پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

معنای سیاست مدن در ملاصدرا


معنای سیاست مدن در ملاصدرا

سیاست گاهی از دیدگاه فلسفه سیاسی بررسی می شود و گاهی هم باید آن را از یک دید الهی مثلاً حکمت متعالیه كه نمونه ای عالی از آن است مورد بررسی قرار داد ببینیم از این دیدگاه سیاست مدن چه معنایی دارد اساساً بحث درباره سیاست مدن, همیشه بحث بسیار مهمی برای فلاسفه بوده و این را باید افتخاری برای فلسفه دانست

سیاست گاهی از دیدگاه فلسفه سیاسی بررسی می‌شود و گاهی هم باید آن را از یک دید الهی مثلاً حکمت متعالیه كه نمونه‌ای عالی از آن است مورد بررسی قرار داد. ببینیم از این دیدگاه سیاست مدن چه معنایی دارد. اساساً بحث درباره سیاست مدن، همیشه بحث بسیار مهمی برای فلاسفه بوده و این را باید افتخاری برای فلسفه دانست. بزرگترین فلاسفه به بحث سیاست مدن پرداخته‌اند و بلکه بحث‌ها‌ی اساسی خود را به این مبحث اختصاص داده‌اند. فلاسفه و حکمای الهی پا به پای انبیا، این بحث توجه داشته‌اند. البته انبیا به صورت نظری و عملی و فلاسفه به صورت نظری به این بحث توجه کرده‌اند این مطلب بسیار بسیار مهمی است. در میان فلاسفه یونان افلاطون و ارسطو بسیاری از آثار خود را به این بحث اختصاص داده‌اند فیلسوفان پیش از سقراط نیز به مسئله سیاست بسیار توجه داشته اند با اینکه کلمات بسیار کمی از آنها مانده است ولی یکی از وظایف فلاسفه پیش از سقراط در یونان این بوده که می‌رفتند به شهرها از آنها دعوت می‌شده و وضع نوامیس می کردند مثلاً هراکلیتوس را برای وضع نوامیس و سیاست گذاری برای مدینه‌ای دعوت کردند اما او قبول نکرد گفت شما آنهایی هستید که فلان فیلسوف و حکیم در میان شما بود و او را بیرون راندید حالا من بیایم برای شما وضع نوامیس بکنم. یکی از کارهای حکما همیشه وضع نوامیس بوده است. در ادیان الهی همیشه جنبه‌های نظری و عملی سیاست مورد توجه بوده است. مثلاً شما اگر به آیین‌های تائو نگاه کنید می‌بینید لائوتسه تمام هستی را با نظریه تائو تفسیر می‌كند. تائو به معنای حق است که در تمام عالم هستی سریان دارد. وی كتابی دارد در حدود ۷۰ صفحه كه بخش مهمی از آن را به مسئله سیاست اختصاص داده است. این مسئله که حاکم چه کسی است حاکمی که بخواهد بر مقتضای تائوی الهی و طریق الهی حکومت بکند كیست.

