جمعه, ۲۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 14 March, 2025
محمّدرضا حكيمي: شاعر و اديب (در هشتادمين سال تولّد او)

1. زندگي و آثار
الف) محمّدرضا حكيمي (متولّد 1314، مشهد) تحصيلات خود را در زمينههاي ادبيّات عربي، فقه، اصول، كلام و فلسفه در مدرسههاي سنّتي زادگاهش تا مرحلههاي بسيار بالا انجام داد. وي از تداوم اين دورهها براي نيل به مقامهاي عالي در روحانيت شيعه چشم پوشيد. در مقابل، از حدود نيمة نخست دهة 1340 به بعد، به تأليف و نگارش مقاله و كتاب در قلمرو دين پرداخت. گرايش عمده در اين آثار، شناخت سنّتهاي تاريخي و فكري اسلام (با تكية آشكار بر تشيّع) با زبان و قلمي نوخواه و حسّي، و آرايي گاه اصلاحطلبانه و گاه انقلابي است. علاوه بر اين، حكيمي، به ويژه، به شرح زندگي و آثار شماري از عالمان اسلامي / شيعي متّأخر هم توجّه خاصّي نشان داده است. شمار خوانندگان و خواهندگان تأليفهاي او اندك نيست (ر. ك: مرزبان توحيد). به نظر می آید که او به تدریج در میان بخشی از علاقه مندان آثارش به عنوان مصلحی مذهبی - اجتماعی شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است.
ب) تكاپوهاي حكيمي در دو دهة 1350 – 1340 از دريچة چند نكتة تاريخي و زندگينامهاي درخور شناخت است: نخست آن كه در اين دوره، يا به طور دقيق، از اواخر دهة 1950 برخي كشيشان نوگرا و انقلابي در امريكاي جنوبي جرياني موسوم به الهيّات آزادي / رهايي بخش Liberation Theology)) را بنياد نهادند. اين جريان، كه به طبع، مورد تأييد و پسند مقامهاي عالي كليسا نبود، با تأكيد بر جنبههاي اجتماعي و آزاديخواهانة مسيحيّت، به برخي از ديگر منطقههاي مسيحينشين جهان هم كشيده شد (ر. ك: كليّاتي درباره). دوم آن كه طيفي از تجدّدخواهان مذهبي در ايران در دهههاي مورد اشاره، چه برخاسته از مدرسههاي سنّتي و چه بيرون از آن، با سخنراني و نوشته، آراي خود را درجامعه می پراکندند . در ميان اين طيف، حكيمي با مرتضي مطهري و علي شريعتي دوستي و همانديشي داشت. سومين نكته نيز اين است كه اين قلمزن مذهبي در همين دههها،گاه ذیل نام خود و گاه به نام ح. مسعود در مقام مترجم و ویراستار زبان عربی ، و فرهنگ ، تاریخ و علوم اسلامی به همكاري با بنياد فرهنگ ايران و به ويژه، مؤسسة انتشارات فرانكلين پرداخت. از رهگذر اين همكاري، وي با شماري از دانشوران و روشنفكران ادبي و فرهنگي همعصر خود، بيرون از گرايش نكتة دوم، دوستي يا همقلمي، و با آراي قلمرويي به كلّي متفاوت آشنايي يافت.
پ) موضوع مقالة حاضر آثار مذهبي حكيمي، كه بخش اعظم تأليفهاي او را در بر ميگيرد، نيست. دربارة اين آثار، اغلب از دريچة همدلي و كمتر از منظر تحليلي، مقالهها و يادداشتهاي متعدّدي نوشته شده است (ر. ك: مرزبان توحيد). آنچه در اين نوشته به آن پرداخته خواهد شد، فقط شعرها، و تحليلها و آراي ادبي اوست. هر چند، دست كم، قسمتهايي از آنچه حكيميِ شاعر و اديب سروده و بيان كرده، به طبع، تأثير پذيرفته از آراء و نگاه ديني اوست. اين شعرها، و تحليلها و آراي ادبي از نيمة نخست دهة 1340 تا نيمة نخست دهة 1390 منتشر شده و در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
2. حكيمي شاعر
ت) حكيمي پيش از مهاجرت به تهران در حدود نيمة دهة 1340، در انجمن ادبي فردوسي (به رهبري عبدالعلي نگارنده) و انجمن ادبي صائب تبريزي (به رهبري محمّد قهرمان) در مشهد شركت ميكرد (عقل سرخ، صص 203 – 202؛ ساحل خورشيد، ص 17). به احتمال زياد، علاقة معتدل وي به دو شيوة وقوعگويي و هندي (تا حدّي مانند رهي معيّري) با شركت وي در اين دو انجمن بيارتباط نبوده است. بازتاب چنين علاقهاي را ميتوان در غزلهايي مانند نمونههاي زير ديد:
«غم آن نيست كه در آتش غم سوختهايم
حسرت ما همه اين است كه كم سوختهايم»
(ساحل خورشيد، ص 28)
«داغ عشق تو نه آنست كه از دل برود
نقش حرمان اثري نيست كزين گل برود»
(ساحل خورشيد، ص 34)
«غم عشق تو بوَد در دل ديوانه هنوز
آري اين گنج نهانست به ويرانه هنوز»
(ساحل خورشيد، ص 36)
«افسردة بيطالعي اخترِ خويشم
چون طفل پناهنده به چشمِ ترِ خويشم»
(ساحل خورشيد، ص 54)
«ياد آن روزي كه در كوي تو راهي داشتيم
ديده را روشن به اميد نگاهي داشتيم»
(ساحل خورشيد، ص 56)
گوينده در غزلهايي از اين دست، در چهارچوب رابطة سنّتي ميان عاشق و معشوق در ادب فارسي، از هجر، ناكامي و آرزو سخن گفته است. بيشكّ، در مجموع، ذوق شعرياش پُخته، و آثارش مطلوب طبع خوانندة علاقهمند به اين گونه شعرهاست.
