سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

غریزه جنسی وسرکوبی آن درجوامع ابتدایی



      غریزه جنسی وسرکوبی آن درجوامع ابتدایی
خدیجه کماللو

مالینوفسکی،برانیسلاو ،(1387 )،غریزه جنسی وسرکوبی آن درجوامع ابتدایی،ترجمه محسن ثلاثی ، تهران: ثالث
 این اثریکی از برجسته ترین نوشته های برانیسلاو مالینوفسکی است .ترجمه آن توسط آقای محسن ثلاثی، در258 صفحه به چاپ رسیده است.مالینفوسکی درتحول پژوهش های انسانشناسی قرن نوزدهم نقش بزرگی را ایفا نمود و مبتکر روش فونکسیونالیسم بود. فونکسیونالیسم برای تحقیقات علمی و مقایسه تطبیقی پدیده ها در فرهنگهای گوناگون ابزاری لازم به شمار می رود. حتی مالینوفسکی بارها این موضوع را یادآوری می کرد که هدف از بررسی انسان شناسی فونکسیونالیستی تنها شناخت دقیق جوامع کوچک نیست، بلکه با شناخت جامعه ابتدایی می توان به از میان برداشتن بحرانهای جوامع متمدن کنونی دست یافت.فصول کتاب در فهرست زیر بدین شرح آوررده شده است:
فهرست :
یادداشت مترجم
مقدمه
بخش اول: تشکیل عقده
مسئله
خانواده در جامعه مادرسالار و پدرسالار
نخستین پرده نمایش خانواده
رابطه پدری در جامعه مادر سالار
جنسیت در بچگی
دوره کارآموزی زندگی
غریزه جنسی در آخرین مرحله کودکی
بلوغ
عقده مادر سالاری
بخش دوم : آینه سنت
عقده و اسطوره در جامعه مادر سالار
بیماری و انحراف
رویاهاو اعمال
شناعت و اسطوره
بخش سوم : روانکاوی و انسان شناسی
شکاف میان روانکاوی و علم اجتماعی
عقده سرکوب شده
سرچشمه فرهنگ
نتایج پدرکشی
تحلیل پدر کشی اولیه
عقده یا احساس
بخش چهارم : غریزه و فرهنگ
گذار از طبیعت به فرهنگ
خانواده ، گهواره فرهنگ
جفت گیری در حیوان و عشق بازی در انسان
روابط زناشویی
محبت والدین
پایداری وابستگی های خانوادگی در انسان
انعطاف پذیری غریزه های انسان
از غریزه تا احساس
نقش عامل مادری در وسوسه های زنا
اقتدار و سرکوبی
مادر سالاری و پدرسالاری
فرهنگ و عقده
نمایه اساسی
نمایه موضوعی
کتاب با مقدمه ای شروع می شود که در آن آیین روانکاوی به بررسی گذاشته شده است. زیرا نویسنده کتاب،تحت تاثیرنظریه های فروید،ریورز، یونگ وجونز بوده است.این روانکاوی است که ما را به اندیشیدن درباره ذهن و زوایای ناشناخته زندگی بشر ترغیب می کند نویسنده معتقد است که ازدواجهای گروهی، پرهیز از مادرزن و جادو، توتمیسم و.. در ناخودآگاه بشر رخ نمی دهند. همه اینها وقایع جامعه شناختی و فرهنگی هستند و نیازمند تجربه که از طریق بحث و گفتگو نمی توانیم به آنها دست یابی . نتیجه گیریهایی که نویسنده بیان می کند در بخش سوم کتاب آمده است و در بخش پایانی اندیشه های قطعی که درباره ریشه فرهنگ است به آن اشاراتی شده است. سعی نویسنده برآن بوده است تا نشان دهد سرکوبی غریزه جنسی ونوعی عقده، فرآورده ذهنی آفرینش فرهنگ می باشد. مهم ترین و بحث انگیزترین بخش راجع به غریزه و فرهنگ است.
