چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

مدرس, ناشناخته ای مشهور


مدرس, ناشناخته ای مشهور

موضوع سخن, مرحوم سید حسن مدرس فقیه و سیاستمدار نامدار معاصر است که آوازه ی او بیشتر پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران به گوش نسل حاضر رسیده است

مقاله‌ی حاضر ضمن بررسی رمز ناشناختگی شهید سید‌حسن مدرس، عناصر تشکیل دهنده‌ی بافت شخصیت و جاذبه‌های دینی و حوزه‌‌ای او را نیز مور توجه قرار داده و در حقیقت شهید مدرس را از یک زاویه‌ی دید جدیدی به بررسی نشسته است، این مقاله به تاریخ ۹/۹/۶۵ در دانشگاه اصفهان به مناسبت نخستین سمینار بزرگداشت شهید مدرس به صورت سخنرانی توسط نگارنده ایراد شده است.

● رمز ناشناختگی مدرس

... موضوع سخن، مرحوم سید‌حسن مدرس فقیه و سیاستمدار نامدار معاصر است که آوازه‌ی او بیشتر پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران به گوش نسل حاضر رسیده است. او فقیه و سیاستمدار «مردم‌واره‌ای» بود که در یک مبارزه‌ی همه‌جانبه با استبداد داخلی، استحمار و خرافات رایج و سلطه‌ی استعمار خارجی همزمان می‌جنگید. او متعهد به اسلام و مدافع راستین حقوق و منافع مردم بود. از این رو، من نیز سخنم را با حدیثی از پیامبر اسلام(ص) آغاز می‌کنم.

رسول خدا (ص) فرمودند: «مداد العلماء افضل من دماء الشهدا»، یعنی مرکب قلب دانشمندان برترو ارزشمندتر از خون شهیدان است.

مدرس از جمله کسانی است که می‌تواند مصداق این حدیث شریف باشد. سپاس خدای را که اینک در شرایطی راجع به این شخصیت بزرگ به بررسی نشسته‌ایم که حکومت پادشاهی ساقط شده و جمهوری اسلامی جایگزین آن گردیده است، و زمینه‌ای برای تحقق بسیاری از اهداف و آرمانهای اسلامی، و احیا و معرفی بسیاری از قهرمانان متعلق به امت بزرگوار اسلام فراهم شده که از جمله‌ی آنان، اسوه‌ی جهاد و مقاومت و الگوی فقاهت و نمونه‌ی زهد و تقوا و به قول یکی از نویسندگان متعهد «ناشناخته‌ای مشهور»، یعنی آیت‌الله «سیدحسن مدرس» است. این اجتماع با برکت به منظور تجلیل از مقام او و آشنایی با ابعاد مختلف شخصیت ممتاز و نمونه‌ی آن بزرگوار تشکیل یافته است.

برادرانی که در جهاد دانشگاهی اصفهان، برای نخستین‌بار عهده‌دار برگزاری این سمینار در ایران شده‌اند، شایسته‌ قدردانی هستند و امتیاز پیشتازی را ـ ‌که آیه‌ی شریفه‌ی «السابقون السابقون اولئک المقربون» ۱ به ارزش والای آن اشاره دارد ـ ‌در حرکتی فرهنگی و انقلابی به خود اختصاص داده‌اند.

راجع به مرحوم مدرس حرف زیاد است و همین‌طوری که عرض کردم ایشان «ناشناخته‌ای مشهور» هستند، ‌یعنی در عین نامداری به راستی ناشناخته‌اند. لذا در ابعاد مختلف می‌توان راجع به شخصیت ایشان سخن گفت. در این مدتی که در حضور سروران محترم هستم و مصدع وقت شریف شما می‌شوم، تا آنجایی که اطلاعاتم اجازه می‌دهد و تا آنجایی که منابع تاریخی و اسناد قابل دسترسی یاری می‌کند،‌ سعی خواهم کرد پرده‌هایی را از چهره‌ی شخصیت علمی، حوزه‌ای و فقاهتی ناشناخته‌ی مدرس در بعد علمی و فقهی، در حد امکان شناخته شود. از این رو باید عزیزان توجه داشته باشند که موضوع اصلی سخن ما شخصیت علمی و حوزه‌ای شهید مدرس است، لکن پرداختن به این کار بدون اشاره به ستم بزرگی که جریانهای تاریخنگاری حاکم بر ادب و فرهنگ معاصر ایران، بر امثال ایشان روا داشته ودر گمنام ساختنشان کوشیده‌اند،‌ چندان جالب نخواهد بود. لذا سخنی نیز درباره‌ی این جریانها و تیولدارانشان خواهیم گفت.

