پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

روش حكومتی پیامبر ص


روش حكومتی پیامبر ص

نویسنده این مقاله به وجود نظامِ اداریِ كامل و پیشرفته ای در دوران رسول اللّه ص اعتقاد دارد و برای اثبات این اعتقاد, با رویكردی تاریخی به بیان شیوه نظام اداری پیامبر اكرم ص پرداخته است

یكی از مباحث بسیار بحث انگیز در قرن حاضر مسئله نظام سیاسی و نظام اداریِ حكومت پیامبر اكرم(ص) بوده است. دیدگاه برخی این است كه حکومت پیامبر اكرم(ص) اساساً نظام خاص اداری و سیاسی نداشته است.

به این دیدگاه از جنبه های گوناگون ـ خصوصاً كلامی ـ پاسخ گفته اند, اما از زاویه طرح عینیِ نظام سیاسی و اداری پیامبراسلام(ص) كم تر بدین ساحت درآمده اند. نگارنده از كسانی است كه به وجود نظامِ اداریِ كامل و پیشرفته ای در دوران رسول اللّه(ص) اعتقاد دارد, در جهت اثبات این اعتقاد, با رویكردی تاریخی به شیوه نظام اداری پیامبر اكرم(ص) پرداخته و با كاوش در لابه لای صفحات تاریخِ سیاسیِ پیامبر اكرم(ص) نمودهای نظام مستحكم اداری را به دست آورده است. این نوشته به اجمال به یكی از مهم ترین اركان در نظام اداری یعنی عضویابی از دیدگاه اسلام اشاره دارد.

● منابع نیروی انسانی(عضویابی)

هر نظام اداری اركان گونه گونی دارد كه یكی از آن ها عضویابی است. علمای مدیریت عضویابی را چنین تعریف می كنند:

(عملیات كاوش در منابع انسانی و كشف افراد شایسته و ترغیب و تشویق آنان به قبول مسئولیت در سازمان.)۱

مراد ما از عضویابی در نظام اداریِ حكومتِ رسول اكرم(ص) لزوماً مطابقِ تعریف فوق نیست, زیرا ممكن است در اطلاعاتی كه از آن عصر به دست ما رسیده چنین فعل و انفعالی را شاهد نباشیم و البته منكر وجود آن هم نیستیم و یا چه بسا اقتضای آن زمان دقیقاً پیاده شدن مفاهیم فوق نبوده باشد.

شناسایی این منابع به ما كمك می كند كه در انتخاب معیار برای عضویابی و برای منابع انسانی توفیق یابیم تا مدیران سازمان های حكومت اسلامی در هر عصر و نسلی بر اساس آن معیارها به عضویابی بپردازند.

در آن شرایط, منابع نیروی انسانی پیامبر اكرم(ص) این ها بودند:

۱ـ منابع نژادی عرب و عجم;

۲ـ منابع سرزمینی مانند مكه و مدینه و یمن;

۳ـ منابع قبیله ای مانند قریش;

۴ـ منابع ارزشی مانند مهاجرین, انصار, مجاهدین و تابعین;

۵ـ منابع بومی;

۶ـ منابع سرزمینی ـ اعتقادی مانند دارالكفر و دارالاسلام;

۷ـ منابع اعتقادی مانند مسلمین, یهود و نصاری.

۱ ـ منابع نژادی

قرآن به زبان عربی نازل شده, پیامبر اكرم(ص) عرب است, اسلام در عربستان طلوع كرده است, اولین حكومت اسلامی در مدینه ـ كه از شهرهای عرب است ـ تشكیل یافته و عمده نیروهای پیامبر اكرم(ص) در كادر اداری و حكومتی عرب بوده اند, ولی با این همه, عربیت یك اولویت نبوده است.

قرآن می فرماید:

(یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثی وجعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عنداللّه اتقیكم۲; ای مردم ما شما را از دو جنسِ مرد و زن آفریدیم و شما را به شكل ملت ها و قبیله ها در آوردیم تا یكدیگر را بشناسید.)

