شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ابرهای مرموز


ابرهای مرموز

چه وقت یک ابر، یک ابر واقعی نیست؟ شاید زمانی که اعمالی غیرعادی دارد بطوری‌که گاه حتی به انسان‌ها حمله می‌‌کند. در این زمان است که شاهد جلوه‌ای معماگونه از حضور ابرها هستیم. …

چه وقت یک ابر، یک ابر واقعی نیست؟ شاید زمانی که اعمالی غیرعادی دارد بطوری‌که گاه حتی به انسان‌ها حمله می‌‌کند. در این زمان است که شاهد جلوه‌ای معماگونه از حضور ابرها هستیم. ما به جز رویت بشقاب پرنده‌های فضایی، عجایب دیگری نیز در آسمان‌ها داریم. قرن‌هاست که شاهدان عینی گزارشاتی عجیب و تکان‌دهنده از ابرهای به ظاهر معمولی ولی در اصل غیرمعمولی داده‌اند. حتی برخی از این گزارشات در نشریات علمی معتبر به چاپ رسیده‌اند.

ابرهایی انباشته از سنگ

آیا فکر می‌‌کنید تنها باران، برف یا تگرگ از ابرها می‌‌بارد؟ باید بگوییم که تفکر شما غلط است. در سپتامبر سال ۱۸۱۴ در شهر آژن فرانسه، ابری سفید، کوچک و کروی شکل در آسمان آبی ظاهر شد. آن ابر خیلی آهسته در آسمان حرکت می‌‌کرد ناگهان شروع به چرخیدن کرد. شاهدان می‌‌گویند سر و صدای کرکننده‌ای از ابر به گوش رسید و بعد در برابر چشمان حیرت‌زده مردم، بارانی از سنگ‌های ریز و درشت از آن، به سوی زمین سرازیر شد. بعد از مدتی بارش ابر آرام آرام محو گردید.

حرکت در برابر باد

صرف نظر از کارشناسان پدیده‌های آسمانی، شاید هیچکس مثل دریانوردان، ابرها را نشناسد. روز ۲۲ مارس سال ۱۸۷۰ خدمه کشتی لیدی که در دریاچه شناور بود، ابری جالب توجه مشاهده کرده و مشخصات آن را گزارش داده و در سفرنامه کشتی به ثبت رساندند و این گزارش در نشریه انجمن آسمان شناسان سلطنتی به چاپ رسید. در این مقاله به نقل از «ناخدا بنر»، ناخدای کشتی آمده بود: «این ابر تقریبا به شکل کره بود و چهار قسمت داشت. قسمت اصلی و بزرگ‌تر از مرکز آن شروع می‌‌شد به سمت عقب امتداد می‌‌یافت و در انتها نوک آن رو به بالا برگشته بود. رنگ آن مثل اغلب ابرها خاکستری روشن بود ولی خیلی غیرعادی به نظر می‌‌رسید. این ابر از ارتفاع بیست درجه نسبت به خط افق تا ارتفاع هشتاد درجه نسبت به خط افق حرکت می‌‌کرد و به نسبت دیگر ابرها خیلی پایین به نظر می‌‌رسید. عجیب ‌تر اینکه برخلاف جهت باد حرکت می‌‌کرد و ظاهرا باد مخالف، هیچ تاثیری بر سرعت حرکت آن نداشت. ملاحان به مدت نیم ساعت این ابر را مشاهده کردند، این ابر مثل بقیه ابرها تغیر شکل نداد و از هم پاشیده نشد بلکه آنقدر رفت تا در تاریکی غروب از دید دریانوردان پنهان گردید.