مدرس تاکنون در ایران بیشتر به عنوان یک سیاستمدار شناخته شده است، و به عنوان یک روحانی وارسته که در عالم سیاست از پاره‌ای تیزهوشی‌ها و نبوغ فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده و در عین حال از خلوص و ایمان و نستوهی در درجه‌ی عالی بهره‌مند بود،‌ شهرت یافته است؛ یعنی مدرس صرفاً به نام یک شخصیت سیاسی زاهد مخلص شناخته شده است. اما مدرس فقط این نیست، مدرس قبل از آنکه یک سیاستمدار و یک سیاست‌شناس باشد، یک دانشمند اصولی سترگ، و یک فقیه برجسته و بزرگ است، درست همردیف اصولیون و فقهای بزرگی همچون کمپانی، نائینی و امثال آنان؛ و شاید انسان بتواند به خودش جرئت بدهد و بگوید از نظر آشنایی به مبانی علم اصول (و نه از جنبه‌ نوآوری در این رشته) در حدی نزدیک به مقا م اصولی مرحوم شیخ مرتضی انصاری که معلم همه‌ی اصول‌دانان متأخر است. البته این حرفی که بنده می‌زنم چندان مبالغه و اغراق نیست، دلیل دارد، و دلیل آن را نیز عرض خواهم کرد. اما متأسفانه مدرس به این صفت بارز خود، یعنی علم و دانش و فقاهت هنوز شناخته نیست، به همین دلیل است که ما علی‌رغم تأکیدات و سفارشهای مکرر و هدایتگر امام امت (قدس سره) راجع به اینکه از اصول اندیشه و افکار مدرس و از خط فکری و سیاسی مدرس باید استفاده کرد، هنوز در بهره‌گیری از رهنمودهای شایسته‌ی او در سطوح و ابعاد گوناگون، از تعلیمات و شخصیت او، طرفی برنبسته‌ایم. علتش این است که ایشان ناشناخته‌ای مشهور هستند و بعد فقهی و مقام علمی‌شان نیز همین‌ طور است. البته این ناشناختگی دلیل دارد، منحصر به مدرس هم نیست. تمام قهرمانان اصیل و همه‌ی چهره‌های تاریخ‌ساز ما، در تاریخ مکتوب معاصر کشور گم و ناشناخته هستند و آن‌گونه که باید شناخته بشوند، شناخته نشده‌اند.

علت این ناشناختگی نیز این است که جریانهای تاریخنگاری منحرف و بیگانه پرست در ایران معاصر، سلطه و حاکمیت داشته‌اند. این جریانها زندگینامه و شرح احوال شخصیتهای ملی و مذهبی ما را تحریف کرده‌اند، و یا در صورت امکان، آنان را از تواریخ خود حذف کرده‌اند. تاریخنگاری حاکم بر مراکز علمی و دانشگاهی جوامع اسلامی، از جمله ایران، تاکنون با ماهیت و شیوه‌ی ضد اسلامی خود هر نوع حرکت و یا چهره‌ی مردمی و اسلامی و مبارزه را از تاریخ مکتوب معاصر حذف و یا محتوای آن را تحریف کرده‌اند. من در اینجا در حدی که فرصت اجازه بدهد به عنوان مقدمه‌ی بحث، در تشریح علل ناشناختگی شخصیت علمی و حتی شخصیت سیاسی مرحوم مدرس، به معرفی فشرده‌ی جریانهای تاریخنگاری حاکم بر فرهنگ ایران معاصر، خواهم پرداخت.