پیامبر اكرم در روز فتح مكه می فرماید:

(انّ اباكم واحد كلكم لآدم و آدم من تراب ان اكرمكم عنداللّه اتقیكم ولیس لعربی علی عجمی فضل الاّ بالتقوی۳; پدر شما یكی است و آن, آدم(ع) است و آدم از خاك, با تقواترین شما نزد خدا گرامی ترین شما است, عرب را بر عجم برتری نیست مگر به تقوا.)

بعضی از اعراب معاصر از تمدّن اسلامی با نام(تمدّن عربی) یاد می كنند و می گویند:(مسلمانِ غیر عرب اگر پیش رفت كرده است به خاطر روح عربی بوده است كه در همه ملت ها پیدا شده بود و همه این ملت ها تحت نام و عنوانِ(عربیت) یك حركت هم آهنگ به وجود آورده بودند).۴

این نظریه, به طور آشكار تحریف تاریخ است, در حالی كه ملت های مسلمان بر روی ملیّت خود پل زده بودند و خود را مسلمان می دانستند.

محور نبودن عربیت به صورت یك ارزش اسلامی باقی بود حتی خلفای راشدین بر آن پای فشرده اند ولی امویان سلسله جنبان تفكر تفوّق عرب شدند۵ و سیاست آن ها بر اصل تفوق عرب بر غیر عرب پایه گذاری شد, معاویه به صورت بخش نامه به همه عمّال خویش دستور داد كه برای عرب, حق تقّدم قائل شوند.

این عمل ضربه مهلكی به اسلام زد و منشاء تجزیه حكومت اسلامی به صورت حكومت های كوچك بود, زیرا بدیهی است كه هیچ ملّتی حاضر نیست تفوق و قیمومت ملّت دیگر را بپذیرد. اسلام از آن جهت مقبول همه ملّت ها بود كه علاوه بر سایر مزایایش رنگ نژادی و قومی نداشت.۶

(آجری) در اربعین از رسول خدا(ص) نقل می كند كه:(همانا خدا اختیار كرد مرا و اختیار كرد برای من اصحابی پس قرار داد برای من از آنها وزرائی.)۷ در(استیعاب) از قول علی(ع) آن وزرا چهارده نفر شمرده می شوند:(حمزه, جعفر, ابوبكر, علی, حسن, حسین, عبداللّه بن مسعود, سلمان, عماربن یاسر, حذیفه, اباذر, بلال و مصعب).۸ جالب است اگر این مجموعه را به منزله كابینه فرض كنیم(هر چند حسنین كم سن بوده اند.) در این جمع دو نفر غیر عرب دیده می شوند: سلمان فارسی و بلال حبشی.

این دقیقاً همان عدم اولویت نژاد عرب را تأكید می كند در شرایطی كه زمین و زمان و زمینه اقتضای عرب گرایی داشت حضور این دو نفر در سطح بالای مسئولیت معنای خاص دارد. و وقتی هم پیامبر(ص) به سلمان لقب می دهد نمی گوید سلمان عربی بلكه می فرماید(سلمان محمّدی).

پیامبر(ص) به همین دو اكتفا نكرد,(صهیب بن سنان) ملقّب به(ابو یحیی), رومی بوده است, وحشی ـ كه بعد اهلی شد و به او مأموریت داده شد ـ حبشی است كه شیعه و سنی او را صحابی می دانند. ابن هشام در سیره خویش(ابو كبشه) را فارسی و(زیدبن حارثه) را حبشی می داند.۹ كه در جنگ بدر حضور داشته اند, بعضی(ذو مخبر) را از صحابه پیامبر, كه حبشی است, شمرده اند.۱۰ در این میان, نقشِ سلمان فارسی كه سلمان الخیر و سلمان السلام و سلمان محمدی است, بسیار برجسته و كلیدی است, وی در جنگ خندق, خندق می سازد و در جنگ طائف منجنیق می سازد۱۱ و بعدها در زمان عثمان استان دار مدائن می شود۱۲ و امیرالمؤمنین(ع) وی را پس از مرگ تجهیز كرد و بر او نماز خواند و جعفر هم حاضر بود.