ث) شاعر علاوه بر شش شعر بلند به زبان عربي (ساحل خورشيد، صص 348 – 267) كه از آن ميان، سه شعر را به زبان فارسي برگردانده و سه شعر را نه، سه شعر هم به شيوة نيمايي سروده است. در سه شعر اخير، اندوه، بيم و دلزدگي از وضعيت موجود، به سبك نيمايي ــ خراسانيِ مهدي اخوان ثالث بيان شده است. دست كم، ميتوان گفت كه حكيمي در تتبّع اين سبك به بيراه نرفته است:
«در غروب مرگزاد چشمة خورشيد
در ملال سرد چهر و خسته از بيداد مرگ روز
كز درون رودِ مغرب، خون خورشيدست جاري تا
كبوديهاي بيفرجام سردآلود»
(ساحل خورشيد، ص 248)
«عصر بود و روز، پژمان بود
لحظهها سرشار از افسوس
سنگ خورشيد از غم بيحاصلي، تيره
داغ مرگ روشني...»
(ساحل خورشيد، ص 256)
«بذرها در دشت ميرويند
دشتبان رفته است و صحرا غرق در مهتاب
و آن فسرده پير همدم، با ترانهيْ سرد آذرماه
كو، كجا رفته است»
(ساحل خورشيد، ص 362)
ج) در شعرهاي پيشين، شاعر با كنايه، خيال و نماد، حسّهاي عاشقانه يا اجتماعي خود را واگويي كرده است. آيا او در ديگر سرودههاي خود هم از چنين تمهيدهايي بهره برده است؟ در پاسخ بايد گفت كه اين تمهيدها در شعرهايي جز نوع شعرهاي بالا، گاه اندك، گاه بسيار اندك و گاه هيچ است. در واقع، به نظر ميآيد حكيمي در شماری درخور ملاحظه از این آثار، چنان غرق در اعتقاد مذهبي و آراي فكري خود شده است كه چهارچوبها/ الزام هاي متعارف شعر ، یعنی بیان نامستقیم و پوشیده گویی، را از ياد ميبَرَد. به لحاظ محتوا، شايد بتوان اين دسته از آثار منظوم وي را به سه دسته تقسيم كرد:
○ تأكيد بر اسلام و تشيّع: «خارج از آيات قرآن، رمز و رازي نيست نيست»، «در طوس بيا و علم قرآن برگير»، «تا طنين افكند درگيتي نداي الغدير»، «گر كه به اكسير ”ولا“ زرشوي»، «گفت مولا، مهدي ما، زنده قرآن ميكند»، «تن به روي خاك داغ كربلا افتاده بود»، «مهدي كه رمز حجّت باقيست در جهان» (ساحل خورشيد، صص 116، 139، 147، 159، 178 و 192).
○ توجّه به معيشت محرومان، نقد انباشت ثروت، و آرمانهاي انقلاب اسلامي: «تشيّع، خصم خونين تكاثر»، «از مردم محروم چرا غافلي اي دل»، «يك دل كه بَرَد رنج، ز رَنج دگران كو»، «واي اگر نسل جوان سرخورده گردد ز انقلاب؟»، «نسل جوان، نسل جوان، سرخورده گشت و بيتوان» (ساحل خورشيد، صص 74، 78، 175، 216 و 239).
