چهارشنبه, ۶ تیر, ۱۴۰۳ / 26 June, 2024
زندگی تکراری آقای محمودی و بانو
![زندگی تکراری آقای محمودی و بانو](/web/imgs/16/143/apo4b1.jpeg)
آنچه حجازی در «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» نشان میدهد تلفیقی از اختلاف دیدگاه و سبک زندگی در دو نسل متفاوت، و نیز نوع نگاه سنتی و مدرن است. شخصیتهایی که از یک سو به فکر آبرو هستند و از سوی دیگر گاه تلاش میکنند کاملا صمیمی باشند. پارادوکسی که از نوعی نگاه ایرانی به مسائل و مشکلات میآید و تمام فیلم را در بر میگیرد؛ همه میخواهند خوب و جذاب و مقبول به نظر برسند، اما از سویی دیگر از شرایطشان راضی نیستند و ترجیح میدهند جای طرف مقابلی باشند که صد و هشتاد درجه زندگی متفاوتی دارد. منصور به زندگی مدرن و راحت علاقمند شده، اما وضعیت و جایگاه اجتماعیاش اجازه نمیدهد با کسی از جنس ساناز دمخور باشد و همین مسئله باعث شده حسرتی دائمیدر نگاهش باشد و از طرفی نیز بالاجبار نقش مرد و بزرگ خانواده را بازی میکند تا مورد سوءظن قرار نگیرد.
همین وضعیت در مورد محدثه و رامتین نیز وجود دارد. هر دو با کسانی ازدواج کردهاند که با آنها فاصله سنی دارند و بر حسب اتفاق با چند ماهی اختلاف هم سن هستند و این بار نگاه حسرت بار در رابطه این دو، یکی از شدت دیده نشدن و دست کم گرفته شدن دچار افسردگی شده و ناگفته لذت میبرد از دیدن مردی که (برخلاف ظاهر امروزیاش) به شدت بر روی همسرش حتی قبل از ثبت رسمی رابطهشان تعصب دارد و اتفاقا سلیقه و شعور درک زن سنتی را هم دارد (فصل صحبت کردن در آشپزخانه و دقتی که رامتین روی مواد غذایی دارد و گذشته و غذاهای سنتی نیز همچنان در خاطرش است) و دیگری نیز که به دنبال زنی است که کمتر اهل رازداری و بیشتر ساکت و سر به زیر و حرف شنو باشد و چه بهتر که سر از علم نیز در بیاورد، ولی در همان محدوده و نه بیشتر (جایی که رامتین به محدثه میگوید به او میآید که معلم ادبیات باشد).
در این بین تنها ساناز است که نقش زنی را بازی میکند که دقیقا نمیداند به دنبال چیست، توقع محبت و احترام دارد، اما دوست ندارد از او سوالی پرسیده شود و میخواهد در هر نوع بحثی کاملا آزاد باشد. دوست دارد در عین اینکه مورد محبت است، کمتر کار به کارش داشته باشند و به همین دلیل به شوهر خواهرش علاقمند است چرا که در طول این سالها همواره دیده که او سعی میکند کمتر در بحثی وارد شود و به رغم زندگی سنتیاش، اهل نگاه سنتی نیست. نگین نیز به عنوان نماینده نسل جدید طبعا پیرو نگاه به نظر آزاد اندیشانه ساناز است.
تمامی این نکات مدخل ورود به فیلم هستند و یافتن ذهنیت شخصیتها و حتی رابطهشان با هم زمان زیادی نمیبرد. به همین دلیل پس از بیست دقیقه طبعا این توقع میرود که همه چیز به سمت عمیق شدن پیش برود یا اینکه اتفاقی جدید، باعث بر هم خوردن روابط و مثلا ایجاد بحران شود. اما از آنجایی که کارگردان نخواسته مسیر فیلم قبلیاش را برگزیند تا به تکرار نیفتد و نیز نتوانسته داستان را به سمت عمیق تر شدن پیش ببرد، دست به دامن رابطهای نیمبند (ساناز و متین) شده که آن هم از فرط باز نشدن به جای اینکه وجه رازآمیز پیدا کند، باعث گنگتر شدن فیلم شده است.