● جریانهای تاریخنگاری و نقش آنها در ناشناختگی امثال مدرس

جریانهای تاریخنگاری موجود در عالم اسلام و ایران معاصر را می‌شود به چند دسته‌ی متمایز تقسیم‌بندی کرد:

۱) جریان تاریخنگاری فراماسونری

این جریان، یک جریان تاریخنویسی فعال و نیرومندی است که در جهان اسلام و جود داشته و دارد و در ایران نیز فعال بوده است. حتی بعد از انقلاب نیز با آن مبانی خاص و ارزشهای ویژه‌ی خودشان، در بسیاری جاها تیول تاریخنگاری را در انحصار خودشان دارند، تاریخ کشور ما، تاریخ ملت قهرمان ما را در سراسر جهان اسلام تحریف کرده‌اند و نگذاشته‌ اند شخصیتهای اصیل، الگو و الهام‌بخش امت ما، برای این مردم آنگونه که لازم است، شناخته شوند.

جریان تاریخنگاری فراماسونری با برچسب‌زدنهای مختلف و یا بایکوتهایی که در مورد ایران قبل قهرمانان انجام داده، مانع از این شده است که ملتها این قهرمانان را بشناسند، اگر شما کتابهایی را که از این جریان در تمام جهان اسلام، از جمله در ایران، در عالم کتب و مطبوعات نشر نشده است، ملاحظه کنید،‌می‌بینید که درصد عظیمی از کتابهای تاریخی ما را بعد از مشروطه و در ایام مشروطه، اینان نوشته‌اند، و این به راستی یک فاجعه‌ی فرهنگی است.

طبیعی است که فراماسونرها امثال شهید مدرس و دیگر قهرمانان همسو، همفکر و هم‌ارزش مدرس را در تاریخ بایکوت کنند، و یا اینکه شخصیتشان را وارونه ترسیم کنند، و یا اینکه در صورت امکان، اساساً آنان را از تاریخ حذف نمایند. همان طوری که علاوه بر شخصیتها، حوادث و رخدادهای مهم را نیز از تاریخ حذف کرده‌اند.

از باب مثال اغلب کتابهایی را که راجع به تاریخ معاصر نوین ایران در قبل از انقلاب اسلامی نوشته شده، ملاحظه بفرمایید می‌بینید که هیچ اشاره‌ای راجع به قیام خونین و مردمی پانزدهم خرداد سال چهل و دو، در این قبیل کتابها دیده نمی‌شود. چرا که آنان می‌خواستند حتی نام ۱۵ خرداد را نیز از تاریخ حذف کنند. این از باب مثال بود که ذکر کردم وگرنه همه‌ی حوادث مردمی و رجال اصیل ما دچار چنین سرنوشت غمباری شده‌اند.

مثلاً شما می‌بینید که مورخان استعماری و نیز دربار پهلوی جریان فرقه‌ی دمکرات آذربایجان و پیشه‌وری و همچنین دیگر جریانهای فکری و سیاسی معارض و مخالف رژیم شاه را در تاریخ آورده‌اند، و ماجرای اتفاقات مربوط به آنان را ذکر کرده‌‌اند...

۲) تاریخنگاری درباری

جریان تاریخنگاری دیگری هست که می‌توان از آن به «تاریخنگاری درباری» تعبیر کرد که در کار خود از دربارها الهام و برنامه می‌گرفته است. این شیوه‌ی تاریخنویسی در تاریخ ایران و اسلام ریشه‌ی بسیار طولانی دارد، و به دوران خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس و شاهان پیش از اسلام می‌رسد.در زمان معاویه بود که دسته‌ای از حدیث‌سازان و تاریخ‌سازان (یعنی جاعلان و تحریف‌کنندگان تاریخ اسلام) به دستور حکومت وقت شروع کردند به تاریخ‌سازی، چهره‌پردازی و خلاصه تحریف تاریخ در جلد راویگری و حدیث‌گویی. به همین دلیل است که می‌بینیم در مجموع تاریخ اسلام آن جریانی که همیشه مورد بی‌حرمتی قلمداران درباری قرار داشته و آن جریانی که همیشه به آن دشنام می‌داده‌اند و زیر شلاقهای قلمی نویسندگان و مورخان و محدثان درباری قرار داشته است، همانا جریان مقدس و مظلوم «اهل بیت پیامبر(ص)» و خاندان علی (ع) بوده است. چنانکه بعد از ‌آنان تشیع و فقهای مظلوم اعصار بوده‌ اند که از طرف بنی‌عباس و دیگر حاکمان اعصار، مارکهای مختلف خورده و مسلوب‌الید گردیده‌اند و قلمداران و مورخان درباری وابسته به قدرتهای حاکمه همه جا آنان را مورد فحاشی قرار می‌داده‌‌اند. در زمان حاکمیت خاندان پهلوی نیز این مسئله به قوت خود باقی بود که دربار برای عده‌ای از تاریخنگاران، امکانات عظیم رفاهی و تحقیقاتی از قبیل اعطای بورس، اعزام به خارج و غیره را فراهم می‌آورد و همه‌ی امکانات پژوهشی و مطبوعاتی را در اختیار آنان قرار می‌داد، و در عین حال برخی از آنان کوشش می‌کردند که خودشان را در ظاهر وابسته به دربار و قدرت حاکمه نشان ندهند و روی وابستگی‌شان به بیگانگان نیز روپوش بکشند. آن‌وقت آنان می‌رفتند تحقیقات می‌کردند و تاریخ مردم و سرزمین ما را می‌نوشتند،‌و در واقع آن را تحریف می‌کردند.