○ انتقاد و حمله از/ به غرب، و نيز فلسفه و فيلسوفان غربي و اسلامي و تأكيد بر قرآن و حديث:
«اين تمدّنها كه در غرب است، انساني نبود
حاصلش بهر خلايق غيرِ ويراني نبود»
(ساحل خورشيد، ص 170)
«فيلسوفنمايان جدل پيشه، چه دانند
آن گوهر نابي كه ز قرآن فَيَضان كرد؟»
(ساحل خورشيد، ص 96)
«معرفتهاست به نزد علي و آلعلي
كه نشان ز آن همه در مكتب يوناني نيست»
(ساحل خورشيد، ص 103)
«از فلوطين و فلاطون و ارسطو مَطَلَب
آنچه جز شعشعة مَطلع وَحياني نيست»
(ساحل خورشيد، ص 104)
«با خَلط حقايق، نرسد كس به مراد
خود، راه وصول، مكتب تفكيك است»
(ساحل خورشيد، ص 150)
چ) در شعر اخير، حكيمي به «مكتب تفكيك» اشاره كرده است. مقصود از اين اصطلاح چيست؟ وي در رسالهاي تفصيلي كوشيده است تا آراي «مكتب جداسازي سه راه و روش معرفت»، يعني «راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه، و راه و روش عرفان» را ذيل «مكتب تفكيك» شناسايي كند. هدف از اين مكتب «نابْسازي و خالصْمانيِ شناختهاي قرآني و سره ـ فهمي اين شناختها و معارف است به دور از تأويلها و مَزْج با افكار و نِحلهها، و بركنار از تفسير به رأي و تطبيق، تا حقايق وحي و اصول علم صحيح مصون مانَد و با دادههاي فكر انساني و ذوق بشري در نياميزد و مَشوب نگردد» (مكتب تفكيك، صص 47 – 46). امّا به نظر ميآيد در بخشهايي از آثار منظوم حكيمي، كار از حدّ «تفكيك» گذشته و به ضدّيت با فيلسوفان يوناني و اسلامي، و حتّي مخالفت با ترجمة كتابهاي بيگانه به زبان فارسي رسيده باشد (ساحل خورشيد، صص 186 – 184). اين گونه ضدّيتها يادآور نقدها و حملههاي دانشوران و سخنوراني مانند امام محمّد غزّالي (تهافه الفلاسفه، سدة 5 ﻫ. ق) و خاقاني شرواني (سدة 6 ﻫ. ق) به فلسفه و فيلسوفان است:
«مَركب دين كه زادة عرب است
داغ يونانش بر كَفَل مَنَهيد
قفل اسطورة ارسطو را
بر درِ اَحسن المِلل مَنَهيد
نقش فرسودة فلاطون را
بر طرازِ بهين حُلَل مَنَهيد»
(ديوان، صص 174 – 172)
3. حكيميِ اديب
ح) به نظر ميآيد كه صرف نظر از ذوق شعري، دو نكته سبب عطف توجّه حكيمي به شناخت ادبيّات ، و نقد شعر شده باشد. يكي آن كه در مدرسههاي سنّتي مشهد، توجّه به ادبيات عربي (مكتوب) و ادبيّات فارسي (شفاهي) نسبت به مدرسههاي سنّتيِ بسياري از ديگر شهرها عمدهتر بود. دوم آن كه حكيمي در دورههاي نوجواني و جواني از اعضاي انجمن ادبي فردوسيِ این شهر به شمار می رفت . رهبر و اعضاي انجمن یاد شده، به نقد شعر علاقة وسيعي داشتند. البتّه، بايد دانست كه حكيمي در زمينة نثرنويسي بسيار بيشتر از شعرگويي وقت صرف كرده است. نثر فارسي وي، به خلاف نثر بسياري از قلمزنانِ برآمده از مدرسههاي سنّتي، عربي گرا / مآب نيست. خوشآهنگي كلمهها و ظرافت در عبارتپردازي در نثرش جاي خاصّي دارد. نثر او را ميتوان روشن و روان دانست. هرچند، عناصر شعري از یک سو ،و بهره وری از کلمه های مترادف از دیگر سو ، اغلب، در نثر وی از حدّ لازم فراتر به نظر ميرسد. علاوه بر اين، با توجّه به علاقة این قلمزن به مخاطبان عامّ يا عامّتر، تا حدّ درخور ملاحظهاي، از رعايت ايجاز در نگارش فاصله ميگيرد. بااین همه در مجموع، نثر فارسي حكيمي در اغلب تأليفهايش نثريست مبتکرانه و نوگرا.
