پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
درآمدی بر شناخت فكری مهندس بازرگان
در كهنه كتاب تاریخ این سرزمین، مهندس بازرگان برگی زرین با رنگهای متفاوت بود. وی سیاستمداری روشنفكر بود كه نگرش علمیِ قوی و دیدگاه استقرامنشِ بسطیافتهای داشت. او معرفتشناسی زبده بود كه موادخام شناخت خویش را از مبانی استواری چون قرآن، عرفان و علم میگرفت؛ بازرگان آن زمان كه فلسفه در گرداب خیزشِ نوین فیزیك مدرن (مكانیك نسبیتی و كوانتومی) ـ مبتنی بر شكستن مرزهای كلاسیك و پای گذاردن در بستر فراختری از شناخت ـ به دست و پا افتاده بود، دیدگاهی محیط بر دیگر شاخههای معرفت و نظرگاهی انتقادی به فلسفه یافته بود و بعدها تمام این آموختههای سترگ را در مشی رفتاری علمی، قرآنپژوهی، دینشناسی و حتی سیاسی به كار بست. ذكر این نكته خالی از لطف نیست كه همین فیزیك نوین كه بشر را به عصر اتم و فضا برد و در كمتر از یكسده، بیشتر از تمام قرون اخیر، محدودههای عینی و ذهنی بشر را زیر و رو كرد، تأثیر فوقالعادهای را نهتنها در بعد معرفت و اعطای دیدی عارفانه در جهانی با علوم تجربی و فناوری بسیار گسترشیابنده بر جای نهاد كه حتی مهر خویش را بر ادبیات پس از خود نیز زد. امروز شالودههای پسامدرنیسم را همان "عدم قطعیت" و نسبیانگاری، بیزمانی و بیمكانی تشكیل میدهند، چنانچه این شالودههای نوین، فلسفه را نیز ناگزیر به پذیرش این نگاه كردند. باری، این موارد تأثیرات اولیهای است كه ذهن بازرگان جوان و كنجكاو را بهسوی تفكری پیش برد كه گرچه استقرا و استنتاجهای علمی پایه آن شمرده میشد، ولی همچون فیزیك نوین، دیدگاهی ناب به آدمی ارزانی داشت.
بعدها او این حقایق علمی را در جای جای آثارش به كار برد. در "ترمودینامیك انسان یا عشق و پرستش" همین دید عارفانه فیزیك نوین را ـ چنانچه بزرگان این دانش، مانند بوهر، اوپنهایمر و اینشتین از آن برخوردار بودهاند ـ به نمایش میگذارد و در "راهطی شده" ستیزی با فلسفه عرضه میكند كه برخلاف گمان بسیاری از اندیشههای پوزیتیویستی تأثیر نگرفته است. او علم و دین را به هم پیوند میزد، چون دوپاره خطی كه در ابتدا و انتها به هم متصلاند و گرچه در مسیر دور افتادهاند، ولی در نهایت به هم میپیوندند. این اندیشه اثیری را كه وی چون یك شرقی جویای معرفت بدان رسیده بود، در فیزیك نوین میبینیم، جایی كه "ورنر هایزنبرگ" میگوید: "مسئله ارزشها چیزی جز مسئله اعمال و هدفها و اخلاقیات ما نیست و موضوع آن قطبنمایی است كه باید كشتی زندگیمان را ـ اگر بخواهیم در مسیر درست بیفتد ـ با آن هدایت كنیم. ادیان و فلسفههای مختلف نامهای متفاوتی به این قطبنما دادهاند، نامهایی چون سعادت یا اراده الهی. تصور من این است كه همه این عبارات میخواهند وابستگی انسان را به یك نظم كانونی بیان كنند. در علم، نظم كانونی را از اینجا میتوان تشخیص داد كه از تمثیلهایی چون "طبیعت طبق این نقشه ساخته شده است" میتوان استفاده كرد. با این زمینه است كه تصور من از حقیقت با واقعیت تجربه دینی پیوند مییابد. من فكر میكنم از آن زمان كه نظریه كوانتومی را فهمیدهام این پیوند آشكارتر شده است..."(۱)
