دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

مجموعه خلاصه مقالات شب پیر بوردیو در فرهنگستان هنر



      مجموعه خلاصه مقالات شب پیر بوردیو در فرهنگستان هنر
...
مقدمه   

ناصر فکوهی (رئیس گروه انسان شناسی هنر فرهنگستان هنر)

بوردیو: انسان شناس، جامعه شناس و متفکری بنیانگذار


تاریخ اندیشه در علوم اجتماعی تا حد بسیار زیادی وام دار سنت فرانسوی است به صورتی که نمی توان از هیچ یک از علوم انسانی و اجتماعی نام برد بدون آنکه از متفکرانی کلیدی و پایه گذارانی چون اگوست کنت و امیل دورکیم یاد کرد. در حقیقت این علوم بر پایه سنت هایی باستانی که در آن واحد از  تمدن یونانی و تمدن اسلامی بیرون آمده بودند پس از رنسانس در کشورهای فرانسه و بریتانیا شکل گرفتند و به سراسر جهان گسترش یافتند. در این میان و در طول بیش از 150 سالی که از آغاز  دانشگاهی این علوم می گذرد، تنها تعداد محدودی از متفکران و اندیشمندان بوده اند که اندیشه آنها تاثیری جهانی و پایدار بر جای گذاشته است وبرغم گشت ده ها سال از زمان انتشار این افکار هنوز در تمام دانشگاه های جهان تدریس می شود. با وجود این، قدرت این اندیشه ها را نه می توان صرفا امری شخصی و فردی دانست و نه حاصل یک فرهنگ ملی واحد، این اندیشه ها  در واقع به نوعی حاصل جمع و تالیفی از اندیشه ها و تجارب انسانی در سراسر جهان هستند که گاه به گاه و بنا بر مورد و دوره های مختلف در یک پهنه جغرافیایی خاص و در یک مقطع زمانی  مشخص ظهور می کنند اما باید آنها را میراثی برای تمام انسان ها به شمار آورد. 
پیر بوردیو برغم آنکه بیش از 5 سال از درگذشت زود هنگامش نمی گذرد و حتی در زمان حیاتش بدل به یکی از این چهره های درخشان اندیشه در علوم اجتماعی انسانی شده بود، زیرا یکی از معدود اندیشمندانی بود که نه تنها در سراسر  جهان بیشترین تعداد استناد ها را به کار وی می دیدیم بلکه آثارش نیز به زبان های مختلف جهان  ترجمه شده و چه در کشورهای توسعه یافته و چه در کشورهای در حال توسعه مورد استفاده قرار می گرفتند.دلیل این نفوذ بی مانند اندیشه بوردیو را باید بیش از هر چیز بازگشت وی به سنتی بسیار ارزشمند در تاریخ علوم اجتماعی یعنی به سنت  دورکیمی دانست، سنتی، و شاید به یک معنای دیگر سنتی کنتی، دانست که بنا بر آن علوم اجتماعی، شاخه هایی تفکیک ناپذیر از یک علم هستند که پایه و اساس آن فلسفه و تفکر  عام درباره هستی انسان را تشکیل می دهد و همچنین  رویکردی روش شناسانه که بنا بر آن ، پژوهشگر باید بنا بر موضوع مورد مطالعه اش  از روش هایی چه کمی و چه کیفی استفاده کند از این رو  بوردیو نیز همچون دورکیم در  زندگی دانشگاهی خود هم یک جامعه شناس و هم یک انسان شناس بود و در پژوهش هایش هماز روش های پیمایشی و هم از روش های کیفی استفاده می کرد.
برگذاری شب بوردیو که امیدواریم با انتشار شماره ویژه ای درباره این متفکر بزرگ قرن بیستم در  مجله بخارا تداوم یابد، آغاز مجموعه ای از فعالیت هایی است که گروه پژوهشی انسان شناسی هنر فرهنگستان هنر و گروه انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران تلاش می کنند برای قدردانی و همچنین بحث و تحلیل افکار و اندیشه های بزرگان این رشته در آینده به انجام رسانند و امیدواریم با کمک دوستان  و نهادهای دیگری پژوهشی و آموزشی بتوانینم در این راه موفق باشیم.