خ) در مقابل، گذشته از چند نمونة اندك، او در شعرگويي، چنان كه در قسمت پيشين ديديم، به سنّتهاي ادبي گرايش بيشتري دارد. در جايي چنين تأكيد كرده است: «شعر، به ذوق و قريحة تنها شعر نيست. شعر بايد مايهور گردد و اصالت داشته باشد. در واقع، شعر بايد از يك پيوند عميق برخوردار باشد، پيوند با گذشته، براي مايهوري و اصالت. اگر اين پيوند وجود نداشته باشد، و شعر در گذشتة فرهنگ و زبان ريشه نداشته باشد، اصالت ندارد، و شعر بدون اصالت اثري هنري نيست. چون هنر بدون اصالت نيست.» (سپيدهباوران، ص 308). به طبع، اين همه تأكيد بر مفهوم سنّت يا اصالت، دست و پاي شاعر را براي نوآوري و ابتكار ميبندد. البتّه، حكيمي شعر و «هر اثر مكتوب ادبي» را نيازمند پيرايشهاي «كيفي و كمّي» (پيرايش كيفي را در دو قسمت «لفظي و معنوي» و پيرايش كمّي را در دو قسمت «اختصاري و حذفي» بررسي ميكند) ميداند (سپيدهباوران، صص 308 – 303). تأكيد اين اديب بر ويراستن و پيراستن آثار ادبی بسيار صحيح و درخور تأييد است.
د) در تحليلها و تحقيقهاي ادبي حكيمي دو معيار ادبي بيشتر جلب نظر ميكند. يكي از اين دو معيار، علاقة وي به معاني، بيان و بديع است. اين علاقه، به ويژه، در كتاب ادبيّات و تعهّد در اسلام (1356) بازتاب يافته است. توجّه به دانش سنّتي نقد ادبي در دو ادب تازي و پارسي، ريشه در آموزشهاي خود مؤلّف دارد. البتّه، بايد تأکید کرد نه همه، كه فقط بخشهايي از معاني، بيان و بديع در نقد ادبي جهانِ عصر تجدّد درخور جذب است. معيار ادبي دوم در نوشتههاي حكيمي گرايش به اخلاق است. اگر علاقه به نقد ادبي سنّتي در آثار حكيمي تا حدّي به درسهاي استادش، اديب نيشابوري دوم (با اديب نيشابوري اوّل اشتباه نشود) مرتبط باشد، گرايش به نقد ادبي اخلاقي نیز، با آموزههاي ديگر استادش، عبدالعلي نگارنده (عقل سرخ، ص 211) ارتباط دارد. قلم و نگاه حكيمي در اين گرايش از نقد ادبي، قدري تند است: «بخشي نه اندك از شعر فارسي از اين لحاظ فاقد ارزش، و در مواردي ضدّ ارزش و ضدّ اخلاق اسلامي و انساني است (از قبيل مدايح سلاطين و ستمگران و همكاران آنان و ديگر جاهلان سلطهطلب، و وصف احوال مبتذل و منحط، و تملّقگوييها، و سرودههاي منحرف از نظر اخلاقي يا اعتقادي يا اجتماعي) كه بايد آن همه را و آنچه همانند اين بخش است، دور ريخت» (سپيدهباوران، ص 250). البتّه، در ميان شعرهاي مورد اشاره، از نظر ادبيِ صرف، آثار شايستهاي وجود دارد. حسين رزمجو (شعر كهن فارسي در ترازوي نقد اخلاق اسلامي، 2 ج، مشهد، 69 – 1366) و نادر وزينپور (مدح، داغ ننگ در سيماي ادب فارسي، 1374) در نقد ادبي اخلاقي از شعر فارسی با حكيمي همرأي به نظر ميرسند.
ذ) در سدة بيستم ميلادي، بهويژه پس از پيروزي انقلاب اكتبرِ روسيه (1917)، لزوم نگاه انساني از يك سو، و نگاه سياسي از ديگر سو، بهتدريج، هواخواهان زيادي يافت. با گسترش گرايش سوسياليستي در ميان شماري روزافزون از نخبگان جهان، از شاعران، نويسندگان و هنرمندان انتظار ميرفت كه با پرداختن به انسانها، از دو اردوگاه موجود، يعني حقّ و باطل، به اردوگاه نخست بِگرَوند. البتّه، پس از سالهاي آغازين دورة انقلاب در اتحاد شورويِ نوظهور، گرايش به رئاليسم سوسياليستي، به نوعي ادبيّات دولتي / حكومتيِ تُنُكمايه و كم باروبَر انجاميد. در واقع، آثاري كه با گرايش سوسياليستي در اروپاي غربي، ايالات متّحدة امريكا و حتی نقطههايي از آسيا و آمریکای جنوبی پديد آمد، به سبب آزادي و فراغت روحي و قلمي شاعر، نويسنده و هنرمند، اهميّت ادبي و هنري به مراتب بيشتري به دست آورد.
