سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا

از یازده دقیقه­ ی "کوئلیو" تا نود دقیقه­ ی "بلاتر"



      از یازده دقیقه­ ی "کوئلیو" تا نود دقیقه­ ی "بلاتر"
مجتبی باقری

تصویر: بلاتر و روسف
«این روزها ایامِ همسانی و هم آهنگی اجباریست، هم در فوتبال و هم در هر چیز دیگری. جهان تاکنون هرگز تا این حد در فرصت هایی که عرضه می کند نابرابر نبوده است؛ و هرگز در عادات و رفتارهایی که تحمیل می کند تا این حد همسان ساز نبوده است: در این سال ها، هرکس از گرسنگی نمیرد از ملال می میرد(گالئانو، 1381: 234).
جام جهانی 2014 در برزیل با تمام فراز و نشیب هایش پایان یافت؛ اما آنچه را که در آن دیار، پایان ناپذیر می نماید: بحران اقتصادی، تورم، بیکاری، فقر و فلاکت، نابرابری،  فساد اداری، خشونت جنسی علیه زنان و کودکان، سیه روزی طبقه ی کارگر و... است، که همچنان به قوت خویش باقی اند. در ایران ما عده ای که مبرهن نیست سر در آخور کدام مؤسسه ی تجاری دارند، و شریک کدام دزدِ در کمین قافله نشسته می باشند؛ در صددند تا از یک بازی بریتانیایی پدیده ای خارق العاده بسازند. گویا اینان کیمیاگرنماهایی اند که مأموریت یافته، به اکثریت بقبولانند، از باد معده می توان طلای 22 عیار تولید کرد!  
اگر برگزاری جام جهانی 2014 در برزیل آنگونه که "پله" می گوید:[1] بهبود اقتصاد این کشور را بدنبال خواهد داشت؛ پس دلیل این همه اعتراض و شورش خیابانیِ مردم برزیل چیست؟ آیا فوتبال برزیل بیش از آنکه موجبات شکوفایی اقتصاد این کشور را فراهم آورد، ابزاری برای رونق بازار تجاری کشورهای اروپائیست؟
به حاشیه رانده شدن فوتبال توسط مردم برزیل، کشور فوتبال  خیزی که برای مردمش توپ از نان شب نیز واجب ترمی نمود، موضوعی بی سابقه است. گزارشگرانی که در محل حضور داشته اند، شرح داده اند که مردم معترض در تظاهرات  خود شعار می دادند: «مردم بیدار شده اند».[2] متعصبان دیروز فوتبالِ برزیل، مبدل به معترضان امروز فوتبال این کشور شده اند. این چه سیاست کوته بینانه و چه بوروکراسی منکوب کننده ایست، که پروژه های برگزاری تورنمنتی یک ماهه را مقدم بر آموزش و درمان یک ملت، اولویت بندی نموده است.  هزینه های غیرضروری دولت چنان خشم معترضان را برآورده که آنان حتی سفر پاپ را در چنین شرایطی (با عنایت به هزینه ی گزاف این سفر) امری نامناسب و غیر ضروری می دانند
«تظاهرات همزمان بود با اولین سفر خارجی پاپ فرانسیس 76 ساله به کشور برزیل و یکی از دلایل اعتراض مردم در شهر «ریودوژانیرو» نیز هزینه ی پنجاه میلیون دلاری دولت برای سفر پاپ بود... رهبر کاتولیک های جهان قرار است فردا در مراسم مذهبی روز جهانی جوانان در شهر «ریودوژانیرو» شرکت کند. این جشن هر دو سال یک بار برگزار می شود».[3]
اقتصاد برزیل در چهارمین سال رکود خود به سر می برد که تا حدی به دلیل کاهش شدید قیمت کالاهاست. تولید با رکود مواجه  شده است، زیرا مالیات های بالا و زیرساخت های فاسد رقابت پذیری را خاموش و خفه کرد. کشفیات جدید حوزه های نفتی ثمری نداشت: تولید نفت برزیل نیز به دلیل فساد و رسوایی های سوءمدیریتی با رکود مواجه شد. برخی پروژه های بلند مدت مانند خط راه آهن به دلیل اختصاص یافتن بودجه ها به ساخت استادیوم ها لغو شدند. خدمات عمومی مانند بهداشت و درمان در وضعیت وخیم خود باقی ماندند. در حالی که در سال 2007 در ویدئو تبلیتی جام جهانی وعده ساخت بیمارستان های جدید داده شده بود؛ "ایوانیلرو لوپز" یکی از شهروندان که در نزدیکی استادیوم «فوتالزا» ساکن است، یک سال منتظر بوده تا بتواند سنگ کلیه یک اینچی اش را جراحی کند. رئیس انجمن پزشکی برزیل با تأیید این حرف آن را امری متداول در برزیل می خواند. نرخ مرگ و میر کودکان در برزیل دو برابر ایالات متحده آمریکاست و دسترسی به پزشکان بسیار محدود است به گونه ای که این کشور در سال  2013 مجبور به واردات پزشک از کوبا شد.[4] این جام در 12 شهر برزیل برگزار می-شود... چهار شهری که مسابقات در آنها برگزار می گردد، تیم های فوتبال بزرگی ندارند و استادیوم های ساخته شده احتمالاً بعد از این جام بی استفاده خواهند ماند. اکنون شهر «مانائوس» استادیوم 39 هزار نفری دارد، اما بزرگترین بازی محلی که در آن برگزار می شود، تماشاگرانی حدود هزار و 500 نفر خواهد داشت.[5] تغییرات شهری برای مسابقات جام جهانی، منجر به بی خانمانی عده زیادی از مردم شده است. تظاهر کنندگان فریاد می زدند «ما مسابقات جام جهانی در برزیل را نمی خواهیم، ما یک سقف می خواهیم».[6] این اعتراضات به حدی گستره شد که هنرمندان گرافیتی کار در برزیل روی دیوارها تصاویری با شعار «ما نیاز به غذا داریم نه فوتبال» کشیدند. در سرزمینی که مهد فوتبال است، امروز دغدغه غذا و تورم و بیکاری اولویت مهم تری نسبت به فوتبال پیدا کرده است.[7]

        جرم جام جهانی 2014
شور و نشاط جام جهانی 2014 همه دنیا را فرا گرفت. اما تنها عده ای خاص مطلع اند که برگزاری این جام به چه قیمتی رقم خورد. رانت خواهی یکی از دلایلی ست که دولت ها پیشنهاد میزبانی جام جهانی را می دهند. ممکن است ورزشگاه ها آماده باشند، اما بسیاری از زیرساخت ها برنامه ریزی  شده رها شده اند(کمپوس، 1393).[8]  در کشوری که فساد مالی در ورزش آن امری دیرپا است، میزبانی این مسابقات تنها می تواند یک دلیل منطقی داشته باشد و آن هم مناسباتی است که بین مسوولان این کشور و فیفا وجود دارد. بنابراین اگر این فساد مالی را برای سران این کشورها بپذیریم، منطق اقتصادی دیگر معنایی ندارد[9]
 این جام گران ترین جام جهانی تاریخ فوتبال است. به جرأت می توان گفت که برزیلی ها در تمام موارد بیشترین هزینه ها را داشته اند. بر اساس اعلام منابع رسمی در برزیل هزینه های این جام جهانی رقمی حدود 16 میلیارد دلار بوده که نسبت به پنج دوره گذشته بیشترین هزینه را داشته است. این هزینه ها نشان می دهد که اعتراضات مردم برزیل در یک سال گذشته بیراه نبوده است و این کشور به اندازه سه دور گذشته برای برگزاری جام جهانی هزینه کرده است.[10] اوج این اعتراض ها سی و یکم خرداد بود که بیش از یک میلیون برزیلی در بزرگترین تظاهرات ضد دولتی طی چند سال گذشته، به خیابان ها ریخته و در حدود 80 شهر تظاهرات برگزار کردند. نیروهای پلیس نیز برای متفرق کردن معترضان به سمت آنها گاز اشک آور شلیک و برخی مواقع به طور بی هدف از اسپری فلفل بر ضد آنها استفاده کردند.[11]
 برگزاری این جام با هزینه  ای سرسام آور در کشور برزیل که بسیاری از مردمش با انبوهی از مسائب و مشکلات دست به گریبانند، خشم شخصیت ها و قهرمانان این دیار را نیز بدنبال داشته است. "پائولو کوئلیو" نویسنده ی مشهور برزیلی بر این باور است که آنان می توانستند این سرمایه ی هنگفت را به گونه ای دیگر هزینه نمایند: «ما می توانستیم این پول را یه گونه ای دیگر در کشور خرج کنیم و آن را صرف ساخت بیمارستان، مدرسه، توسعه حمل و نقل عمومی و خدمات بهداشتی کنیم که بیشتر مورد نیاز مردم است».[12] "السیر لمه" یکی از مدیران سرمایه گذاری و از طرفداران با سابقه فوتبال در «سائوپائلو» می گوید: این یک بی حرمتی است که در کشوری با کمبودهای بسیار در نیازهای اساسی، اینچنین جامی و به این شیوه سازماندهی شود.[13] حتی ستاره های فوتبال برزیل مانند "رونالدو" برنده دو جام جهانی و رهبر تمام وقت فوتبال این کشور و "روماریو" ستاره برزیلی و برنده جام جهانی 1994 نیز پس از فعالیت به عنوان سفیران رسمی این جام، از برگزاری آن با این شرایط سرخورده شده اند. "روماریو" از این رویداد ورزشی به بزرگ ترین سرقت تاریخ برزیل نام می برد.[14]
بدون تردید شرکت ها و مؤسسات تجاریی که به منظور نیل به سود هنگفت، حمایت از این جام را برعهده گرفته اند، هیچ اشکی برای وضعیت وخیم مردم فرودست برزیل نخواهند داشت.  آنها تنها به یک دلیل پای در این داستان گذارده اند و آن کسب سود هر چه بیشتر است
« شرکت آدیداس»، بزرگ ترین و بنام ترین تولیدکننده ورزشی در دنیا و یکی از حامیان اصلی جام جهانی 2014 برزیل، آخرین گزارش عملکرد شرکت و فروش خود را به بازار اعلام کرد که حاوی فروش پربار این شرکت بود...  آدیداس درآمد حاصل از فروش کل محصولات فوتبالی اش را برای سال جاری میلادی حدود دو میلیارد یورو تخمین زده است . این در حالی است که با انتشار این آمار، قیمت سهام این شرکت با رشد 7/0 درصدی همراه شد و کارشناسان پیش بینی می کنند که تا آخرین روز جام جهانی سهام این شرکت غیرقابل دسترس شود».[15]
  در فینال جام جهانی 1998 "رونالدو" ستاره برزیلی به دلیل بیماری قادر به همراهی تیمش مقابل تیم ملی فرانسه نبود. "زاگالو" مربی  کهنه کار برزیل نیز "ادموندو" را جایگزین او قرار داده بود. کمتر از یک ساعت به آغاز دیدار مانده، رونالدو باز می گردد و زاگالو نام ادموندو را حذف، و نام رونالدو را در میان بازیکنان اصلی قرار می دهد. در باب چرایی حضور رونالدوی بیمار در دیدار نهایی، زمزمه هایی مربوط به قرارداد "رونالدو" و تیم ملی برزیل با کمپانی ورزشی «نایکی» به گوش رسید. ظاهراً در متن قرارداد فیمابین اتحادیه فوتبال برزیل و نایکی بر حضور رونالدو در همه ی دیدارهای برزیل تأکید شده بود. نایکی در سال 1997 قرارداد ده ساله یی با اتحادیه ی فوتبال برزیل با رقم چهارصد میلیون دلار امضاء کرد و سال پیشتر با رونالدو نیز قرارداد ده ساله ای منعقد ساخته بود. باشگاه اینترمیلان که رونالدو در عضویت آن قرار داشت نیز با نایکی قرارداد ویژه ای داشت[16]. "ریکاردو تکسیرا"، رئیس اتحادیه ی فوتبال برزیل، ساعتی پیش از آغاز دیدار به رختکن تیم رفته بود و شایعاتی می گفتند او بوده که دستور قرارگیری رونالدو در تیم را صادر کرده. تکسیرا روز بعد گفت کمترین دخالتی در انتخاب بازیکنان نداشته، اما "ادموندو" طی گفتگویی با یکی از روزنامه های برزیلی اظهار کرد: «... مسأله قرارداد نایکی حقیقت محض است و در آن موکداً ذکر شده رونالدو باید در طول نود دقیقه ی کلیه ی دیدارها حضور یابد و تکسیرا هم از این بابت درصد وی‍‍ژه ای دریافت کرده(صدر، 1379: 349). "لئوناردو" یکی دیگر از بازیکنان برزیل حاضر در جام در مصاحبه ای گفت: «... بر اساس بندهای قرارداد نایکی، رونالدو باید در تیم قرار می-گرفت».گزارش های دیگری به این امر اشاره کردند که پیش از آغاز دیدار نهایی در رختکن برزیل درگیری شدیدی در مورد قرارگیری یا بیرون ماندن "رونالدو" در تیم جریان داشت که طی آن "دونگا"، کاپیتان برزیل و "زیکو"، دستیار زاگالو، مخالف جای گرفتن رونالدوی بیمار در تیم بودند. زیکو بعدها گفت: «رونالدو خواب آلود بود و تا حدی تلو تلو می-خورد».[17] رونالدو که از فرط محبوبیت و فشار پول از پا درآمده بود و مجبور بود همیشه بدرخشد و همیشه بِبَرد، پیش از آنکه جامِ جهانیِ 1998 به نتیجه ی قطعی برسد دست خوشِ آشفتگی عصبی و روانی همراه با ساعت ها تشنج شد. می گویند نایک او را واداشته بود که در دیدارِ نهایی در برابرِ فرانسه وارد زمین شود. او بازی کرد اما نمی توانست مزایای نوعِ تازه ی پوتین های نایک، یعنی آر- 9، را که رویِ پای او نقش بسته بود به اثبات برساند(گالئانو، 1381: 240).  
وقتی بحث تصمیم گیری در این باب پیش می آید که کدام شرکت ها می بایست برای هر رقابت تبلیغات کنند، میان خداوندان قدرت در فیفا و سران شرکت های تجاری هرگز دعوا در نخواهد گرفت. ماشینی که همه ی شور و حرارت را به پول تبدیل می کند امکان آن  را ندارد که به تفنن و تجملِ تولیدِ سالم ترین یا سودمندترین فرآورده ها برای عشاقِ سینه چاکِ ورزش های پرجنب و جوش بپردازد. بلکه آن ها فقط خود را در خدمت بالاترین پیشنهاد دهنده قرار می دهند.
شاید واقعیت فوق الذکر بیش از هر چیز در این جمله ی "هاوِلانژ"[18] مستتر باشد: «من آمده ام که محصولی به نام فوتبال را بفروشم»(گالئانو، 1381: 166). گویا حق با "آدرنو" و "هورکهایمر" بود که می گفتند: آنانی که بر قله ی قدرت نشسته اند، دیگر حتی علا قه ای به پنهان کردنِ این ساختار ندارند. ساختاری که قدرت اش همپای افزایشِ تأییدِ خام و خشنِ هستی اش، فزونی می گیرد(آدرنو و هورکهایمر، 1389: 210). "هاوِلانژ" برزیلی در سال  1974 به قله ی فیفا[19] رسید، و تا سال 1998 که جای خویش را به "بلاتر" سوئیسی داد، بر کشورهایی حکم فرمایی داشت که تعدادشان از اعضایِ سازمان ملل بیش تر بود، بیش از پاپ سفر می کرد و بیشتر از هر قهرمان جنگ مدال و نشان افتخار گرفت.
     
   افیون فوتبال
بدون تردید توان اقتصادی انگلستان در راهیابی بازی فوتبال به سایر نقاط جهان نقش بسیار داشت. این سیاست حتی در کشوری چون ایران ما، با تمام بیگانه ستیزی و انعطاف ناپذبری حاکمان آن پیاده گردیده است
«مانند بسیاری از کشورهای دیگر، انگلیسی ها که به دلایل مختلف به ایران سفر می کردند یا در تهران و سایر شهرستان ها اقامت داشتند، بازی فوتبال را رواج دادند. انگلیسی ها در اوقات فراغت خود به بازی فوتبال می پرداختند و جوانان ایرانی آنقدر دور زمین های بازی آنها ایستاده، به تماشا پرداختند که به این ورزش جدید علاقمند شدند. این امر در مناطق نفت خیز جنوب و در تهران که تعداد زیادی انگلیسی وجود داشتند، بیشتر مشاهده می شد» ( جلالی فراهانی، 1378: 10 و11).
تا پیش از آغاز سال 1920 ورزش در «اروگوئه» مفهوم معین و مشخصی نداشت. تنها در این سال بود که یک کمپانی انگلیسی به نام «دوک لند» که کارش تجارت قهوه بود و محصولات جنگلی اروگوئه، مخصوصاً چوب های بسیار گران بها و صنعتی آن را به «انگلستان» صادر می کرد، چون دید که کارگران اروگوئه طالب افزایش دستمزد بیشتر و کار کمتر هستند، مسأله افزایش دستمزد را نادیده گرفت و در زمینه ی کار کمتر به کارگران اروگوئه اطلاع داد که حاضر است وسایل تفریح آنها را فراهم سازد.کمپانی با وارد کردن مقدار زیادی توپ فوتبال و پخش مجانی آن در میان خانواده های کارگران و نیز با ارائه ی طریقه ی این بازی، ریشه ای برای فوتبال به وجود آورد. در عرض دو سال یعنی از 1920 تا 1922 کار به جایی رسید که یکی از واردات عمده ی کشور اروگوئه توپ فوتبال و وسائل این بازی بود. دستگاه های تبلیغاتی به کار افتاد و در آغاز جوایز به پاداش های نقدی مبدل گردید . نامه ی رئیس کمپانی «دوک لند» در اروگوئه به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن، خود شاهدی بر این مدعاست:
«آقای رئیس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوبست. کارها در نهایت سرعت جریان دارد و تغییر بسیار فاحشی در بهره برداری از چوب های جنگلی پیدا شده است. خوشوقتم به اطلاع شما و هیأت مدیره برسانم که درآمد امسال، به طور تحقیقی سی تا سی و پنج درصد از سال های پیش فزونی خواهد داشت. اگر بیماری، مالاریا و گاه گاه تب زرد مزاحم نشود. ما اینک کارگرانی داریم که با حداقل دستمزد، حداکثر کار را تحویل می دهند. از اخبار بسیار جالب این که ورزش فوتبال در طی چند سال اخیر در اینجا رشد بسیار سریع کرده، تا به آن اندازه که امروز هیچ فردی از افراد کشور اروگوئه پیدا نمی شود که راجع به فوتبال  علاقه یی در خود احساس نکند... در مورد توسعه این ورزش به نظر من باید کاری کرد که ملت اروگوئه آن را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند و تمام ساعات فراغت خویش را به فکر کردن درباره ی آن بپردازد»[20]
«اروگوئه» اولین برگزار کننده ی مسابقات جام جهانی بود. دستگاه تبلیغاتی غرب، همه ی سرمایه ی خود را مصروف طرح و تبلیغ این بازی ها نمود تا سر فصل تاریخ نوین را منطبق با خواست دول استعماری برای این مردم درمانده آغاز کند. در آن برهه، روزنامه «پوبله گازتا» در «مونته ویدو» مقاله ی جالبی نوشت. مقاله ای که در واقع بیانیه و مانیقست استعمارگران بود. در آن مقاله آمده است:
«برای ملت ما افتخاری از این بزرگتر نیست که برگزارکننده ی نخستین جام جهانی باشد. این مسابقات که به افتخار پیروزی-های پی در پی ملت اروگوئه در مونته ویدئو ترتیب داده شده و صدمین سال استقلال کشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، در حقیقت وجود ملت ما را در دنیا ثابت خواهد کرد. ما چه داشتیم؟ آیا ما دارای یک نیروی دریایی عظیم بودیم که با تسلط بر آب های اقیانوس ها و یکه تازی در دریاها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد؟ نه ما هیچ کدام از اینها را نداریم. اما یک فوتبال داریم که نام ما را در سراسر دنیا بلند آوازه ساخته است. ما پیشنهاد می کنیم در صورت پیروزی تیم اروگوئه در مسابقات جام جهانی، ما تاریخ ملت خود را از این زمان آغاز نماییم. یعنی به جای اینکه بنویسیم اروگوئه در سال 1830 استقلال یافت به فرندان نسل های آینده دنیا بیاموزیم که اروگوئه در سال 1930 موجودیت خود را به جهان اعلام داشت... ما باید باور کنیم که موجودیت ما، استقلال ما و شخصیت همه و همه ی ما بسته به پیروزی ما در مسابقات جام جهانی 1930 خواهد بود.[21]
فیفا که در سوئیس به عنوان سازمانی غیر انتفاعی معرفی شده است، بیشتر به «هولدینگی فراملی یا بنگاهی معاملاتی که سرمایه ورزشی و کالاسازی آن را مدیریت می کند شبیه است: 998 میلیون یورو درآمد در سال 2013، 55/2 میلیون یورو که خود فیفا آن را سود می نامد، بیش از 1 میلیارد دلار حساب پس انداز. برای فیفا اهمیت زیادی ندارد که بدهی خارجی آفریقای جنوبی، میزبان جام جهانی 2010 «از 70 میلیارد دلار، امروز به 135 میلیارد دلار رسیده است»(پیرونه، 2014).
شاید این عبارت "چرچیل" سیاستمدار بزرگ انگلیسی، بیانگر بسیاری از رازهای پوشیده شده در ورزش فوتبال باشد: «ستون های کاخ امپراتوری روی استادیوم های فوتبال ایستاده است.[22]
   