باران حشرات

در سال ۱۸۹۷ آقای «جان زلنی» شاهد اتفاق ویژه و غیرقابل توصیف بود. او در مقاله‌ای که در سال ۱۹۳۲ در مجله «ساینس» به چاپ رسید از ابری درخشان و از نوع ابرهای کرمولوس نوشت، که از سوی شرق وارد آسمان شهر «هاچینسون» در مینی سوتا گردید. او در این باره توضیح می‌‌دهد: «آن ابر خیلی واضح ، مداوم با رنگ سفیدی می‌‌درخشید و درست از بالای شهر عبور می‌‌کرد. وقتی به بالای شهر رسید، باران شدیدی از حشرات بر روی شهر باریدن گرفت به‌طوری که در هر فوت مربع حدود پنجاه تا صد حشره افتاده بود. پس از آزمایشات انجام شده معلوم شد که این حشرات از نوع معمولی نیم بالان هستند. زلنی پدیده عجیب دیگری نیز از ابرها نقل کرد که این بار در شهر «ماسراتا» در کشور ایتالیا روی داده بود. در همان سال در ایتالیا بارانی از دانه‌های گیاهی از ابری سرخ رنگ بارید، دانه‌هایی که مردم محلی با آنها آشنایی نداشتند.

مثلث‌هایی بر ابرها

همه ما بارها لکه‌های تیره را بر روی ابرها دیده‌ایم ولی آیا لکه‌هایی را دیده‌اید که بر روی ابرها جابه‌جا شوند؟

در تاریخ هشتم آوریل سال ۱۹۱۲ مقاله‌ای در نشریه علمی بسیار معتبر انگلستان به نقل از چارلز تیلدن اسمیت به چاپ رسید.اسمیت در این مقاله نوشت که در منطقه «چیزبری» در ویلت شایر انگلستان چیزی در آسمان دید که هرگز مشابه آن را پیش‌تر ندیده بود: «هر چند که سال‌هاست بر روی آسمان و پدیده‌های آسمانی مطالعه می‌‌کنم ولی هرگز چنین چیزی را ندیده بودم.» اسمیت می‌‌نویسد دو تکه متحرک را بر روی ابرها دیده که به سرعت در حرکت بودند. در حقیقت ابرها حرکت می‌‌کردند آنها در جای خود ثابت مانده بودند و چنین به نظر می‌‌رسید که مدام در حال تعویض ابرها هستند. این لکه‌های تیره رنگ به شکل بادبزن یا مثلث به نظر می‌‌رسیدند. اسمیت بیش از نیم ساعت به آنها خیره مانده بود ولی آنها همچنان سر جای خود بودند.

یک ابر مهاجم

ممکن است که ابرهای طوفان زا خطرناک و بدیمن به نظر برسند ولی در حقیقت آنها عمدتا مشکل‌آفرین نیستند. تابستان سال ۱۹۷۵ بود که در یک صبح نیمه گرم اتفاقی عجیب برای «تام دی ارکول» معلم علوم مدرسه در خلیج اویستر واقع در لانگ آیلند افتاد. آن روز دی‌ارکول از خانه بیرون آمد تا سوار اتومبیل شده و به سرکار خود برود که ابری غیرمعمول توجه او را به خود جلب نمود. این ابر کوچک که تقریبا به اندازه یک توپ بسکتبال بود برفراز شیروانی خانه او قرار داشت و آرام حرکت می‌‌کرد و این‌طرف و آن‌طرف می‌‌رفت. این معلم می‌‌گوید: «به نظر می‌‌رسید که آن ابر کوچک در برابر چشمان من حرکت می‌‌کرد وآهسته آهسته بزرگ‌تر می‌‌شد. این ابر که به اندازه یک توپ بسکتبال بود در برابر حیرت من کم‌کم بزرگ شد. بعد موضوع بغرنج‌تر شد و اتفاقی افتاد که برای هر کسی تعریف می‌‌کنم باور نمی‌‌کند. همانطور که با سرگشتگی و حیرت به آن نگاه می‌‌کردم کمی جمع شد درست مانند انسانی که لبهایش را به هم بفشارد و سپس از هم باز شد مثل اینکه بخواهد به من تف بیندازد. باران تند و بسیار کوتاهی بر روی من و ماشینم ریخت به‌طوری که هر دوی ما خیس شدیم و سپس ابر ناپدید شد و از هم پاشید.

مهناز پور مردشتی