ر) در ميان آراء و آثاري كه به لحاظ نظري به اين موضوع پرداختند، رأي و رسالة ژان پُل سارتر (ادبيّات چيست؟ 1947) با تثبيت كردن اصطلاح ادبيِ ملتزم / متعهّد (engaged / engagée) به حقّ، شهرت و اعتبار وسيعي يافت. رسالة سارتر اثريست بسيار خواندني، متضمّن نكتههايي ظريف، و به سبب بهرهيابيهايي چند از گرايش فلسفي مؤلّف، قدري دشوار. از نظر سارتر، نويسنده با كلمههايش با جهان درگير ميشود: «نويسندة ملتزم آن رؤياي ناممكن را از سر به در كرده است كه نقش بيطرفانه و فارغانهاي از جامعه و از وضع بشري ترسيم كند». به عبارت ديگر، «وظيفة نويسنده است كه كاري كند تا هيچ كس نتواند از جهان بياطلاع بماند و هيچ كس نتواند خود را از آن مبرّا جلوه دهد». با اين همه، سارتر با هوشمندي، شعر را از نثر جدا ميكند: «حُكم شعر حُكم نقّاشي و پيكرتراشي و آهنگسازي است». شاعر ، به خلاف نویسنده ،كسيست كه «تن به استعمال زبان نميدهد، يعني نميخواهد آن را چون وسيله به كار بَرَد»، بدين ترتيب، شعر از شمولِ تعهّد ادبي سارتر بيرون ميماند: «چون شاعر خارج از زبان است. به جاي آن كه كلمات همچون دلالاتي باشند كه او را از خودش بيرون ببرند و به ميان اشياء بيافكنند، شاعر آنها را چون دامي براي صيد واقعيت گريزپا ميبيند. الغرض، تمامي زبان در نظر او آيينة جهان است» (ادبيّات چيست؟ صص 44 – 42، 20 – 15؛ نيز: تاريخ نقد، ج 8، صص 220 – 200). با اين همه، ديگران، و از جمله شماري از شاعران، تعهّد ادبي را متوجه شعر هم كردهاند. حتّي گويندهاي مانند سن ژون پِرس، كه از نظر بسياري، در شعرهايش از زمانة خود فراغت داشت، در پايان خطابة خود در هنگام دريافت جايزة ادبی نوبل (1960) چنين تأكيد ميورزيد: «براي شاعر همين بس كه وجدان ناآرام عصر خويش باشد.» (هنرمند و زمان او، ص 215).
ز) حكيمي، اگر نه هميشه دست كم، اغلب، به دين به مثابه ايدئولوژي (به معناي نظامي فكري در حوزههاي اجتماع و سياست) نگريسته است. از اين رو، عجيب نيست كه به صورتي كلّي از ايدة تعهّد ادبي سارتر (در كنار آراي ديگر نظريهپردازان اين حوزه، چه جانب شورويايي و چه جانب غيرِ آن) تأثير / الهام گرفته و آن را با نظام مطلوب اسلامي / شيعي خود انطباق بخشيده باشد. البتّه، وي به بحث نظري وسيع در اين زمينه چندان راغب نيست. با اين همه، قبل از آن كه به نقل و شرح شعرهاي مختلف بپردازد، چنين گفته است: «تعهّد امري است كه در ميان دو آگاهي جاي دارد: آگاهي سابق و آگاهي لاحق. آگاهي سابق، علم و اطلاعي است كه انسان را متعهّد ميكند. آگاهي لاحق، علم و اطلاعي است كه انسان بايد براي اداي تعهّد خويش از آن برخوردار باشد». اين تعهّد سبب ميشود كه ادبيّات را نه به عنوان موجوديتي مستقل كه «وسيلة نقل و نشر هر فكر و عقيده و ايدئولوژي» بشناساند و قصد خود را از پيش كشيدن اين بحث، «زنده كردن روح ادبي در طالب علمان جواني كه براي پاسداري فرهنگ انساني اسلام و نقل و نشر مسلك فكري اسلامي و جهانبيني قرآني و ايدئولوژي الهي، خويشتن را ميپرورند» (ادبيّات و تعهّد، صص چهارده – پانزده، 14). البتّه، حكيمي «نشر فضيلت، و كوبيدن بنيادهاي ستم و انحراف، و ترويج اعتلاي فكر در مردم، و دادن بيداري و آگاهي به توده، و اعطاي جهت درست به نيروهاي اجتماعي» (ادبيّات و تعهّد، صص بيست و سه ـ بيست و چهار) را هم از ياد نميبَرَد.