من اکنون نمی‌خواهم به افشاگری این مورخان با نام و نشان بپردازم،‌برخی از آنان اسناد وابستگی به مراکز ضد مردمی رژیم شاه را نیز دارند. برخی از قلمداران آن زمان، علاوه بر اینکه خودشان در مقام اغفال مردم و تحریف تاریخ سرزمین ما بودند، کوشش می‌کردند به عنوان «دلالهای فرهنگی» نیز میان دربار شاه و روشنفکران نقش بازی کنند و روشنفکران را فریب بدهند و آنان را به طورناخواسته به خدمت تاریخنگاری دربار بکشانند. نمونه‌ای از این افراد مرموز و پیچیده احسان نراقی است که از دلالهای شناخته شده‌ی فرهنگی برای جذب روشنفکران به دربار و جناح استعمار‌پسند روشنفکری است.

۳) جریان تاریخ‌نگاری الحادی و مارکسیستی

در ایران معاصر، جریان تاریخنویسی دیگری نیز وجود داشته است که بعد از انقلاب مشروطیت و به ویژه در دوران منحوس پهلوی اوج گرفت و گسترش پیدا کرد، این جریان همان جریان الحادی و مارکسیستی است که ریشه در آن سوی مرزها دارد.

عوامل بومی این جریان نیز که بیشتر کار خود را از راه ترجمه‌ی متون تاریخی روسی و مارکسیستی مربوط به ایران دنبال می‌کردند، کوشششان بر این بود که شیوه‌ی نگارش و تحلیل تاریخ با متد مورد قبول مارکسیستها و ملحدین را در ایران نشر بدهند. انبوهی از کتابهای تاریخی معاصر در ایران را این قبیل کتابها تشکیل می‌ دهند که هیچ ربطی به تاریخ واقعی سرزمین و مردم ما ندارد، و یک تاریخنگاری فرمایشی و قالبی از پیش ساخته است که رسالتش تحریف حقایق تاریخی به نفع بلوک شرق و بینش منحرف ماتریالیسم تاریخی است.

۴) جریان تاریخنگاری ناسیونالیستی

جریان دیگری که در ایران وجود داشته، جریانی است که خود را به اصطلاح جریان تاریخنویسی «ملی» معرفی می‌کند، لکن اصطلاح درست آن همان تاریخنگاری ناسیونالیستی یا «قومی» است. جریان تاریخنگاری قومی کوشش داشته در ظاهر خود را وابسته به دربار و به جریانهای تاریخنگاری فراماسونری و یا مارکسیستی نشان ندهد و با عنوان و محور قراردادن «ملیت» و «قومیت ایرانی» مشغول به تحلیل و نگارش تاریخ ایران بپردازد. چنانکه در کشورهای عربی و در کشورهای آفریقایی و آسیایی نیز با محور قراردادن قومیتهای محلی آن سرزمینها، مشغول به نگارش تاریخ و تحریف حقایق هستند، و از این طریق به اسلام‌ستیزی و اسلام‌زدایی تحت عنوان دروغین مثلاً عرب‌ستیزی در ایران وعناوین مشابه دردیگر سرزمینها می‌پردازند.