در فلسفه اسلامی مشهور این است که فیلسوف سیاست، فارابی است یعنی در واقع این لقب را به فارابی داده‌اند و البته ابن‌سینا هم بخشی از رساله خودش را به سیاست مدن اختصاص داده است. در افواه شایع شده و همینطور نقل می‌شود که فلاسفهٔ دیگر دارای فلسفه سیاسی نیستند در حالیكه این بنظرم درست نیست. در اینجا می خواهم مخصوصاً در مورد ملاصدرا قول دیگری را بیان بکنم و آن اینكه وی مؤسس یک حکمت سیاسی به معنای الهی مطابق با حکمت متعالیه است که باید به آن دقت کرد. مثلاً اگر ما به سهروردی كه پیش از ملاصدراست توجه کنیم می‌بینیم كه ظاهراً او فلسفه سیاسی ندارد ولی بحثی درباره حکمت خسروانی دارد، حکمت خسروانی یک فلسفه سیاسی است و اگر درست دنبال بشود یک نظریه کامل سیاسی است. در شرق هم کنفوسیوس عقیده‌ای را دربارهٔ فلسفه سیاست احیاء كرده که شبیه به حکمت خسروانی سهروردی است پس نمی‌توان گفت که سهروردی دارای فلسفه سیاسی نیست. اما آنچه دربارهٔ ملاصدرا گفته شده این است که چون کتابی درباره سیاست ندارد بنابرین فلسفه سیاست و حکومت ندارد و بنابرین او را متهم کرده‌اند که از این مبحث غفلت ورزیده و او را حتی مورد ملامت هم قرار داده‌اند حال باید دید این مطلب درست است یا نه؟ بنده اعتقادم این است و چیزی که در اینجا می خواهم اثبات بکنم و مبادی آن را در اینجا بیان بکنم این است که او یک فلسفه سیاسی بر مبنای حکمت نبوی و حکمت متعالیه تأسیس کرده که بخش مهمی از آثار او را تشکیل می‌دهد. البته او به فلسفه سیاسی فارابی هم توجه داشته است، آثار فارابی را خوانده، نقل کرده حتی آنجا كه صفات رئیس اول را می‌خواهد بیان بکند عین آن صفاتی را بیان می‌كند که فارابی گفته و معلوم است. که به آثار فارابی، افلاطون در این زمینه بسیار توجه داشته است. از افلاطون و ارسطو و دیگران نقل قول می کند اما اینها همه در برابر آن بحثی که درباره حکمت نبوی و سیاست الهی می‌کند بسیار بسیار ناچیز است. امروزه می دانیم در غرب مسئله سیاست و فلسفه سیاست یکی از مباحث بسیار مهم است. ما فیلسوفان کمی نداشتیم که درباره سیاست و فلسفهٔ سیاست بحث کرده اند اما تفاوت دیدگاه بسیار عمیقی میان دیدهای جدید درباره فلسفه سیاست و دیدهای امثال فارابی و ملاصدرا و سهروردی و حکمای شرقی وجود دارد و آن این است که تلقی هر شخص از انسان ماهیت فلسفه سیاسی او را تعیین می‌کند. مهم این است که ما چه دیدی درباره انسان داریم. تلقی فلاسفه جدید از انسان سکولار و غیر الهی است که اصلاً قابل جمع با دید الهی نیست در حالیکه در حکمت ما و فلسفه ما تمام وجود از جمله سیاست، در قالب این دید الهی مطرح می‌شود نه خارج از آن، بنده برای آن دلیل می آورم مثلاً همین فارابی را شما در نظر بگیرید. همیشه همه رساله‌های سیاسی او با بحث مراتب وجود و وجودشناسی آغاز می‌شود با اینکه می‌خواهد بحث سیاست بکند مراتب وجود را که از خداوند آغاز می‌شود و تا انسان ادامه می‌یابد بیان می‌كند. اما این دید متافیزیکی را در فلاسفه غرب نمی‌بینیم.

در فلسفه غرب دیدهای دیگری هست: اصالت حس، فلسفه استعلایی، از دید حکمت اسلامی مبادی آنها را نمی‌توان مبادی الهی یا حتی مبادی متافیزیکی نامید. هگل هم با اینکه فیلسوفی است که به مابعدالطبیعه پرداخته، فلسفه و مابعدالطبیعه او بگونه‌ای نیست که در قالب یک دید الهی اصلاً جایی داشته باشد برای اینکه بعنوان مثال در فیلسوفی مانند هگل که در او وجود، مفهومی و انتزاعی است و حقیقت به اصطلاح تز است آنتی تز، عدم و سنتز و کمال، صیرورت تاریخی است مطلق عین موجودات باشد هستی منحاز همان وجود مطلق لابه شرطی که عین موجودات است و وجودی که خارج از موجودات عالم و تاریخ، وجودی ندارد، مطلقی که با روح، یعنی وجود انسان با دازاین، به آگاهی می رسد این یک فکر حلولی بحت است. هگل یک متفکر حلولی است. جنبه تنزیه خدا را مطلقاً در هگل جستجو نکنید ما جستیم نیافتیم و این مبادی که گفتیم نشان می‌دهد نیست. به هر تقدیر با بحث درباره سیاست مدن، با وجود شناسی و بیان سلسله مراتب هستی آغاز می‌شود. ممکن است انسان تعجب بکند که اصلاً چه ارتباطی میان علم سیاست و مراتب هستی وجود دارد. ولی ارتباط زیادی وجود دارد. انسان در ارتباط با خدا و مراتب وجود معنی دارد. سیاست در ارتباط با حقیقت انسان و حقیقت وجود معنا پیدا می‌کند. اگر شما اینها را بردارید مثل بحثهایی می‌شود که امروزه مطرح است و از دید مكتب الهی فایده‌ای ندارد.