ژ) اين اديب، آگاهي از ادبيّات جهان را براي «طالب علم ديني» ضروري ميپندارد. چرا كه در «آفرينش ديد وسيع و عاطفة علمي گسترده تأثيري بهسزا دارد». در غير اين صورت، «از جملة عوامل ايجاد حالت وحشتناكِ بسته ـ ذهني» است. در جايي «از مكتبهاي ادبي عصري»، «روح ادبي زمان»، و در جايي ديگر از «ادبيات جديد و اصول نقد و شناخت جديد و معيارها و مكاتب ادبي نومعيارهاي ادبيي كه به ويژه پس از جنگ جهاني دوم مطرح گشته است» نيز ياد ميكند (ادبيات و تعهّد، صص بيست و يك ـ بيست و دو، 8). اما استفاده از ادبيات مكتبهاي ديگر، به ويژه «مكاتب الحادي» در ادبيّات مذهبي «به شرطي صحيح است كه با مرعوبيت در برابر آن ادبيّات توأم نگردد و ترويجي از آن به عمل نيايد و استقلال فكري و فرهنگي عرضة اسلامي را تحت الشّعاع قرار ندهد». از نظر حكيمي، «بلاغت» و «كيفيّت سخن» يا همان شكل و صورت ادبيّات «مكاتب جديد» در انواع ادبي «رمان، داستان كوتاه و نمايشنامه» سبب «نفوذ اين گونه مكاتب» شده است «نه ابتكار يا اصالت يا عمق تفكّر» آنها (ادبيات و تعهّد، صص 15، 7).به نظر می آید توجه او به ادبیات فرنگی بیش تر ناظرست به جداکردن محتوا و روش،و تاکید بر این یک . بی شک، چنین کاری بسیار دشوار، و از نظر عده ای ناممکن است.
س) حكيمي در كتابهاي شعر و تعهّد در اسلام (1356) و دانش مسلمين (1357) سرودههايي را كه از نظر اسلامي، تعهّد ادبي دارد، ذيل «شعر اسلامي» طبقهبندي كرده و شناسانده است. بر اين عقيده است كه «شعر اسلامي ـ چه عربي، چه فارسي و چه به زبانهاي ديگر ــ در حوزة خويش واجد غنيترين مايههاي شعر بشري است و داراي پُرباري ژرفي از احساس و دريافت خاصّ خويش» (دانش مسلمين، ص 243). در كتاب نخست، نمونهها، و در كتاب دوم، كتابشناسي شعرهايي كه در آنها مفهومهاي اسلامي، و ستايش از پيامبر اسلام و امامان شيعه بيان و مؤكّد شده، آمده است. او به ويژه در كتاب نخست، بيشتر متوجّه شعر عربي است تا شعر فارسي. اين نكته، شايد تا حدّي از كارآيي كتاب حكيمي در ميان ايرانيان كاسته باشد. وی از ركود شعر عربي در ميان ايرانيان عصر تجدّد دلگير است (دانش مسلمين، ص 247). بنابراين، كوشيده است تا با ترجمة اين شعرها به فارسي يا دست كم، حركت / اعرابگذاري آنها بر رغبت ايرانيان به شعرهاي عربيِ مورد نظر خود بيافزايد. او به بحثهايي از ادب تطبيقي در زمينة ادبيات عربي و ادبيات فرنگي هم پرداخته است. «منشأ اسلامي» كُمدي الهي (دانش مسلمين، صص 218 – 214) و تأثير حيّ بن يقظان / زندةبيدار بر «ادبيّات و نويسندگي و فكر و هنر غربي» (دانش مسلمين، صص 237 – 219) از جملة اين بحثهاست. توجّه و علاقة وسيع مؤلّف به ادب عربي سبب شده تا در مورد نخست، از ريشة ايران باستانيِ كُمدي الهي، يعني اَرداويرافنامه يادي به ميان نياوَرَد.