شما اگر کتب و آثار اینان را که در زمینه‌ی تاریخ اعم از تاریخ اسلام و ایران و دیگر اقوام مسلمان کتاب نوشته‌اند، ملاحظه نمایید، می‌بینید که به بهانه‌های واهی و به انگیزه‌ی ترویج یک ملیت ویژه، در ابعاد گسترده، با اسلام، قرآن و تشیع مبارزه و ستیز کرده‌اند.

شهید مطهری آن «دردمند تنها» کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام وایران را در برابر این جریان تاریخنویسی و تیولداران آن نوشته‌اند. ایشان با تألیف این کتاب خواستند ثابت کنند که جدا کردن ایران و اسلام از یکدیگر، خیانت به اسلام و ایران است. همان‌گونه که ایرانیان هوشمند خدمات ارزشمند به فرهنگ اصیل اسلامی و ترویج و تحکیم آن، انجام داده‌اند، اسلام نیز در شکوفاسازی استعداد ایرانی نقش مهمی داشته و این دو در رابطه‌ای تنگاتنگ با یکدیگر مطرح‌ اند. آری، تاریخنگاری که تحت نام عرب‌ستیزی در واقع اسلام‌ستیزی می‌کنند، حلقه‌ای از یک زنجیره‌ی استعماری هستند.

این هم یک جریان تاریخنگاری است که مرحوم مطهری در مبارزه‌ی علمی و عملی با آن بیش از هر کس دیگری نقش و سهم دارد. ایشان در جای جای خدمات متقابل ... تألیفات وابسته به این جریان ـ از قبیل دو قرن سکوت وغیره ـ را عالمانه به نقد نشسته و انحرافشان را نشان داده است.

۵) تاریخنگاری اسلامی

در تاریخ معاصر ایران نمونه‌هایی از یک شیوه‌ی دیگر تاریخ‌نویسی وجود داشته است که شاید در مقام ثبوت بتوان گفت یک جریان بوده ولکن در مقام اثبات هرگز جریان نامیده نمی‌شود. این نوع تاریخنگاری اصول و شیوه‌های علمی و خردپذیر خود را داراست، لکن عملاً محکوم و منزوی بود و آثار و تألیفات چشمگیری ندارد. این را می‌توان شیوه‌ی تاریخنگاری اسلامی نامید که در دو شاخه قابل تفکیک و شناسایی است:

الف) تاریخنگاری سنتی

ب) تاریخنگاری اصیل اسلامی

شیوه‌ی تاریخنگاری سنتی مبتنی بر اوهام، خواب و رؤیا و بدون توجه به علل و معلولهای طبیعی و اجتماعی است. لذا گزارش مجهولات تاریخی، خرافات، و نقل محتویات کتابها بدون تحلیل و بررسی میزان خردپذیری محتوا و صحت سندهای آن، و بدون مقابله‌ی روایات مختلف و انتخاب درست از نادرست، صورت می‌گرفته است و «رؤیازدگی» و افسانه‌پرستی بر همه‌ی مطالب آن چیره است. در ظاهر آنها را افراد مسلمان نوشته‌اند و از این رو کوشش شده است تا به نام اسلام نیز سکه بخورد، لکن باید بگویم که این نوع تاریخنویسی هیچ ربطی به اسلام ندارد، این جدا از اسلام و تاریخنگاری سنتی نام دارد. درست مانند آداب و رسوم سنتی و عقاید سنتی (مانند عقیده به نحوست عدد ۱۳، برپا داشتن مراسم نوروز، هفت‌سین و ...) بنابراین باید حساب این قبیل آثار تاریخی را از حساب اسلام و تاریخنگاری اصیل اسلامی که اصول آن در قرآن و نهج‌البلاغه و کتب درایه و رجال بیان شده است، ‌از هم جدا کرد. این نوع تاریخنویسی بومی به دلیل خرافات‌زدگی، زمینه‌ی تاریخنویسی‌های استعماری و مغرضانه را در ایران آماده گردانید، و متأسفانه برخی از اشخاص و محافل هنوز هم عملاً مروج آنند.

در مقابل این شیوه، شیوه‌ی تاریخنگاری اصیل اسلامی قرار دارد که درتاریخ معاصر برخی از بزرگان اندیشه‌ی اسلامی خواسته‌اند براساس آن تاریخنگاری کنند و در این راه قلم به دست گرفته و وارد عمل شده‌اند، لکن عملاً توسط زورمندان حاکم زمان سرکوب و کار تاریخی‌شان نیز ضایع شده است، و خودشان نیز در اثر القائات مزوران بایکوت گردیده‌اند. در رأس این جریان شهید سید‌حسن مدرس قرار دارد و بعدها نیز کسانی همچون استاد مرتضی مطهری و غیره آن شیوه را پی‌گیری کردند و برخی آثار تاریخی ابتکاری و مفید را پدید آوردند.

در برخی از آثار اجتماعی ـ تاریخی مرحوم جلال آل‌احمد نیز به ویژه آنهایی که در دوره‌ی اخیر و پایانی زندگی خود یعنی «دوره‌ استبصار» و دوره‌ی گرایش مجدد به اسلام، نوشته است نیز روحیه‌ آزادگی و اسلام‌گرایی در گزارش حقایق اجتماعی و تاریخی مشاهده می‌شود.

اما آن شیوه‌ی تاریخنویسی بسیار اصیل اسلامی که سرکوب شده همان است که مرحوم مدرس به ‌آن جریان فکری مربوط می‌شده است و حتی می‌توان گفت مؤسس آن بوده است. ایشان درباره‌ی تاریخ معاصر کتاب بسیار ارزشمندی به نام کتاب زرد نوشته‌اند که هنوز از آن سرنوشت غمبار خود بیرون نیامده و به صورت خطی و متروک باقی مانده است.

او می‌گوید این کتاب را از این نظر که به گزارش و بررسی تاریخ دوران افسردگی، غفلت و بدبختی و خلاصه عصر خزان و فصل پاییز کشورش مربوط می‌شده است، «کتاب زرد» نامیده است.

این کتاب که ما برگزیده‌هایی از آن را شنیده و خوانده‌ایم دربردارنده‌ی یکی از اصیل‌ترین شیوه‌های تاریخنگاری اسلامی است، لکن همان‌گونه که می‌دانید هنوز به چاپ نرسیده و عملاً تأثیری در فرهنگ تاریخنویسی معاصر کشورمان نداشته است.

یکی از علمای بزرگ نیز در زمینه‌ی تاریخ بیست ساله‌ی دوران اختناق رضاخانی کتابی نوشته بودند، لکن پیش از چاپ به دست ساواک افتاده و جلوی چشمان خود ایشان در آتش بخاری انداخته شده، و او حاصل رنج خود را در میان شعله‌های آتش نظاره می‌کند. بسیاری از اندیشمندان مسلمان بوده‌اند که آثارشان در دوران عصر شب دچار چنین سرنوشتی شده و از بین رفته است. لذا از شیوه‌ی تاریخنگاری اسلامی آثار چندانی موجود نیست.

طبیعی است که در یک چنین جوی کسانی که می‌خواستند با این خط فکری و با اینجهت‌گیری تاریخ بنویسند چه رنجهایی می‌کشیدند. کار مشکل بود. آیا فقط اسناد و مدارک تاریخی را جمع و تدوین کنند تا از بین نرود و یا به بررسی و تحلیل حوادث تاریخی نیز بپردازند؟

اگر راه دوم را بر می‌گزیدند نوشته‌هایشان متروک می‌ماند و یا طعمه‌ی آتش می‌شد،‌و اگر اولی را بر می‌گزیدند باز کتابشان اجازه‌ی چاپ و نشر نمی‌یافت. از این روست که برخی از مؤلفان به گردآوری جهت‌دار برخی از اسناد و مدارک در مسیر خلاف دربار پرداخته‌اند. اینها از طیف مورخان اسلامی به معنی دقیق کلمه نیستند، از افراد وابسته به آن معنی نیز محسوب نمی‌شوند، اینها گزیده‌هایی از حوادث تاریخی را به طور مستقل گردآورده‌اند. مانند تاریخ بیست ساله‌ی آقای حسین مکی و امثال او. خوب، طبیعی است که در اوج حاکمیت رضاخانی امثال مدرس و مدرسها و حوادثی که آنان آفریننده و رهبری کننده بودند،‌در تاریخ شناخته نشود. چند کتابی هم که راجع به مدرس نوشته شده و چاپ شده، بعد از انقلاب اسلامی بود که اجازه نشر یافت.