     فوتبال، نژادپرستی، فقر و فحشاء در  برزیل
در برزیل فوتبالیست ها را چون پیامبران بزرگی می دانستند که تجاوز به حریم آنها غیر ممکن است. «رولف کونیل» خبرنگار ورزشی آلمان در گزارشی نوشته بود:
«در دنیا هیچ ملتی به اندازه ی ملت برزیل به فوتبال عشق نمی ورزد و این گونه فوتبال را مافوق همه چیز قرار نمی دهد. روزی در برزیل ضمن یک مصاحبه از طرف صحبتم پرسیدم چرا شما برزیلی ها این چنین کورکورانه کشته و مرده ی فوتبال هستید؟ می دانید چه جواب داد؟ او گفت: شما باید درک کنید ملت برزیل را هیچ عامل مشترکی به یکدیگر پیوند نمی دهد. ما فاقد زندگی سیاسی، فرهنگی و حتی زندگی مذهبی هستیم (به نقل از فتحی، 1363: 32 و 33).
فوتبال ملی برزیل با شادابی، طراوت و از همه مهمتر با خوش بینی مفرطش شاخص شد و پیروزی و شکست را به حاشیه کشید. کیفیت والای بازی ملی پوشان برزیل در دیدارهای بین المللی، تصویر جهانیان از برزیل را تغییر داد. مردم سراسر دنیا، زندگی بدوی سرخوپستان جنگل های آمازون، ضعف بی پایان سیاهان کلبه ی عمو تامی مزارع قهوه و خانه های کوچک و کثیف ریو و سائوپولو را نادیده گرفتند و به حرکات بازیکنان برزیلی قناعت کردند(صدر، 1379: 442).

•    نژاد پرستی
رقابت دو باشگاه بزرگ برزیل «فلامینگو» و «فلومیننس» در «ریو» آکنده از دشمنی های کهنه سیاهان و سپیدپوستان است.  فلومیننس به عنوان باشگاهی برآمده از بطن اریستوکراسی و سرمایه داری ریودوژانیرو در ابتدای قرن توسط آرتورکاکسی تأسیس شد و حضور انگلیسی ها در این تیم، فاصله ی عمیق آن از اجتماع بزرگتر سیاه را خاطرنشان می کرد. از سوی دیگر، باشگاه فلامینگو پرطرفدارترین باشگاه برزیل و آمریکای جنوبی، رقیب اصلی فلومیننس در ریو، فارغ از سیاهی و سژیدی، توده های برزیلی را به سوی خود کشید. علامت ویژه ی باشگاه فلامینگو، لاشخور سیاهی با چهره ی مصمم است... این لاشخور با سیاه بودنش مشخص می گردد؛ مثل اکثریت طرفداران فلامنگو(همان: 330- 331 ).
بر اساس بعضی از برآوردها می توان این نکته را کاملاً احساس نمود که افراد سیاه پوست این کشور بیشتر از سفیدپوستان در طبقه فقرا جای گرفته اند و افراد روشن پوست و سفیدپوست درآمد ماهانه متوسطی معادل 5/2 برابر افراد غیر سفیدپوست دارند. افراد غیر سفیدپوست تحصیلات مدرسه ای کمتری دارند به گونه ای که درصد بی سوادان آنان 30 درصد می رسد در حالی که سایر افراد 12 درصد بی سواد دارند.[23]
برزیل بزرگترین کشور آمریکای جنوبی و در عین حال سیاه ترین ملت این قاره است. در نگاه اول، یکی از آن نگاه های توریستی، سیاهان برزیلی تفاوت چندانی با سفیدها ندارند، اما در نگاهی نه چندان عمیق تر هم، عقب ماندگی جامعه ی سیاه برزیل جلب نظر کرده و توی ذوق می زند. ن‍ژادپرستی در برزیل بر خلاف آمریکا یا آفریقای جنوبی، کیفیت سیاسی علنی نیافته و کمتر نشانی از تظاهرات آشنای سیاهان به چشم می خورد(صدر، 1379 :331).
جمله ی کنایه آمیزی در برزیل هست که می گوید: «اگر سیاه و ثروتمند هستید و در برزیل هم زندگی می کنید، احتمالاً نامتان "پله" است!»[24] "پله" از معدود سیاهانی بود که پس از پایان دوران فوتبالش به تاجر موفق و متمولی بدل شد و تا حدی وزارت ورزش هم بالا رفت. به هر حال هر چند میلیون ها سیاه در تیم های مختلف توپ می زنند، اما به ندرت یک مربی سیاه، رهبری تیم ملی برزیل را که اکثرشان سیاه هستند، در دست گرفته و از پانصد و سیزده نفر نماینده ی مجلس برزیل فقط یازده نفرشان سیاه هستند(همان: 332).

•    فقر و فحشاء
هر چند برخی ها، ورود توریست ها به برزیل برای تماشای بازی های جام جهانی و در نتیجه وارد شدن ارز به این مملکت را توجیهی برای دفاع از نقش مثبت برگزاری جام جهانی 2014 در برزیل قلمداد می نمایند. اما بیاد داشته باشیم که این سرمایه ها به جیب اشخاص متمول سرازیر شده، و اقشار فرودست هرگز سهمی از آن ننخواهند داشت. بیش از 16 درصد جمعیت 200 میلیون نفری برزیل زیر خط فقر هستند. بر اساس گزارش  بانک جهانی افزایش نرخ تورم و کاهش رشد اقتصادی فشار زیادی را بر مردم وارد کرده است.[25]
بهترین بازیکن های تیم ملی فوتبال برزیل از فریدن رایش، پله و گارنیشا تا روماریو، رونالدو و ریوالدو همه از دامنِ فقر و خاکسترنشینی می آمدند. حتی برخی از آنها دوباره به همان روزگار تنگدستی بازگشتند.
«در هرم اجتماعیِ جهانی، سیاه پوستان در تهِ هرم و سفیدپوستان در نوک هرم جا دارند. در برزیل این ترتیب «دموکراسی نژادی» خوانده می شود؛ اما در واقع فوتبال یکی از بسیار معدود عرصه گاه های دموکراتیکی است که اکنون مردم با رنگ های گوناگون می توانند در جایگاهی برابر با هم رقابت کنند. البته برابر تا نقطه  ی معینی، زیرا حتی در فوتبال نیز بعضی از بعضی برابرترند. همه یک حقوق دارند اما بازیکنی که با گرسنگی بار آمده، و ورزشکاری که هرگز حتی یک وعده غذا را از دست نداده است، هرگز در یک سطح در زمینِ بازی رقابت نمی کنند. ... فقر و فلاکت یا او را برای فوتبال تربیت می کند یا برای جنایت(گالئانو، 1381: 62).
جام جهانی برزیل از قبل از آغاز، موضوع نگرانی گروه‌های مختلف از باب رواج تجارت، قاچاق و توریسم جنسی بوده است. در سال ۲۰۱۲، نیم میلیون کودک در برزیل روسپی بوده‌اند و هجوم ۶۰۰ هزار توریست برای تماشای بازی‌های ۳۲ تیم رقابت‌کننده در جام جهانی به علاوه سه میلیون برزیلی که برای همین منظور در شهرهای مختلف این کشور به تحرک درمی‌آیند، در نوع خود پدیده‌ای به نام توریسم جنسی را در برزیل پدید آورده است. بنابر داده‌های وزارت خارجه آمریکا، در حال حاضر ۲۵۰ هزار کودک روسپی در برزیل وجود دارد که عده‌ای از آنها شخصاً و بدون اطلاع والدین اقدام به روسپی‌گری می‌کنند. عامل این امر را می‌توان فقر حاکم در بیشتر مناطق این کشور دانست و می‌توان گفت دلالان جنسی در این کشور، کودکان فقیر را به عنوان گروه آسیب‌پذیر به خوبی شناسایی کرده و آنها را در معرض هرچه بیشتر تجارت آلوده خود قرار می‌دهند. در تصور این کودکان، روسپی‌گری «راه درآمدزایی آسان» است که می‌تواند رفاه نسبی و عزت نفس اقتصادی برایشان به همراه داشته باشد.[26]
قوانین موجود در کشور برزیل روسپی گری را به عنوان راهی برای کسب درآمد جرم تلقی نمی‌کند، اما حداقل سن قانونی برای این فعالیت را ۱۸ سال تعیین کرده است. بااینحال، در طول جام جهانی و به خصوص در شهر رسیف این کشور، کودکان زیر ۱۸ سال برای دریافت تنها ۲ دلار، حاضر به ارائه خدمات جنسی به متقاضیان از کشورهای مختلف هستند. کودکان برای جذب مشتری در گوشه خیابان‌ها و ایستگاه‌های اتوبوس کمین می‌کنند و این خود باعث شده است تا منتقدین به تداوم پنهانی این پدیده شوم در برزیل اعتراض کنند. این کودکان که در میان آنها دختران ۱۰ ساله به چشم می‌خورند، برای مبلغ ۲ دلار و حتی کمتر از آن تن‌فروشی می‌کنند و تأسف‌بارتر این است که ورود به دنیای سکس برای کودکان، هم‌‎زمان برابر است با اعتیاد به مواد مخدر.[27]
"پائولو کوئلیو" نویسنده ی صاحب سبک برزیلی در اثری به نام «یازده دقیقه»[28] که در سال 2003 توفیق انتشار آن را یافت، مسأله سوءاستفاده تاجران و دلالان اروپایی از دختران اقشار فرودست برزیل را مبسوط و روشن تر از هر ژورنالیست و سیاست پیشه یی طرح و روایت می کند. در تکمله، به گونه ای اجمالی به شرح اثر مذکور خواهیم پرداخت.

   اشاراتی نابهنگام به رمان یازده دقیقه
هر چند برخی منتقدان انتشار این اثر را مهر انحطاطی بر این ادعای کوئلیو که مروج معنویت در جهان کنونیست، می پندارند؛ و انگیزه ی انتشار این اثر را برقراری ارتباط میان معنویت و بی بندباری می دانند[29]؛ اما سوای بحث معرفت شناختی این اثر، چنانچه این اثر را با رویکردی اجتماعی در نظر آوریم، "کوئلیو" به مسئله ای اساسی در جامعه ی برزیل پرداخته است. "راجر" که از بد حادثه هموطن "بلاتر" رئیس کنونی فیفاست، مردی که علاقه ی اصلی اش، استخدام دختران جوان و زیبای برزیلی برای رقص در کاباره ی خویش است، در واقع نماینده ی سوداگرانیست که برای نیل به سود و ثروت بیشتر، ممر درآمد خویش را در جذب منابع انسانی ارزان قیمت از میان طبقات فرو دست جوامعِ بحران زده می دانند.  
این رمان سرگذشت دختری برزیلی به نام "ماریا"ست. پدرش فروشنده یی دوره گرد و مادرش دوزنده بود. شهر زادگاهش در برزیل، تنها یک سینما، یک کاباره و یک بانک داشت. او در انتظار روزی به سر می برد که شاهزاده ی رؤیاهایش سوار بر اسب سفید، سرزده از راهی دور برسد، قلبش را تسخیر و او را برای فتح دنیا همراه ببرد. بدین سان تا ظهور شاهزاده، کاری جز رؤیا پروری و خیالپردازی نداشت. ماریا در سن نوزده سالگی، دوران دبیرستان را پشت سر نهاده، در یک فروشگاه پارچه و لباس، شغل مناسبی می یابد. او بیست و چهار ماه متوالی را در آنجا کار کرد. مزدش آنقدر بود تا بتواند مقداری از آن را به والدینش بدهد و مابقی را برای گذراندن اوقات فراغت یک هفته ای در شهر مورد علاقه اش هزینه کند. همان شهر رؤیاها... جایگاه ظهور هنرمندان و هنرپیشگان محبوب کشورش... «ریودوژانیرو»!
پس از سفر به "ریو" ماریا خود را به سواحل "کوپاکابانا" می رساند. در آنجا با مردی سوئیسی به نام "راجر" آشنا می شود که برای کشف استعدادهای درخشان برزیل در رشته ی هنرپیشگی متحمل پیمودن هزاران مایل راه شده است
« مردی که حتی یک کلمه هم نمی توانست به زبان پرتقالی حرف بزند، با اشاره ی دست و صورت او را به نوشیدن آب میوه دعوت کرد... مرد باز هم واژه نامه را ورق زد و گفت: شام خوردن... امروز؟ سپس ادامه داد: سوئیس!... آنگاه کمی مکث کرد و واژه هایی را به زبان آورد که رؤیایی و آسمانی بودند: - کسب و کار! ... دلار!... (کوئلیو، 1385: 34).
استعداد یاب سوئیسی بدون آنکه رقص و آواز ماریا را دیده و شنیده باشد، وی را می پسندد، شاید تنها به این دلیل که او دختری زیبا (و صد البته با جسارت) است. توسط مترجم به دخترک اطلاع داده شد که مرد سوئیسی می خواهد شغلی را به ماریا پیشنهاد کند  
« مترجم از جانب خود توصیه کرد: اگر بجای تو بودم، می پذیرفتم. او مدیر یک سازمان هنری مشهور است که برای کشف استعدادهای درخشان در هنرپیشگی به اینجا آمده. می خواهد آنها را با خود به سراسر اروپا ببرد و مشهور کند. می توانم دخترانی را که از این طریق در دنیا به شهرت رسیده اند، نام ببرم. آنها پولدار شدند، ازدواج کردند و فرزندانی به دنیا آوردند که چیزی در مورد بیکاری و سایر مشکلات زندگی نمی دانند(همان: 35). مترجم که در واقع مشاور مرد سوئیسی و در عین حال مأمور امنیتی هتل او نیز بود، ادامه داد: مرد سوئیسی امیدوار است به اندازه کافی استعداد داشته باشی که بتوانی جذابترین دختر دیسکو شوی. هر چند آواز خواندن و رقصیدن تو را هنوز ندیده، فکر می کند که این کارها را می توانی به آسانی یاد بگیری.... همه اروپایی ها چنین هستند به اینجا می آیند، با این تصور که همه ی دختران برزیلی هوسران هستند و به راحتی و بدون اشکال "سامبا"[30] می رقصند(همان: 39).
روز بعد ماریا پیشنهاد را پذیرفت؛ قرارداد را امضاء و به تأیید سفارت سوئیس رساند، و قبل از خروج از کشور برای خداحافظی از پدر و مادرش رهسپار شهر کوچکشان شد
«شگفتی ساکنان شهر کوچک با آگاهی از تصمیم یکی از همشهریان زیبایشان به نام ماریا برای سفر به سرزمین های دور دست، امری طبیعی بود. در واقع، همه اهالی، با مشاهده ی مرد سوئیسی که می خواست ماریا را به منظور رساندن به مقام ممتاز ستاره ای درخشان در آسمان هنر به اروپا ببرد، از دخترک می پرسیدند: چه شد که این افتخار به تو رسد؟ بخت و اقبال همراهم بود»(همان:50).
والدین ماریا به تصور آنکه مرد سوئیسی قصد ازدواج با دخترشان را دارد، نظرات متفاوتی بیان داشتند.
•    پدر خانواده گفت: ولی او که همسن من است.
•    مادر دخالت کرد و از شوهرش خواست مانع خوشبختی دختر نشود. آنگاه به سوی ماریا برگشت و همچون خیاط-هایی که با مشتریانشان زیاد حرف می زنند و به این ترتیب در مورد مسایل مربوط به عشق و ازدواج تجربه پیدا می کنند، به او گفت:
•    عزیزم، به هر حال خوشبخت نبودن با یک مرد ثروتمند، بسیار بهتر از خوشبخت  بودن کنار یک مرد فقیر است(همان: 51).
"راجر" به همراه ماریای خسته و نگران به میهنش بازگشت. دخترک را در هتلی کوچک اسکان داد، و او را به یک برزیلی دیگر معرفی کرد. زنی جوان و غمگین به نام "بیبیان" که وظیفه داشت ماریا را برای کاری که قرار است بر عهده بگیرد، آماده سازد. "بیبیان" بدون هیچ ملاحظه ای ماریا را با واقعیت امر آشنا ساخت
«زیاد خیالپردازی نکن. این مرد به محض اینکه یکی از رقاصه هایش ازدواج می کند، به برزیل می رود و دختر دیگری را به جای او می آورد... احتمالاً به یکی از این سه دلیل به دنبال او آمده ای! ماجراجویی، ثروت، یا شوهر... اینجا برای رفتن به دنبال ماجراجویی، خیلی سرد است. از آن گذشته، هزینه ی زیادی دارد. مجبور می شوی کار کنی... تقریباً یک سال باید کار کنی تا بتوانی پول بلیت برگشت را درآوری، تازه، این شامل هزینه ی اقامت و غذا نمی شود... اگر بیشتر دقت می کردی و قرارداد را پیش از امضا کردن می خواندی، به خوبی می فهمیدی به کجا می آیی... اهالی سوئیس هرگز دروغ نمی گویند، ولی از سکوت کردن و حرف نزدن، نهایت استفاده را می برند (همان: 55- 56).
از دفتر خاطرات ماریا، در هفته دوم اقامت در سوئیس:
« دستمزد مرا دیروز پرداختند. تنها یک دهم آن مبلغی بود که با هم توافق کرده بودیم. بقیه ی آن را طبق مفاد قرارداد، به عنوان هزینه ی سفر و اقامت، کم کردند. طبق محاسبات بیبیان، این امر تا یک سال ادامه خواهد یافت. معنای واقعی این رفتار، تفهیم این موضوع به من است که جایی برای گریختن ندارم(همان:59).
از دفتر خاطرات ماریا، چهار هفته پس از ورود به ژنو:
« مدتی طولانیست که در اینجا به سر می برم... به جای زیستن در زمان حال، در آینده زندگی می کنم. روزی در آینده ای نه چندان دور، بلیت هواپیما می خرم و به برزیل بر می گردم تا با صاحب فروشگاه پارچه ازدواج کنم... اما نه، نمی توانم چنین بازگردم. ترجیح می دهم خودم را از هواپیما در حال عبور از فراز اقیانوس بیندازم(همان: 63).  
هر چند بسیاری از مردم آن دیار، کشور برزیل، کارناوال های زیبا، رقص سامبا، فوتبال و مشهورترین بازیکن فوتبال دنیا یعنی "پله" را می شناختند؛ و از این بابت "ماریا" احساس غرور می کرد، اما در آن شرایط هیچ یک از موارد مذکور باری بر گرده ی وی نمی گذارد. ماریا شبی تصمیم گرفت همه چیز را رها کند و برای دین کوهی در حومه ژنو برود. این امر باعث شد تا عصر روز بعد که به هتل بازگشت، راجر او را از کار اخراج کند؛ زیرا رفتارش را الگوی مناسبی برای سایر دختران رقاصه نمی دانست. ماریا توسط مردی عرب با وضعیت کارگران سوئیس و اینکه نباید اجازه بدهد صاحبان دیسکو، بخش زیادی از درآمد او را به خود اختصاص دهند آگاهی یافته بود. بدین سان با آوردن نام وکیل صاحب کاباره را ترساند. این ترفند مؤثر واقع شد، و او توانست پنج هزار دلار را به عنوان جبران خسارت از راجر بگیرد
«نخستین کاری که پس از خروج از دفتر "راجر" انجام داد، تلفن به یکی از همسایگان پدر و مادرش در برزیل بود. به زن اطلاع داد که خوشبخت است و شغل مناسبی دارد و در نتیجه لزومی ندارد کسی در خانه، نگران آینده ی او باشد»(همان: 67).
سه هفته بعد یکی از مؤسسات استخدام با او تماس می گیرد و به او اطلاع می دهد که یک مرد عرب، برگزار کننده شوهای لباس، عکس های ماریا را دیده، پسندیده و خواسته تا برای برگزاری یکی از مراسمات ویژه، او را دعوت کند. ماریا تصور می کرد اخراج از دیسکو، شاید راهی برای رفتن به دنبال سرنوشت واقعی  اش یعنی مانکن شدن باشد. او بدون فوت وقت دعوت مرد عرب را پذیرفت. ولی ماجرا جور دیگری رقم خورد. مرد عرب، برای آنکه با ماریا همبستر شود او را پسندیده بود و در ازای این کار هزار فرانک پرداخت می کرد
«ماریا همه چیز را فهمید. آیا تقصیر مؤسسه استخدام مانکن بود؟ آیا تقصیر خودش بود که پیش از آمدن به رستوران، درست تحقیق نکرد؟ در واقع نه مؤسسه مقصر بود، نه خودش و نه حتی مرد عرب. همه چیز به طور طبیعی پیش می رفت. ناگهان احساس کرد به برزیل نیاز دارد؛ به جنگل هایش؛ و به آغوش مادرش... احساس کرد در این دنیا هیچ کس را ندارد... مطلقاً هیچ کس... تنهای تنها بود... بدون همصحبت... در شهری غریب... در بیست ودو سالگی(همان: 76 و 77 ). پس از مدتی که به اندازه ی ابدیت طول کشید، ماریا گفت:
•    گفتی در ازای هزار فرانک؟(همان: 79)
آیا ماریا هزار فرانک موجود در جیبهایش را بر دارد، بلیت  هواپیما بخرد و به زادگاهش بازگردد؟ آیا مدت بیشتری در ژنو بماند؟ به اندازه یی که بتواند برای پدر و مادرش خانه و لباس های زیبا بخرد و بتواند به مکان هایی برود که در رؤهایش می-دید؟(همان: 85).
ماریا 22 ساله تصمیم جدی گرفته بود که به آن کار بپردازد و در عین حال به خود قول داده بود تنها برای یک سال این شغل را ادامه دهد. او به روسپی خانه یی که قبلاً نشانی اش را از "بیبیان" شنیده بود رفت، و در آنجا تحت نظارت صاحب روسپی-خانه، مردی یوگسلاو به نام میلان فعالیتش را آغاز نمود. ماریا در مقابل مبلغی مشخص، شب را با کسانی سپری می نمود که به نحوی از انحاء دارای کمبود شخصیتی بودند و برای جبران این کمبود در جستجوی چیرگی بر موجودی ضعیفتر از خویش بودند.  


   "ماریا" و "رونالدو" از یازده دقیقه "کوئلیو" تا 90 دقیقه "بلاتر"
شاید هیچ خیانتی، نابخشودنی تر از آن نیست که آرزویی خرد، کم دوام و نازل را برای ملتی، بزرگ جلوه دهند و او را از دسترسی به تمنایی بزرگ، دائمی، مستقل و رهایی بخش باز دارند. آنچه که استعمار در چین، افغانستان و هند می کرد، به نحوی دیگر در آمریکای لاتین [خاصه کشور برزیل] به اجرا گذاشته است، تنها تفاوت در جنس و  ابزاری بود که در یک نقطه کارگر می افتاد. ورزش حرفه ای در آمریکای لاتین، همان کارکرد را یافته، که تریاک در چین داشت. از همین رو ست که دیگر، همه ی جوانان آمریکای لاتین از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بی خبر شدند. آنها دیگر شاعران، نویسندگان، مصلحان و آزادی خواهان خود را نمی شناختند و به عکس تصاویر قهرمانان پوشالی میدان های ورزش جدید را زیور اتاق-هایشان می کردند(شفیعی سروستانی، 1386 :111 ). برگزاری جام جهانی 2014 در برزیل به مثابه خوردن بره ای بریان در برابر چشمان انسانهای گرسنه ایست که آخرین وعده ی غذایی خویش را بیاد ندارند. بدون تردید نهادی چون «فدراسیون جهانی فوتبال» فیفا، برزیل را آخرین امید برای زنده نگه داشتن ورزش فوتبال می داند.
در سطور فوق الذکر ضمن توجه به مشکلات جامعه ی برزیل، بر این امر اشاره رفت که برگزاری جام جهانی در چنین شرایطی، جنایتی هولناک بر علیه مردم فرودست این جامعه می باشد. در تکمله با شرح اجمالی رمان «یازده دقیقه» که توصیف زندگی یک روسپی برزیلی به نام "ماریا"ست، در واقع با شرایط زندگیِ شخصیت نخست این اثر آشنا شدیم. آنگاه به گوشه هایی از زندگیِ به ظاهر حرفه ای "رونالدو" ستاره فوتبال برزیل پرتو افشاندیم. پرسش بنیادی اینکه، چه قرابتی میان این دو شخصیت برپاست؟ و اساساً این دو شخصیت نماینده ی چه تیپ انسان هایی در برزیل می باشند؟
"رونالدو" در چهارده سالگی دورگه ی فقیری بود از زاغه نشین های «ریودو‍ژانیرو»، با دندان های موشی و پاهای یک توپچی بزرگ که نمی توانست برای "فلامینگو" بازی کند، چون کرایه ی اتوبوس نداشت. در بیست ودوسالگی حتی وقتی خواب بود هر ساعت هزار دلار در می آورد. "ماریا" شخصیت نخست رمان «یازده دقیقه» و "رونالدو" ستاره مشهور فوتبال برزیل هر دو مولود دنیای فقر و فلاکت در جامعه ی برزیلی اند. این دو، کعبه آمال خویش را در سرزمین سبز اروپا دیده اند. در آنجا در برابر مبلغی مشخص نمایشی بدنی را عرضه می کنند. یکی در قالب رقص و دیگری نیز در قالب رقص. چه توفیری خواهد کرد، این نمایش در یک ورزشگاه اروپایی باشد یا کاباره ای در آن دیار. هدف از برپا ساختن این دو مکان، کسب درآمد از طریق سرگرم ساختن تماشاچیان است، آن هم با نمایش استعدادهایی از سرزمین «فوتبال» و «سامبا»که پیشتر موفق به شکار آنان شده اند. در نهایت هر دو با چند گونی اسکناس به زادگاه خویش برمی گردند. "رونالدو" به تاریخ بُت های فوتبال می پیوندد، و ماریا نیز زندگی نامه اش به 70 زبان دنیا ترجمه خواهد شد. بدین سان، واقعیتی اجتناب ناپذیر اینکه در برزیل، کودکان دنیای خاکسترنشینی، یا برای فوتبال تربیت می شوند یا برای جنایت.

مطلب حاظر را با نگارش بخشی از وصیت نامه ی "فرانتس فانون"[31] روشنفکر فرانسوی زبانِ اهلِ « مارتینیک» به انتها می رسانیم
... وقتمان را با ترهات و اباطیل و تقلیدهای میمون وار و مهوع تلف نکنیم. ترک کنیم این اروپائی را که همواره از انسان سخن می گوید و همه جا در پیچ وخم کوچه های سرزمین خویش، در هر گوشه ی جهان، هر کجا که او را بیابد به کشتارش می-پردازد. قرن هاست که اروپا پیشرفت انسان های دیگر را با خشونت و وقاحت و شدت متوقف ساخته است و آنان را برای مقاصد و پیروزی های خویش به خدمت گماشته است. اروپا زمام جهان را با خشونت و وقاحت و شدت به دست گرفته و خود را از قید آزرم و فروتنی رها کرده است... اروپائی که همواره از انسان سخن می گوید و همواره اعلام می دارد که جز برای انسان غمی ندارد و امروز همه ی ما می دانیم که برای هر یک از پیروزی های وی، انسان چه شکنجه ها که ندیده است! برویم رفقا! داستان اروپا برای همیشه پایان یافته است. باید داستان دیگری جست(فانون، 1361: 8- 9).



منابع:
•    آدورنو، تئودور و ماکس هورکهایمر(1389) دیالکتیک روشنگری، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: انتشارات گام نو.
•    پیرونه، الویه(1393) جام جهانی تا حد مرگ، ترجمه ایدین خلیلی، مطلبی در سایت انسانشناسی و فرهنگ به آدرس: http://www.anthropology.ir
•    شفیعی سروستانی، اسماعیل(1386) داستان ورزش غرب: تهران: نشر هلال.
•    صدر، حمیدرضا(1379) روزی روزگاری فوتبال، تهران: نشر آویژه.
•    فانون، فرانتس(1361) مغضوبین زمین، به کوشش ف، باقری، تهران، انتشارات مولی.
•    فتحی، هوشنگ(1363) فوتبال، خشونت و سیاست، تهران: انتشارات مجرد.
•    گالئانو، ادواردو(1381) فوتبال در آفتاب و سایه، ترجمه اکبر معصوم بیگی، تهران: نشر دیگر.
•    گروه ترجمه صراط(1390) فرهنگ مردم برزیل، برگرفته از دائره المعارف فرهنگ کشورها.
•    کوئلیو، پائولو(1385) یازده دقیقه، ترجمه کیومرث پارسای، مشهد: انتشارات نی نگار.
•    Giulianotti، R. (1999) football، a Sociology of the Global Game، Cambridge: Polity Press.
•    Talor, C. (1998) The Beautiful Game, A journey Through Latin American Football, London: phpenix.




________________________________________
[1]. پله اسطوره فوتبال برزیل: جام جهانی 2014 ربطی به سیاست ندارد. روزنامه رسالت، شماره 8028 به تاریخ 13/11/92، صفحه 11.

.[2] روزنامه اعتماد، شماره 2706 به تاریخ 29/3/92، صفحه 6.
[3] . روزنامه کیهان، شماره 20272 به تاریخ 12/5/93، صفحه 16.
[3] . روزنامه شرق، شماره 2039 به تاریخ 25/3/93، صفحه 5.
[6] . روزنامه کیهان، شماره 20781 به تاریخ 3/3/93، صفحه 12.
[7] . روزنامه اعتماد، شماره 2978 به تاریخ، 18/3/93، صفحه 13.
[8] .. روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 3232 به تاریخ 5/4/93، صفحه 29.
[9] .  روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 3228 به تاریخ 1/4/93، صفحه 24.
[10] . روزنامه اعتماد، شماره 2978 به تاریخ، 18/3/93، صفحه 13.
[11] . روزنامه جام جم، شماره 3938 به تاریخ 27/12/92، صفحه 11.
[12] . روزنامه ی جام جم، شماره 3980 به تاریخ 1/3/93، صفحه 20.
[13] . روزنامه کیهان، شماره 20807 به تاریخ 5/4/93، صفحه 11.
[14] . روزنامه شرق، شماره 2039، به تاریخ 25/3/93، صفحه 5.
[15] . روزنامه اعتماد، شماره 2994 به تاریخ 5/4/93، صفحه 5.
[16]  نقل از کتاب «فوتبال، جامعه شناسی یک بازی جهانی».
[17]  نقل از کتاب «یک بازی زیبا».
[18]. Havelange
[19] . FIFA (Federation of International Football Associations)
[20] . کیهان ورزشی، شماره 561، صفحه 8.
[21] .کیهان ورزشی، سال 45، ش 546: 14).
[22] . کیهان ورزشی، شماره 1175، ص48.
[23] . The Encylopedia of counries and their culture.
[24]. نقل از کتاب «بازی زیبا» نوشته ی کریس تیلور 1998.
[25] . روزنامه کیهان، شماره 20807 به تاریخ 5/4/93، صفحه 11.
[26]. جام جهانی برزیل و خشونت جنسی علیه زنان و کودکان، مطلبی در پایگاه تحلیلی خبری خانواده و زنان به آدرس:     http://mehrkhane.com
[27].  http://www.pri.org/stories/2014-06-16/world-cup-fueling-underage-prostitution-brazil
[28].  Eleven Minutes
[29] محمدرضا انواری، پائولو کوئلیو و علل گسترش آثار او در ایران، ص 136.
.[30] رقص سامبا نوعی رقص بسیار پرطرفدار در برزیل است. این رقص را می‌توان به وفور در کارناوال‌های شادی برزیل و بهمراه موسیقی سامبا دید. ریشه آن در آفریقا است.

[31] .Frantz Omar Fanon