علی دهباشی (سردبیر مجله بخارا)

بوردیو یک دور تمام


 پیر بوردیو  که یکی از مهمترین جامعه شناسان و انسان شناسان معاصر است در اول اوت 1930 در شهری کوچک در فرانسه به دنیا آمد ، در 1962 ازدواج کرد و  حاصل این ازدواج سه پسر بود .

  می توان گفت که پیر بوردیو  تنها متفکر فرانسوی است که  بعد از دورکیم , موس , و لوی اشتراوس توانسته است در حوزه زبان انگلیسی  به منبعی اساسی و  مرجعی اصلی بدل شود .

  شیوه هایی که بوردیو  جامعه شناس  در آثارش به کار برد حوزه ی گسترده ا ی از علوم  را دربر می گرفت : از فلسفه و نظریه ادبی گرفته تا جامعه شناسی و انسان شناسی . شهرت او تا اندازه زیادی به واسطة کتابش با عنوان « تمایز » است که در آن کوشیده تا احکام زیباشناختی را با موقعیت های موجود در فضای اجتماعی مرتبط سازد. قابل تأمل ترین جنبه نظریة بوردیه توسعة روش شناسی است .

    بوردیه فلسفه را در پاریس آموخت و پس از اخذ دکترای خود یک سال تدریس کرد . طی جنگ استقلال الجزایر در 1962-1958 و در حالی که در ارتش فرانسه خدمت می کرد ، به پژوهش  در زمینه ی قوم نگاری دست زد که همین زیر بنای شهرت جامعه شناختی او قرار گرفت .

   بوردیه بسیار از جامعه شناسی سنتی تأثیر گرفته و آن را با نظریه ی خود آمیخته است  و همواره در پی ارتباط مفاهیم نظریه شناختی خود با تحقیق تجربی بوده و آثار او را می توان به عنوان جامعه شناسی فرهنگی دید ، « تئوری عمل » عنوانی بود که خود به آن ها می داد.

در اینجا می توان به دو نمونه از نتایج عملی او اشاره کرد :
•    به رغم وجود آزادی انتخاب در هنر ، آنچه مردم در اولویت هنری قرار می دهند ( به عنوان مثال در زمینه ی موسیقی کلاسیک ، موسیقی راک ، و موسیقی سنتی ) شدیداٌ با موقعیت اجتماعی آنان مرتبط است .
•    ظرافت های زبانی مثل لهجه ، قواعد دستوری ، هجی کردن و سبک همگی از جمله عواصل اصلی در پویایی اجتماعی اند .

بوردیه همچنان در عرصه جامعه شناسی متفکری مؤثر است و جامعه شناسان امروز درصدد انطباق اصول روش شناختی و نظریه شناختی او با موضوعات گوناگون در دنیای کنونی اند.

این متفکر فرانسوی در 23 ژانویه 2002 چشم از جهان فروبست .



کریستین برومبرژه(استاد انسان شناسی دانشگاه اکس آن پرووانس و رئیس موسسه ایران شناسی فرانسه در ایران)