از این رو، باید گفت مدرس در عین حالی که مانند خورشید در بین مردم مشهور است، لکن «ناشناخته» است. مدرس چون خورشید مشهوری است ناشناخته، هر چند که ما او را می‌شناسیم لکن ماهیت او برای ما مجهول است، شهرت او نیز به برکت خون مقدس اوست، ‌چون او یک «شهید» است و شهید را کسی نمی‌تواند درتاریخ دفن کند، هر کس بخواهد در تاریخ، قدیسان و شهدا و صدیقان و انبیا و اولیا و خدمتگزاران واقعی مردم را دفن کند، خودش دفن خواهد شد.

در مورد حضرت یحیی (ع) نکته‌ای وجود دارد که شنیدنی است. می‌گویند. وقتی که حضرت یحیی را سربریدند، در درون یک تشت طلا در درباری این کار صورت گرفت. یک قطره از خون او در دربار آن ستمگر ریخت، و این خون همچنان می‌جوشید، هر چه روی آن خاک می‌ریختند، جوشش آ‌ن قطع نمی‌شد،‌مرتب می‌جوشید و بالا می‌آمد تا همه‌‌ی‌ آنجا را فرابگیرد.

البته ممکن است این یک سخن سمبلیک باشد و نشانگر این که خون مظلوم و شهید در تاریخ همچنان سیلان و جریان دارد، و در هر شرایطی بالاخره خود را بروز می‌دهد، هر چند که ستمگران و جباران بخواهند روی آن خاک بریزند و پنهان دارند.

ابوالفضل شکوری

منبع: فصلنامه «یاد» ارگان بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، سال پنجم، شماره ۲۰

توضیحات

۱. سوره الواقعه / ۱۰، یعنی پیشگامان و پیش‌کسوتان از مقربین هستند.

۲. هر چند که گفته شده که کلمه‌ی «یحیی» تعریب شده‌ی واژه‌ی عربی «یوحنا» است، تازه اگر این هم درست باشد تبدیل کلمه «یوحنا» به «یحیی» به صورت فعل مضارع عربی، دارای ظرافت ادبی بسیار جالبی است، و در بطن خود نکته‌ها دارد.

۳. منظور حضرت آیت‌الله حاج‌آقا رضا بهاءالدینی است که مصاحبه‌ی او در مجله‌‌ی حوزه شماره‌ی ۶ مندرج است.

۴. تاکنون بخش فقهی ضمیمه‌ی آن به نام «الرسائل الفقهیه» همراه با مقدمه‌ی مفصلی در شرح حال و شخصیت مدرس، توسط این نگارنده، تحقیق و تصحیح شده و به چاپ رسیده است. بخش اصول آن نیز در دست تحقیق است.

۵. نتیجه‌ی این کار عجله‌ای ولکن به موقع بنیاد تاریخ به صورت کتاب دو جلدی مدرس از چاپ خارج شده است که اکنون نایاب است.

۶. این پیشنهاد آقای هاشمی نیز تحت عنوان «سمینار بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس» در تهران و در محل مجلس شورای ملی قدیم (بهارستان) در سطح وسیع جهانی برگزار شد و کتاب الرسائل الفقهیه شهید مدرس با مقدمه و تصحیح اینجانب نیز توسط این سمینار به چاپ رسید که متأسفانه به دلیل عدم ارائه آن بعد از حروف‌چینی به اینجانب برای غلط‌گیری بسیار پرغلط است. با تأسف باید گفت که مسئولان آن سمینار تاکنون حتی نتوانسته‌اند خطابه‌ها و مقاله‌های آن سمینار را نیز به چاپ برسانند.

۷. برای آشنایی بیشتر با شخصیت علمی و فقهی مدرس به کتاب مدرس از انتشارات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ج ۲، مقاله‌ای به قلم این نگارنده مراجعه فرمایید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.