در فروغ ابدیت آمده است:(مناطقِ خوش آب و هوایِ عربستان در آخرین قرن قبل از اسلام به طور كلّی تحت نفوذ سه دولت بزرگ یعنی ایران و روم و حبشه بود, شرق و شمال شرقی این منطقه زیر حمایت ایران و شمال غربی تابع روم و قطعات مركزی و جنوب تحت نفوذ(حبشه) قرار داشت, بعدها در اثر مجاورت با اینان سه دولت عرب به نام های حیره, غسان و كنده هر كدام تحت نفوذ یكی از سه دولت نامبرده(ایران, روم و حبشه) قرار داشتند.)

جالب است كه پیامبر سلاطین هر سه قدرت را به اسلام دعوت كرد خسرو پرویز كه پیامبر او را به نام(كسری عظیم فارس) در نامه اش یاد كرد قبول نكرد,۱۳ ولی نجاشی سلطان حبشه اسلام آورد۱۴ و هرقلِ عظیم روم معروف به(قیصر) اسلام آورد.۱۵ آن چه برای ما مفید است آن كه طبق مدارك یاد شده پیامبر به كسری§ و قیصر نوشت:(اسلم تسلم; اسلام بیاور تا سالم بمانی). و در بعضی نامه هایش می افزود:(اسلم تسلم فاجعل لك ما تحت یدیك)۱۶ و یا می فرمود:(ان تؤمن باللّه وحده لاشریك له یبقی ملكك).۱۷ این جملات به آن معنا است كه اگر اسلام بیاورید به حكومت ادامه می دهید.

اگر عربیت در كارگزاری حكومت رسول خدا(ص) اولویت داشت چنین وعده ای به حكّام غیر عرب نمی داد. این وعده ها گویای نفی عرب محوری در حكومت است و این آن چیزی است كه ما در این مبحث به دنبال آنیم. مسلمان شدن سلطان حبشه و بقای او در حكومت با تأیید رسول خدا(ص) نشان می دهد كه كادر غیر عرب رسول خدا(ص) منحصر در بردگان حبشی مثل بلال و وحشی و ذومخبر نمی شود بلكه مَلِك حبشه هم در این حلقه وارد است و نه تنها صهیب رومی كه برده است بلكه خود قیصر روم هم به نوعی در حكومت فراگیر و جهان گیرِ رسول خدا(ص) نقش دارد.

آن چه منظور ما را بیش تر تقویت می كند اسلام آوردن دسته جمعیِ(باذان) حاكم یمن و تمام كارمندانش كه ایرانی بودند می باشد,۱۸ زیرا سرزمین حاصل خیز یمن كه در جنوب مكّه قرار دارد و حكمرانان آن همواره دست نشانده شاهان ساسانی بودند۱۹ و تمام كارمندانشان ایرانی بودند با نامه پیامبر و وعده ای كه داد مبنی بر این كه(اگر مسلمان شوی حكومتت دوام دارد)۲۰ با لبیك به پیامبر و مسلمان شدنشان ایرانیان زیادی به كادر حکومتی رسول خدا(ص) اضافه شد.

این روحیه حتی در حكومت امیرالمؤمنین هم مشاهده می شد كه فردی به نام(شنسب) را كه ایرانی و از نسل غوریان است به عنوان فرمان دار ناحیه(غور) هرات منصوب فرموده بود.۲۱ خلفای دوم و سوم هم سلمان را در مدائن نصب كرده بودند, كه ذكر آن رفت. همه این ها نشان می دهد كه نفیِ عرب محوری از دید كتاب و سنت و سیره, مسلّم است و پیامبراكرم(ص) در عضویابی, هیچ گاه به نیروهای عرب به عنوان یك منبع نیروی انسانیِ دارای اولویت, تكیه نكرده است.

۲ ـ منابع سرزمینی

مكّه با همه اهمیتش هیچ گاه برای حكومت اسلامی به یك منبع اولویت دار تبدیل نشد, زیرا ارزش های مكه مخصوص اهل آن نیست و یك سرزمین عمومی و متعلق به همه است.

حتی پس از این كه مكه فتح شد و پیامبر به وطَنِ اصلی خود بازگشت آن جا را پایتخت قرار نداد و به مدینه بازگشت. در تاریخ حكومت های اسلامی هم هیچ گاه مكّه پایتخت نشده است. علّت آن بر ما مجهول است.