دیدگاه ملاصدرا در فلسفه سیاسی با دیدگاه فارابی تفاوت دارد. سیاست فارابی برگرفته از سیاست مدن یونانیان است. نظام فلسفه او برگرفته از ارسطوست مباحث وجود‌شناسی مسئله جوهر و مقولات برگرفته از ارسطوست و فلسفه سیاست او بیشتر برگرفته از افلاطون است. اما در ملاصدرا اینطور نیست. تفکر ملاصدرا در سیاست مدن، ولوی، علوی و نبوی است. اولاً همان مباحث وجودشناسی فارابی كه بسیار مختصر است در ملاصدرا بصورت بسیار كاملتر هست و وجودشناسی او از یك دید الهی تقریباً در میان تمام فلاسفه دنیا مثال زدنی است.

تفاوت دیگر اینكه مشائیان با اینکه به جوهر عقل و نفس و جسم قائلند اما چنانکه سهروردی اشاره کرده قائل به سه عالم ناسوت، ملکوت و جبروت نیستند در حالی که ملاصدرا قائل به وجود این سه عالم است. این در آخرت‌شناسی‌ها بسیار با معنی است. آنها قائل به عقول فردی فلکی‌اند.

فارابی دربارهٔ ارتباط میان فلسفه و نبوت می‌گوید اینها یک حقیقت را بیان می کنند منتهی یکی حقایق را به طور معقول و دیگری با صور خیالی بیان می‌کند. شاید این نکته را نشنیده باشید و یا کمتر گفته شده است كه همین نظریه در غرب به نظریه حقیقت دوگانه منتهی شده است. حقیقت دوگانه یعنی ما دو راه داریم: یکـی راه نبـوت که از طـریق صور خیالـی است و دیگری راه عـقـل که راه فیلسوفان است. همین نظریه حقیقت مضاعف که موجب فروپاشی دین در غرب شد. در ملاصدرا اصلاً نیست. اصلاً ملاصدرا، حکمت را حکمت بحثی نمی‌داند. او بحثی درباره مشی دارد و مشی مشاییان را با مشی قرآنی مقایسه می‌كند. در قرآن كلماتی درباره مشی آمده است, مثلاً می‌فرماید: و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما () می‌گوید منظور از ارض در این آیه ارض حقایق است و منظور آیه الذین یمشون علی الارض الحقائق هونا است وی در کنار مشی در ارض که روش مشائیون است، مشی علی الماء را به طور تمثیلی مطرح می‌كند که روش فیلسوفان نخستین همچون سقراط، افلاطون و ارسطو است. او در آثارش بطور کنایه همچنین از مشی علی الهواء سخن می‌گوید که متعلق به انبیا است. بنابرین مشی را نباید فقط استدلال و حکمت بحثی و استدلالی بدانیم. این پایین‌ترین درجه مشی یعنی مشی علی الارض است. بنابرین، انبیا در یک مقام بالاتری قرار دارند. آنها حکمای الهی‌اند.

دکتر غلامرضا اعوانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.