پیر بوردیوی  مردم شناس


پیر بوردیو پیش از آنکه به جامعه شناس بزرگی تبدیل شود که او را با مفاهیمی  همچون ”تمایز“ ، ”بازتولید“ ،‏ ”خشونت نمادین“ ، ”میدان“ ، ”سرمایه فرهنگی و نمادین“ می شناسند،  پژوهشگری بود که پژوهش های  مردم نگارانه پرارزشی را در منطقه بئارن (یعنی زادگاهش در پیرنه فرانسه) و در منطقه قبایلی که با  آن در طول جنگ الجزایر، آشنا شده بود، به انجام رسانده است. از این دوره بئارنی –  الجزایری برای ما میراثی به صورت کتاب ها و مقالات باقی مانده است که در آن واحد هم گویای  تاثیر پذیری او و هم شاهدی بر فاصله گرفتن وی از  ساختارگرایی هستند.  مقاله بوردیو موسوم به ”تجرد و موقعیت روستایی“(1962) به تحلیل  دلایل این پدیده می پردازد که چرا روستائیان  منطقه پیرنه، در چارچوبی نوعی نظام زوال پدر میراثی خود با موروثیت واحد،  به گونه ای ”تجرد کارکردی“ محکوم شده اند. اما بوردیو تحلیل خود را به سازوکارهای وصلت محدود نمی کند، بلکه مفهوم ”استراتژی  مادر میراثی“ را مطرح می کند  و با این کار  رابطه خود را با تنها مطالعه ای  بر هنجارها و ضوابط  که ساختارگرایی  تا اندازه ای اسیر آن مانده است، قطع می کند. با این وجود وی  در مقاله زیبایی که  در تجلیل لوی استروس می نویسد و عنوان آن ”خانه قبایلی یا جهان واژگون“ است، از وی تقدیر می کند. در این مقاله بوردیو نشان می دهد که فضای  خانگی  بنا بر گروهی از تقابل ها (چپ/راست، پخته/خام، آب/آتش، مونث/مذکر و غیره) سازمان یافته است. مطالعات دیگر وی درباره ”ریشه زدایی“ و ”روستا زدایی“‏ در روستاهای  الجزایر در تعادلی میان  مشاهده مردم نگارانه و یک جامعه شناسی عمومی تر قرار می گیرند. اما حتی بعد از فاصله گرفتن با مردم شناسی  و سخت کردن موضع گیری های نظری اش، بوردیو باز هم وام دار نخستین تجارب مردم نگارنه اش باقی می ماند.  او باز هم به سوی  منطقه قبایلی بازمی گردد  تا اشکال سلطه مردانه را در یکی از آخرین آثارش (”سلطه مذکر“) تحلیل کند. افزون بر این بوردیوی جامعه  شناس به دلیل گروهی از مفاهیمی که به کار می گیرد، نظیر مفهوم ”عادت واره“ که آن را از موس به عاریت گرفته و یا به دلیل علاقمندی اش  به توصیف دقیق پدیده ها کاری که در ”فقر جامعه“ انجام می دهد، تحت تاثیر مردم شناسی است. و شاید بتوان تنها از این تاسف خورد که وی بیش از اندازه  بدان گرایش داشت  که معنی پدیده ها را به کارکرد تمایز دهنده آنها در میدان اجتماعی، تقلیل دهد.

سارا شریعنی (استادیار دانشگاه تهران)

پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین


سخن گفتن از جامعه شناسی دین پییر بوردیو، ساده نیست. دین یکی از حوزه هایی است که وی به نسبت هنر، ادبیات، فرهنگ و آموزش و پرورش ،... بسیار کم بدان پرداخته و هیچکدام از آثار اصلی اش را به آن  اختصاص نداده است. با نگاهی به کتابشناسی بوردیو که بیش از صد اثر را در بر می گیرد، می توان حجم اندک مقالاتی را که به دین اختصاص داده است، مشاهده نمود. دین درعنوان کمتر از ده مقاله بکار رفته است:   تکوین و ساختار میدان دینی(1) ، تفسیری از نظریه دین ماکس وبر(2) ، میدان دینی در میدان برزیدن سمبولیک(3) ، که بخشی از آن تحت عنوان استحاله ی امر دینی(4) بازنویسی شد،  بحثی در خصوص اقتصاد کلیسا(5) ،  خانواده مقدس(6) و جامعه شناسان باورها و باورهای جامعه شناسان(7) ... مهمترین این مقالات هستند که از خلال آنها می توان خطوط کلی رویکرد جامعه شناسانه ی بوردیو را به دین  رسم نمود، جامعه شناسی ای که مشخصا وامدار سه نظریه ی کلان در حوزه دین و سه چهره است: مارکس، دورکیم و وبر.
اولین تاثیرات از آن دورکیم است. آثار وبر نیز یکی دیگر از مهمترین مراجع جامعه شناسی دینی بوردیوست که مقاله ای را نیز به تفسیر آن اختصاص داده است. مارکس به نوبه ی خود، جایگاه قابل ملاحظه ای در جامعه شناسی دین بوردیو دارد.
بوردیو از دورکیم، ایده ی جامعه شناسی دین را، به عنوان فصلی از جامعه شناسی معرفت وام می گیرد و دین را به عنوان معرفتی که اجماعی را در خصوص معنای جهان در میان مردم بوجود می آورد، مورد بررسی قرار میدهد. وی بر نقش انسجام بخش اجتماعی دین تکیه می کند و در آثار انسانشناسانه اش، مطالعات دورکیمی را در خصوص مناسک، جادو و مشخصا اشکال تقسیم بندی دینی  تعمیق می بخشد.
سهم وبر نیز در جامعه شناسی دین بوردیو قابل ملاحظه است. بوردیو به تبع وبر، جامعه شناسی دین را، یکی از ابعاد جامعه شناسی قدرت می داند و گفتارهای دینی را در راستای منافع دینی تولید کنندگان، توزیع کنندگان و دریافت کنندگان این گفتارها تحلیل می کند. تحلیل بوردیو از تکوین تاریخی دستگاه متخصصان دینی نیز  که عامل خودمختاری نسبی میدان دینی است،  به نوبه ی خود وامدار وبر است.
در  تحلیل جوامعی که تفکیک گذاری نهادها در آن هنوز انجام نیافته است، بوردیو روشهای جامعه شناسی و مردمشناسی را در هم می آمیزد و دین را بمثابه ی یک امر اجتماعی وابسته به دیگر امور اجتماعی و مشخصا تقسیم کار  مطالعه کند. خودمختاری میدان دینی اما از نظر بوردیو، به معنای استقلال مطلقش در رابطه با قدرتهای سیاسی نیست. در جامعه شناسی بوردیو که در این زمینه متاثر از جامعه شناسی مارکس و مفهوم ایدئولوژی است،  اعمال و بازنمادهای دینی در شکل دادن به یک جهانبینی مشخصا محافظه کارانه در حفظ و مشروعیت بخشیدن به نظم موجود،  نقش تعیین کننده دارند.
با روشن کردن این مراجع و این تبار، باز هم به سختی می توان از جامعه شناسی دین بوردیو، نام برد. برخی نپرداختن بوردیو به دین را، از این نظر تحلیل کرده اند که از نظر وی،  دین در جوامع مدرن، یک نهاد رو به زوال است  و دیگر دارای موقعیت  اجتماعی ای که در دوره ی وبر یا دورکیم از آن برخوردار بود، نیست، و در نتیجه وی  به نقش اجتماعی ادیان نهادینه کم بها داده و تحلیلهای خود را صرفا متوجه کلیسای کاتولیک و کاتولیسیسم فرانسه نموده است. اما عامل دیگری که شاید توضیح دهنده ی احتیاط  بوردیو در برخورد با دین باشد، پرسش وی در خصوص شرایط امکان مطالعه ی جامعه شناسانه ی دین است. این پرسش  را بوردیو نخست به مناسبت جلسه ی سالانه ی انجمن فرانسوی جامعه شناسی دین در دسامبر 1982 مطرح کرد و بعدها، در مقاله ای تحت عنوان  جامعه شناسان باورها و باورهای جامعه شناسان، که در آرشیو علوم اجتماعی ادیان در سال 1987 انتشار یافت، جامعه شناسی دین را با آن مواجه ساخت:
پرسش این است: جامعه شناسی دین، آیا می تواند واقعا یک جامعه شناسی علمی باشد، زمانیکه جامعه شناس خود، به درجات و با مواضعی متفاوتی، در میدان دینی مشارکت دارد؟ از نظر بوردیو، دشواری جامعه شناسی دین در این پرسش نهفته است. نه به این دلیل که میدان دینی از دیگر میدانها واجد پیچیدگیها و سختی های بیشتری است بلکه به این دلیل که اگر جامعه شناس به میدان دینی تعلق داشته باشد، چنان در باورهای موجود این میدان سهیم است که دیگر نمی تواند فاصله ی لازم را برای تحلیل آن حفظ کند و جامعه شناسی اش، بیش از آنکه جامعه شناسی ادیان باشد، به یک جامعه شناسی دینی بدل خواهد شد، و  از سوی دیگر، اگر جامعه شناس به میدان دینی تعلق نداشته باشد، دین را تنها، "همچون یک شئی" از منظر بیرونی مطالعه خواهد کرد و  از بخش مهم اطلاعاتی که لازمه ی تحلیل او ست، محروم می ماند. این دوگانه ایست که هر جامعه شناس دین با آن مواجه است.
از نظر بوردیو، مساله ایمان جامعه شناسان دین به خدا، به نهاد دین و آموزه های کلیسایی نیست، قرار نیست که جامعه شناسان دین را مورد بازجویی و تفتیش عقاید سیاسی و اخلاقی  قرار دهیم، بلکه مساله اینست که باورهای دینی و یا ضد دینی، تا چه حد در انتخاب موضوع مورد مطالعه و تحلیل  آن می توانند تعیین کننده باشند. به گفته ی بوردیو، هر جامعه شناس دین باید از خود بپرسد که وقتی از دین حرف می زند، آیا می خواهد مبارزاتی را که در طول تاریخ بر سر مسائل دینی بوجود آمده است، بفهمد و تحلیل کند و یا اینکه می خواهد در  برابر این مبارزات موضع بگیرد. فهم این نکته از آن رو اهمیت دارد که همواره کسانی هستند که می کوشند از جامعه شناسی برای پیشبرد مبارزات درون میدان دینی که خود نیز با آن درگیرند، استفاده کنند. 
از نظر بوردیو، پرهیز از بدیل مطالعه ی درونی/بیرونی، بومی/ خارجی... ممکن اما بسیار سخت است و برای فراروی از این بدیل، می بایست همه ی پیوندها، همه ی اشکال مشارکت و  تعلق عینی یا ذهنی را بی چون و چرا عینیت بخشید. هدف از جامعه شناسی جامعه شناس، جامعه شناسی ای که بوردیو در تحلیل جامعه شناسان دین بکار می گیرد، در واقع همین سنجش موقعیت جامعه شناس با میدان کارش و عینیت بخشیدن تعلقات  اوست.  تا بدین ترتیب جامعه شناس بتواند با تعینات اجتماعی خود، مواجه شود و با ارائه ی یک صورتبندی علمی از آنها، مهارشان کند.
جامعه شناسی ای که بوردیو در مورد خود نیز بکار می بندد،  آنجا که اشاره می کند: " من در ذهن خود، همه ی کژی هایی را که از سنت لائیک به ارث برده ام، کشف کردم. کژیهایی که پیش فرضهای ضمنی علم،  تقویتشان کرده بود. موضوعاتی هست که یا بدان نمی پردازیم و یا در خصوصش  احتیاط بسیاری بخرج می دهیم. شیوه های پرداختن به برخی از این موضوعات کمی خطرناکند و از اینروست که نهایتا کژیهایی را که علم ناگزیر برای ساخت خود، پذیرفت،  قبول می کنیم. احساس می کنیم هر چه که جزو موضوعات سنتی دین و متافیزیک هست، را – به دلیل ورود به حرفه ی خود- باید در پرانتز بگذاریم، نوعی فروخوردگی که به طور ضمنی از متخصص انتظار داریم."
پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین به نوعی، به پرسش کشیدن خود نیز هست و هشداری به جامعه شناس، تا دریابد که  شرایط امکان مطالعه ی علمی را جز با پرسش مدام از خود و کشف و بیان کژیهای میراثش، نمی تواند مهیا سازد.

1-    Genèse et structure du champ religieux, Revue Française de sociologie, 1971a,vol. XII, no 2, pp. 295-334.

2-    Une interprétation de la théorie de la religion selon Max Weber, Archives européennes
de sociologie, 1971b, vol 12, pp. 3-21.

3-    Le champ religieux dans le champ de manipulation symbolique , in Collectif, Les
nouveaux clercs: Genève,Labor et Fides, 1985, pp. 255-261

4-    La dissolution du religieux  Choses dites, Paris, éditions de Minuit, 1987, pp. 117-123).
  Propos sur l’économie de l’église », in Raisons Pratiques – Sur la théorie de l’action, Paris, Seuil, 1994b, pp. 215-217.

5-    La Sainte Famille : l’épiscopat français dans le champ du pouvoir, Actes de la Recherche en Sciences Sociales, 1982, no 44-45, pp. 1-53.

6-    Sociologues de la croyance et croyances de sociologues. Archives de Sciences Sociales des Religions, 63/1, janvier-mars 1987b, pp. 155-161

شهرام پرستش (استادیار دانشگاه مازندران)

پییر بوردیو و فلسفه رابطه گرایی

آراء و نظریات پییر بوردیو به منزله یک برنامه تحقیقاتی در علوم اجتماعی از سه سطح برخوردار است. این سطوح در سازگاری کامل با یکدیگر قرار دارند و هر یک به نوعی در تقویت این برنامه نقش بازی می کنند. در سطح هستی شناسی مهمترین مسائل در باره ماهیت واقعیت اجتماعی طرح می گردد. در سطح معرفت شناسی سووالات فلسفی مربوط به این رویکرد علمی در مواجه با واقعیت پاسخ داده می شود و در سطح روش شناسی به تشریح مسایل روش شناختی و در نهایت روش پیشنهاد شده از سوی این برنامه برای مطالعه واقعیت پرداخته می شود. نکته بسیار با اهمیت این است که بن مایه وسنگ بنای این برنامه را اصل رابطه گرایی یا در نسبت قرار داشتن تشکیل می دهد که این سطوح در حقیقت بازخوانی آن به زبان هستی شناسی معرفت شناسی و روش شناسی می باشند. این اصل مبین آن است که برنامه بوردیو تا حد امکان از برنامه های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی در علوم اجتماعی فاصله می گیرد و سودای طرح اندازی متمایزی را دارد که می توان آن را فراسوی عین گرایی و ذهن گرایی دانست. در این برنامه نه از ابژه سرسخت اثبات گرایان خبری هست که جایی برای عالم ذهن باقی نگذارده و نه از سوژه نیرومند تآویل گرایان که عالم عین را به محاق در انداخته است. برنامه رابطه گرای بوردیو فراسوی عینیت گرایی و ذهنیت گرایی است اما نه به این معنی که در حد فاصل این دو برنامه قرار دارد و ملغمه ای از آنها است به گونه ای که در یک قضیه اصلی ادعای آنرا داشته باشد که واقعیت به یک اندازه از وجوه عینی و ذهنی برخوردار است. این نوع برداشت در واقع برخلاف رویکرد احترازآمیز بوردیو در مواجهه با تعیین گرایی و ذات گرایی است زیرا وی به هیچ روی خواهان آن نیست که واقعیت را به تعریفی ایستا تقلیل دهد بلکه بنابر اصل رابطه گرایی واقعیت اجتماعی از ذات سیال و دیالکتیکی برخوردار است که این در جای خود به ناهمسانی و در نسبت قرارداشتن عین و ذهن در هر مورد بازمی گردد. بدین ترتیب مهمترین ویژگی کنش اجتماعی به منزله یک واقعیت همانا سیالیت آن است به این معنی که یک دستورالعمل کلی در مورد همه کنش ها و سهم عین و ذهن در آنها نمی توان صادر نمود بلکه مورد به مورد نسبت این دو در رابطه با موقعیت مشخص می گردد. متعاقب این قضیه سر منشاء شکل گیری پرسش های علمی در این رویکرد نه در واقعیت بلامنازع بیرونی قراردارد که بقول اثباتگرایان چند و چون بردار نیست و خود را بر همگان دیکته می کند و نه در پارادایم های ذهنی تآویل گرایان که تنها سهم را در تعریف مسآله اجتماعی به خود اختصاص می دهد بلکه در اینجا نیز سر منشاء مسآله در نسبت عین و ذهن معلوم می گردد به گونه ای که گاهی عینیت بر ذهنیت فائق میآید و گاهی یالعکس. این موضع گیری در ذات خود رابطه گراست و در واکنش به ناکارآمدی رویکرد های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی و همسانی آنها علی رغم تقابل اولیه شان پدید آمده است زیرا اقطاب متقابل در منتهی الیه خود به یکدیگر ختم می گردند چنانچه نیستی محض چیزی جز هستی محض نیست. و در اینجا ارجاع تمام و کمال منشآ پرسش های عالمانه به سوژه مسآله ساز سر از پوزیتیویسم در می آورد زیرا در جائیکه در ذیل پارادایم های متفاوت مسائل متفاوت سربر می آورند و تعریف مسئله مسبوق به نظریه می شود در واقع نظریه نیرومندی خود را از دست می دهد و ناکارآمد می گردد. به بیان دیگر نظریه های پست مدرن قابلیت آنرا می یابند که در مورد سنتی ترین جوامع بکار گرفته شوند و مسائل آنها را صورتبندی نمایند و این دقیقآ به معنی بازگشت به یکپارچگی و یکدستی پوزیتیویسم است حال آنکه تآویل گرایی به دنبال آن بود که قدرت بی مثال سوژه را در نظم دهی به جهان نشان دهد و برخلاف دعوی اثباتگرایان خاستگاه نظم را در ابژه قرار ندهد. به هر تقدیر دیدگاه رابطه گرایی در اینجا به سر منشاء دیالکتیکی مسآله در عوالم عین و ذهن باوردارد به گونه ای که اکثریت مسائل مسبوق به نظریه هستند و اقلیت شان سابق بر آن. با این تعبیر نه ابژه و نه سوژه از قدرت خلع می گردند بلکه بنابه مورد سهم آنها در ایجاد نظم مشخص می شود.این نوع معرفت شناسی لاجرم به روش شناسی دیگرگونه ای در عالم علم ختم خواهد شد که از اساس با رو ش شناسی های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی متفاوت خواهد بود. در این روش شناسی که به روش شناسی رابطه گرایی موسوم است روش در نسبت با موضوع هویت می یابد و به هیچ وجه امر از پیش تعیین شده ای نیست بلکه به فراخور مسآله کمی گرا و یا کیفی گرا می شود. این است سر آنکه پییر بوردیو در بعضی از تحقیقات خود بیشتر به سراغ پرسشنامه و تحلیل های آماری رفته است و در بعضی از تحقیقات دیگر به مصاحبه باز و عکس و تفسیر روی آورده است. او بر روش شناسی پیشنهادی خود عنوان مناقشه بر انگیز ساختارگرایی تکو ینی را نهاده است که با سطوح دیگر برنامه بوردیو هو مو لورژی دارد


ناصر فکوهی (دانشیار دانشگاه تهران)

جامعه شناسی سیاسی پیر بو.ردیو


شخصیت بوردیو را می توان به مثابه یک کنشگر  اجتماعی از یک نظریه پرداز جامعه شناختی  بسیار بیشتر از آنچه خود وی  ادعا  یا تصور داشت، تفکیک کرد. موضع گیری های بسیار رادیکال بوردیو که وی را به قول خودش در ”چپ چپ“ قرار می داد و در آنها به صورتی گاه مبالغه آمیز حوزه سیاسی را در کلیت آن نفی کرده و حتی تا به جایی پیش می رفت که یک کمدین معروف  فرانسه (کلوش) را بهترین برای انتخابات ریاست جمهوری  دانست و برای او ستادی انتخاباتی تشکیل داد‏، به باور ما در تضاد با بینش عمیقی قرار دارد که وی در آثار  کاملا انسان شناسانه اش نظیر “سلطه مذکر“ و ”الجزایر“ و حتی در آثار  جامعه – انسان شناسی اش همچون ”تمایز“ ارائه می دهد. در واقع پایبندی بو.ردیو در مشارکتی بیش از اندازه در  ”بازی سیاسی“‏ که خود از نخستین افشا کنندگان و مخالفانش بود همواره برای گروهی از  پیروان فکری اش جای سئوال داشت. بدین ترتیب که چگونه می توان با دیدگاهی ساختاری نظیر آنچه در ”خانه قبایلی“ و ”سلطه مذکر“ دید مسائل را مشاهده کرد و در عین حال در  تنش های اجتماعی به گونه ای که متفکر دیگری چون چامسکی دخالت می کند، دخالت کرد. این پرسش به نظر ما پرسشی گشوده است که شاید راه  پاسخ دادن آن  از خلال نظریه “بازتابندگی“ به گونه ای که خود بوردیو آن را مطرح می کند بگذرد. تعلق داشتن به یک نظام و مبارزه با آن نظام، قرار گرفتن در یک سلسله مراتب و نفی نظام های سلسله مراتبی، بهره بردن از اقتدار زبان در بالاترین حد آن و در عین حال  افشای زبان به مثابه یک نظام سلطه، موقعیتی متناقض به نظر می رسد که بسیاری آن را در عبارت ”رسانه ای ترین مخالف رسانه ای شدن متفکران“ بیان می کردند. مساله اساسی به گمان ما در آن است که شاید فراتر از مقوله بازتابندگی  نیاز بدان وجود داشته باشد که ما از  از پویایی موقعیت ها در جهانی سخن بگوئیم که استراتژی های فردی و  تقسیم قدرت های  اجتماعی را نمی توان در آن در بسیاری موارد از یکدیگر جدا کرد. جهانی که  سیاست و یا بهتر بگوئیم قدرت  تا به حدی  تمام ابعاد زندگی اجتماعی را در  سازوکارهای خود به کار گرفته و  دستکاری می کند که هر گونه تلاش  برای رها شدن از گفتمان سیاسی، تلاشی است که از پیش محکوم به شکست است مگر آنکه  این ”غیر سیاسی شدن“ در معنا و جهتی سیاسی به کار گرفته شود. سهم بزرگ بوردیو در آشکار کردن سازوکارهای قدرت به گونه ای می تواند خود را در نظام های اجتماعی برغم تمام موانع بازتولید کند بود و در این میان به گمان ما فعالیت های سیاسی او لزوما نقشی در گسترش این ایده ها نداشت و بخشی از  خواسته ها و گرایش هایی بود که وی  در خود به مثابه یک فرد احساس می کرد. به عبارت دیگر  استدلال ما در آن است که جامعه شناسی سیاسی بوردیو بسیار بیشتر از آنکه  رویکردهای سیاسی مستقیم او ممکن است  القا کنند، از خلال  درکی  باتابنده قابل تحلیل است و بسیار بیشتر در مجموعه ای از نظریه ای که باید آن را در چارچوب نوعی انسان شناسی ساختارگرا و در میراث لوی استروس قرار داد.