آری, مكه نه تنها پایتخت نشد بلكه با همین عمل پیامبر(ص) عملاً(هم شهری گری) و (هم وطن گرایی) نفی گردید.

بسیاری از یاران اوّلیه پیامبر(ص), كه مرتباً آزار می شدند, مثلِ بلال, عمّار, صهیب, سلمان, اویس قرنی, معاذبن جبل, اباذر غفاری, مقداد, عدی بن حاتم و عبدالله بن مسعود, مكی الاصل نبودند. در میان وزرایی كه قبلاً شمردیم, شش نفر غیر مكی اند و اگر حسن و حسین(ع) را لحاظ نكنیم سهم مكّی و غیر مكّی, مساوی است.

در بین هفده استان دار ده نفر آن ها اهل یمن و یك نفر از مدینه و شش نفر مكّی هستند كه یك نفر از آن ها(عتاب بن اسید) است كه والی مكه است از طرف رسول خدا(ص)۲۲ نه به خاطر این كه مكّی است بلكه به خاطر بومی بودنش. پنج نفر باقی مانده كه قرشی هستند یكی(ابوسفیان) است كه به عنوان(مؤلفهٔ قلوبهم) منصوب شد بر نجران۲۳ نه به عنوان مكّی و سایرین هم به خاطر شایستگی و صلاحیت. و مكّی بودن هیچ دخلی نداشت.

پس بنابر آمار وزرا كه ستاد رسول خدا(ص) بودند و مطابق آمار استان داران در تشكیلات حكومتی رسول خدا(ص) برتری با عنصر مكّی نبود. در خصوص(عثمان بن طلحه بن شیبه) كه به طور موروثی كلیددار كعبه بودند پیامبر او را ابقا كرد,۲۴ ولی نه به خاطر مكّی بودنش بلكه برای ردّ امانت, زیرا این آیه نازل شد كه:(انّ اللّه یامركم ان تؤدو الامانات الی اهلها;۲۵ خداوند به شما امر می كند تا امانات را به اهل آن بازگردانید.)

حضور حجم عظیمی از یمنی ها در بین استان داران و یك نفر به نام(حذیفه) در بین وزرا حاكی از این است كه مكه اولویت ندارد.

ب ـ مدینه(پایتخت گرایی ـ مركزگرایی)

مدینه الرسول(ص) كه قبل از هجرت(یثرب) نام داشت مركز اسلام و حكومت اسلامی و مدفن بسیاری از نیكان و پاكان است. رسول خدا(ص) این شهر را برای مركزیت بر مكه مكرّمه هم ترجیح داد و حتی بعد از فتح مكه پایتخت را عوض نكرد.

ولی آیا مدینه اولویت دار است; یعنی اهل مدینه به خاطر این كه در این سرزمین و در مركز و پایتخت هستند مزیتی بر دیگران دارند. و(مركزگرایی) و(پایتخت گرایی) كه در زمان رسول خدا تحت عنوان مدینه گرایی تبلور داشت, آیا معیاری برای عضویابی در حكومت اسلامی است؟

پاسخ این سؤال هم منفی است, زیرا در لیست وزرایی كه دیده شد تنها یك نفر مدنی است و آن,(زیادبن لبید انصاری) است و نیروهای یمنی كه نه مكی اند و نه مدنی آمار بالایی را در بین استان داران رسول خدا(ص) داشتند.

نیروهای مهاجر هم كه مكی و غیر مكی داخل آن ها بود پست های حكومتی را اشغال كرده بودند.

در یك جمع بندی باید گفت: سرزمین, معیار نیست حتی مكه و مدینه و یمن و هیچ حاكم اسلامی نمی تواند فردی را چون هم شهری او است یا مقیم پایتخت است یا مقیم یكی از استان های مهّم است(مثل یمن) اولویت دهد.

پی نوشت ها:

۱. حسن ستاری, مدیریت منابع انسانی, ص۹۱.

۲.حجرات(۴۹) آیه۱۳.

۳. بحارالانوار, ج۷۶, ص۳۵۰.

۴. مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران, ص۲۸۸ ـ ۲۸۹.

۵. همان, ص۴۰۶.

۶. همان, ص۴۱۲.

