سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

نگاهی روانکاوانه بر مراسم درمانی اهل هوا



      نگاهی روانکاوانه بر مراسم درمانی اهل هوا
نادر آقاخانی

دکترغلامحسین ساعدی در سال  1345  کتابی به نام اهل هوا یک منوگرافی در مورد گروهی از اهالی سواحل جنوب ایران را به چاپ رسانید. این گروه که خود را بیشتر زاری مینامد مراسمی درمانی اجرا میکند و به افسانه و اسطوره در مورد مخلوقاتی خیالی و باد باور دارد. ساعدی کار تجزیه و تحلیل این راه و روش را به دیگران میسپارد و خود به معرفی این گروه، مراسم، آداب و رسومشان می پردازد.ساعدی سپس به اتفاق همکارش دکتر داویدیان مقاله ای در مجله سخن شماره یک درباره آل و ام ا لصبیان، بادی که به سراغ زنهای باردار میرود، نوشته است. دکتر جمالییان در ترجمه کتاب روحهای تسخیر شده از ویلییام سرجنت، فصلی در مورد اهل هوا و زار نوشته است.  نوشته های دیگری نیز در این مورد عمدتا از دیدگاه موسیقیشناسی قومی در دسترس هستند. قسمتي از پژوهشهای من كه دراین مقاله آ مده است، پیرو خواسته ساعدی، تجزیه و تحلیلی از این مراسم است.

در اینجا با یاد آوری  چکیده ای از آداب و رسوم این گروه، با تعریف راه و روندی که یک شخص از زمانی که باد در بدن او وارد میشود تا اجرای مراسم بحث را ادامه می دهم ودر پایان این راه و روند را با چند مورد از بررسیهای روانکاوی مقایسه میکنم. این بررسیها و رفت و برگشتها این روشها را روشنترخواهند کرد و در نتیجه مفهوم درمان را دقیقتر خواهد کرد. این مراسم، به گونه ای روند درمانی را از زمان پیدایش بحران یا حمله روانی تا یافتن راه حل آن  به طور فشرده به نمایش میگذارد.

تسخيرو بازي

یک فرد از چند طریق دچار باد میشود. از راه عشق یا تنفر. اگر کسی دارای باد باشد و فرد دیگری عاشق او شود یا با او اختلافی پیدا کند باد شخص اول از این فرصت استفاده کرده و وارد بدن شخص دیگر می شود. در نگرشی روانکاوانه این طریق گرفتاری با باد، سرایت هیستریک نامیده میشود. سرایت هیستریک در رابطه با عشق یا تنفر و از پدیده انتقال بر میخیزد. پدیده انتقال در درمان به طور کلی به ویژه در روانکاوی دارای جایگاه مهمی است.

طریقه دوم تسخیر فرد بوسیله باد گرفتاری ازراه زمین نامیده می شود. اصل و شروع  این نوع تسخیر برخورد یا حادثه ای است که شخص نفهمیده و نمی تواند آن را توضیح دهد. این طریق دوم درگیری با باد برای ما جالبتر است و به درک ما بیشتر کمک خواهد کرد. بابا غلام یکی از درمانگران اهل هوا در بندر لنگه در 1373 توضیح میدهد:« فردي شبي در حالي كه راه مي رود صدايي مي شنود برگشته و چيزي نمي بيند ولي از آن زمان دچار حراس و اضطراب شده و فكرش به اينكه اين صدا از كجا می آید مشغول مي شود.  همين اضطراب و مشغوليت موجب ناراحتي و مريضي او مي شود. اگر چنين شخصي پيش دكتر و بعد دعا نويس رفته و چاره اي پيدا نكند ممکن است كه دچار باد باشد و به بابا يا ماما (در سواحل جنوب به درمانگران سنتی بابا یا ماما میگویند) مراجعه مي كند».  بابا لباسی ازبيمار زير سر گذاشته و مي  خوابد. يكي از بادهاي خود او در خوابش پديدار شده  به او ميگويد كه ان شخص دچار باد هست يا نه. اگردچار باد بود براي او(مراسم) بازي ترتيب میدهند. دراین مراسم که همراه با موسیقی و خواندن گروهی است زمانی میرسد که شخص به لرزش می افتد. در اینجا  باد شخص پايين آمده و بابا با باد اوسخن مي گويد، اسمش را پرسيده و از او مي خواهد كه علت آزردن مريض ودرخواست خود ازاو را بگويد. از آن زمان بابا ضامن مریض و چند تن از اهل هوا شاهد نامگذاري باد و قرار داد بين باد و آن فرد مي شوند.

باد

برای اهالی جنوب بيش از سيصد باد وجود دارد كه به سه گروه زار، نوبان و مشايخ طبقه بندي می شوند.به قول یکی از باباهای بندرعباس بادها به زاد و ولد خود ادامه می دهند. مراسم، لباس و اخلاق هر باد مخصوص خود او است. با پيدا كردن اسم باد،  فرد داراي اين خصوصيات شده و وارد خانواده اين باد با خواهر، برادر، پدر، مادر و اجدادي مجازی مي شود.بدين ترتيب باد مراسم ديده،  نام پيدا كرده و كم كم رام ميشود. از باد كور و نا پاك به باد بينا و پاك تبديل میشود. بين باد و مركبش صلح برقرار مي شود و باد ديگر بادي را آزار نداده بلكه به او در زندگي كمك هم ميكند. البته شخص بايد مراقب بادش باشد و هر چند وقت يك بار در بازي شركت كرده و آداب و رسوم ویژه ای را رعايت كند.

 

 

اين روش درماني چه تشابهي با روانكاوي دارد؟  يا چه مواردي در روانكاوي  با درگيري با باد مشابه اند؟  فرويد در كتابهاي خود به اين دنياي تخيلي اشاره كرده است. ما دراینجا به سه مورد از نوشته هاي فروید اشاره مي كنيم. از كتاب مطالعه در مورد هيستري شروع كرده بعد به  رواننژندی شيطاني در قرن نوزدهم اشاره کرده و در آخر به کتاب ملاحظاتی چند در مورد شرح حال یک بیمار پارانویاک نظر می اندازیم.

 

هيستري

از ابتدای پیدایش راوانپزشكي بیماری هيستري  به تسخير و جن زدگي تشبيه شده است. مثلا به دليل اينكه حالت فرد هيستريك به حالت يك جنزده خيلي شبيه هست. به قول شاركو گوئی تسخیرشدگان مانند هيستريكها نيز در دنياي ديگري ميروند و ناگهان برميگردند. دلايل اين ناراحتي را به يك عامل ناشناخته برمي گرداند ، که بیمار  را زیر سلطه خود در مي آورد.

فرويد اين عامل ناشناخته را به خاطزه اي از برخوردي نابهنجار (دل آزار ) برمي گرداند. اين خاطره دل آزار بيرون از زنجيره خاطرات مانده و باعث سمپتوم مي شود. به عقيده فرويد مريض این  ضربه آسيب زا را به خاطر (در ناخودآگاه) داردولي به دليل كراهتش، با اراده من (نهاد) از زنجيره خاطرات خود دور نگاه مي دارد. وقتي نشانه مريضي (سمپتوم) شکل می گیرد شخص مبتلا ديگر به آن موضوع توجه نمي كند.  براي بهبودي بايد مريض آن خاطره را به یاد بياورد.درکتاب   مطالعه در مورد هيستري،   اليزابت درزمان تشيع جنازه خواهرش به اين فكر مي افتد كه "هماكنون شوهر خواهرش آزاد بوده و من مي توانم با او ازدواج كنم". اين فكر غیر اخلاقي برای او  قابل قبول نبوده و اليزابت آن را واپس زده و از زنجيره افكار خود دور مينمايد.اين فكر به زبان نيامده در ناخودآگاه جاي گرفته، فعال مانده و يكي از ريشه هاي بیماری او را تشكيل مي دهد. در اندیشه  فرويد، این پدیده انتقال است كه به بیمار اجازه برگشت چنين فكري را ميدهد.«شخصيت دكتر برگشت به مركز آسيب را باعث  مي شود». پدیده انتقال و استفاده بجای درمانگر از آن موجب ميشود كه مريض آن اتفاق را به زبان آورده و به اين طريق آن حادثه يا فكر  به زنجيره كلمات پيوند بخورد.

 

رواننژندی شيطاني در قرن نوزده

براي روشنتر شدن این رابطه (با دكتر) و اين پيوند (با خاطرات،  با كلمات) به يك مورد ديگر از كارهاي فرويد رواننژندی شيطاني در قرن نوزدهم اشاره می کنیم.  نقا شي به نام هايتزمن بعد از مرگ پدر دچار افسردگي، دوري از كارو زندگي شده و تنها راه حلي كه پيدا مي كند بستن قراردادي با شيطان است. در اندیشه فرويد شيطان جانشين پدر مي شود.« يك گره  ليبيدينال ارضا نشده ناشناخته می ماند و بايد معنيي پيدا كند تا در زنجيره تداعی ها جاي بگيرد». معني آن چنين است: پدري را پيدا كردن و فكر و تن خود را به او سپردن. اما راه حل این نقاش موقتي است چون بعد از قرار داد خود با شيطان دوباره دچار ناراحتي ميشود واين بار به جامعه برادران بخشش مراجعه ميكند. اين گروه برخورد او را با شيطان رسمي ميكند و هايتزمن را در جامعه خود مي پذيرد. اين بار مريم مقدس او را نجات مي دهد. پس هر دو بار نقاش با كمك از يك عامل خارجي نجات پيدا ميكند. به اين علت هست كه فرويد مينويسد:« تسخير مساوي روان نژندیست که  ما آن را با نيرويي رواني، كه فرآيند زندگي دروني ماست، به كار مي گيريم».

اين مثال ازطرفی نشاندهنده رابطه بیماري با مشكلي درونيست و از طرفی دیگر نشان می دهد که  بیمار بهبودی خود را در رسمي شدن عامل بیماریش  و معني دادن به آن دراین جامعه برادران پيدا ميكند. در اين صورت بیماری جنبه اي اجتماعي پيدا كرده. بیمار با استفاده از اين مکان اجتماعی و معناي كه به بیماری او داده مي شود  به  سوی بهبودي پیش می رود.

 

پارانويا

آخرین نمونه ای که ازبررسیهای  فروید در اینجا می آورییم  ملاحظاتی چند در مورد شرح حال یک بیمار پارانویاک، رئیس دادگاه شربر است. فروید با استفاده از کتابی که خود این شخص در باره زندگی و مریضی خویش به عنوان خاطرات یک بیمار روانننژند به چاپ رسانیده است نظریه روانکاوانه پارانویا را معرفی می کند. ما نیزدر کار خود ازنوشته  شربر، رئیس دادگاه استفاده می کنیم. شربر این کتاب را که با مشکلات بسیاری یه چاپ رسانیده چنین معرفی میکند: نوشته ای که دنیا را با یک سری از پدیده های مذهبی آشنا خواهد کرد. او در نظر دارد «اطرافیان خود و مردم دنیا را در صحت هذییانهای انگاشته شده خود قانع کند». بیمار با نوشتن این کتاب به برگشت به اجتماع و یافتن جایی در آن و در میان اطرافیانش برای خود و افکار خود تمایل دارد. اما این پدیده با تسخیرچه رابطه ای دارد ؟

در زمانی که ساخت و پرداخت دنیای خیالی شربر به پایان میرسد در هذییانهایش خود را به عنوان زن خدا معرفی میکند که انسانهای آینده از او متولد خواهند شد. اوتصوّر دارد که زیر سلطه خدا ست و موجب نزدیکی او به زمین. اگر شربر به وظائف خود عمل نکند خدا از زمین دور شده و چنین اتفاقی سبب طوفان میشود. به این جایگاه رسیدن و پذیرش آن، مرحله آخر هذیانهای شربر است. قبل از رسیدن به این نتیجه که به او جایگاهی قابل قبول میدهد و او را آرام میکند شربر مدّتی در افسردگی حاد، در توهم، شوریدگی، خشونت با دیگران و قطع رابطه کامل با دنیای خارجی به سر میبرد. در ابتدای بیماری خود را تحت تاثیر و نفوذ دکتر خود فلشسیگ میداند. این رابطه که تمایل همجنسگرایانه او را نشان میدهد برای او قابل قبول نبوده و در هذیانهای  او به رابطه ای خارق العاده تبدیل میشود. کم کم فلشسیگ تبدیل به روح میشود بعد تعداد روحها زیادتر شده، شربر آنها را طبقه بندی کرده و در دنیای خدایان بالا و دنیای خدایان پایین جای میدهد. از این طریق است که با والا کردن نیازی غیر قابل قبول (همجنسگرائی) او آن را نه تنها پذیرفته بلکه از این راه یک نوع روش زندگی(مجنونانه) برای خود اختراع می کند.

 از طرفی دیگر او که درد میکشد و زیر نفوذ ارواح دقیقه ای به راحتی نمی گذارند تعدادی تمرین و تکنیک برای خود درست می کند. این تمرینها به کارواداشتن تن و فکر او هستند تا بدین وسیله حواس او متوجه دنیای واقعی شوند. البته خود او این تمرینها را تکلیف و وظیفه خود برای نزدیک نگهداشتن زمین و خدا میداند. برای او پرداختن به تن خویش یک تکلیف معنوی شده و بدین وسیله است که جایگاهی برای تن خویش پیدا می کند.

میبینیم که یک مریض پارانویا با ساخت و پرداخت هذیانهای خویش چیزی شبیه به آداب و رسوم اهل هوا میسازد: طبقهبندی اروح، مراسم، روشهای باز پرداختن به تن و روان. اَمّا چند تفاوت اساسی در میان است.

به قول ژک لکان، روانکاو برجسته فرانسوی، آنچه در مورد شربر و بیماران شوریده و روان پریش دیده میشود جایگیری قانون در دنیای تخیلی است. «شربر برای لذت نه تحت لوای قانون خود را به پدر(خدا) میسپارد». به همین دلیل شربر خود تنها پایه  قوانین خویش است و غیردر آنها هیچ جایگاه خاصی ندارد. این کمبود جایگاه برای غیر درمکانی خاص و استثنائی مشکل ساختار دنیای شربر است. هیچکس دیگر جز خود او این سیستم را نیندیشیده و دیگران نیز این سیستم را به رسمیت نمی شناسند. او نه ضامن و نه شاهد دارد. پس این سیستم و حالات شربر به ثبت نرسیده و پایدار نمی شوند. به همین دلیل است که شربر همیشه در ترس این است که خدا او را فراموش کرده و به حال خود رها کند.

 

نتيجه

مشاهده میکنیم که مخالف سیستم شربر اهل هوا در بازیشان و آداب و رسومشان توانسته اند معنی و شکل معینی برای یک غیر قابل قبول پیدا کنند تا از این طریق جایی برای بیمار و افکارش در اجتماع به وجود آورند. این اختراع فردی نبوده و فقط در دنیای تخیلی جای ندارد بلکه ساختاری نمادین داشته و اختراعی گروهی و با قدمت است.

در این آداب و رسوم بابا به بیمار حق کلام میدهد ووجود بادها بیان یک ناشناخته یا غیر قابل قبول را برای بیمار آسان تر میکند. این دنیای تخیلی اجازه ابراز بدون مانع (سانسور) مشکلات فرد را در ساختاری نمادین(سمبولیک) به او می دهد. به این صورت  جایی برای سوژه در دنیای تکلم باز می شود. این نوع درمان فقط به دلیل وجود اعتقاد به قدرتهایی خارج از تسلط انسان امکان پذیر است. اعتقادی که عده ای از اهالی جنوب را به یکدیگر پیوند می دهد. این اجتماع زیر نظر بابا که به علت رابطه استسنائی اش با بادها در مکان خاصی قرارگرفته است  تبدیل به گروهی درمانی می شود. این گروه برخورد فرد را با عاملی ناشناخته تثبیت کرده و روش به کار گیری این عامل را برای همراهی بیمار به طرف بهبودی به او نشان می دهد. پس به این ترتیب،  در آداب و رسوم اهل هوا، جایی برای فرد (بادی)، غیر(بادها)، ضامن (بابا،ماما) و غیر کوچک ( شاهد و بقییه بادیها) پیش بینی شده است.

بازی اهل هوا البته با خصوصیات خود نمونه ای است از تئوری بازی آنچنان که وینیکوت آن را پرداخته است. مراسمی جدی و انعطاف پذیر با قوانینی ویژه که موجب برقراری رابطه هر شخص با خویشتن، اطرافیان و دنیای خارجی میشود. به عقیده وینیکوت از این طریق است که هر کودک وارد اجتماع شده و هر شخص از بودن خویش لذّت میبرد. در چنین مکانی است که فرهنگ در هر فرد جای پیدا میکند.


نویسنده دکتر نادر آقاخانی روانکاو و روانشناس است.

 

 

Bibliographie

Davidian H & Saedi GH : 1345 Al va omolsabiân bar mabnaye ravanshenasi in                               

Sokhan n°1

Djamalian R         : 1372 Rouh-ha-ye taskhir shodeh, Téhéran, Amir Kabir

Freud S & Breuer J         :  1895, Etudes sur l’hystérie, Paris, PUF, (2000)

Freud S                           :  1911, Remarque psychanalytique sur l’autobiographie d’un cas de              paranoïa in cinq psychanalyse, Paris, PUF, (1999), p264-324 

                                         : 1923, Une névrose démoniaque au XVIIème siècle in l’inquiétante étrangeté et autres essais, Paris, Gallimard, (1985), p265-315Lacan J                           :  1955/56 Le séminaire, Livre III, Les psychoses, Paris, Seuil

 

Saedi GH                        :  1966 (1345)  Ahle Hava, Téhéran, Amirkabir

Schreber DP                   :  1903 Les mémoires d’un névropathe, Paris, Points, (1975)

Winnicott DW             :   1971 Jeu et réalité, l’espace potentiel, Paris, Gallimard, NRF, (1981)