ش) تمرکز بر ادبيّات / شعر اسلامي در نقد ادبيِ حكيمي از يك طرف و آگاهي وسيعش از ادب عربي از طرف ديگر، او را از پرداختن در حدّ لازم به شعر كهن و شعر جديد فارسي بازداشته است. با اين همه، در مَثَل، ستايشهاي جمالالدّين عبدالرزّاق اصفهاني (سدة 6 ﻫ. ق)، نظامي گنجهاي (سدة 6 ﻫ. ق) وخاقاني شرواني از پيامبر اسلام مورد توجّه وي قرار گرفته است (ادبيات و تعهّد، صص 257 – 252). در مقابل، با آن كه نمونهاي نميآورد، گويا فقط بخش كوچكي از شعر عرفاني فارسي مورد تأييد اوست. او اين بخش را بر اساس «توحيد قرآني» يا «معرفت خالص قرآني»، «ميراث متعالي» ارزيابي ميكند (سپيدهباوران، ص 250). امّا در بخش اعظم شعر عرفاني، «اگرچه مسائل عرفاني ظريفي» طرح شده، «ليكن اين مسائل، برپاية عرفان اصطلاحي مطرح گشته است كه عرفانيست امتزاجي و التقاطي، و گرته يافته است از نحلههاي مختلف عرفاني بشري، از دورانهاي پيش از اسلام، كه پس از نفوذ در فرهنگ [و] معارف اسلامي، خواستهاند آن را به مدد تأويل با معرفهالله قرآني انطباق دهند، و بزرگاني در اين وادي لغزيدهاند [...] در نتيجة اُنس ذهني جمعي از شاعران بزرگ، با عرفان امتزاجي مذكور و مفاهيم و اصطلاحات آن، مطالبي در شعر فارسي آمده است كه پارهاي از آنها درست نيست، مانند وحدت وجود، جبر و ...» (سپيدهباوران، صص 251 – 250). با توجّه به كتابها، رسالهها و مقالههاي متعدّدي كه به قلم پژوهشگران حوزة شعر و ادب عرفاني ايران و قلمرو زبان فارسي تأليف شده، به نظر نميآيد كه رأی حكيمي در اين زمينه هواخواهان چنداني داشته باشد.
ص) حكيمي بر اين باور است كه «ترجمة احاديثي فراوان از حكمت پيامبر اكرم و امامان» در شاهنامة فردوسي آمده است (سپيدهباوران، ص 256). علاوه بر اين، او با نقل نظر يكي از معاصران (نعمتالله ميرزازاده: م. آزرم، دانش مسلمين، صص 203 – 196) به طور ضمني دربارة شاهنامه به اين نتيجه رسيده است: موضوع اين كتاب «اساطير كهن ايراني» است و «اين اساطير و قصّهها پرورده و ساخته شده در متن فرهنگي زردشتيست. با اين همه، اخلاق كلّي حاكم بر شاهنامه، اخلاق اسلاميست نه اخلاق زردشتي. يعني ترازوي فردوسي در اين منظومة عظيم براي سنجش اعمال نيك و بد پهلوانان و قهرمانان و داوري در كار جهان با معيارهاي فرهنگ اسلامي ميزان ميشود [...] دقّت در شخصيّت رستم، بر اساس متن شاهنامه، نشان ميدهد كه صفات رستم، فضايل شناخته شده در اخلاق اسلامي است». بیتردید با توجّه به مقدّمة شاهنامه، و نيز اين نكته كه فردوسي در سدههاي 4 و 5 ﻫ. ق ميزيست، تأثير جلوههايي از فرهنگ اسلامي در اين كتاب بزرگ دیده می شود . امّا داوري دربارة نظر كلّي بالا بر عهدة شاهنامه پژوهان است.
ض) از شاعران ايران در عصر تجدّد، نمونههايي از اديبالممالك فراهاني، ملكالشعراء بهار، اميري فيروزكوهي، مهرداد اوستا و م. آزرم مرتبط با ستايش پيامبر اسلام يا امامان شيعه در تأليف ادبي اصليِ حكيمي (ادبيّات و تعهّد، صص 334 – 330، 273 – 257) نقل شده يا مورد اشاره قرار گرفته است. همچنين، بازتابهاي اسلامي / شيعي در شعرها و بهويژه، يادداشتهاي خصوصي نيمايوشيج از نگاه او دور نمانده است (ادبيّات و تعهّد، صص 213 – 211؛ سپيدهباوران، صص 263 – 260). در ميان شاعران ياد شده، حكيمي علاقه و توجّه خاصّ و وسيعي به شعر اوستا نشان داده است. شماري از تعبيرهاي وي دربارة اين شاعر (سپيدهباوران، صص 298 – 284) از اين قرارست:
○ اوستا به «حقيقت ايمان داشت و از سرماية اصلي هنر، يعني ايمان بهرهمند بود»
○ وي «از جمله ميراثداران اصيل هزار و صد سال سخن فارسي بود ــ شعر و نثر» ، و «شاعري مسلّط بر زبان و آگاه از رموز آن، و نويسندهاي چيرهدست در بلاغت و تعبير».
○ وي «شاعري توانا بود و پُرتوان، و هنرمندي ماندگار، و نويسندهاي صاحب تركيبها و تعبيرها و بياني ويژه، و بيدارجاني بود حسّاس، و دردآشنايي معتقد».
○ وي در «قصايد لطيف و استادانه، پيرو سبك خراساني و استادان اين سبك است».
