پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا

سهم لوی استروس درعلوم اجتماعی



      سهم لوی استروس درعلوم اجتماعی
مارسل هنف، ترجمه ولی الله رمضانی
انتخاب عنوان "سهم لوی استروس درعلوم اجتماعی"، قراردادی است. چراکه درحقیقت نمی توان چنین سهمی را برای کسی، بطور روش، معین ساخت، یلکه تنها، تلاشی برای درک این مطلب است که، علوم اجتماعی  و بویژه انسان شناسی مدیون استروس است، هرچند، بدون استروس هم به حیات خود تداوم خواهد بخشید.
در میان آثار متعدد استروس،"مقدمه ای بر اثر مارسل موس"[1]  در سال 1950  توانست، برخی از خطوط اساسی رویکرد ساختارگریانان را بخوبی نمایان سازد. اثر " گرمسیریان اندوهگین"[2] در سال 1955،  یک موفقیت انتشاراتی برایش محسوب گردید و اثر "انسان شناسی ساختارگرا"[3] درسال1958 را باید تثبیت کننده اداراک و روش شناسی استروس دانست.
سهم نظری استروس در علوم  اجتماعی قابل ملاحظه است. نخست  اینکه  موجب گردید تا مفهوم واژه انسان شناسی از موقعیتی جدی تر برخوردار گردد. بدین صورت که انسان شناسی توانست دانشی از انسان به معنی آنچه هست را ارائه کند. سپس در روش انسان شناسی انقلابی ایجادکرد که پی آمد آن موجب گردید تا برداشت ازمفهوم ساخت، نه تنها به معنی توصیف روابط مستقیم قابل مشاهده دریک جامعه، بلکه همچنین به مثابه مدلی از این روابط،  قابل درک گردد (مثل  تعیین  نامتغییرها در فرایند استحاله پذیری شان، همانند کاری که زبان شاسان [در گشتار]، ریاضی دانان یا دیرینه شناسان با  پدیده های خود انجام می دهند). استروس نشان دارد که این نوع روابط  نسبتا با ثبات، تنها در برخی از موضوعات (عینی) وتحت شرایطی خاص تجلی پیدا می کنند. تحلیل ساختاری  تنها در برخی موارد مشروع و کار سازاست ، مثل شکلهای اولیه خویشاوندی، شکلهای ره بندی ( taxionomies)، توتمیسم،  مناسک، روایت های اسطوره ای یا برخی از تولیدات تجسمی. (plastique). باید افزود که درقلمروهایی که عوامل احتمالات برقواعد مکانیکی سیطره دارند، چنین تحلیلیی کمتر کار سازاست.

ساختهای خویشاوندی :

استروس در اثر «ساختارهای ابتدایی خویشاوندی» بر این بینش ساختاری  خود تاکید می ورزد .او  این ساختار را "هسته خویشاوندی" می نامد[4]. انسان شناسی سنتی، بر این عقیده بود که عنصر اصلی خویشاوندی،  گروه بیولوژیک  "والدین/فرزندان" اند. استروس روشن کرد که در نگرش اجتماعی یا فرهنگی، یک گروه اولیه شامل : "یک مرد، یک زن ویک نماینده"  ازآن گروهی است که زن را به مرد می دهد(بخشش یا معامله).  در بسیاری از جوامع سنتی، این نماینده، غالبا برادرزن است (چهره شاخصی ازدایی). پس، نخست این زوج، موجب پیوند بین دو گروه می شوند. پس این یک نظام سه مفهومی است : شوهر، زن و دهش کننده (donateur). یعنی یک عمل متقابل از دهش یا بخشش، طی مراسمی خاص(ازدواج) انجام می پذیرد. این یک نوع تفسیرمجدد از "منع زنای با محارم" است، لازم است توجه شود که، نخست این یک منع دینی، اخلاقی یا بیولوژیکی محسوب نمی گردد، بلکه یک الزام اجتماعی از دهش، باز پس گرفتن و باز پس دادن است. این همان است که بنیاد برون همسری(exogamie)[5] را تشکیل می دهد. برون همسری دربرگیرنده قواعد خاصی می گردد که توسط کلان، گروههای منزلتی وغیره بکار گرفته می شود. پس روشن می گردد که هر نظام خویشاوندی، نخست شامل روابطی از توافق و وصلت در میان گروه هاست،  سپس شامل روابط  فرزندی (filiation) بین نسلها ( تک خطی  مثل مادری، پدری ویا چندین خطی)، و روابط خونی بین عمو، دایی، خاله وعمه زاده می گردد.