مسئله کتاب به این صورت مطرح می شود آیا ستیزه ها و وابستگی های درون خانواده بنابرساخت خانواده متفاوتند؟ اگر جواب مثبت است پس عقده هسته ای خانواده نمی تواند در میان تمامی نژادها ثابت باشد و بنا به تناسب ساختار متفاوت می گردد. بخش نخست این کتاب برای بحث ارتباط عقده هسته ای با ساختار خانواده است.دومین مسئله توسط نویسندگان معتقد به روانکاوی به روشنی بیان شده و طرح سوال این گونه بیان می گردد ماهیت تاثیرعقده خانواده در پاره ای از رسوم ابتدایی، اسطوره، افسانه و دستاوردهای فرهنگ مادی چیست ؟
مالینوفسکی دو نوع از خانواده را مورد بررسی قرار می دهد : خانواده پدر تبار در تمدن جدید و خانواده مادرتباری در اجتماعات جزیره نشین ملانزی شمال غربی . او در معرفی اقوامی که در جزیره تروبریاند زندگی می کردند این ویژگی ها را قائل است این اقوام مادرتبارندیعنی نسب آنها از سوی مادر شناخته می شود و پسر اعتبار خود را از برادر مادر به دست می آورد.قدرت مسلط در فرزندان به دست برادر مادر انجام می گردد. به اعتقاداین بومیان، فرزندان به وسیله روح مرحوم خویشاوندان مادر وارد رحم او شده ،بعد به دنیا می آیند و مسولیت حفظ و نگهداری آنها برعهده پدر خانواده است .نوعی تابو در رابطه برادری و خواهری در میان این بومیان وجود دارد که از همان سالهای کودکی موجب می گردد تا آنها به گونه ای جدا از هم زیست کنند. در بخش اول وقایع دوران کودکی(شیرخوارگی ،بچگی ،کودکی ،بلوغ)در هر دو جامعه مادرسالار و پدرسالار مورد بحث واقع می شوند ودراین دوره ها ملاکهای زیست شناختی و جامعه شناختی،اجتماعی مشخص است.بعد نویسنده به دوره حساس بلوغ می رسد. پسر و دختر ملانزیایی دراین دوره که احساسات آنها تجلی می یابدبا نوعی تشریفات ورود به مرحله بلوغ روبرو می گردند.در سازمانهای اجتماعی جامعه مادرتبارتروبریاند، تقریبا مسیر زیست شناختی تکامل فرد هماهنگ است ولی سازمانهای پدر سالار راه را برای گرایشهای طبیعی می بندد. مثلا در جامعه پدرسالار، کودک شوق فراوانی به مادر دارد و نوعی وابستگی را احساس می کند که این امر از جانب پدر به نوعی منع می گردد .
در بخش دوم کتاب نیز به بررسی اسطوره و جادوی عشق در بین بومیان ملانزی پرداخته شده است که تصور می شد این جادو از یک رویداد داستان ساز که به گونه ای غم انگیز زنای برادر و خواهر بود از گذشته های دور در بین آنها نقل شده است. سوالی که مطرح است این است چگونه ویژگیهای خانوادگی مادرتباری به نوعی در سازمان اجتماعی و ازهمه مهمتر در فرهنگ هر فرد در بین بومیان تجلی می یابد ؟ نویسنده دوبخش تفنن های آزاد و داده های فرهنگ قومی را در پاسخ به این سوال مطرح می کند: اولین مقوله را در بررسیهای رویاها و آرمانهای فرد در زندگی یا خوابهای فردی می داند که با نیروهای درونی شخصیت فرد شکل می گیرد.
حتی به بررسی اسطوره و افسانه پرداخته است و به سه دسته از اسطوره ها می پردازد:
1-    اسطوره های مربوط به منشا بشر به ویژه تقسیم توتمیک و درجه بندیهای اجتماعی.
2-    اسطوره های مربوط به اعمال قهرمانی ، استقرار رسوم و نهادهای فرهنگی.
3-    اسطوره های مربوط به شکلهای مشخص جادو.
در اسطوره آفرینش انسانهای نخستین، پدر نقشی ندارد و اسطوره ها شکل ابتدایی دارند و بدون شک خانواده مادر تبار را نشان می دهد. یعنی تبار از پشت زن تعیین می شود.درکنار آن می توان از واژه مادر سالاری، یعنی سروری بخش مهمی از زندگی به دست زنان و شکل مادرشاهی نسب، که از ویژگیهای طرح مادرتبارانه این دسته از اسطوره ها به شمار می آیند
نام برد.
دومین رده از اسطوره ها کمتر از دسته اول، شکل بدوی دارند و شامل دوره های طولانی است ورویدادهای داستان ساز جزبه جز بررسی می شوند.

در دسته سوم جادو شکل مهمی دارد که به نوعی در بین بومیان دارای اهمیتی حیاتی است و زمانیکه نتوانند از عهده انجام کاری برایند از نیروهایی که با کمک جادو حاصل می گردد بهره مند می شوند. میان جادو واسطوره ارتباط نزدیکی وجود دارد .همانطور که جادو بسیاری از نهادهای اجتماعی را شکل می دهد و تاثیرگذار است. اسطورره نیز براین نهادها به گونه ای اثر می گذارد. جادوی سیاه و جادوی شفا در زندگی بومیان نقش به سزایی دارند.
 بخش سوم کتاب به بررسی روانکاوی و انسانشناسی می پردازدو چشم اندازهای جامعه و فرهنگ را تبیین می کند. مقاله ارنست جونز، به تفسیر مادرسالاری در ملانزیان می پردازد و سعی دارد تا به عنوان نمونه ای از مقالات به نوعی رابطه انسانشناسی و ارتباط نزدیک با روانکاوی را شرح دهد. اواز نظریه عقده ادیپ فروید طرفداری می کند و دوعامل عشق به مادر و طرفداری از او و در عین حال نفرت از پدر را مطرح می کند و راه گریز از این نفرت نادیده گرفتن نقش پدر در امر زایمان است. جونز آن را با نظام مادرتباری که با نوعی محدودیت دایی، به واکنشی دفاعی در برابر گرایشهای ادیپی می داند بررسی می کند .هرچند عقده مادرسالاری با عقده ادیپ متفاوت است. در شرایط مادرتباری نفرت از پدر از بین می رود و بردایی متمرکز می شود و این وسوسه های زناجویانه متوجه خواهر است تا مادر.
نویسنده با مطالعات شخصی خود به بررسی تاثیر عقده مادرتباری برفرهنگ پرداخته ،نتایج نشان داده است که اسطوره های مربوط به زنای برادر و خواهر در جوامع مادرتبار، به ویژه اقوام ساکن اقیانوس آرام بسیار رایج است و از طرفی اشکال ویژه فرهنگ قومی در میان رقابتها و بیزاریها میان برادر بزرگتر و برادر کوچکتر، دایی و خواهر زاده است.
عقیده مالینوفسکی براین است به دلیل اینکه چارچوب خانوادگی گوناگونی وجود دارد. بنابراین عقده هسته ای خانواده در جوامع گوناگون به شکلی متفاوت است. این امر به دلایل ناشناخته اقتصادی و اجتماعی بستگی دارد که به شکلهای متفاوت تاثیرگذار و به شکل نفرت خواهر زاده به دایی نمایان می شود. هنگامیکه نظام مادرتباری جای خود را به نظام پدر تباری می دهد عقده هسته ای خانواده به عقده ادیپ تبدیل می شود. شاید بتوان آن را به فراسوی آیینهای معمولی روانکاوی متعلق دانست. درواقع روانکاوان عقده ادیپ را سرچشمه فرهنگ تلقی کرده اند که پیش از شروع فرهنگ رخ داده است .به نظر نویسنده عقده هسته ای خانواده به چارچوب فرهنگ هر جامعه بستگی دارد و بنا به محدودیتهای جنسی و روش اختصاص قدرت در هرجامعه بستگی دارد. عده ای از روانکاوان عقده ادیپ را بنیاد فرهنگ می دانند و معتقدند که پدیده های فرهنگی از آنها سرچشمه می گیرد و این عقده بنیاد نخستین عناصری چون توتمیسم ، مناسک و مادرسالاری و هر چیزی که انسان شناسان و روانکاوان نخستین عنصر فرهنگ می دانند است.
پدرکشیها وقتی در جوامع ادامه می یافت. بعد از مدتی قدرت معنوی پدر پس از کشته شدن به دست پسران زیادتر و کم کم به دو تابوتبدیل می شدکه ناشی از میل سرکوفته عقده ادیپ بود. اشخاصی که  آن دو تابو را نادیده می پنداشتند، در جوامع ابتدایی مجرم شناخته می شدند. از نگاه انسان شناسی، فرهنگ به دست انسان ساخته می شود و تنها وسیله ای است که انسان می تواند انگیزه های سازنده خود را با کمک آن بیان نماید. چگونه می شود تجربیات یک نسل برای نسلهای بعدی ذخیره و نگهداری شود وچه مکانیسمی بهتر از فرهنگ می تواند حفظ و بقا و انتقال را از نسلی به نسلی دیگر عهده دارشود .  
واژه "عقده "در این کتاب برای بیان رویکردهای ویژه یک فرد به اعضای خانواده اش به کار برده می شود و منظور از "عقده هسته ای خانواده "تعمیم عقده ادیپ و کاربرد آن درفرهنگهای گوناگون" است .رویکرد با احساسات فرد به پدر، مادر ، خواهر و برادر جدا و دور ازهم رشد نمی کنند. وحدت اندام وار و تفکیک ناپذیر خانواده، احساسهای روان شناختی فرد به اعضای خانواده را در نظامی مرتبط به هم وصل می کند.بنابراین می توان به این نتیجه رسید که اصطلاح « عقده هسته ای خانواده » با مفهوم نظام همبسته ، احساسها یا با ترکیبی از احساسهای ویژه جامعه پدرتبار معادل است.
بخش چهارم کتاب به غریزه و فرهنگ تعلق دارد مقایسه بین جوامع حیوانی و انسانی ، زمینه های معاشقه ، روابط زناشویی و مراقبتهای والدین از فرزندان نشان دهنده آن است که خانواده مهمترین سلول جامعه و خاستگاه هر گونه سازمان انسانی است. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که جوامع انسانی با بنیادهای حیوانی تا چه اندازه می توانند متفاوت باشند ؟ جوامع انسانی به چه شکلهایی می توانند از هم متمایز و تفکیک گردند؟ملاکهای این تفاوتها را چه کسانی تعیین می کند و چگونه در جامعه دست به عمل زده می شود؟
گرچه مکانیسمهای فرهنگی با سامانهای فیزیولوژیکی تفاوتهایی دارند. نیرو مندترین عواملی که سبب می شود زن وشوهر را به هم پیوند دهد شکل دادن به عواطف شخصی و انعطاف پذیری غرایز انسانی است. صحبت از عامل فرهنگی و طبیعی شد که کارکرد آن در توضیح زیر آشکارابیان می شود.فرهنگ در شکل اخلاقیات مرد را به پذیرش شرایطی نسبت به زن آبستن خود وامی دارد تا در علاقه خود به همسرش در نگه داری فررزند شریک شود. علاقه هروالدینی به فرزندشان امری بدیهی است که در چارچوب استحکام خانواده، معنا می یابد.غرایز حیوانی و احساسات انسانی هنوز جای مقایسه دارد.عرف ، اخلاقیات، ارزشهای دینی و مناسک و نوعی تاهل و تعهد در انسانها دخیل است و واکنشهایی که جفت گیری را در جانور سامان می دهد. می توان نمونه ای برای بروز و پرورش تدریجی رویکرد فرهنگی انسان به شمار آورد .این گرایش در انسان از سوی نهادهایی در جامعه تحقق می پذیرد.ممنوعیت زنا از جمله مباحثی است که در انسان شناسی بحثهای زیادی شده است ودر بررسی با جوامع ابتدایی و آمیزش جنسی آزاد پیشین و برون همسری ارتباط داشته است. زنا برای جانوران نه خطری دارد و نه وسوسه.این عمل در آنها وجود دارد اما در مورد انسان قضیه برعکس است.یعنی در جوامع انسانی نیرومندترین عامل بازدارنده و ممنوعیتها در برابر زنا وجود داردو رفتاری معمول محسوب نمی شود چرا که با زندگی خانوادگی سازگار نیست و سبب پاشیدگی بنیانهای اصلی در جامعه می گردد و بالاترین مجازاتها درباره آن اعمال می شود.همان طور که بحث شد در نهادهای جامعه مادرتباری دایی، اقتدار و جاه طلبی را به گونه ای در خانواده اعمال می کند و از طرف دیگر پدرتباری وقفه مشخصی ایجاد می کند پدردر جامعه پدر تباری دوست مهربان فرزند و پاسدار سخت گیر او نیز به شمار می آید. این دوگانگی باعث حسادت و رقابت در درون خانواده می گردد و دراحساس پدری ناهماهنگی ودر نهایت مشکلات اجتماعی ایجاد می کند.درآخر جمع بندی نویسنده این است که ساختار برخوردها و احساسها به مکانیسم اجتماعی یک جامعه معین بستگی دارد جنبه های اصلی این مکانیسم تابوهای مرتبط با زنا ، تقسیم قدرت ، برون همسری و سازمان خانواده است و به نوعی ارتباط بین عوامل زیست شناختی ، روان شناختی و جامعه شناختی تعیین می گردد.در پایان نویسنده، جمله ای را برای یاداوری بیان می کند، در پیگیریهای علمی ، دانه های طلایی نادر حقیقت را تنها از راه شست و شوی بردبارانه و کنارزدن شنها و سنگریزه های بی فایده می توان بدست آورد.