پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اسطوره شناسی ساختارگرایانه



      اسطوره شناسی ساختارگرایانه
ترجمه مهرداد امامی

*توضیح مترجم: متن زیر ترجمه‌ی بخشی از قسمت دوم مدخل تاریخ اسطوره‌شناسی دانشگاه ایالتی یانگس‌تاون امریکا است که نویسنده‌ای برای آن ذکر نشده است.
غالباً زبان شناس شهیر سوئیسی، فردیناند دو سوسور (1913 -1857) را پدر زبان شناسی مدرن می دانند. سوسور سعی داشت علمی را بنیان نهد که بتواند شکل و کارکرد زبان را توصیف نماید. از این رو، وی امیدوار بود بتواند در مسیری متفاوت از زبان‌شناسان تاریخی هم عصر خود، قدم بردارد، زبان شناسان تاریخی یی که متمرکز بر دستور زبان، علم بیان (rhetorics)، و تاریخ های زبان های باستانی بودند. به عبارت دیگر، سوسور تأکید داشت که «موضوع منحصر به فرد مطالعه در زبان شناسی، وجود متعارف و قاعده مند زبانِ از پیش موجود است».
از میان بینش هایی که سوسور به بسط و گسترش آن ها پرداخت، یکی از آن ها انگارة نشانه (sign) بود. نشانه از دو جزء تشکیل می شود: نخست، الگوی آوایی ای که گوش های ما قادر به شنیدن آن است، و سوسور آن را علامت (signal) می نامد، و دوم، مفهومی که ما به آن الگوی آوایی نسبت می دهیم، که از نظر سوسور دلالت (signification) نام دارد. سوسور استدلال کرد که رابطة بین علامت ها و دلالت ها، قراردادی (arbitrary) است. به بیان دیگر، هیچ منطق دیگری غیر از اتفاق نظر و عُرف برای الگوی آوایی/kat/  وجود ندارد که به موجود خانگیِ پشمالویی اشاره داشته باشد که به هنگام ولو شدن روی دامن شما خُرخُر کند و خودش را یک مرتبه روی چیزی که در حال مطالعة آن هستید، بیاندازد. گذشته از این، سوسور استدلال نمود که از آنجایی که تمامی نشانه ها درون مجموعة گسترده ای از نشانه ها که آن را زبان می نامیم، به کار گرفته می شوند، بنابراین نمی توانیم معنای یک نشانه را به واسطة مجزا کردن آن از [کلیت] زبان مشخص کنیم. در برابر، تمامی نشانه ها معنای خود را از مناسبت شان با یکدیگر و با کل نظام زبان به دست می آورند.
کار سوسور در زمینة مطالعة اسطوره اهمیت چندان مستقیمی ندارد. عقیدة سوسور مبنی بر اینکه نشانه های منفرد صرفاً در مناسبت شان با سایر نشانه هاست که ارزش می یابند، نخست منجر به ظهور نظریات انسان شناختی در باب فرهنگ شد. نظریاتی که بین یک زبان، نشانه های آن و فرهنگ ها و پدیده های اجتماعی گوناگونی که می توان درون آن ها یافت، قائل به مشابهت هستند. تأثیرگذارترینِ این انسان شناسان، کلود لوی استروس (2009 -1908) بود که به بسط این ایده پرداخت که اسطوره ها، همانند زبان ها، عناصر تشکیل دهنده ای دارند که معنای آن ها را از مناسبت شان با یکدیگر بیرون می کشد. چندی نگذشت که متخصصان ادبیات نیز به بسط این عمل پرداختند تا آن را در تمامی روایت ها کاربردپذیر سازند. کار آن ها بررسی رابطة میان ویژگی های متنی (textual) از قبیل طرح داستان [پی رنگ] (plot)، شخصیت و نماد، و داستان هایی بود که به آن عناصر سازنده، معنا می بخشیدند. در حیطة انسان شناسی و مطالعات ادبی، این علاقة شدید به فرهنگ ها و متون به مثابة نظام های دلالت گر (signifying)، با نام ساختارگرایی شناخته شده است. از نظر متخصصان ادبیات، ساختارگرایی شیوه ای است که مطالعة روایت ها را در بستری علمی قرار می دهد. در عوضِ مطالعة ادبی که تفاسیر ذهنی و قضاوت های ارزشیِ یکّه هنجارانه ای به دست می داد، انتظار می رود که بررسی ساختارگرایانة متون بتواند از این امر پرده بردارد که چه چیز در ادبیات، عینی و جهان شمول است. تا میانة سدة بیستم، بسیاری از پژوهشگران آمریکایی و اروپایی در پی ساختارهای روایی ژرف بودند و به گسترش مباحثات پیرامون «قوانین»ی پرداختند که توصیف گر صنعت ادبی اند.
 

