یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

انقلابی با رنگ و بوی فرهنگی


انقلابی با رنگ و بوی فرهنگی

فرهنگی ترین انقلاب دنیا

کمی که دقت می‌کنیم متوجه می‌شویم در چند سال گذشته، هیچ واقعه‌ای به اندازه انقلاب اسلامی مورد بررسی و کنکاش قرار نگرفته است و این بررسی‌ها از رویکردها و جهات مختلفی اتفاق افتاده است. انقلاب اسلامی این طور که برخی اذعان می‌کنند از یک نقطه تاریخی آغاز شده و در یک مقطع تاریخی دیگر به پایان می‌رسد و بعد تبدیل به نظام می‌شود نیست، بلکه هم ما و هم دنیای غرب می‌دانیم که انقلاب اسلامی تازه در برخی از مناطق آغاز شده است. حال این انقلاب به شکل‌های متفاوتی می‌تواند بروز کند؛ یک جا به شکل جمهوری اسلامی و جای دیگر به صورت حزب الله لبنان ‌. خب طبیعی است هر کس منظر و گرایش خودش را در تحلیل انقلاب مدنظر قرار داده است. یکی از منظر اقتصادی نگاه می‌کند و علل اقتصادی انقلاب را بررسی کرده که خب تا حدی درست هم هست؛ انقلاب ما علل اقتصادی هم داشته است.

یا اینکه کسی پیدا شده و از جهت سیاسی این مقوله را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده که این هم می‌تواند در علل وقوع انقلاب ما بگنجد و نقش حائز اهمیت داشته باشد‎ ‎‏. عده‌ای هم از دریچه روان‌شناسانه به شناخت و بررسی انقلاب ما پرداختند و آن را مدنظر قرار دادند. همه این بررسی‌هایی که ذکر شد از آن منظری که صورت گرفت می‌تواند درست باشد. اما نکته مهم اینجاست که اوایل انقلاب روی مولفه‌های مذهبی و فرهنگی کمتر کار شد. در چند سال اول پیروزی انقلاب ما تحلیل جدی نداریم که تحلیل مذهبی باشد؛ البته بعضی مثلاً در تحلیل اقتصادی‌شان وقتی بحث بازار پیش می‌آمد به سراغ سلایق مذهبی بازار می‌رفتند به این نکته اشاره می‌کردند اما باز هم نتیجه‌گیری آنها یک نتیجه‌گیری اقتصادی بود. یعنی باز علت اصلی اقتصادی قلمداد می‌شد؛ ضمن اینکه به ویژگی‌های فرهنگی و مذهبی آن توجه می‌گردید‎.‎‏

در واقع به این نکته هم توجه می‌شد ولی نه به عنوان نکته اصلی. بعد از شکل‌گیری انقلاب اسلامی و جهت‌گیریهای فرهنگی که در طول سالهای اولیه جمهوری اسلامی به خود گرفت و همچنین گفتمانی که امام (ره) از جهت فکری ایجاد کرد کم‌کم اذهان متوجه یک نقطه شد و آن هم اینکه وجه مذهبی یا به عبارتی فرهنگی این انقلاب بسیار قوی‌تر از وجوه دیگر آن بود. شما اگر تجربه انقلاب‌هایی که قبل از این در دنیا به وقوع پیوسته مشاهده کنید، متوجه می‌شوید که اکثر آنها ضد مذهب بوده؛ لذا به همین دلیل تصور این نکته برای تحلیلگران انقلاب که انقلابی با گفتمان فرهنگی و مذهبی در دورانی که مذهب واقعا روز به روز در حال کمرنگ‌تر ‌شدن بود، بسیار سخت و حالت ناباوری داشت‏‎.

‎به هر حال کم‌کم این نگاه پیش آمد و خود امام (ره) هم مولد این گفتمان بود و دائما بر آن تاکید می‌کردند. البته امام (ره) به نکات دیگر هم توجه داشت، ولی در ریشه‌ها و بنیادها همیشه این محور را اولویت قرار می‌دادند و کدهایی هم که می‌دادند همگی رنگ مذهبی و فرهنگی داشت. بعد از این هم که ما با پدیده‌های بعد از انقلاب مثل جنگ و ... مواجه شدیم باز به جنگ یک نگاه کاملا فرهنگی و مذهبی داشتیم‏‎. ‎همین الان هم که از جنگ بحث می‌کنیم گفتمان عمومی مردم مباحث نظامی نیست و بیشتر فاکتورهای فرهنگی مدنظر قرار می‌گیرد‎.‎‏

