یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آزادی منفی در لیبرالیسم کلاسیک



      آزادی منفی در لیبرالیسم کلاسیک
مهدی محمدطاهری

«ليبراليسم نظريه باستاني است كه خواهان حفظ درجاتي از آزادي است در برابر تسلط یا هدايت دولت يا هر موسسه ديگري كه تهديد كننده اي آزادي بشر فرض شود ليبراليسم نهضتي است؛ كه معتقد است مردم اتباع دولت خودراي نيستند بلكه قانون بايد از ‌آنها در زندگي خصوصيشان حمايت كند و در امور عمومي مردم بايد از طريق مجلسي كه با انتخاب آزاد برگزيده شده باشد بر دولت نظارت كنند» (آشوري، 1351، 148).

جوهر لیبرالیسم تفکیک حوزه های دولت و جامعه و تحدید قدرت دولت در مقابل حقوق فرد است لیبرالیسم از آغاز کوششی فکری به منظور تعیین حوزه خصوصی(فردی، خانوادگی، اقتصادی) در برابر اقتدار دولتی بوده است و به عنوان ایدئولوژی سیاسی از حوزه جامعه مدنی در برابر اقتدار دولت و بنابراین از دولت مشروطه و مقید به قانون و آزادی های فردی و حقوق مدنی به ویژه مالکیت خصوصی دفاع کرده است.( بشیریه،1386، 12).

عناصر اصلی لیبرالیسم عبارتند از:تفکیک قوا، جامعه مدنی، نظارت مردم، اولویت آزادی فردی بر عدالت اجتماعی،تمایز حوزه های عمومی و خصوصی، تساهل نسبت به عقیده و اندیشه دیگران، مقاومت در مقابل قدرت، حق مالکیت خصوصی(بشیریه، 1381، 20-24).

از قرن هفدهم تا نوزدهم همراه با رشد سريع سرمايه داري و تجارت در اروپا، طبقه بورژوازي نوپاي
به وجود آمد؛ كه هدف آن مخالفت با دولت هاي متمرکز بود و فلسفه اصلي آن كنترل قدرت خودكامگان به واسطه قانون بود.

ايده و انديشه اصلي ليبراليسم، متعلق به طبقه بورژواي جديد در اروپا بود؛ -اصطلاح لیبرالیسم نخستین بار در سال 1823 در واژگان کلود بواست برای توصیف آموزه مشخصی مورد استفاده قرار گرفت اما جنبش فکری ای که به این نام خوانده می شود مقدم بر این تاریخ است.( بوردو،1383، 13).

از نظر تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، لیبرالیسم ایدئولوژی طبقه بورژوای نوپایی بود که به مخالفت با دولت های مطلقه اروپایی برخاسته و خواهان تحدید قدرت خودکامه به قانون بود.(همان، بشیریه ، 15).

اصل اساسی در لیبرالیسم نظریه ای بود که فرصت داد طبقه متوسط در عرصه سیاسی مقام شایسته ای به دست آورد وسیله ای که برای رسیدن به مقصود به کار برد ابداع حکومت های مشروطه و قراردادی بود برای ایجاد چنین حکومت هایی لیبرالیسم هدف خود را محدود ساختن قوای سیاسی د جامعه قرار داد و این هدف را تا آنجا که به نظم و انتظام جامعه لطمه وارد نگردد دنبال کرد.(لاسکی، 1353، 21).

به طور کلی می توان از دو نوع لیبرالیسم سخن گفت:اول لیبرالیسم اقتصادی به مفهوم رایج که به معنی حفظ بازار و رقابتی است و ممکن است در دولت های دیکتاتور و فاشیستهم برقرار باشد دوم لیبرالیسم فرهنگی به معنی آزادی اندیشه و بیان که امکان دارد در نظام هایی با اقتصاد دولتی نیز وجود داشته باشد لیبرالیسم در اندیشه های سیاسی بیشتر به مفهوم فلسفه آزادی در معنای فرهنگی آن به کار رفته است اما در اندیشه های اقتصادی بر مفهوم اقتصادی ان بیشتر تاکید می گردد...گرچه لیبرالیسم در مفهوم فرهنگی و فلسفی آن زمینه اصلی اندیشه های دموکراتیک و حتی سوسیالیستی است از نظر اقتصادی به نظام سرمایه داری نزدیک است.(همان، بشیریه، 12-13).

 توماس هابز، با جدا نمودن جامعه و دولت، به تفکیک حوزه کارکردی هر دو پرداخت،او كه به اصالت فرد معتقد بود. عنوان داشت: انسانها با سلايق و تفكرات گوناگون و منافع متضاد، براي جلوگيري از نابودي طي يك قرارداد به دور يكديگر جمع شده اند و اجتماعي را بوجود آورده اند؛ بنابراين مردم از حقوق خود گذشته و آن را به سيستم سياسي واگذار نموده اند، تا از جان آنان محافظت کند.

از نظر فلسفه سیاسی می توان استدلال کرد که اندیشه اصلی لیبرالیسم در زمینه تفکیک حدود جامعه و دولت از فلسفه توماس هابز به وجود آمده است با وجود مطلق گرایی نظریه هابز ریشه اولیه شناسایی حوزه ای جدا از حوزه دولت در حکم قدرت عمومی یا انسان مصنوعی را باید در آن جست.(همان، 15).

جان لاك مبدع اصلي ليبراليسم، چنين مي پندارد، كه انسانها در دفاع طبيعي نيز داراي حقوق و
آزادي هايي بوده اند، و براي حفاظت از اين حقوق طي يك قرارداد اجتماعي نظام سياسي را
به وجود آورده اند؛ كه وظيفه اصلي آن حفظ حقوق و آزادي هاي انسان ها مي باشد. لاك بر خلاف هابز براي سيستم سياسي محدوديت هايي قائل بود. اگر دولت از حدود قانوني خود خارج شده و از روي اعمال قدرت با مردم برخورد نمايد، ديگر مشروعيت اصلي خود را از دست داده است.

منتسكيو انديشمندي است كه پس از هابز و لاك به ليبراليسم ورود نمود؛ وي با بيان نظريه معروف خود يعني «تفكيك قوا» راهي جديد را براي سيستم هاي سياسي گشود و تلقي جديدي از ليبراليسم بيان داشت. منتسكيو در روح القوانين براي جلوگيري از قدرت مهار نشده دولت ها ابراز مي دارد كه در هر واحد سياسي بايستي سه قوه اصلي وجود داشته باشد؛ و اين براي جلوگيري از فساد و قدرت سياسي است. در نگاه او مردمي آزاد هستند كه نظام سياسي آنها داراي «تفكيك قوا» باشد .

« براي ليبراليسم اقتصادي و سياسي تفكيك قوا از اهميتي اساسي برخوردار است اصولاً ايدئولوژي ليبرالي را مي توان با تمام نقاط ضعف و قوتش در اصل تفكيك قوا خلاصه كرد و آنگاه منشاء ضعف ليبراليسم نيز عيان مي شود اين منشاء ضعف بوروكراسي به مثابه تبلور كادرهاي رهبري كننده دولت و عامل اجرائي قوه قهريه است كه در تقاطع معيني مي تواند به يك كاست بدل شود» (گرامشي، 1377،77).

اصالت فايده، را مي توان اساسي ترين پایه ليبراليسم به حساب آورد،كه از رواقيون واپيكورها گرفته شده است؛ كانت آن را پردازش و به وسيله جرمي بنتام گسترش يافت. بنتام معتقد است هر كس آزاد است بايد آن گونه رفتار نمايد كه موجب افزايش خوشي و لذت شود. هر چند اين خوشبختي بايستي به سعادت عمومي منجر گردد. اصل سود همگاني يا مكتب فايده گرا كمك قابل توجهي در پيشبرد ليبراليسم كرد. جرمي بنتام نظريه لذت حداكثري يا عمومي را بیان به نحوي كه قدرت و قانون، بايستي براي افزايش لذت تلاش كنند.

جان استوارت ميل را باید  چكيده ليبراليسم كلاسيك دانست، در واقع او عامل اصلي انتقال ليبراليسم كلاسيك به ليبراليسم مدرن و از سویي ليبراليسم  به ليبرال- دموكراسي به حساب می آید.  وی « در قلمروی آزادی» بیان می دارد كه در يك جامعه انسانها آزاد هستند كه بر اساس خواست خود زندگي كنند اما اين آزادي نبايستي منجر به لطمه به سايرين شود.

ليبراليسم يك مكتب انسان محور است كه آدمي را كانون و نقطه اصلي تمام هستي مي داند
از ديدگاه فلسفي وجودي، ديد ليبراليسم يك ديد اومانيسم محور است.« اومانيسم موجود در نگاه ليبراليسم مشروعيت همه چيز را در خدمت انسان و براي او تعريف مي كند به تعبير ديگري مي توان گفت ليبراليسم  حاصل گرايشهاي انسان محورانه اي است كه از نوزايي به اين طرف در غرب پديد آمد» (هاشمي، 1382، 17- 16).

 به هر ترتيب ليبراليسم با نظرات توماس هابز آغاز گرديد و توسط جان لاك، منتسكیو، كانت، بنتام ميل رشد يافت و به مرحله ليبراليسم مدرن انتقال يافت.

در ليبراليسم كلاسيك آزادي به صورت آزادي منفي وجود دارد. بر اساس ديدگاه تي اچ گرين آزادي منفي بدين شرح تعريف مي شود:

« آزادي منفي بر خلاف آزادي مثبت یعنی نبود مقاومت است. بر اساس اين ديدگاه شما آزاديد به شرطي كه كسي مانع انجام كاري كه مي خواهيد نشود»

در واقع لیبرالیسم ... فرض را بر این می نهد که آزادی وجود دارد و این اصل موضوعه هر گونه بحثی را در این باره کنار می دانداز این رو کافی است اعلام شود انسان از هنگامی که فقط به خویشتن خویش تمکین نهد آزاد است.(همان، لیبرالیسم، ص 47).

منابع

  1. آشوري،داريوش، "فرهنگ سياسي"، 1351، چاپ پنجم، تهران، نشر مرواريد.
  2. بشيريه، حسين، "ليبراليسم و محافظه كاري"، 1386، چاپ هفتم، تهران، نشر ني.
  3. بشريه،حسين، "درسهاي دموكراسي براي همه"، 1381، چاپ دوم،تهران، نشر نگاه معاصر.
  4. بوردو، ژرژ،"لیبرالیسم"1383،چاپ اول، ترجمه عبدالوهاب احمدی،تهران، نشر نی.
  5. گرامشي، آنتونيو، "دولت و جامعه مدني"، 1377، چاپ اول، ترجمه عباس ميلاني، تهران، نشر جاجرمي.
  6. لاسکی، هارولد جی،"سیر آزادی در اروپا"1353،چاپ اول، ترجمه رحمت الله مقدم مراغه ای، تهران، انتشارات فرانکلین.
  7. هاشمي، طه، "اسلام و دموكراسي"، 1382، چاپ اول، تهران، نشر زيبا.

 

 



همچنین مشاهده کنید