یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شوآ، روایت های شر و کارکرد های انسانی روایت: یادداشتی بر کتاب "در باب داستان



      شوآ، روایت های شر و کارکرد های انسانی روایت:  یادداشتی بر کتاب "در باب داستان
آرش گودرزی

 "در باب داستان"، کتابی است در مورد تحلیل روایت به قلم ریچارد کرنی و ترجمه سهیل سُمّی. فصل دوم کتاب با عنوان های "شهادت در پیشگاه تاریخ، مورد شیندلر" و "تناقض نهفته در شهادت" به بررسی روایت ها و بازگویی های مختلف درباره ی هلوکاست و یا به عبارتی "شوآ" می پردازد. بحث های کتاب خواندنی و جذاب است اما این ها جدای مساله ای است که نویسنده به شکلی آرمان گرایانه در مورد کارکردهای روایت مطرح می کند. از منظر کرنی، روایت هدفی بلند مرتبه دارد. این را در کارکردهای درمانی روایت در روانشناسی فروید، بازشناسی هویت در تاریخ و پالایش روحی به شیوه ی ارسطو شرح و توضیح می دهد. بحث های روانشناسانه ی او در مورد روایت خواندنی است. توصیه می کنم حتی اگر به مساله ی روایت شناسی علاقه ای ندارید، نگاهی به این کتاب بیاندازید. مناقشه های روانشناسانه در مورد داستان های زندگی افراد در این بخش به اندازه یک رمان واقعیت گرا خواندنی است.
 با اینکه بحث های فردگرایانه در مورد روایت، کارکردهای جالب توجهی را پیش رو می گذارد اما بحث اجتماعی ای که کرنی  در مورد روایت های جمعی بیان می کند، آنچنان با شرایط امروز گره می خورد که نمی توان نسبت به آن موضعی برون گرایانه گرفت. اصل بحث او به مقایسه شیوه ی روایت در فیلم "فهرست شیندلر" و فیلم مستند "شوآ" ی لانزمن می پردازد. با اینحال، زمانی که از کارکرد کلی بازگویی روایت های جمعی حرف می زند، مساله ای را مطرح می کند که می توان به شکلی متناقض هم به آن اعتراض و هم ستایش کرد. کرنی در مورد کارکرد بازگویی روایت های شرارت و جنایت می نویسد  «همان گونه که یونانیان معتقد بودند که فضایل انسانی به بهترین نحو با بازگویی اعمال قابل ستایش قهرمانان منتقل می شود- شجاعت آشیل، ثبات و وفاداری پنلوپه، خرد تیرسیاس و غیره- به همین نحو، هراس ناشی از شرارت اخلاقی نیز باید به واسطه یادآوری از طریق روایت به وادی فراموشی سپرده نشود» (کرنی، 1384: 62-63). منظور او با اینکه به پیچیدگی های عینی این مساله می پردازد به سادگی قابل فهم است. از نظر او، بازگویی کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم و روایت هراس و وحشت این جنایات به حافظه ی فراموشکار بشری کمک می کند تا با فهم و لمس این وحشت از تکرار آن در آینده جلوگیری کند. این روایت ها دهشت پنهان در پس نگرش های نژاد پرستانه، تعصب های کور و خشونت گرایی ایدئولوژیک را به ما یاد آوری می کند تا یادمان نرود که همین چندی پیش بود که روح بشر به دنبال آن دچار تاریکی ها و هراس های غیرقابل بازگویی شد. شرح کرنی بسیار دلنشین و خواستنی است اما او به یک مساله آن اشاره نمی کند و آن مساله ی انسانیت و بعد کلی آن در روایت است. این گفتمان بر خلاف سایر پدیده های اجتماعی که زمینه (context) معنا، ابعاد و کارکردهای آن را مشخص می کند، بسترهای روایت نه تنها معنای آن را محدود و معکوس می کند بلکه کارکردی کاملا غیر انسانی برایش می سازد.
 بازگویی کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم، روایتی خودآگاهی دهنده برای زمان حال است؟ به شکل عملی می توان دید که این بازگویی با خارج نشدن از بستر هویتی یهودیان تبدیل به روایتی فاجعه آمیز شده است. بازگویی این روایت ها تغییراتی را که در بطن ساختار های اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم در جامعه های یهودی نشین اتفاق افتاده است، حذف می کند. در این روایت ها، همچنان جماعت یهودیان حاشیه ای، تحت خطر و زیر سلطه تصویر می شوند، در حالی که حداقل در مناطقی مانند اروپا و سواحل مدیترانه به هیچ وجه چنین وضعی تداوم پیدا نکرده است. اسرائیل به عنوان یکی از قدرت های منطقه ای خاورمیانه حالتی کاملا تهاجمی نسبت همسایگان خود دارد و برتری اقتصادی و نظامی او از بسیاری جهات قابل توجه است. این روایت ها در حالی که یک شباهت عینی بین معنای هویتی یهودیان جنگ جهانی دوم و یهودیان امروز ایجاد می کند به هیچ وجه نمی تواند کارکردی را که کرنر به آن نسبت می دهد، داشته باشد. به شکلی برعکس، می توان دید این روایت ها عملا به شکل توجیهی برای کشتار و خشونت های نژادپرستانه درآمده است. اکنون در بمباران غزه در اواخر سال 2012، دولتمردان اسرائیل به وضوح از این صحبت می کنند که حق اعمال خشونت در مورد فلسطینیان را برای خود مسلم می دانند، چرا که تاریخ نشان داده است که پیشگیری نکردن از این اقدامات منجر به فاجعه کشتار یهودیان شده است. این گفتمان، مانند بازگویی روایت های کشتار یهودیان، بستری یکسان برای این هویت تاریخی در نظر می گیرد. اینکه دولت مسلح اسرائیل چه نسبتی با جماعت یهودیان در لهستان دارد به طور کلی نادیده گرفته می شود. این گفتمان به شکلی معکوس نه تنها باعث جلوگیری از فجایع بشری، کشتار انسان های بی دفاع، حاشیه ای و کم توان نمی شود، بلکه به وضوح توجیهی برای اقدامات ضد انسانی شده است. در حالی که در ادبیات رسانه ای امروز، اقدام اسرائیل در کشتن چند صد فلسطینی در ازای مرگ هر یهودی ساکن مرزهای این کشور پنهان و مخفی نمی شود، چگونه می توان این عمل متحجرانه را نه نژاد پرستانه بلکه دفاع یک جامعه ی حاشیه ای از خودش دانست. حق دفاع، اگر برای یک کشور قدرتمند محفوظ است چرا برای یک گروه در محاصره و در بدترین شرایط زیستی و اجتماعی انکار می شود.
 این گفتمان ها و بازگویی های روایی در چهارچوب قدرت، خوشبینی کرنر را به کارکرد روایت تا حد زیادی مورد سوال قرار می دهد. به طور یقین نمی توان گفت بازگویی شر، می تواند کارکرد بازدارنده و خودآگاه کننده در مورد جنایت داشته باشد. اگرچه نمی خواهم به شکل چپ گرایانه به هر شکل بازگویی تاریخی شر و تفسیر آن در بستر تسلط نهادهای قدرت بر رسانه ها بدبین باشم اما حداقل می توانم بگویم تا وقتی این روایت ها همچنان بدون توجه به مفهوم کلی انسانی و در قالب هویت های مشخص و متداوم فرض انگاشته شده در طول تاریخ بیان می شوند، نمی توان به کارکرد انسان گرایانه آن امیدوار بود. مساله ی کشتار یهودیان یک مساله ی یهودی نیست. یک مساله ی بشری است. این قصه ای در مورد جنایت و هراس انسان است نه درباره ی احتمالی منحصر به جماعت یهودیان. اگر نهادهای قدرتمند می توانند چنین تفسیری از روایت های شر بسازند در صورتی که به گذشته برگردیم در جنگ جهانی دوم همچنان یهودیان به عنوان جماعتی حاشیه ای و هویتی مناقشه آمیز قتل عام می شوند. همین اتفاقی که اکنون برای مسلمانان غزه اتفاق می افتد. سوال اینجاست که چه چیزی نسبت به گذشته تغییر کرده است. آیا روایت های فجایع جنگ جهانی دوم باعث شده است تا دست زدن قدرت ها به اعمال ضد انسانی محدود شود؟            
 

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/10253