به هر حال عنصر مذهب و فرهنگ ـ البته ما عنصر فرهنگ را زیر مجموعه مذهب می‌دانیم ـ در وقوع انقلاب بسیار موثر و قوی بوده است و امام(ره) در جایی هم می‌فرمایند که علل موجده انقلاب همان علل مبقیه‌ آن نیز می‌باشد که هنوز هم این مقوله در مسیر انقلاب مهم‌ترین نقش را ایفا می‌کند‏‎.‎

ترتیب و جریان قرار گرفتن گفتمان‌ و جریان فرهنگی نظام را از منظرهای مختلف ‌می‌توان بررسی کرد ولی آنچه که معمول است‌، معمولا بر اساس دوره‌هایی که روسای جمهور حضور داشتند این مسئله را مورد بررسی قرار می‌دهند .

دوران بعد از پیروزی انقلاب را ما بیشتر به عنوان دوران امام (ره)‌می شناسیم که ویژگی‌های خاصی داشته و با توجه به جنگ ۸ ساله و مسائل ابتدایی انقلاب گفتمانهای مخصوص آن ایام را مشاهده‌ می‌کنیم . اما اصل بحث در مورد دوران دولت آقای هاشمی‌، آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد‌ می‌باشد‎ . ‎از منظر سیاسی و اقتصادی بحث کردن راحت‌تر است؛ زیرا هر دولتی گرایش‌ها و خط مشی‌های آشکار و مشخصی دارد؛ اما اینکه بخواهیم از دریچه فرهنگی یک تقسیم بندی دوره‌ای ارائه دهیم به عقیده من زود است؛ چراکه بسیاری از کارهای فرهنگی‌، آثار و نتایج‌اش را سی و یا چهل سال بعد نشان ‌می‌دهد؛ یعنی یک اقدام فرهنگی در یک کشور که اتفاق‌می‌افتد شاید چند دهه بعد متوجه شویم که چه بوده و واقعاً چه تبعاتی با خود به همراه داشته است‎.‎

ولی سیاستهای فرهنگی که هر یک از دولت‌های مذکور داشتند‌، قابل بحث است‎.‎‏ البته باید دقت کنیم که سیاست‌های فرهنگی نظام تا حد زیادی ثابت بوده است یعنی ما در چارچوب کلیات هیچ تغییری نداشتیم و همان چارچوب بوده و هست . یک نکته هم که اینجا باید به آن توجه کنیم، اینکه سیاست‌های فرهنگی ما دقیق تنظیم نشده و بسیار بسیار کلی است. آنچه که‌ به هنگام بررسی حوزه فرهنگ به عنوان یک مشکل با آن مواجه می‌شویم بیشتر در تعامل فرهنگ با سایر حوزه هاست که فرهنگ آسیب خور است. شما نمی توانید در این تردید کنید که در دوران آقای هاشمی خیلی از افرادی که با ایشان کار‌می‌کردند از مبارزان انقلاب بودند که سابقه طولانی زندان و شکنجه داشتند و بسیاری از آنها متدین و معتقد بودند. الان هم این مسئله مشخص است اما تفکر اقتصادی‌ و گرایش‌شان به اقتصاد روی بخش فرهنگ نیز سایه انداخته بود . بحث توسعه وقتی در دوران آقای هاشمی پیش آمد خب این توسعه از کجا آمده است؟ ما توسعه را مثل یک بسته از غرب وارد کردیم و وقتی هم توسعه بیاید همه ضمایم خودش را با خود به همراه‌ می‌آورد. این طور نیست که بگوییم فقط این بخش را انتخاب ‌می‌کنیم و بقیه را کنار‌می‌گذاریم . وقتی توسعه ‌می‌آید از لحاظ اجتماعی یک تبعاتی دارد که از جمله‌ آن تبعات فرهنگی است و ما متوجه آن نبودیم.

