر احساسات اکنونی را درباب مرگ، آرزوها را در باب این اتفاق بزرگ می سازد و استدلال هم که مقدماتی محکم برای زدن حرفی قابل اعتنا درباره مرگ ندارد. هیچ انسانی خبر دقیقی از مرگ نداده است. کسی پس از مرگ زندگی نیافته تا بتواند از مردن، چیستی و چگونگی آن خبر دهد. مرگ امری ناشناخته بوده و هست و دیگر می توانیم ـ البته با کمی بدبینی که بخشی از واقع بینی انسان معاصر است ـ بگوییم ناشناخته خواهد ماند.

این تناقض، اصلی ترین تناقض حیات و بودن برای انسان است، چرا که حقیقی ترین و ناگزیر ترین واقعیت زندگی که همانا اتمام آن است، غیرقابل هضم و نافهمیدنی است. مرگ پایانی بر حیات است و هر حرفی ـ غیر از اشاراتی که در کتب الهی آمده ـ درباره این واقعیت محمل و غیرقابل اعتناست، چون نه از تجربه ای بر آمده و نه از مقدمات و مبناهای مطمئنی نتیجه گرفته شده است. لذا مرگ در عین قطعی بودن در وقوع، ناشناخته، معلق و کاملا انتزاعی است. در این حالت تا زمانی که نمرده ایم، مرگ ساکت و نامفهوم است و وقتی هم که می میریم تنها ناگوار، نامنتظر و غیرقابل هضم برای بازماندگان و برای ما هم... کسی نمی داند.

مرگ اندیشی از محبوب ترین موضوعات فلسفی است. مرگ اندیش بودن اغلب به عنوان اصلی ترین موضوع اندیشه بشر هم ساختمان فلسفی برخی فلاسفه چون سنکا، سیسرون، مونتنی، کی یرکگور، هایدگر و بدیو و... را ساخته است و هم به عنوان راهی برای دریافت حقیقت، رستگاری، مبارزه، آرامش، زیستن اخلاقی یا اصیل، بنا به دستگاه فکری آن فیلسوف ترویج و توصیه شده است.

اما آیا مرگ اندیش بودن مواجهه و رویارویی با مرگ را ساده تر می کند؟ آیا مرگ اندیش بودن الزاما نایل به مرگ آگاهی می شود و مرگ آگاهی آغوش آدمی را برای پذیرش مرگ باز می کند؟ آیا می توان از یک اندیشه که اینجا مرگ است و رسوبات روحی آن که اینجا تأثیرات عاطفی آرام بخش مرگ آگاهی است به نتایجی عملی و شیوه ای برای آمادگی هر لحظه برای مرگ رسید؟ میشل دو مونتنی درباره مرگ گفته است: فرجام کار ما مرگ است و همو اقتضای مقصود ماست. اگر دهشت مرگ فراگیردمان چگونه می توان قدمی برداشت، بی تب و تاب؟ مرهم، نسیان است و نیندیشیدن به مرگ، ولیکن کدام بلاهت فاحشی تواند به جهالتی چنین گران بینجامد؟ پس مرگ اندیش بودن الزاما به آرامش منجر نمی شود، اما از آن جهت که به واقعیت خدشه ناپذیر می اندیشیم حساب ما را با کنش های روزمره و درگیری های خرد پاک می کند. اندکی گوشه گیری و شاید بی اعتنایی به دنیا نتیجه مرگ اندیشی است، اما خود مرگ همچنان نامنتظر و سهمگین است، چرا که مرگ یعنی نبودن و تصور نبودن برای انسان دشوار است، خاصه انسانی که به زندگی ادامه می دهد و از بودن ناامید نیست. تصور نبودن حتی برای دیگری هم این گونه است. وقتی پیر از کار افتاده ای در بستر بیماری از بین می رود، تازه تصور نبودنش واقعی می شود و میان تخیل مرگ تا عینیت آن برای دیگری هم فاصله زیادی وجود دارد.

