جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

از زلال زنده رود


از زلال زنده رود

شماره ۴۹ بهار و تابستان ۸۸ زنده رود, فصلنامه فرهنگ, ادب و تاریخ به تازگی و در این پاییز کم کتابی از تنور چاپ درآمده است طرح و تصویر روی جلد نگاه زنده و نافذ حقوقی که آنی اندوه خداحافظی طولانی را نیز به سمت تو پرتاب می کند و حجم قابل توجه ۳۵۰ صفحه و کاغذ سفید اعلا و البته قیمت تقریباً مناسب ۲۸۰۰۰ ریال از نخستین چیزهایی است که توجه خواننده, حتی کسانی را که با زنده رود این ۱۷ , ۱۸ سال کم و بیش آشنایند, جلب می کند

شماره ۴۹ (بهار و تابستان ۸۸) زنده رود، فصلنامه فرهنگ، ادب و تاریخ به تازگی و در این پاییز کم کتابی از تنور چاپ درآمده است. طرح و تصویر روی جلد (نگاه زنده و نافذ حقوقی که آنی اندوه خداحافظی طولانی را نیز به سمت تو پرتاب می کند) و حجم قابل توجه (۳۵۰ صفحه) و کاغذ سفید اعلا و البته قیمت تقریباً مناسب (۲۸۰۰۰ ریال) از نخستین چیزهایی است که توجه خواننده، حتی کسانی را که با زنده رود این ۱۷ ، ۱۸ سال کم و بیش آشنایند، جلب می کند.

وعده یادنامه یی برای محمد حقوقی و بخش ویژه با عنوان عشق و رمانس نیز مزید بر این جاذبه های اولیه و آنی هستند. گرچه صرف همین که حقوقی به لحاظ تعلقی که همواره به اصفهان داشت و سرآخر نیز گویی به اصراری خواسته بود سفر تازه اش را از اصفهان شروع کند و چنین شده بود، فراهم آمدن یادنامه یی برای او از سوی اهالی آنجا را کنجکاوی برانگیز می کند، عشق و رمانس هم در این اثنا و در زمانه یی که چیزی از جنس دیگر در دور و برمان جاری است و خشونت ها چنگ انداخته اند که رنگ آبی آی عشق، آی عشق، را از پشت پنجره ها دور کنند بر این کنجکاوی پاییزی و عزم سرزدن به و شناکردن در زنده رود می افزاید. غیر از این دو بخش، به روال هر بار، شعر و داستان و نقد و نگاه هایی هم هست که ناظر را دعوت به خواندن می کنند. روی جلد، به خلاف شماره های قبلی، ذکری از نویسندگان و همراهان حاضر در این شماره نیامده است و این نیز تا حدی تازه است. اینکه یک می شمارم از آن روست که گاه شنیده بودم و خودم هم گمان کرده بودم زنده رود دارد با گارد کاملاً بسته یی جلو می رود و چندان وقعی به لزوم یا جذابیت های تغییر حداقل هایی در ظاهر هم نمی نهد.

اما انگار همیشه ممکن است بار اولی وجود داشته باشد. اخوت ها (در این شماره به جز دکتر احمد که انصافاً رکنی است در زنده رود و محمدرحیم که همواره حضوری به غایت مغتنم دارد، مازیار نیز با داستان جذاب خانه کنار دریایش)، علی خدایی، استاد ابوالحسن نجفی، زاون قوکاسیان، دکتر علی اکبر توسلی (پزشک اهل ادبیات و معالج حقوقی) ضیاء موحد شاعر، خسرو احتشامی هونه گانی شاعر، برهان الدین حسینی، شاپور بهیان، محمدعلی موسوی فریدنی، خانم ها زهرا و فاطمه خان سالار، مجید نفیسی، کیوان باجغلی، بهرام فرهنگ، اصغر نهچیری و محمود غفاری و... سهم نویسندگان اصفهانی را در این فراهم آوری فرهنگی سنگین کرده اند. جز این هم انتظاری نمی رفت. سهم خود حقوقی، با دو مطلبی که از او آورده شده و زحمات مداوم حسام الدین نبوی نژاد (هم به عنوان مدیر مسوول و هم نویسنده حداقل یکی از مقالات ویژه نامه) نیز کاملاً مشهود است. در این اثنایی که جای خالی نشریات فرهنگی کاملاً محسوس است و به نظر می رسد حداقل بخشی از این چشمخانه خالی از برق نگاه زنده و هوشیار و تازه و امیدوار، به بهانه دل گرفته از بساط روزگار، انگار که روی از علاقه مندان به ادبیات و هنر جدی دریغ می کند، مشاهده جمع فراهم زنده رود شوق برانگیز است. تا آنجا که می نشینم و در دو شبی که می توانم، از ابتدای داخل جلد تا انتهای داخل پشت جلد را، انگار که داستانی است بی وقفه، می خوانم و عهد می کنم چیزی بنویسم. همچنان که احتمالاً خواندن اینچنینی نشریات و جنگ ها غیرعادت و معمول است، چه بسا که نوشتن اینچنین درباره مجموعه هایی از این دست نیز اصلاً مرسوم نباشد. اما چه باک، به هر حال (قبلاً هم گفتم که،) همیشه ممکن است بار اولی وجود داشته باشد.