○ وي با ادبيات جهان آشنا بود. «ليكن به دليل بهرهاي كافي كه از فرهنگ اسلامي داشت و تتبّعي كه در ادب فارسي كرده بود، هيچگاه مرعوب آنان نگشت و به ورطة تقليد از آنان سقوط نكرد».
ط) بيشك، اوستا شاعريست توانا. امّا به نظر ميآيد كه تا آغاز دهة 1390 بررسي و برآوردِ دقيق، صحيح و منصفانهاي دور از ستايشها و نكوهشهاي رايج دربارة آثارش صورت نگرفته باشد. همچنين نكتهاي كه در آثار نوشته شده پيرامون او كمتر مورد توجّه بوده است، تنوّع محتواي شعري اوست: عشق، زيبايي، هستي، طبيعت، استعمار، اسلام / تشيّع، انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي حزب بعث عراق عليه ايران، ميهن و مانند آنها. در اشاره به نكتة اخير، بايد به ياد آورد كه نام واقعي وي محمّدرضا رحماني ياراحمدي بود. امّا علاقه به تاريخ ايران، او را به انتخاب نام ادبيِ «مهرداد اوستا» براي خود واداشت. علاوه بر اين، بازسرايي حماسة آرش كمانگير نشانهاي است از تعلّق خاطر او به آب و خاك ميهنش.
ظ) در سير تاريخ شعر و نقد شعر فارسي در سدة بيستم ميلادي، كه گرايشهاي مختلف و حتّي متضادي را در بر ميگيرد، آثار محمّدرضا حكيمي، به ويژه، آثار متقدّم او، بر شعر و آراي شماري درخور توجّه از شاعران و اديبان جوانتر با گرايش اسلامي / شيعي ـ انقلابي تأثير و نفوذ داشته است. حكيمي يكي از پُراهميّتترين قلمزناني بود كه با مقالهها و كتابهاي خود در دو دهة 1350 – 1340 اين گروه را متوجّه ايجاد و گسترش شاخهاي مذهبي ـ انقلابي در شعر و ادب سنّتي، نوـ سنّتي و گاه نو كرد. به احتمال زياد، همين نكته سبب شده تا مؤلّفِ ادبيّات و تعهّد در اسلام، مدّتي پس از پايانِ جنگ تحميلي، ضمن بر شمردن وظيفههاي متعدّد شعر و شاعران انقلاب اسلامي، بيآوردن نمونه و نام، با نگاهي بسيار مثبت از حاصل ادبي و زباني اين گويندگان در دهة 1360 ياد كند (سپيدهباوران، صص 314 – 312، 249 – 248).
شهريور 1394
فهرست منابع و مآخذ
● آثار حكيمي:
1. ادبيّات و تعهّد در اسلام (دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ 7، 1368).
2. دانش مسلمين (دليل ما: قم، چ 18، 1393).
3. ساحل خورشيد (دفتر شعر، به كوشش اميرمهدي حكيمي، الحياه، 1390).
4. سپيدهباوران (مقالات، دليل ما: قم، چ 6، 1389).
5. عقل سرخ (بيست مقاله، به كوشش محمّد كاظم حيدري و محمّد اسفندياري، دليل ما: قم، چ 4، 1391).
6. مكتب تفكيك (دليل ما: قم، چ 9، 1384).
● آثار ديگران:
7. ادبيّات چيست؟ (ژان پل سارتر، ترجمة ابوالحسن نجفي و مصطفي رحيمي، كتاب زمان، بي تا [به احتمال: 1348]).
8. تاريخ نقد [ادبي] جديد (رنه وِلِك، ج 8، ترجمة سعيد ارباب شيراني، نيلوفر، 1389).
9. ديوان (خاقاني شرواني، به كوشش علي عبدالرّسولي، كتابخانة خيّام، 1357).
10. كليّاتي دربارة الهيّات رهاييبخش (گردآوري و ترجمة ليلي مصطفوي كاشاني، مؤسّسة بينالمللي كتاب، 1367).
11. مرزبان توحيد (كارنامة محمّدرضا حكيمي، به كوشش سعيد حسيني و ديگران، الحياه، 1391).
اشاره: اين جشننامة كلان (1440 ص) اغلب نوشتهها و يادداشتهاي مرتبط با حكيمي را در يك مجموعه در دسترس خواننده قرار داده است. سطح علمي و ادبي اين نوشتهها و يادداشتها همسان نيست. دو كاستي عمدة مجموعة بالا فقدان زندگينامه / سالشمار و كتابشناسي دقيقِ حكيميست.
12. هنرمند و زمان او (مجموعة مقاله، گردآوري و ترجمة مصطفي رحيمي، نيل، 1345).
این مطلب در چارچوب همکاری های انسان شناسی و فرهنگ و مجله «جهان کتاب» منتسر می شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست