سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

نگاهی به کتاب جامعه‌شناسی بدن



      نگاهی به کتاب جامعه‌شناسی بدن
یوسف سرافراز

تصویر: لوبروتون
چنان‌که از عنوان کتاب برمی‌آید، لو بروتون، انسان‌شناس و جامعه­شناس فرانسوی، در این یازدهمین کتاب خود کوشیده تا رویکرد جامعه‌شناختی و انسان­شناختی‌اش را (نظر به این‌که در این­کتاب تمایزی بین این دو قائل نمی­شود،) این‌بار بر توصیف و تبیین مفهوم آشنایی متمرکز کند که در معنای عُرفیِ کلمه، یک داده‌ی بیولوژیک تلقّی می‌شود: بدن. این دورخیز، اگرچه می‌تواند مفهوم «بدن» را دستخوش کشمکشی تقلیل‌گرایانه بین ساحت

جامعه‌شناسی بدن (La Sociologie du corps)، داوید لو بروتون، ترجمه‌ی ناصر فکوهی، نشر ثالث (1392)

چنان‌که از عنوان کتاب برمی‌آید، لو بروتون، انسان‌شناس و جامعه­شناس فرانسوی، در این یازدهمین کتاب خود کوشیده تا رویکرد جامعه‌شناختی و انسان­شناختی‌اش را (نظر به این‌که در این­کتاب تمایزی بین این دو قائل نمی­شود،) این‌بار بر توصیف و تبیین مفهوم آشنایی متمرکز کند که در معنای عُرفیِ کلمه، یک داده‌ی بیولوژیک تلقّی می‌شود: بدن. این دورخیز، اگرچه می‌تواند مفهوم «بدن» را دستخوش کشمکشی تقلیل‌گرایانه بین ساحت اجتماع و طبیعت کند (امکانی که نویسنده در این کتابْ آن را به دیده‌ی جدّیت نمی‌نگرد و بر لزوم اتخاذ یک رویه‌ی جامع اعتنای چندانی نمی­کند)، اما با توجه به گذشت برهه‌ای بالغ بر یک دهه از چاپ اول این کتاب، که در همین اثناء، چهارده عنوانْ کتاب دیگر نیز از این نویسنده –  از جمله جدیدترین اثرش، وداع با بدن (2013) – منتشر شده، می‌توان ترجمه‌ی فارسی جامعه‌شناسی بدن را، با عنایت به فقر منابع فارسی‌زبانِ ذی‌ربط، به منزله‌ی درآمدی بر یک قرائت فرهنگی-اجتماعی از بدن تلقّی کرد، و امید داشت تا خواننده‌ی فارسی‌زبان نیز این کتاب را به عنوان نقطه‌ی عزیمتی برای طرح پرسش‌های تازه تلقّی کند. 

در این مقالْ کوشیده‌ام مفاد کتاب نام‌برده را ذیل یک تقسیم‌بندی کلّی بررسی کنم: از فصول اول تا سوم، که نویسنده در آن‌ها به تبیین مقدّمات، رهیافت‌ها، و اصول کلّی جامعه­شناسی بدن می‌پردازد؛ و فصول چهارم تا هفتم، که به معرفی سرفصل‌های پژوهشی حوزه‌ی جامعه‌شناسی بدن، از قبیل منطق‌های اجتماعی و فرهنگی بدن، تخیّل اجتماعی بدن، و بدن در آینه امر اجتماعی اختصاص دارد.

نویسنده در پیشگفتار اصلی کتاب، رویکرد عمده‌ی مطالعات جامعه‌شناختی بدن را چنین خلاصه می­کند: «جامعه‌شناسی بدن، شاخه­ای از جامعه­شناسی است که به طور خاص به مفهوم بدنمندی به مثابه­ی پدیده­ای اجتماعی، موضوعی نمادین، یک بازنمود و عاملی برای تخیل می­پردازد.» (ص. 13) با چنین­ تعریفی می‌توان گفت که زبان بدن، متّکی به یک منطق فرهنگی پنداشته شده است؛ به‌طوری‌که مطالعات جامعه­شناسیِ بدن، عهده‌دار شناخت همین منطق‌اند. با فرض بر این­که منطق­های فرهنگی در مختّصات فضایی و زمانی خود، اختلافات عدیده‌ای را به نمایش می‌گذارند، می­توان چنین نتیجه گرفت که تصویر بدن، تصویری یکسان و جهان­شمول نیست، بل هر فرهنگی به فراخور بافتار خود، تعریف منحصربفردی از بدن دارد که بر همین مبنا (و در مقایسه با سایر فرهنگ‌ها)، جهان‌نگری منحصربفردی را هم به اعضای خود اعطاء می‌کند. نویسنده از این مبحث چنین نتیجه می­گیرد که بدن، فضایی‌ست پذیرای معناها و تعابیر متعدّد؛ نه چارچوبه‌ای ثابت و جهان‌شمول. 

در امتداد همان پیشگفتار، نویسنده به تبیین این مسأله می­پردازد که اساساً چرا بدنْ محلّی برای پرسش شده است. او بسط سپهر مطالعات جامعه­شناختی به قلمروهایی چنین نزدیک و روزمره را نتیجه‌ی تحول حوزه­هایی می­داند که تا پیش از ورود به دیدرس این مطالعات، در محاقِ‌ همین‌گونه روزمرگی بوده‌اند. به عبارت دیگر، شکستن دگم‌ها و احساس ضرورت در بازاندیشیِ مفاهیم سابق، زمینه‌ساز گسترش مطالعات جامعه­شناختی‌ست. بدن نیز از همین‌رو در اواخر دهه‌ی 1960 میلادی پا به حوزه‌ی مطالعات جامعه‌شناختی گذاشت: بدن به مثابه ماده­ای هویت‌ساز؛ چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی. البته مطالعات بدن، منحصر به این­ برهه و مابعد آن نیست، بلکه نویسنده در ادامه با رویکردی تاریخی، به سه نقطه‌ی عطف تأملات مرتبط به بدنمندی انسان اشاره می­کند، که مورد آخر آن، همین جامعه شناسی بدن است. آن دو موردِ دیگر عبارتند از: 1) جامعه‌شناسی ضمنی و 2) جامعه­شناسی منقطع. رویکرد نخست که در امر تحلیل، بدن را به مثابه امری ثانوی می‌نگرد، به دوره آغازین علوم اجتماعی در ابتدای قرن بیستم تعلّق دارد، و بدن را از دو نقطه‌نظر متباین بررسی می‌کند: الف) بدن، محصول اجتماع و ب) انسان، محصول بدن. نقطه‌نظر اول، بدن را قالبی می‌شمرَد که در بطن شرایط اجتماعی قوام می‌یابد؛ یک داده‌ی فرهنگی. نقطه‌نظر دوم نیز موقعیت انسان را برآمده از خصوصیات بیولوژیک او می‌شمرَد (به عبارت دیگر، خصوصیات بیولوژیک انسان توجیه­کننده‌ی موقعیت اوست). در جامعه­شناسی منقطع نیز که کاربردهای اجتماعی بدن را بازمی­شمرَد، پیش­فرض این است که بدنمندی به طریقی اجتماعی ساخته می­شود.

پس از این ­اشاره‌ی تاریخی، نویسنده در فصل دوم کتاب، به ارائه‌ی معنای مدنظر خود از بدن می‌پردازد. او با طرح این پرسش آغاز می­کند که از کدام بدن صحبت می­کنیم؟ و در جواب می­نویسد: «بدن یک طبیعت غیرقابل­انکار که در همه‌ی جماعت­های انسانی به صورت یکسانی عینیت یابد، نیست» (ص. 38). به عبارت دیگر، او بدن را جوهری پیشینی نمی‌شمرَد؛ و لذا این سؤال ناگزیر را مطرح می‌کند که: آیا بدن در پس پرده­ای از بازنمون‌ها پنهان نیست؟ او در ادامه ضمن تأیید این گمانه، به معرفی دو نمونه از این بازنمون­ها می‌پردازد، و پژوهشگر را به اجتناب از آن­ها می‌خوانَد: یکی بینش دوگانه‌انگار(مدرن) نسبت به بدن، که هویت انسان را از کالبد جسمانی وی تمیز می‌بخشد و در رویکردی آناتومیک-فیزیولوژیک، بدن را به مثابه جوهری درخود تحلیل می­کند؛ و دیگری بینشی که بین هویت و کالبد جسمانی تمایزی قائل نمی­شود. (به‌عنوان نمونه‌ای برای مورد اخیر می­توان به طب عامیانه اشاره کرد که انسان را در چارچوبی کیهانی در نظر می­گیرد). ترجیح نویسنده در نهایت این است که بدن را یک برساخته‌‌ی اجتماعی قلمداد کند؛ و به همین‌واسطه می‌نویسد: «بازنمودهای بدن به بازنمودهای شخص بستگی دارند ... بازنمودهای شخص و به موازات آن­ها، بدن، همواره در جهان‌بینی­های متفاوتِ جماعت­های انسانی جای می­گیرند» (ص. 41). لذا قرائتی که به‌عنوان نمونه علم مدرن و به طور اخص علم زیست­شناسی از بدن عرضه می‌دارد، صرفاً یک قرائت پذیرفته در جامعه‌ی زیست‌شناسان است. نویسنده در اثبات مدعای خود از مواد مردم­شناختی نیز کمک می­گیرد و می‌افزاید: «به همان اندازه که جوامع انسانیْ متنوّع هستند، بازنمودها و کنش­های آن­ها نیز که بر این دانش­های بدنی استوارند، از یکدیگر متمایزند» (ص. 45)؛ و با این نتیجه­گیری، وظیفه‌ی انسان­شناسی و جامعه­شناسی را درک بدنمندی به مثابه ساختاری نمادین می­داند که در این­ اثناء نبایستی هیچ‌یک از بازنمودهای ممکن را نادیده گرفت.

لو  بروتون سپس به تبیین دو مانعی می‌پردازد که چنان‌چه از آن­ها رفع ابهام شود، شرایط فعالیت جامعه­شناسی بدن نیز فراهم خواهد آمد: یکی اختلاف در درک بدن ذیل چارچوب فرهنگ­های مختلف (و لذا غیرمشخّص و مبهم بودن مفهوم کلّی «بدن»)؛ و دیگری دوگرایی در اندیشه در کاربرد بدن که بین کنشگر و بدن گسست ایجاد می­کند. درحالی که نویسنده بیان می کند که جامعه شناسی بدن، باید به شرایط فیزیکی رابطه کنشگر با جهان بپردازد.

رهیافتی که تا بدین‌جا شرح داده شد، در فصول چهارم تا هفتم کتاب عملاً به کار بسته می‌شوند و بدین‌ترتیب مصادیق متنوّعی هم از مطالعات جامعه‌شناسی بدن به دست داده می‌شود. از جمله نکات قابل توجهی که در این فصول به بحث گذاشته می­شود، مقوله‌ی نژادگرایی است که لو بروتون برای آن هیچ‌گونه مشروعیت عینی‌ای قائل نبوده، و در تأکید بر این داعیه هم به مشاهدات دیوید افرون استناد می‌کند که نژادگرایی را صرفاً امری خیالین می‌شمرَد.

در نهایت می‌توان گفت که عمده‌دغدغه نویسنده‌ی جامعه‌شناسی بدن، ارائه­ی درکی متفاوت از بدن، و لزوم مدنظر داشتن این نکته از جانب جامعه­شناس یا انسان­شناس است که بدن تحت­ تأثیر مستقیم گفتمان­های سیاسی، دینی، پزشکی، جنسیتی، و ... قرار دارد، و تحوّل در هر یک از این موارد، منجر به درکی متفاوت از بدن نیز خواهد شد. ارائه­ی همین تصویرِ به­ظاهر نامتعارف از مفهوم بدن را می‌توان نقطه‌ی قوّت این کتاب برشمرد؛ خاصّه از این‌رو که گرچه سنّت مطالعه‌ی فرهنگی بدن در اروپا از جدیت و رونقی برخوردار است، اما در آکادمی‌های علوم انسانی کشورمان هنوز به رونق شایسته‌ی خود نرسیده است. لذا وجود این کتاب، خودْ فرصتی برای خواننده فارسی­زبان خواهد بود تا چنان‌که سابقاً عنوان شد، از آن به منزله‌ی نقطه‌ی عزیمتی برای طرح پرسش‌هایی تازه‌ پیرامون بهره بگیرد.

یوسف سرافراز
http://anthropology.ir/node/23578

 

پرونده ی «ناصر فکوهی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/9132