مصاحبه سه تن از یاران زنده رود (حسام الدین نبوی نژاد، محمدرحیم اخوت و محمدحسین خسروپناه) با فریدون مختاریان، دوست سالیان دور و نزدیک حقوقی به لحاظ تصویر زنده یی که از حقوقی و دوستان آن سال هایش (زنده یادها گلشیری و بهرام صادقی و...) و نیز به لحاظ روایت صمیمانه از فضای دهه های ۴۰ و ۵۰ اصفهان، به خصوص خیابان چهارباغ و کافه پارک و پاتوق های دست اندرکاران جنگ اصفهان می دهد در هر باری که شنیدم و خواندم جذاب و شیرین بود.

با مقاله احمد اخوت در سوگ حقوقی به حیاط بیمارستان خورشید رفتم و خودم را، مانند قاصدکی که او به زیبایی توصیف کرده، چند بار به شیشه اتاق محمد حقوقی در حال احتضار کوبیدم. انگار که حقوقی و اخوت و خدایی هنوز آنجا باشند و دیده باشم هر کدام دست در خاطره دیگری می برد و هر کدام راه به حضور آن یکی باز می کند تا در خاطره هایش ابدی شود.

سهم اصفهان و نویسندگان اصفهانی در تصویری که از حقوقی ارائه شده البته انکارشدنی نیست و شاید همین رنگ و بو و خواندن بلاوقفه مقالات و یادداشت های مختلف این ویژه نامه را ممکن و تا حد بیش از انتظار معمولی، پذیرفتنی و شیرین می کند. به عنوان مثال ترسیم فضای بیمارستان و آخرین دقایق زندگی حقوقی توسط احمد اخوت و علی خدایی (این یکی تصادفاً سال هاست در آزمایشگاه همان بیمارستان خورشید به کار مشغول است) از فرصت های نادر خاطره نویسی درباره حقوقی است که به نحو زیبا و گیرایی بازتاب یافته و بلافاصله پیش روی خواننده گسترده شده است. من هم آن غروب سه شنبه در دفتر زنده رود بودم. دیدم که با احتیاط از لای چند برگ کاغذ شفاف و نرم درش آورد و سپردش به آقای نبوی نژاد و انگار تکه یی از قلب اش را از قلب اش دور می کند سفارش دوباره کرد. آن عکس سه نفره را می گویم که احمد اخوت را در سال های اواسط دبیرستان در کنار حقوقی با کت و شلوار براق اتوزده و کراوات نشان می دهد و به نحو غریبی هشداردهنده است؛ که مرگ در می رسد روزی، که عمر سر می رسد.

همین طور ایستادن آن جوری گلشیری در عکسی دیگر بر یک جای بلند (انگار بالای تپه یی، کوهی باشد) همراه حقوقی و دوستخواه و مختاریان. چندمین باری است که از خودم می پرسم چرا گلشیری توی عکس این جور ایستاده است؟ یک پایش را داده جلو و دست هایش را شل گرفته به پایین. درست خلاف آن سه نفر دیگر که شق و رق اند و بخصوص حقوقی که حتی کلاهی هم به سر گذاشته؟ اینکه به تن کرده، همین تیره آستین بلند یا یقه افتاده کوچک، بلوز مکلون یا مانتیگول معروف نیست که در آن سال ها جوان های خوزستان، خصوصاً آبادان، می پوشیدند و پز لباس خارجی می دادند؟ از شعرها هم، ابر عبور خسرو احتشامی هونه گانی را چندبار می خوانم. زنده باد هونه گان که همان هونه جان زیباست در آن طرف تر شهرضا و اسفرجان. خوشحالم که یکی هست این طور روان درباره چیزی شعر بنویسد که گویی همین طور روان در این ایام است؛ درباره مرگ و مرگ حقوقی.

... ای برترین پرنده بالا و زیرها/ با زنده رود گم شده یی در کویرها/ در اصفهان نصف جهان بی تو گل مباد/ یک جرعه زلال به سی جام پ?ل مباد/ ...

لذت خواندن جرعه های بیشتر از زلال زنده رود این شماره، اینها که گفتم و آن بسیارها که اشاره هم نکردم تا صدف پر از خرده مرواریدهایش به قدر کفایت بسته بماند، بر دوستداران ادبیات و فرهنگ و اصفهان و حقوقی تازه به سفر رفته، شاعر فصل ها و یادها، گوارا باد.

عباس عبدی