۷. تراتیب الاداریه, ج۱, ص۱۷.

۸. همان, ج۱, ص۱۷.

۹. سیره ابن هشام, ج۲, ص۳۳۳.

۱۰. صحاح سته.

۱۱. فروغ ابدیت, ص۳۶۰ و ۱۲۶.

۱۲. شیخ عباس قمی, منتهی الآمال.

۱۳. بحارالانوار, ج۲۰, ص۳۸۹; طبقات كبری§, ج۱, ص۲۶۰; تاریخ طبری, ج۲, ص۲۹۵; كامل ابن اثیر, ج۲, ص۸۱; فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۱۸.

۱۴. سیره حلبی, ج۳, ص۲۷۹; طبقات كبری§, ج۱, ص۲۵۹; فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۲۹.

۱۵. طبقات كبری§, ج۱, ص۲۵۹; سیره حلبی, ج۲, ص۲۷۷; بحارالانوار, ج۲۰, ص۳۷۹.

۱۶. همان, ج۲, ص۲۳۵.

۱۷. همان, ج۲, ص۲۲۲.

۱۸. فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۲۲

۱۹. همان, ص۲۲۰.

۲۰. همان, ص۲۲۲.

۲۱. مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران, ج۲, ص۳۹۳.

۲۲. جعفر سبحانی, فروغ ابدیت, ص۳۵۲.

۲۳. اسد الغابه.

۲۴. فروغ ابدیت, ص۳۳۸.

۲۵. نساء(۴) آیه۵۸.

۲۶. حجرات(۴۹) آیه۱۳.

۲۷. جعفر سبحانی, همان, ج۲, ص۴۷۲ ـ ۴۷۳.

۲۸. بحارالانوار.

۲۹. فروغ ابدیت, ص۵۱۲; سیره ابن هشام, ج۱, ص۶۳۹; صحیح بخاری, ص۹۸; بحارالانوار, ج۱۹, ص۳۴۶.

۳۰. حدائق, ج۱۰, ص۳۹۶; سیوطی, جامع صغیر, ج۲, ص۸۵.

۳۱. همان.

۳۲. همان و كنزالعمّال, ج۶, ص۱۹۵.

۳۳. سیوطی, شرح جامع صغیر, ج۴, ص۵۱۲ به نقل از حدائق, ج۱۰, ص۳۹۵.

۳۴. حدائق, ج۱, ص۳۹۵; جواهر, ج۱۳, ص۳۵۳.

۳۵. حدائق, ج۱۰, ص۳۹۵; سیوطی, شرح جامع(مناوی), ج۴, ص۵۱۲.

۳۶. جواهرالكلام, ج۳, ص۱۶۱.

۳۷. وسائل الشیعه, باب۳۱ من ابواب الحیض, ح۹.

۳۸. جواهرالكلام, ج۳, ص۱۶۱.

۳۹ و ۴۰. همان.

۴۱. حجرات(۴۹) آیه۱۳.

۴۲. منهج الصادقین, ج۸, ص۴۲۹.

۴۳. وسائل الشیعه, ج۴, باب۳۹; جواهرالكلام, ج۲۱, ص۲۱۵ ـ ۲۱۶.

۴۴. نهج البلاغه, خ۵۶, ص۱۴۶(فیض الاسلام).

۴۵. همان, نامه۱۷, ص۸۶۴.

۴۶. سیره ابن هشام, ج۲, ص۳۶۳.

۴۷. فروغ ابدیت, ج۱, ص۴۸۰.

۴۸. جواهرالكلام, ج۲۱, ص۲۶(مانند علامه و شهید اول و ثانی).

۴۹. همان, ج۱۳, ص۳۶۳; منهج الصادقین, ج۴, ص۲۱۷.

۵۰. همان, ج۲۱, ص۲۶.

۵۱. بحارالانوار, ج۱۱, ص۲۸; ج۶۷, ص۳۰۲; ج۶۷, ص۳۵۸.

۵۲. شهید ثانی, روضه البهیه, كتاب الصلواهٔ, ج۱, ص۳۹۲(چاپ ۱۰جلدی).

۵۳. خطبه سجادیه.