در واقع آن تیزهوشی لازم را نداشتیم تا تبعات فرهنگی آن را کنترل کنیم . این دوره‌ غفلتی که ما گذراندیم باعث شد که جریانی از افرادی که به آنها تکنوکرات و یا هر چیز دیگری که‌ می‌گویند با یک نگرش کاملا اقتصادی به حوزه‌ فرهنگی وارد شوند. این نگاه هم واقعاً غلط بود زیرا نگاه اقتصادی به نوعی مقوله‌ فرهنگ را آلوده‌می کند. به طور مثال وقتی این نگاه غالب شود در مقوله سینما گیشه برایتان اهمیت پیدا ‌می‌کند و مجبورید از هنرپیشه‌ خوش خط و خال و . . . استفاده کنید. در عرصه‌های دیگر نیز به همین ترتیب است . این مسئله ناشی از یک نگاه بود که بعد تبدیل به یک جریان در کشور شده و هنوز هم ادامه دارد. یک جریان دیگر هم در سه دهه گذشته داشتیم که یک نگاه کاملا سیاسی در عرصه فرهنگ است که از دوم خرداد ۷۶ به بعد شکل گرفت ؛ چرا که حل همه مشکلات را توسعه سیاسی ‌می‌دانست و معتقد بود اولین اولویت توسعه سیاسی است.

در واقع دائماً بر این مسئله تاکید ‌می‌کرد که تا در حوزه‌ فرهنگ توسعه سیاسی صورت نگیرد‌، فرهنگ رشد نمی‌کند. حال این توسعه سیاسی لایه‌های متفاوتی هم دارد. یک وجه از توسعه سیاسی به این برمی‌گردد که در واقع شما در پروژه‌ توسعه سیاسی با مردم سروکار دارید و‌ می‌خواهید روی آنها کار کنید. اگر بخواهید در حوزه‌ سیاست یک تحولی در مردم ایجاد کنید و قصد دارید اقدامی را به وسیله مردم صورت بدهید، حتماً نیازمند یک کار و فعالیت فرهنگی است.

شما وقتی وارد حوزه توسعه سیاسی ‌می‌شوید بلاخره باید با زبان سیاست‎ - ‎به مفهوم غربی آن - مردم را آشنا کنید که این زبان با زبان انقلاب ما بسیار غریب است. توجه داشته باشید که وقتی امام (ره) صحبت‌می‌کنند دائماً از حضور و تکلیف سیاسی بحث ‌می‌کنند یعنی سیاست یک تکلیف است اما این مقوله از سال ۷۶ به بعد به بازی سیاست تبدیل ‌می‌شود و این عبارات دائم تکرار ‌می‌شد که بازی قاعده دارد، طبق قواعد بازی در زمین چه کسی باید بازی بکنیم و . . . . یعنی بالاخره سیاست از منظر غرب بدین معنی است آن وقت نتیجه‌اش این‌ می‌شود شما وقتی که ‌می‌خواهید نماینده مجلس بشوید باید میلیون‌‌ها تومان پول خرج کنید؛ چرا که دیگر هدف کسب قدرت سیاسی است . وقتی بحث توسعه سیاسی با نگاه غربی پیش‌می آید موضوع اصلی قدرت و تب قدرت است اما در گفتمان فکری ما محور اصلی تکلیف است .

اگر مردم و فرهنگ مردم به ادبیات قدرت آلوده شود اینجا دیگر واقعا انحراف فرهنگی داریم یعنی فرهنگ هم آلوده به قدرت ‌می‌شود. فرهنگ هم ابزارهای قدرت را در اختیار خویش ‌می‌گیرد یا به نوعی تلاش‌می‌کند با ابزار قدرت سروکار داشته باشد . این هم اتفاقی بود که در آن سال‌ها افتاد. ‏‎ ‎این هم در واقع یک دوران و جریان مهم در کشور بود‎.

‎یک جریان دیگر که ما در اینجا داریم جریان بازگشت به اصول است که به عنوان اصولگرایی از آن یاد ‌می‌کنند. خب این جریان معتقد بود که ما باید به اصول اصیل بازگشت کنیم و محور اصلی آن هم فرهنگی بود و بحث عدالت که البته در حوزه سیاست اقتصاد و فرهنگ و ... هم جریان داشته و همین گفتمان هست که شما ‌می‌بینید. البته معتقد نیستم گفتمان امروز جامعه‌، گفتمان اصولگرایی خالص است . چون بازگشت به اصول وقتی ‌می‌خواهد صورت بگیرد‌، باید اصول تعریف بشود و به نظر من‌، ما در حال حاضر در تعریف اصول بسیار مبهم و گنگ عمل کردیم. چون ابهام وجود دارد حتما مشکلاتی هم پیدا‌ می‌کند و باید به آن توجه جدی داشت.

دکتر علی عسکری