تقابل های دوگانة لوی استروس
کلود لوی استروس در کتاب بسیار تأثیرگذار خود، انسان شناسی ساختاری، (در میان سایر موارد) کوشید شباهت میان اسطوره های فرهنگ های بسیار مجزا را تبیین کند. اما تمرکز استروس بیش از خصایص مشخص و وقایع پی رنگی (plot events)، بر توصیف مشابهت های ساختاری آن ها بود. استروس با وام گیری انگاره هایی چون نحو، دستور زبان، واج ها و تکواژها از زبان شناسی، استدلال کرد که اسطوره ها متشکل اند از واحدهایی بنیادی که بنا بر قوانین معینی با یکدیگر تناسب می یابند. وی این واحدهای بنیادی را «واحدهای اسطوره ای» (mythemes) نامید و عنوان کرد که این واحدهای اسطوره ای به منزلة جفت های دوگانه و متقابل به یکدیگر مرتبط می شوند تقریباً به همان ترتیبی که نشانه های زبانی به صورت ناگزیر بر متضادهای خود دلالت دارند. (برای آزمودن این امر، توجه کنید کدام واژگان به هنگام خواندن کلمات سیاه پوست، مرد و جدید به سرعت به ذهن تان متبادر می شوند.)
در ابتدائی ترین سطح، روش استروس یک اسطوره را برمی گزیند، آن را به واحدهای اسطوره ای اش فرو می کاهد (که معمولاً وقایع پیرنگیِ جداگانه ای در روایت هستند)، و سپس واحدهای اسطوره ایِ مرتبط را در گروهی که آن را «دسته های روابط» می نامد، طبقه بندی می کند. این دسته ها، کم و بیش همان چیزی هستند که متخصصان ادبیات به سادگی آن را درون مایه (theme) می نامند. با این حال، تمرکز لوی استروس بر خود دسته ها/درون مایه ها نیست، بلکه بر تنش های درون آن هاست. این تنش ها، درست مانند واژگان متضادی که ما هنگام بیان کردن کلماتی مشخص به کار می بریم، تقابل هایی دوگانه اند و تنش میان آن ها، آن چیزی است که ساختار را تبدیل به اسطوره می کند. این تقابل های همیشه موجود همچنین در جایی وجود دارند که لوی استروس، الگوهایی را در آن می یابد که اسطوره های تمامی فرهنگ ها را به یکدیگر مرتبط می کند. برای مثال، تحلیل لوی استروس از اسطورة اُدیپ، واحد اسطوره ایِ «مشکل راه رفتنْ داشتن» را شناسایی می کند، که استروس آن را به عنوان نُمود تقابلی دوگانه میان خاستگاه های مربوط به جهان زیرین و ساکنان اولیه، یعنی میان بیگانگان و بومیان در نظر می گیرد. کسانی که با اسطوره های کلاسیک آشنایی دارند، به راحتی می توانند نکتة مورد نظر استروس را دریابند. نه تنها این مسئله که اُدیپ، اهل شهر تبای است یا بیگانه ای از شهر کرینت، بخش قابل توجهی از این نمایش نامه را شکل می دهد، بلکه این تقابل میان بیگانه و بومی، درون مایه ای حائز اهمیت در ایلیاد (یونانیان، بیگانگانی در خاک تروا هستند)، اودیسه و آنئید (اودیسئوس و آئِنا به عنوان آوارگان، هر جایی که می روند بیگانه اند)، و در اورِستس، زنان فنیقیه ای و باکوس اثر اوریپید است. هر یک از این سه نمایش نامة آخر، تبعیدیان و/یا بیگانگان را در خاک یونان (به گواهی نام شخصیت ها) تصویر می کند. علاوه بر این، پرسئوس حتی پیش از آنکه متولد شود، از دیار مادری خود تبعید می شود، به عنوان یک بیگانه در پادشاهی پولیدکت رشد می کند و حتی از پادشاهی پولیدکت نیز تبعید می شود و هنگامی هم که به شهر زادگاه خود، آرگوس، باز می گردد، در ابتدا به عنوان یک بومی شناخته نمی شود.
اما نظریة لوی استروس صرفاً بر مثال های مأخوذ از کتاب های تکیه نمی کند. بیشترِ اسطوره شناسی ساختارگرایانة لوی استروس از میدان کاری او گرفته شده است. کتاب مشهور او، خام و پخته: مقدمه ای در علم اسطوره شناسی، با یک اسطورة بورورویی منفرد آغاز می شود و با بررسی چیزی نزدیک به 200 اسطوره از چندین فرهنگ آمریکای جنوبی (و نیز چند فرهنگ آمریکای شمالی) پایان می یابد. استروس با پیروی از بحث سوسور دربارة رابطة میان یک نشانه و زبان آن، ادعا می کند که اسطوره های منفرد نمی توانند جدای از نظام کلی اسطوره های مربوط به فرهنگ خود، به طور مناسبی فهمیده و درک شوند. استروس در تحلیل اسطورة اُدیپ، این داستان ها را به واحدهای اسطوره ای گوناگون شان فروکاست و آن ها را درون دسته های روابط سازماندهی کرد و تقابل های دوگانه ای را تشخیص داد که درون این واحدهای دسته بندی شده یافته بودن شان. خام و پخته تحسین شده ترین تلاش اوست به منظور اثبات اینکه علی رغم تفاوت ها میان ویژگی های ظاهری اسطوره شخصیت، درون مایه و نماد تمامی اسطوره ها در الگوی او (استروس) نمایانگر تقابل های دوگانة یکسانی هستند. آن طور که جی. اس. کِرک به طور مختصر بیان می کند، « [لوی استروس] در میان اسطوره های آمریکای جنوبی رمزگانی جامعه شناختی، مربوط به آشپزی یا (فنا ورانه اقتصادی)، آوایی، کیوان شناختی و اخترشناختی [تشخیص داد]». همان طور که عنوان کتاب استروس (خام و پخته) مشخص می کند، او تقابلی دوگانه میان «غذای خام و پخته» می یابد، امری که استروس آن را به منزلة نماد جهان شمول تنش میان تمدن و طبیعت در نظر می گیرد. آشپزی، غذا را تبدیل به فرآورده ای انسانی می کند، تبدیل به یکی از تجلیات بی شمار وضعیتی از هستی که آن را فرهنگ یا تمدن می نامیم. درون رمزگان جامعه شناختی، استروس دوگانه هایی را از قبیل فرد متأهل در برابر مجرد، خانواده در برابر غیر خانواده، تولد در برابر مرگ، و همگنان در برابر دیگری ها تشخیص داد.
یکی از بینش های استروس این است که هم افراد و هم جوامع، به طور غریزی در پی میانجی گری کردن میان تقابل های دوگانه ای هستند که ما بر حسب عادت در آن ها می اندیشیم. اسطوره ها و سایر روایت ها، تأثیرگذارترین استراتژی ما برای آشتی دادن این تقابل های شدید هستند. از این رو، برای مثال، اسطورة اُدیپ امکان دارد به عنوان میانجی تقابل بین مقوله های قابل ازدواج و غیر قابل ازدواج یا، شاید خانواده و غیر خانواده فهمیده شود. نهایتاً، کار استروس تقابل های دوگانه را که او در بررسی اسطوره ها شناسایی کرد، در فهرست بلندبالایی از رمزگان ها و مناسبات میان آن ها سامان می دهد. استروس این مناسبات را درون نظام نمادینی بازنمایی کرد که تا حد زیادی یادآور زبانِ به شدت مختصر ریاضیات پیشرفته است. منظور از بیان این مناسبات، شیوة درک پذیر ساختنی بود که همواره در اسطوره ها، صرف نظر از جزئیات ظاهری یی چون پی رنگ، شخصیت و زمینه، وجود داشت. به راستی، چیزی تقریاً رازآمیز و یقیناً یونگی در ادعای استروس وجود دارد. اینکه ساختارهای ژرف اسطوره، صرف نظر از خصوصیات فرهنگی، همواره موجودند، و نیز اینکه این ساختارهای ژرف، به واسطة موجودیت های از گوشت و خون انسانی، «خودشان سخن می گویند».
منبع:
http://www.as.ysu.edu/~saleonard/History%20of%20Mythology%202.html   

 پرونده‌ی کلود لوی-استروس در انسان‌شناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/node/3674

تحلیل ساختاری اسطوره:
http://anthropology.ir/node/4235