۵۴. نساء(۴) آیه۱۰۰ .

۵۵. عنكبوت(۲۹), آیه۵۶.

۵۶. منهج الصادقین, ج۹, ص۲۲۸:(لاعیش الاّ عیش الآخره اللهم اغفر الانصار والمهاجره).

۵۷. فروع ابدیت, ج۲, ص۱۲۶.

۵۸. ر.ك: سیره ابن هشام, ج۲, ص۳۶۳ و ۶۱۵.

۵۹. توبه(۹) آیه۱۰۰.

۶۰. منهج الصادقین, ج۹, ص۲۳۴.

۶۱. انفال(۸) آیه۷۲.

۶۲. همان, آیه۷۴.

۶۳. نساء(۴) آیه۹۵.

۶۴. ابراهیم(۱۴) آیه۴.

۶۵. جمعه(۶۲) آیه۲.

۶۶. آل عمران(۳) آیه۱۶۴ .

۶۷. بقره(۲) آیه۱۵۱ .

۶۸. محسن الموسوی, دولهٔالرسول, ص۲۶۲.

۶۹. فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۵۲ و ۴۵۲; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۰۰; تاریخ سیاسی اسلام, ج۱, ص۱۶۲; تراتیب الاداریه, ج۱, ص۲۴۰; اسد الغابه, ج۳, ص۵۵۶.

۷۰. فروغ ابدیت, ص۱۲۲; دولهٔالرسول, ص۲۶۳; اسد الغابه, ج۳, ص۱۲۶.

۷۱. اسد الغابه, ج۴, ص۴۴۲ و ۲۱۴; الاصابه, ج۵, ص۲۶۴; فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۸۲.

۷۲. فروغ ابدیت; دولهٔ الرسول, ص۲۶۲.

۷۳. دولهٔالرسول, ص۳۷۲.

۷۴. فروغ ابدیت, ص۳۶۷; سیره ابن هشام, ج۲, ص۴۹۱.

۷۵. همان, ص۴۵۲.

۷۶. همان, ص۴۱۶; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۴۴; اسد الغابه, ج۱, ص۲۱۶.

۷۷. همان, ص۲۶۳.

۷۸. طبقات ابن سعد, ج۱, ص۲۶۱; حلبی, ج۳, ص۲۸۶; فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۳۵.

۷۹. فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۵۲.

۸۰. همان, ج۲, ص۳۳۸.

۸۱. نهج البلاغه فیض الاسلام, نامه۶۷, ص۱۰۶۲.

۸۲. همان, نامه۷۰, ص۱۰۷.

۸۳. مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران.

۸۴. شرایع الاسلام, ج۱, ص۱۴۹.

۸۵. جواهرالكلام, ج۱۵, ص۳۴۱.

۸۶. اصول كافی(چاپ جدید), ح۲, ص۴۱۱.

۸۷. منهج الصادیقین, ج۴, ص۲۷۵.

۸۸. جواهرالكلام, ج۱۵, ص۳۴۱.

۸۹. مستدرك الوسائل, باب اول, ح۱۱.

۹۰. فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۵۲.

۹۱. همان, ج۲, ص۳۰۴.

۹۲.همان, ج۲, ص۴۲۰.

۹۳. همان, ج۲; بحارالانوار, ج۲۱, ص۴۱۳.

۹۴. همان و بحارالانوار, ج۲۲, ص۲۴۸; تراتیب الاداریه, ج۱, ص۱۲۰; اسد الغابه, ج۵, ص۲۰۹.

۹۵. آل عمران(۳) آیه۶۱.

۹۶. فروغ ابدیت, ج۲, ص۴۱۰; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۲۶; بحارالانوار, ج۲۱, ص۱۶۰; سیره حلبی, ج۳, ص۱۶۰.

۹۷. همان.

۹۸. فروغ ابدیت, ج۲, ص۴۰۱; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۲۶; بحارالانوار, ج۲۱, ص۱۶۰; سیره حلبی, ج۳, ص۱۶۰.

۹۹.انفال(۸) آیه۷۲.

۱۰۰. اسدالغابه, ج۳, ص۱۶۵.

مجله حكومت اسلامی، شماره ۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.