● مرگ؛ معنابخش زندگی

یکی از بنیانی ترین اندیشه های هایدگر با این بحث مبنایی در ارتباط است که مرگ معنابخش زندگی است. هستی خود به خود معنایی ندارد و تنها با درک و فهم مرگ است که زندگی معنایی اصیل و قطعی از خود نشان می دهد. اما حتی در این حالت هم مرگ اندیشی قابلیت پاسخ به فقدان، به عنوان حاصل مرگ را ندارد. مرگ به عنوان فقدان و احساس خلأ وجود دیگری، آنقدر عجیب و دور از ذهن است که تصورات گذرای مرگ و نیستی برای درک آن کافی نیست، مرگ باید همواره در پس ذهن ما باشد همان گونه که خود همواره در کمین ما و دیگران است. مرگ همواره نامنتظر و رسیدن به واقعیت آن ناممکن است. هر چقدر هم که به سهمگین بودن و ناگوار بودن مرگ بیندیشیم و نزدیک شویم باز هم درک همه مرگ ناممکن است. شاید مرگ از همه این تصورات برای کسی که می میرد ساده تر باشد و خاک سرد، تلخی مرگ عزیز را زود به فراموشی بدل کند، اما اینها همه گمان است، همه حدس است. مرگ می تواند ساده یا پیچیده، دشوار یا سهل باشد. اما در همه این موارد ابهام و غیرمنتظره بودن ملحوظ است، ما تنها با اندیشه به مرگ اندکی مقاوم تر می شویم، تنها اندکی.

● مرگ ناگهانی و کنار آمدن با مرگ!

مرگ های ناگهانی، این که جوانی از دست می رود یا دوستی بی هیچ دلیلی ناگهان خبر مرگش می رسد، بیشتر شبیه نوعی افراطی گری مرگ است. مرگ گویی خود را در افراطی ترین شکل به رخ می کشد. انگار تمام بازی ها را پوچ می کند، تمام سکه ها را از ارزش تهی می کند و خود را حاکم مطلق بودن می گرداند. نبودن همچون خط پررنگ و قطعی بودن اینجا حاضر می شود. سنکا فیلسوف، نمایشنامه نویس و سیاستمدار رومی می گفت برای تحمل چنین حالتی باید همواره آن را به یاد داشت، روی بد بودن، که شاید مرگ ناگهانی ظهوری از آن باشد، همواره با ماست. سنکا در قطعه ای به نام «در باب دهشت های مرگ» می نویسد: هیچ نعمتی دارنده اش را سعادتمند نخواهد کرد مگر آن که او در ذهنش با امکان خسران آن کنار آمده باشد. از این رو، روح خویش را در برابر آن بداقبالی ها که گریبان قدر قدرت ترین ها را نیز خواهد گرفت، سخت و مقاوم ساز.

آری روح سخت و مقاوم تنها زمانی امکان پذیر است که مرگ همواره در ذهن انسان حاضر باشد: «نیستی»، هردقیقه به عنوان امکانی نزدیک تصور شود. کسانی که اینچنین اند، وارسته و راحت ترند، هر چند تمام تصوراتشان اعم از هولناک یا زیبا، تصوری بیش نیست و واقعیت مرگ همچنان ناشناخته و نامفهوم است، اما این دیدن مرگ فارغ از کیفیتی که دارد و میزان مطابقتش با واقعیت، تنها راه مقاوم سازی است. در جهان معاصر شلوغی و صنعت های خوش رنگ و لعابِ غیر ضروری چنان رشد کرده و علیه مرگ به کار افتاده که گویی مرگی در کار نیست. علمی که با عمل های زیبایی و... به تزئینی برای «بدن» تبدیل شده است، یا سرگرمی هایی که گویی نسیانی جمعی را به بشر حقنه می کنند حاصلی ندارد جز مبارزه ای مذبوحانه با مرگ، مبارزه ای رقت انگیز با واقعیت؛ تنها واقعیت زندگی بشر. اما راه مقاوم شدن دوباره اندیشیدن آن هم به صورتی مداوم به مرگ است. اندیشه به امکان همیشگی نیستی، نیستی بسادگی همین حالا در مترو یا در خانه به واسطه زلزله یا سکته ای، در اتومبیل به واسطه کامیون سوداگری که در بزرگراه استاندارد یا غیراستاندارد با سرعتی فزاینده در حرکت است، در هواپیما یا هر جا که همین حالا هستید محتمل است. مرگ زیر چشمی شما را می پاید، در کمین نشسته، کمینی که گاه ۹۰ سال و گاه تنها اندک سالی طول می کشد و همواره ناگهانی، تلخ و ناشناخته می ماند. کمینی که تصورش تنها ما را کمی مقاوم تر می کند، مقاوم تر در هولناکی مرگ خودمان و بیشتر در برابر مرگ عزیزانی که یکی یکی ما را در برابر وجود بی معنای نیستی، تنهاتر می کنند.

علیرضا نراقی