دانش سنتی و تفکر وحشی:

اشتروس  پس از پرداختن به نظام خویشاوندی، روش خود را در زمینه ای متفاوت می آزماید، یعنی "شکلهای سنتی طبقه بندی اشیاء جهان طبیعی" ( و نه اجتماعی). استروس این مبحث را با ارجاع به یک مسئله باستانی  طرح می کند. مسئله ای که ایجادکننده تضادها بوده و همجنان بدون حل مانده است، آنچه که "توتمیسم" نامیده می شود. به نظر استروس این مسئله ای (غلط) است که  اساسا به صورت نامناسب طرح شده است. در حقیقت تلاش شده است تا ارتباطات گام بگام بین جهان انسانی  و جهان طبیعی تشریح گردد. درحالیکه، درحقیقت، توتمسیم چیزی نیست، جز شیوه ای از استقرار و بیان نظامی از تفاوتها میان انسانها(فرد یا گروه)که به کمک نظامی از تفاوتها (بین حیوانات، گیاهان یا اشیاء) برقرار شده است. این انسانها و اشیاء نیستند که به همدیگر شبیه اند(طبق یک تئوری قدیمی درمعرفی توتم) بلکه آنچه که این تشابهات را می سازد، عبارتند از: روابط متفاوتی که وجود دارد. برای مثال نسبت یک کلان به کلان دیگر، مثل نسبت یک خرس به یک عقاب است یا نسبت یک ماهی به یک لاک پشت.
این نسبت ها نشان دهنده وجود یک قابلیت و استعداد است که روح انسانی داراست، تا به تفاوتها و طبقه بندی اشیاء بپردازد. آنچه که ما به عنوان دانشهای سنتی می شناسیم، آنچیزی است که همین عمل طبقه بندی پیچیده،  ارائه کرده است. بدین صورت که می توان گفت، نخست نیازهای حیاتی (تغدیه یا تاکتیک ها)[6] نبودند که انسان را به درک  و تفسیر جهان  فراخواندند،  بلکه این امیال و لذت جویی ها ست که انسان را نخست به این قلمرو کشانید. همانطوریکه لوی استروس یاد آور می شود.«چیزها تنها وتنها برای خوردن خوب نیستند بلکه برای اندشیدن [به آنها هم] خوب اند. او عملا ما را به این نکته رهنمون می سازد که نباید قدرت خارخ العاده "تفکر وحشی" را دست کم گرفت. حتی نظامهای نمادینی هم که تحول یافته اند، بر اساس همین ارزشهای متفاوتی  بنا شده اند که خود حاصل همین عملیات طبقه بندی جهان مشاهده شده هستند.
فعالیت ها و جنبش "تفکر وحشی را می توان در تولیدات روایات اسطوره ای مشاهده کرد. به نظر استروس اسطوره، بیان پیچیدۀ اشکال تفکر لاینفک از فرهنک یا مجموعه فرهنگی است ودرعین حال  تجلی گر همجایی فرایند ذهنی است. فرایندی که قابل بازرسی وبازبینی می باشد واین شامل همه عملیات هایی می گردد که بخشی از ابزاراصلی هر روح انسانی است.

پس به همین خاطر است که در تفسیر اسطوره ها، هر گز نمی توان  از رویکردهای کاملا کارکردگرایانه،  نمادین و راون شناسانه، بهره جست.  زیرا رویکردهای کارکردگرایانه تنها به دنبال نیازهایی است که درپس پرده این روایات اند، و رویکر های نمادین به دنبال کلیدهای تفسیر هستی اند و همچنین رویکردهای روان شناسانه بدنبال الگوهای آرمانی اند(archétypes). مطمئنا اسطورها بازگشتی به محیط های تجربی  وعملی را دربر دارند:  مثل محیط های جفرافیایی، تکنیکی و اجتماعی. اسطوره ها مستقیم ویاغیر مستقیم این محیط ها را بیان می کنند. اسطوره ها بویژه به ساخت وتولید معرّف هایی می پردازند که از طریق کاربرد طبقه بندیهای عناصر محسوس بدست می آیند: مثل انواع موجودات، مکانها، اشکال، رنگها، مواد، مسیرها، صداها؛ درجه حرارت ها وغیره. اسطوره ها این معرّف ها را در اشکال نمادینی از اشیاء و انسانها  تنظیم می کنند (بصورت آفرینش کیهانی یا اجتماعی) و بخصوص به تمرین بکار گیری استعدادهای منطبقی با روح انسانی می پردازند، مثل : تضادها، قرینه ها، ضدونقیض ها، ناپیوستگی ها، نفی گرایها، پیوست ها، انحصارها، تکمیل کردن ها وغیره. از آنجایکه خصلت چشم گیر برخی از اسطوره ها که هیچ مرجعی را نمایان نمی سازد، ما رابه این ایده رهنمون می کند که هیچ موقعیتی بطور اساسی به آنها بر نمی گردد اما بنظر می رسد که این اسطوره ها تنها برای لذت جویی از یک بازی بسیار ناب خلق وتوسعه یافته اند. با چنین رویکردی باید گفت که یک روایت هرگز نمی تواند بطور انفرادی مورد توجه قرار بگیرد. عناصری را می توان مشاهده کرد که از اسطوره یه اسطوره دیگر منتقل می شوند.(خُرده اسطورها یا شقّه ها) برخی از روایات  از طریق "بسته" (پاکت ویا قالب ) خود به همدیگر مر تبط می شوند( بصورت قرینه ای ویا متضاد ویاغیره) واز این روی، می توان "دوره های" (سیکل) کاملی را مشاهده کرد که با گروههای اسطوره ای به شبکها مرتبط می گردند. پس هیچ چیزی  رانمی توان از این متون (افقی یا ملودیک) اسطوره ای درک کرد، متونی که بدنبال حوداثی  غالبا انسجام ناپذیر شکل می گیرند. مگر آنکه در کنار این متون اقدام به تهیه گفتار ونگارشی عمودی(یا چند آوایی plyphonique) گردد بدین صورت  که هر قطعه ای را در ارتباط با قطعه دیگری( مشابه یا متضاد) از یک اسطوره دیگر، قرار بدهد. سهم اصلی و نظری (تئوریک) استروس در علوم، روشنگری این مطلب است که این شبکه ها، همیشه  مشتمل شده از گروه های "تغییرشکل" (ترانسفورماسیون) بوده اند.( به مفهوم ریاضی یا ریخت شناسی آن).
در اینجا بدون اینکه بخواهیم برخی ازجنبه های گسترده تر تفکر لوی استروس را، در زیبا شناسی، اخلاق، مسئله تاریخ، مقوله های ذهنی، مورد سئوال قرار بدهیم،  بر اساس گزارشی از پژوهشهای بدست آمده، درسه حوزه مذکور، به صورت ذیل نتیجه گیری می کنیم.  نخست می توان گفت که بنا بر مدل ساختاری برگرفته از زبان شناسی و ریاضیات، استروس توانست نامتغیرهایی که (امور ثابت) تنها، صورت ساده تجربی شان، قابل مشاهده بوده است، را از پرده ابهام بیرون بکشد  و بازمانده هایی از تاریخ گمشد را به تماشا بگذارد. مسلما این مدل را می توان برای ساختار ابتدایی خویشاوندی معرفی کرد. این مدل برای ساختارهای پیچیدۀ، مثل ساختارهای اجتماعی جوامع مدرن، بسیار محدودیت داشت. همچنین این مدل برای روایت های اسطوره ای هم ناکافی بود. به همین خاطر است که استروس برای  اینکه بتواند روابط متقابل همزمان را بصورت یک مدل طراحی کند، از موسیقی کمک می گیرد و یا اینکه این کدها را دریک تنواب رخدادی و حوادثی (بصورت روایت) می ریزد. مسلما استروس پیشروی است که عمیقا حوزه انسان شناسی را متحول ساخته وبه آن پیشنهاد می کند تا روشنگری را دراین رشته مصدر کار خویش قراریدهد. بدین صورت که، استعدادها وقریحه ها وفرایند ها ی ذهنی که در کلیت نوع بشر مشترک  هستند و مواجه با محدودیتهای (چه درمیان انواع و چه  درطول زمان) قراردارند، را با توجه به تنوع فرهنگها، نمایان سازد، چرا که انسان همه جا از اندیشه ای (والا) برخورداربوده است.
پایان.

 rramezani@yahoo.fr

منبع :

Marcel.Hénaff, "Levi Strauss",in,  Le Dictionnaire des sciences humaines, Sylvie Mesure et Patrick Savidan, Paris, PUF, p.226.

توضیحات:

[1] ـ Introduction à l'œuvre de Marcel Mauss .
[2] ـ Tristes tropiques. ترجمه "گرمسیریان اندوهگین" از مقاله آقای مجنون آموسی درهمین پایگاه برگرفته شده است.
[3] ـ Anthropologie structurale
[4] ـ l'atome de parenté.
[5] ـ برون همسری:  .exogamie درون همسری endogamie: .
[6] ـ تاکتیک رفتار یا کنشی تکنیکی است که از طریق آن، موقعیت چیزی (فردی) در مجموعه، به بهترین نحو ممکن طلب می گردد. غالبا وقتی سخن از نیازهای حیاتی یا اولیه(نخستین، بنیادین و...) می شود، نظرها معطوف به تغدیه، تولیدمثل و پوشش (اعم از لباس و مسکن) می شود. ولی دراینجا  نویسند نظر ما رابه کنشی جلب می کند که کمتر عینی است ولی درکلیه اعمال وفعالیتهای یک موجود، به همراه این سه مورد مذکور(تغذیه، تولید مثل و پوشاک) می آید.