واقعا چه توضیحی برای رابطه بین ساناز و متین وجود دارد؟ اگر متین دوست رامتین بوده و تا حدی به هم نزدیک که رامتین نامزدش را برای کم کردن فشار روحی اش به او معرفی کرده، پس چرا خود رامتین نزدیک به هشت ماه است جواب تلفنهای متین را نداده و سراغی از او نمیگیرد.
اصلا چطور قابل باور است که خود رامتین رابطه اش را با متین به حداقل برساند و پس از چند ماه تازه یادش بیفتد که با رابطه نامزدش و دوستش مشکل دارد؟ اشکالاتی از این دست به نظر به جهت پیش برد فیلم به هر قیمت در داستان گنجانده شده و اغلب قابل توجیه نیست. مثال دیگر بیرون بردن نگین است که دقیقا مشخص نیست به چه قصدی انجام میشود. چه اینکه اگر ساناز به تنهایی به دنبال خرید بلیط میرفت و نگین را با خود نمیبرد نهایتا کسی نمیتوانست بفهمد او واقعا کجا رفته و اصلا دیگر دعوایی پیش نمیآمد و ساناز هم میرفت و داستان در گنگی بیشتری پایان مییافت. بر این منوال آوردن این توجیه توسط نگین برای پدر و مادرش که به ساناز لو ندهند که او ماجرای بلیط را گفته نیز بیشتر خنده دار به نظر میآید. ایده به دنبال لکهبر گشتن و تلاش برای شست و شو در آن وضعیت عصبی هم صرفا به این منظور است که شخصیتها دنبال هم بدوند تا دوباره و چندباره دور یک میز ننشینند و حرف بزنند و همه چیز را شبیه یک نمایشنامه رادیویی کنند.
حجازی بسیار تلاش میکند تا فیلمهایش را به دقت کارکردانی کند برای مثال در این فیلم تمام رنگبندی داخلی آبی است، از مبلها و دیوارها گرفته تا لباسهای شخصیتها و خصوصا محدثه و نگین که شاید تاکیدی باشد بر اینکه از آنجایی که منصور نسبت به همه چیز بی تفاوت شده، محدثه در خانه همه چیز را تحت کنترل دارد. یا نمای پایانی ساناز که تکانهای اندک دوربین به دنبال القای این است که ما در حال دزدکی نگاه کردن به خصوصیترین لحظات یک انسان هستیم. اما فقدان فیلمنامهای که بیننده را با چالشهای متفاوت به دنبال خود بکشد این زحمات را هدر میدهد. فیلم با توجه به زمان محدود رواییاش تنها داستان را در عرض گسترش میدهد و داستانی را در محدوده زمانی نود دقیقه روایت میکند که در سی دقیقه قابل گفتن است و اساسا این سوال را به ذهن متبادر میکند که چه نیازی به تکرار برخی صحنهها (مثل صحبت کردن چندباره ساناز و متین) وجود دارد، وقتی تاثیر مضاعفی در داستان ندارند؟
نویسنده : داوود زادمهر
انتخابات انتخابات ریاست جمهوری انتخابات ریاست جمهوری 1403 مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی مناظره انتخاباتی قالیباف مناظره علیرضا زاکانی ایران پزشکیان
سیل هواشناسی سوادکوه تهران قتل فضای مجازی قوه قضاییه سازمان هواشناسی وزارت بهداشت آتش سوزی شهرداری تهران آلودگی هوا
حقوق بازنشستگان قیمت دلار بازنشستگان قیمت طلا خودرو قیمت خودرو دولت سیزدهم بانک مرکزی ایران خودرو قیمت سکه مسکن طلا
رسانه ملی سید حسن نصرالله تلویزیون فیلم سینما تئاتر سریال پایتخت سریال موسیقی سینمای ایران کتاب حج
موبایل وزارت علوم ماهواره
رژیم صهیونیستی روسیه آمریکا غزه جنگ غزه اوکراین فلسطین اتحادیه اروپا ترکیه لبنان حزب الله لبنان حماس
پرسپولیس فوتبال استقلال یورو 2024 خوان کارلوس گاریدو باشگاه پرسپولیس لیگ برتر جواد نکونام باشگاه استقلال جام ملت های اروپا علیرضا بیرانوند لیگ برتر ایران
هوش مصنوعی پوست وزیر ارتباطات ماه ویکی لیکس دانش بنیان فناوری گوگل عیسی زارع پور اپل ناسا
ویتامین دیابت زوال عقل قهوه مغز آتش سوزی جنگل