در دورانی كه اندیشههای كمونیستی و ماركسیست ـ لنینیستی بمانند شق قالب جریان روشنفكری، با جذب جوانان اندیشورز و دانشجو و به مدد انگارههای جذاب علمی درصدد تغییر ذائقه مذهبی و دینباور آنان بودند، وی به كمك همین خردگرایی علمی و سمت و سوی حقیقی معرفتشناسی علمی، به جدال و ستیز علمی "تودهای"ها رفت و نعل وارونهشان را برملا نمود و از این رهگذر جلوههای زیبای شناخت را ارائه كرد. جلوه این دركِ علمی بر رفتار سیاسی او نیز دارای اهمیت است. باز به سراغ عبارتی از هایزنبرگ میروم كه در دوران اوج گسترش نازیسم كه همچون تفكر متحجر ایدئولوژیك و تودهای در حال نضج و آرمانپروری بود، گفت: "... شما هم به زور متوسل شدید و انقلاب كردید، با این اعتقاد غلط كه از ویرانی، نیكی حاصل میشود... [لیكن] در علم فقط انقلابهای پرثمر و مفید از كار درمیآیند كه آغازكنندگان آنها سعی داشته باشند هرچه كمتر تغییر بدهند و كار خود را به حل مسئله خاص و مشخص محدود كنند. هر كوششی كه برای جاروكردن همهچیز یا برای تغییر دلبخواهی چیزها صورت بگیرد به آشفتگی كامل میانجامد... از لحاظ تاریخی هم دیرپاترین و سودمندترین انقلابها آنهایی بودهاند كه میخواستهاند مسائل مشخصی را حل كنند و كاری به كار بقیه چیزها نداشتهاند. به یاد بیاورید انقلاب بزرگی را كه دوهزارسال پیش رخ داد و بنیانگذار آن میگفت: " گمان مبرید كه آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامدهام تا باطل سازم، بلكه تا تمام كنم...[موعظه سركوه حضرت عیسی (انجیل متی۵:۱۷)]"(۲) در این عبارات ضمن آنكه سند متقنی بر اندیشه یگانگی علم و دین بازرگان از زبان یكی از بزرگان معدود فیزیك نوین، ارائه شده، بلكه بارقههای تأثیر تفكر علمی را بر مشی رفتاری او هویدا میسازد. او همواره به تغییرات تدریجی، آرام و اندك اندك اعتقاد داشت، چه پیش از انقلاب كه به امام(ره) پیشنهاد برگزاری رفراندم را در روزهای پایانی حكومت پهلوی دوم داد تا اعتراض تودهوار ملت ـ اعتراضی از سنخ "جاروكردن همهچیز" كه به "آشفتگی كامل میانجامد" ـ را به جریانی موافق با رویه دموكراسی تبدیل نماید و چه پس از انقلاب و تصدیگری دولت موقت توسط او ـ اتفاقی كه امروزه از آن بهعنوان بخت انقلاب یاد میكنند(!) ـ كه سعی در آرامساختن و مهار انرژی منفی مردم داشت. از جنبههای بارز رفتار او كه متأثر از این تفكر علمی مبتنی بر تغییر اندك و محدودكردن آن به یك مسئله مشخص بود مبارزات سیاسی او در زمان شاه و بیان معروف "شاه باید سلطنت كند نه حكومت" است. چنانكه نظیر این گفته را نیز بعدها و در دوران پس از انقلاب نیز تكرار كرد كه تكفیرش كردند و اندك زمانی پس از درود و تكریم او، برخی لعن و نفرینش كردند.
تفسیر علمی وی از قرآن كه هم كاربست مفاهیم علمی را در درك قرآن و هم اتخاذ شیوه علمی را در فهم قرآن شامل میشد، نه از شمول "تفسیر به رأی" بلكه از سنخ احساس نیاز به "فهمیدن" نوین كلام آسمانی بود. همانگونه كه تفكر سكولاریستی و پوپولیستی را در روششناسی، روششناسی خویش نمیپذیرد و با بیان "هر عصری حقیقت خویش را دارد" مخالف است، ولی احساس نیاز به "فهمیدنِ" نو را نیز رد نمیكند.
از آنجا كه امروز با گذار از دوران "اسطوره" و "فلسفه"، در دوران "علم" به سر میبریم، طبیعی خواهد بود كه نگاهمان به دین، نگاهی علمی باشد نه اینكه بخواهیم مصداق قوانین علمی را در قرآن جستوجو كنیم، بلكه روش شناخت و درك قرآن و دین را با تكیه به آموزههای نوین علمی ـ كه فرق چندانی هم با دین ندارد، به شرط آنكه هر دو بهمعنای واقع و حقیقیشان استعمال شوند ـ پربار سازیم. كاری كه بازرگان با روش استقرایی و ارائه تفسیری براساس روند تدریجی تكوین، كلام خدا ارائه كرد. "پا به پای وحی"، هم در نوع برداشت و هم در شیوه تفسیر، اقدامی نوجویانه و منحصر به فرد بود؛ ولی امروز گروهی، زعمای خودخوانده جریان روشنفكری و اصلاحطلبی، با پوزیتیویستی دانستن این آثار و تعلقشان به دورانی كه قرآن سر طاقچه منازل خاك میخورد، جز مفید دانستن این مجموعههای گرانسنگ معرفتشناسی، برخوردی تفاخرآمیز دارند، غافل از اینكه عبور بیبهره از تلاقی ناب شاخههای دستنخورده معرفت چون علم و قرآن كه برخلاف فلسفه و جامعهشناسی تاكنون باعث "ثقل سرد" جامعه نشدهاند، ظلم بزرگی به خود و نیازمندان این آثار و اندیشهها خواهد بود. در بین جوانانی كه اگر هم بخواهند فخری بفروشند، نگاه به جلد آثار فلاسفه غربی و قرقرهكردن واژهها و عباراتشان، كافی است، البته طبیعی خواهد بود كه هر نوع اندیشهای كه به نحوی با دین در ارتباط باشد، ناپسند و نكوهیده بنماید؛ اگر هم اهل خودباوری و جوش و خروش و عرق ملی باشند، با ورود به دانشگاه به چند جلد آثار انقلابی ایدئولوژیك و در عین حال ساده فهم، اكتفا خواهند كرد و هم ایناناند كه چرخههای باطل تاریخ را از نو به حركت درمیآورند...
بازرگان در پایان عمر با استناد به همین رویكرد، ضمن فروكاست "مفهوم" دین و اخذ دیدگاه حداقلی درباره نقش مذهب، "آخرت" و "خدا" را تنها هدف بعثت انبیا برشمرد و این نه تنزل مقام وحی كه تذكر این مورد بود: "مهم این است كه انسان توجه خود را تنها به یك هدف مهم معطوف كند و بقیه چیزها را تا آنجا كه میتواند كمتر تغییر بدهد. خیلی وقتها آن جزء كوچكی كه ما تغییرش میدهیم، چنان قدرت تغییردهندگی داردكه بیآنكه كوشش بیشتری بكنیم، بر همه صورتهای زندگی تأثیر میگذارد."(۳) وی میكوشید انگارههای مختلفی كه تنها به حسب موقعیتهای زمانی و شرایط جغرافیایی و مدنی در دین پذیرفته شدهاند، را از بطن اهداف عالیه دین جدا نموده و با فروكاست آن به جایگاهی پایینتر، هویت دوبارهای به آنها ببخشد. هدف دیگر وی از این كار، پیراستن دین از ایدئولوژی بود كه خود پیش از این، با توجه به دوران خاص دهههای چهل و پنجاه، مصادف با بسط مفهوم ایدئولوژی و احزاب سوسیالیستی و تودهای ناگزیر به پذیرش آن شده، در مقاله "اسلام و ایدئولوژی" به تشریح آن پرداخته بود. پس از بروز نتیجه نامطلوب و منفی در آزمون تاریخی، تمكین نكردن و بازگشت از اندیشهای كه چهار دهه از عمرش میگذشت، اجتنابناپذیر مینمود.
در این نوشتار مختصر، هدف، بیان تازهای از طرز تلقی و نگرش دانشمندی بود كه به حوزه فرهنگ پرداخت و در آشفته بازار خطوط گیج و گم جامعه، عرف، سیاست و انقلاب، این دیدگاه را حفظ كرد؛ دیدگاهی نه متكی بر پیشفرضها و دانستههای ذهنی و غیركاربردی، بلكه مبتنی بر علم، قرآن و دین؛ نظرگاهی برگرفته از ژرفاندیشیهایی در معلومات امروز و دیروز بشر.
بهتر است تنها از روی كتب و نوشتههای مجزایش و یا احیاناً واگویههای متناقض تاریخی به قضاوت دربارهاش ننشینیم و آنگاه به منحصر به فرد بودن نگاه و زاویه دید او پی میبریم. او از جامعه ایران بر حسب شناختی كه از روحیهشان داشت، انتظار چندانی نداشت، جامعهای كه به اخلاقش نام "اخلاق كشاورزی" داده بود و امروز هم با وجود تغییرات در بافت فرهنگی جامعه، كمابیش همان اخلاق را در ماهیت ملت ایرانی حاضر و ناظر میبینیم. امید اینكه اگر روزی كسی دیگر چون او از مادر دهر زاده شد، از او نقطهعطفی در تاریخمان بسازیم. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.
سیدمحمد مظفری
پینوشتها:
۱ـ هایزنبرگ. ورنر، جزء و كل، معصومی همدانی ـ حسین، مركز نشر دانشگاهی، ج۲، ۱۳۷۲، ص۲۱۵.
۲ـ همان، ص ۱۴۸.
۳ـ همان، ص ۱۴۹.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست