دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
به سوي شادكامي ماندگار
هنگام تجسم يك روز شاد يا يك زندگي شاد، چه تصاويري به ذهن ميآيد؟ اين تصاوير در نظر بعضي افراد ممكن است غذا خوردن با دوستان يا اعضاي خانواده، زماني كه در كنار هماند، ميخندند، داستان میگويند و سرشار از احساس محبت هستند، باشد. ديگران ممكن است شادكامي(Happiness)را در تحقق بخشيدن به اهداف مهم و باليدن به انجام كاري به نحو احسن بدانند. و همچنان در نزد بعضي افراد شادكامي ممكن است پيامد فرعي انجام اعمال نيك باشد، مثلا كمك به ديگران و باور به اينكه جهان به سبب آن، مكاني بهتر خواهد بود. اكثريت قاطع ساكنان كشور آمريكا شادكامي را يكي از اصلیترين اهداف زندگي خود ميدانند اگرچه درباره اينكه چه چيزي آنان را به شادكامي ميرساند اختلاف فراوان دارند (Diener,suh,smith,&shao,1995).
دقيقا شادكامي را چگونه مييابيد؟ هزاران سال است كه اين پرسش مطرح است و اگرچه بسياري از كتابهاي خود-ياري تلاش كردهاند كه پاسخهايي براي اين پرسش پيشنهاد كنند، نتايج به دست آمده از آنها اغلب مبتني بر شخصيت و تجربه فردي خود نويسنده است. تنها به تازگي شواهدي علمي و كارآمد براي اكثر انسآنها در نشاندادن راهي ممكن به سوي شادكامي پايدار، پديد آمده است. منظور از علمي اين است كه محققان آزمايشهاي جدي و دقيقي را انجام دادهاند تا مشخص كنند آيا روشهای خاص در عمل به افزايش شادكامي ميانجامد یا خیر. مقاله حاضر به بررسی شواهد و ارائه پيشنهادهايي عملي می پردازد كه بتوان در ايجاد تغييري قابل تحمل و طولانيمدت سطح رفاه از آنها بهره برد.
آيا شادكامي هدف ارزشمندي است؟پيش از ارائه پيشنهادهايي در باب اينكه چگونه شخص شادتري باشيم، مهم است اثبات كنيم، كه شادكامي هدفي مطلوب است. البته همه ميدانند كه شادكامي به كسي كه آنرا تجربه ميكند احساس خوبي ميدهد. اما برخي ممكن است ادعا كنند كه انسآنهاي شاد تن پرور، سبكمايه، يا بيانگيزهاند. با وجود این، شواهد علمي جديد كاملا مخالف با اين مدعاست.انسآنهاي شاد به جاي اينكه ساده لوح و تن آسا باشند افرادي پرانرژي، خلاق، و پربازده در محل كار، و ساعي و با انگيزه در كمك به ديگران هستند. افراد شاد در اجتماع داراي دوستان بيشتري هستند، در تعاملات اجتماعي رضايتمندي بيشتري دارند و احتمال جدايي و طلاق گرفتن آنها كمتر است. و افراد شاد به لحاظ سلامت جسمي و ذهني سيستم ايمني نيرومندتري دارند، به نحوي كارآمدتر از عهده استرس برميآيند، حتي بيشتر عمر ميكنند (Fredrickson,2001;Lyubomirsky,king,&Diener,2005). در مجموع شادكامي تنها احساسی خوب نيست. شادكامي بهرهمنديهاي گسترده و متعددي براي فرد و همچنين خانواده ، محل كار و جامعه دارد.
تعريف شادكاميزمانيكه درباره چگونگي افزايش شادكامي صحبت ميكنيم منظورمان تنها ايجاد انواع زودگذر سرشار شدن، نيست.وقتي تيم موردعلاقه شما در يك بازي مهم پيروز ميشود و يا هنگام يافتن يك تك دلاري در خيابان ممكن است اين نوع سرشار شدنهاي زودگذر را تجربه كنيد. روانشناسان در ارتقاء روحيه انسآنها در دوره زمانيكوتاه نسبتا خوب عمل كردند.تكنيكهايي مثل آبنبات دادن، نواختن موسيقي لذتبخش، بدست دادن بازخوردهاي مثبت، تمام اينها عواطف مثبت زودگذر را افزايش ميدهند. مشكل اينجاست كه اين افزايشها دوام ندارند. همانطور كه در ادامه تبيين خواهم كرد، روحيه افراد همراه با تغيير محيط واكنش نشان ميدهد و دچار نوسان خواهد شد. هنگاميكه اتفاق بسيارخوبي رخ ميدهد افراد بيشتر احساس شادماني ميكنند. هنگامي كه اتفاقي تاسفبار رخ ميدهد، آنها اندوهگين ميشوند. اما اين تغييرات عمر كوتاهي دارند و انسآنها با سرعت به سطح خط پايه در شادكامي بازميگردند.(Brickman &Cambel, 1971) هدف از تحقيقاتي كه در اينجا شرح ميدهيم ايجاد تغييرات با دوام و قابل تحمل در سطح تمايلات انسآنها در شادكامي است. اين امر ميتواند با اين عنوان كه رويهمرفته چگونه شخص در مدت زمان طولاني احساس خوشبختي ميكند، مورد تامل واقع شود.درrickman&Cambel, 1971)رنددوهمساس شادي ميكنندهد ودچار نوسان خواهد شدر سرشار شدناست.يينتصاويري به ذهن ميآيد؟
اكثر پژوهشگران شادكامي را با سه مولفه فراواني موارد عاطفه مثبت، موارد كمي از عاطفه منفي و سطح بالاي رضايتمندي از زندگي تعريف ميكنند.(Diener et al,1995). عاطفه مثبت و منفي به ترتيب در احساسات خوب و بد تجربه ميشوند. در مقابل در ارزيابي ميزان خشنودي فرد از وضعيت زندگياش مولفه«رضايت از زندگي» سنجه فراگيرتري است. كسانيكه در رضايت از زندگي در سطح بالايي قرار دارند با اظهاراتي چون «شرايط زندگيام بسيار خوب است»همدلي دارند (Diener, Emmons, Larsen, & Griffin, 1985).
به توصيفي كه از شادكامي ارائه كرديم بايد بيافزاييم كه منظور ما از شادكامي حالتي ذهني است، به اين معنا كه خود-گزارشدهي، روشي معيار در تعيين شادي افراد است. گرچه برخي پژوهشگران از طریق پرسش از دوستان و خانواده به ارزيابي مقدار شادي شخص خاص ميپردازند، در نهايت آخرين داوري ازآن "كسي است كه در درون فرد زندگي ميكند". بنابراين اصطلاح "نيكزيستيذهني" اغلب مانند سرتاسر اين مقاله ، مترادف با شادكامي به كار ميرود.
آيا شادكامي افزايش يافتني است؟ دلايلي به سود بدبينيآيا شادتر شدن واقعا ممكن است؟ شايد تعجب كنيد وقتي بفهميد تا همين اواخر دادههاي علمي بسيار كمي براي پاسخ به اين سوال كه آيا انسآنها ميتوانند بهگونهاي با دوام شادكامي خود را افزايش دهند، وجود داشت. در واقع، قبلا پژوهشگران در امكان شادتر شدن بسيار ترديد داشتند. دو دليل مبناي اين بدبيني بود اول آنكه شادكامي تا حدودي وابسته به ژن افراد است و دوم اینکه انسآنها عادت كردهاند يا گرايش دارند كه به تدريج از مثبتترين تجربيات زندگي و آنچه در ابتدا آنها را به لذت رسانده است، لذت نبرند. بنابراين، برخي ميگويند هرگونه تلاش براي افزايش شادكامي بيهوده است. زيرا پس از يك تجربه لذت بخش انسآنها به سطح شادكامي محوري كه ژنشان براي آنها معين كرده، بازمي گردند. در ادامه دلايل به سود اين ديدگاه را شرح خواهيم داد.
نقش وراثت و شخصيتسطح پايه شادكامي، يا نقطه آغاز آن، براي بعضي افراد بالاتر از بعضي ديگر است. به بياني ديگر، بعضي از شما به صورت طبيعي يا سرشتي شادتر از ديگران هستيد. سالها پژوهش بر روي برادرهاي دوقلوي همسان، روانشناسان را برآن داشته نتيجه بگيرند كه خط پايه شادكامي بوسيله ژنتيك تعيين شده است(Lykken&Tellegen, 1996). به عبارت ديگر اگر شما و برادرتان دوقلو باشيد در قد و هوش و آمادگي پذيرش تنش و همچنين سطح شادكامي به يك اندازه سهم بردهايد.
اين واقعيت كه شادكامي وراثتپذيري بالايي دارد، همچنين هماهنگ با اين يافته است كه سطح شادكامي افراد به شدت با برخي صفات شخصيتي آنها مرتبط است. مثلا افراد روان رنجور گرايش كمتري به شادي دارند، و برونگرايان بيشتر از درونگرايان گرايش به شادي دارند. چنين صفاتي نسبتا ثابتند به اين معنا كه در طول زندگي تغيير چنداني نميكنند. برخي پژوهشگران با استفاده از اين يافتهها استدلال ميكنند كه شادكامي از صفات شخصيِ پايدار است و در برابر هر نوع تغيير معنا دار مقاومت ميكند.(Costa, McCrae, &Zonderman, 1987).
خو گیری به لذتفرضيه خوگیری به لذت منشا ديگري براي بدبيني نسبت به امكان افزايش شادكامي بادوام فراهم ميكند. به زباني ساده،در تاثرات عاطفي مثبت و منفي، با گذشت زمان گرايشي به سوي كمرنگ شدن وجود دارد. براي مثال زماني در زندگي خود را به يادآور كه اتفاقي به غايت خوب برايت رخ داده است. اين اتفاق ممكن است چيزي باشد كه قبلا براي تو يك رويا بوده است، مثل قبول شدن در دانشگاهي معتبر، پيروزشدن در مسابقه دوميداني و... بلافاصله بعد از آن چه احساسي داريد؟ به احتمال زياد احساس نشاط و سرزنده بودن داريد. ممكن است شما پيوسته به اين اتفاق بيانديشد، در ذهن خود آنرا مرور كنيد، با دوستان و خانواده خود فقط درباره اين اتفاق صحبت كنيد و احساس كنيد يقينا لذتي را كه تجربه كرديد براي هميشه باقيخواهد ماند.
صد البته، لذتي كه تجربه كرديد تا ابد دوام نخواهد داشت. اگرچه انديشيدن درباره زندگي جديد به عنوان دانشجو در دانشگاه، يا مهارتي كه در ورزش به دست آورديد، ممكن است شما را سرشار از لذت كند، به تدريج و در دفعات بعدي، انديشيدن به اين رويداد، نميتواند لذت نخستيني را كه احساس كرده بوديد، فراهم كند. اين امر به فرآيند خوگیری به لذت می انجامد كه در آن رويدادهايي كه در ابتدا آكنده از هیجان هستند به تدريج شور و شدت خود را از دست ميدهند(Brickman & Campbell, 1971).از اين تغييرات به سوي زندگي بيهيجان شواهد فراواني بهدست آمده كه خوگیری انسآنها به رويدادهاي مختلف را نشان ميدهد. براي مثال انسآنها به تدريج با نتايج به دست آمده از انتخابات رياست جمهوري، يا رويدادي ورزشي، به پايان آمدن يك رابطه رومانتيك، پيروزي در لاتاري، فلج شدن، از دست دادن محبوبي و... خو می گیرند(Brickman, Coates, &Janoff-Bulman, 1978; Gilbert, Pinel,Wilson, Blumberg, & Wheatley, 1997; Sieff, Dawes, &Loewenstein, 1999;Wortman, Silver, & Kessler, 1993).
در سال 1996سو[1]، داينر[2]و فوجيتا[3] از دانشجويان خواستند گزارشي از سطح نيكزيستي ذهني، و شماري از تجربههاي مثبت و منفي خود در چهار سال گذشته، ارائه دهند. اگرچه بسياري از دانشجويان رويدادهاي مهمي را درزندگي خود تجربه كرده بودند مثل از دست دادن يكي از اعضاي خانواده، آغاز كردن و يا پايان بخشيدن به يك رابطه رومانتيك، نامزد كردن، ازدواج، كسب مدارج علمي، يافتن شغل، اگر از زمان رخ دادن آن رويداد بيشتر از ششماه گذشتهبود، ارتباط معناداري بين شماري از رويدادهاي مثبت و منفي كه در بالا ذكر شد و گزارش دانشجويان از شادكامي، وجود نداشت. اين مطالعات نشان ميدهد، باوجود شادي يا اندوه بسياري كه در ابتدا با يك رويداد همراه است، با كمال تعجب دوام و استمرار اين واكنشهاي عاطفي عمري كوتاه دارند. به بيانيديگر در تلاش به سوي شادتر زيستن، تغيير دادن شرايط زندگي چون تغيير در روابط، شغل و مدرسه در طولاني مدت، احتمالا روش موفقيتآميزي نخواهد بود.
شادكامي را نميتوان آگاهانه بهدست آوردگاهي اوقات كه انسآنها هدف آگاهانه خود يعني شادتر زيستن را آشكار ميكنند، در نهايت به عكس نتيجه ميگيرند. تحقيقات آرلي[4]و لويونستين[5] در سال 2003 نشان داد كه اگر از مردم بخواهيم تا جايي كه مقدورشان است احساس شادي كنند اين امر در نسبت با اشخاصي كه از آنها چنين در خواست نشده است منجربه نوعي كاهش در شادي زودگذرافراد ميشود.
ارزيابي و زيرنظر داشتن هميشگي سطوح شادكامي به صورتي مشابه آسيبزا بوده است. به نظر ميرسد شادكامي غالبا محصول فرعي تجربهاي لذتبخش است، و شايد نتواند بالذات هدفي آگاهانه باشد. يا همانگونه كه ناتانل هاوتورن[6] فصيحانه بيان كرد" شادكامي چون پروآنهاي است كه اگر تعقيبش كني هميشه دور از دسترس خواهد بود، اما اگر آرام بنشيني ممكن است پايين بيايد و بهروي تو بنشيند".
دلايل خوشبيني: الگوي شادكامي پايداربرخي پژوهشگران با استفاده از يافتههايي كه در سطور قبل توضيح داديم، از اين ادعا كه طلب فزوني شادكامي تلاشي بيثمر است، حمايت ميكنند (Lykken&Tellegen, 1996). خوشبختانه هم اين واقعيت كه شادكامي نوعي سازه ژنتيكي دارد و هم اين واقعيت كه ما بارويدادهاي مثبت زندگي سازگار ميشويم، هيچكدام به این معنا نيست كه شادتر بودن امري غير ممكن است. پژوهشهاي جديد حاكي از آناند كه سطح شادكامي شخص تغييرناپذير نيست و شخص ميتواند با بهرهبردن از فعاليتهاي خود خواسته معين سطح شادكامي خود را ارتقا دهد. همانطور كه در بالا تبيين شد، الگوي شادكامي پايدار ميگويد كه شادكامي سه عنصر تشكيل دهنده دارد: "نقطه پايه" كه به صورتي ژنتيكي تعين يافته، شرايط زندگي، و فعاليتهاي ارادي. معني ضمني الگو اين است كه درصد بالايي از شادكامي شما با فعاليتهاي دشوار و آگاهي تعیين مييابد، بنابراين، ميتوان "افزايش در شادكامي" را با موفقيت به دست آورد.
نقطه پايهبزرگترين قسمت اين كيك سه جزئي به "نقطه پايه" اختصاص دارد. بصورت تحت الفظي به آن نقطهاي گفته ميشودكه سطح شادكامي شخص در آنجا قرار دارد يا استوار شده است. انسآنها گرايش دارند داراي سطحي از شادكامي باشند كه پس از يك اتفاق مهم جذب آن شدهاند. اين نقطه پايه براي بعضي افراد بالاتر از ديگران است. به عبارتي ديگر بعضي شادتر از ديگران به دنيا ميآيند. از طرفي ديگر شما ممكن است با افرادي كه معمولا غمگين هستند آشنا باشيد. آنها نيمه خالي ليوان را ميبينند و لذت بردن از زندگي روزمره را كاري دشوار يافتهاند. روانشناسان خواهند گفت كه اين دو مجموعه از افراد نقطه پايه متفاوتي در نيكزيستي دارند. سالها پژوهش در رشتهاي به نام ژنتيك رفتاري روانشناسان را برآن داشته نتيجه بگيرند كه نقطه پايه در شادكامي را ژنتيك تعيين ميكند (Lykken&Tellegen, 1996). براي مثال دوقلوهاي همسان در مقدار شادي عموميشان به شدت شبيه هستند، حتي زمانيكه هزاران مايل با يكديگر فاصله دارند، اما دوقلوهاي غير همسان شباهت چشمگيري با خواهر و برادر خود ندارند. به دليل اينكه تلاش ارادي براي افزايش نقطه پايه شادكامي شما بوسيله تغيير ژن بطور متداول غير ممكن است، واضح است كه بايد در جاي ديگري به جستجوي كليد افزايش ماندگار شادكامي بپردازيم.
شرايطشايد تعجب كنيد وقتي بفهميد كمتر از ده درصد شادكامي انسآنها به شرايط بستگي دارد (Argyle, 1999; Diener et al., 1999).منظور ما از شرايط عواملي است كه زمينه زندگي شما را شكل ميدهد. براي مثال اگر ميخواستيد زندگينامه شخصي خود را بنويسيد، اين زندگينامه شامل مقدار زيادي اطلاعات درباره شرايط زندگي شما ميبود. شامل اطلاعات جمعيتشناسانه (مانند سن و جنسيت)، تجارب شخصي، موقعيتهاي متغيير زندگي (مثل تحصيلات ، وضعيت مالي)، ظاهر فيزيكي و...
پژوهشگران مدعياند كه تغيير شرايط زندگي به منظور افزايش شادكامي، روشي غير معتبر است. اگرچه ممكن است احساس كنيد كه اگر بيشتر پول داشتيد يا در آب و هواي بهتري زندگي ميكرديد و يا ظاهري نيكوتر داشتيد، شادتر بوديد. مطالعات نشان ميدهد كه انسآنها بهسرعت با تغيير درآمد و موقعيتهاي مالي سازگار ميشوند (Diener&Oishi,2000; Lucas, Clark, Georgellis, &Diener, 2003.) افرادي كه جذابترند هميشه شادتر نيستند (Diener, Wolsic, & Fujita, 1995). و با فرض برآورده شدن نيازهاي اساسي، فرد ثروتمند تنها اندكي شادتر از همتاي فقير خود است. دليل اين يافتههاي دور از انتظار چيست؟ دليل اينكه شادكامي وابستگي زيادي به شرايط زندگي ندارد به احتمال زياد اين است كه عواملي چون درآمد، زيبايي و موقعتهاي زناشويي، فوق العاده براي سازگار شدن مستعد ميباشند و انسآنها عموما دلمشغول آنها نيستند. در عوض، اين شرايط تمايل دارند در زمينه زندگي عاطفي شما حضور داشته باشند.
اين واقعا خبر خوبي است. دشواري حالتي را تصور كنيد كه كليد دستيابي به شادكامي در قلمرو شرايط زندگي قرارداشته باشد. چرا كه بسياري از اين شرايط نسبتا پايدارند و تغيير آنها به غايت دشوار است. خوشبختانه لازم نيست براي شادتر شدن عمل جراحي پلاستيك كنيد و يا به سواحل كاليفرنيا نقل مكان كنيد. همانطور كه در بخش بعد تبيين خواهم كرد، كليدهاي شادكامي ماندگار بسيار كم هزينهتر و بسيار دستيافتنيتر از چيزي است كه ممكن است تصور كنيد.
فعاليت ارادياين مولفه سوم چهل درصد شادكاميما را شكل ميدهد. اين بخش از الگوي شادكامي پايداركه فعاليتهاي ارادي انسآنها را ميسازد، همان دليل اميدواري پژوهشگران به امكان افزايش" نيكزيستي" ماندگار است. در تعريفي آزادتر ميتوان گفت فعاليتهاي ارادي اعمال و تمرينهايي هستند كه شخص براي به كار بردن انتخاب ميكند. به صورتي خاصتر افكار يا رفتارهايي كه نگاه شما را در كل به خودتان، زندگيتان و جهان تغيير دهد. يافتههاي روانشناسان نشان ميدهد افرادي كه با انتخاب خود فعاليتهاي ارادي معيني را انجام ميدهند در واقع ميتوانند خودشان را به صورتي ماندگار به افرادي شادتر تبديل كنند. اين خبر بسيار خوبي است. چرا كه ميتوانيد يكخروار شادتر باشيد، اگر به انجام فعاليتهايي كه احتمالا شادكامي را فراهم ميكنند، متعهد شويد. و خوشبختانه رشد ميزان پژوهشهاي روانشناسي به ما نشانميدهد كه كدام نوع از اين فعاليتها بهتر به كار ميآيند. بخشهاي بعدي به شرح بعضي فعاليتها كه به نحو كارآمدي افزايش ماندگار در شادكامي را فراهم ميكنند، اختصاص دارند.
ابراز قدردانیپرورش قالب ذهنيِ قدرشناس ــ كه ميتوان آن رانوعي تمركز بر حقشناسي و سپاسگزاري براي موهبت زندگي دانست ــ منتهي به شادكامي ماندگار خواهد شد. اما استفاده از قدرداني به منظور رسيدن به شادكامي ماندگار به چيزي بيشتر از تشكر زباني نياز دارد. براي بهرهوري از منافع قدرداني بايد توجه خود را بر روي چيزهاي مثبت زندگي متمركز كنيد و بهراستي از آنها لذت ببريد.
شواهد تجربيبرخي مطالعات جديد نشان ميدهند تمركز بر چيزهاي مثبت زندگي ــ اساسا "برشمردن نعمتها و مواهب زندگي" منجر به افزايش سلامت فيزيكي و شادكامي ميشود(Emmons & McCullough, 2003; Sheldon
&Lyubomirsky, 2006). در يكي از اولين مطالعات بر روي قدرداني، از گروهي از داوطلبان خواسته شد يكبار در هفته و به مدت ده هفته پنج نعمت كه شكرگزار آنها هستند را فهرست كنند. دوگروه ديگر از داوطلبان بودند كه به جاياينكه هر هفته متمركز بر قدرداني شوند از آنها خواسته شده بود كه يا بر پنج مشكل روزانه و يا پنج رويداد مهم كه قبلا رخ داده بود تمركز كنند. افرادي كه از آنها خواسته شده بود كه ابراز قدرداني كنند در مقايسه با دو گروه ديگر، خوشبينتر بودند و رضايتمندي بيشتري از زندگي داشتند. همچنين در گزارشهايي كه ارائه كردند كمتر نشانههاي بيماريهاي فيزيكي وجود داشت و زمان بيشتري به ورزش اختصاص دادهبودند.
نوشتن نامه به منظور ابراز قدرداني، راه ديگري براي ايجاد قالب ذهنيِ قدرشناس و در نتيجه پرورش شادكامي است. يكي از مطالعات نشان داد كه نوشتن نامه قدرداني به مدت پانزده دقيقه در هفته و در دوره زماني هشت هفتهاي موجب بالابردن سطح شادكامي افراد به صورتي بادوام شد به گونهاي كه تا نه ماه پس از پايان مطالعات نيز نمايان بود. اين مورد حتي براي افرادي كه نامههايشان را به كسي نشان ندادند نيز صادق بود. در هر حال ــ در زندگي واقعي ــ بسياري از انسآنها تمايل دارند كه به كساني كه از آنها قدردانيميكنند بگويند كه چقدر از آنها سپاسگزارند. چنين روشي در افزايش شادكامي و پرورش روابط بسيار موثر است. دريك پژوهش اينترنتي، سليگمن[7]، استين[8]، پارك[9]، و پترسون[10](2005) از شركتكنندگان خواستند شخصي را كه سزاوار قدرداني ميدانند ولي هيچگاه از او قدرداني نكردهاند در نظر آورند و نه تنها براي او نامه قدرداني بنويسند بلكه نامه را به اوتحويل دهند. گزارشهاي شركتكنندگان حاكي از افزايش شادكامي افراد به مدت يك ماه كامل بود.
علت كارآمدي اين روش چيست؟چرا" ابراز قدرداني" شادكامي را افزايش ميدهد؟ چندين دليل احتمالي وجود دارد: اول اينكه احساس قدرشناس بودن نسبت به داشتهها اثرات خوگیری را كه در بالا ذكر شد خنثي ميكند و نگاه انسان را به زندگي تغيير ميدهد. براي مثال لحظهاي به چيزهاي خوشايند اما بادوام در زندگيتان كه روزانه با آن روبهرو ميشويد، بيانديشيد (مثل درختي زيبا در آنسوي پنجره، رستوران محلي مورد علاقه شما، و يا بهترين دوستتان). هر چه قدر هم كه اين چيزها خوشايند و لذتبخش باشند، با گذشت زمان و يا به سبب سازگار شدن، انسانها ديگر گرايشي به قدرداني ازآنها نخواهند داشت. اما زمانيكه شما "قالب ذهني قدرشناس" داشته باشيد توجه عمده شما به اين داشته ها معطوف ميشود، از آنها لذت ميبريد و بيشتر قدردان آنها هستيد. به بياني ديگر اينگونه فعاليتها به فهم و ايجاد نوعي تمركز مثبت برتجربه فعلي شما ياري ميرساند.
شادترين انسانها كسانيهستند كه از حمايت اجتماعي نيرومندي برخوردارند(Myers, 2000). بنابراين دومين دليل سودمندي ابراز قدرداني اين است كه ميتواند در پرورش پيوندهاي مهم اجتماعي ياري بخش باشد. به بيان دقيقتر وقتي در زندگي احساس قدرشناسي نسبت به بعضي افراد داريد، همچنين تمايل داريد زمان بيشتري را با آنها بگذرانيد، رفتار بهتري با آنها خواهيد داشت(Emmons & Shelton, 2002).
تجسم كردن "بهترين خود ممكن"دومين فعاليتي كه موجب افزايش شادكامي ميشود با ايجاد نوعي حس خوشبيني به دست ميآيد. اين فعاليت شامل فكر كردن درباره زندگي در آينده و تجسم كردن "بهترين خود ممكن" در آن است(BPS; King, 2001).براي مثال دختر دانشجويي كه زندگي ايدهآل خود در ده سال آينده را تجسم ميكند خود را روزنامه نگاري موفق ميبيند كه با مردي برگزيده و با هوش ازدواج كرده و صاحب فرزنداني سالم شدهاست، ويلايي در خارج از شهر دارد و هر تابستان به كشورهاي ديگر سفر ميكند.
نكته مهمي كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه تجسم كردن "بهترين خود ممكن" چيزي بيشتر از خيالبافي است، منظور از آن نوعي تمرين خود فريبي است. اهداف و تخيلات درحاليكه اهميت حياتي دارند بايد دستيافتني و معقول باشند(Diener& Fujita, 1995). درغير اينصورت ممكن است خودتان را مهياي شكست كنيد. براي مثال نسبتا غير محتمل است كسي آينده خود را به عنوان بيل گيتز[11] بعدي مجسم كند. هدف از اين فعاليت سامان بخشيدن به اهداف زندگي و خوشبينانه، نه خيالپردازانه، انديشيدن درباره چگونه نايل شدن به آنهاست.
شواهد تجربيدر يكي از پژوهشها(King, 2001)، از شركتكنندگان خواسته شد به مدت چهار روز و در هر روز بيست دقيقه درباره اينكه دوست دارند زندگيشان در آينده چگونه باشد، بنويسند. افرادي كه درباره بهترين خود ممكنشان در آينده نوشتند در مقايسه با كساني كه بيشتر درباره موضوعات معمولي نوشتند، بلافاصله پس از نوشتن و به مدت چند هفته تجربه افزايش روحيه مثبت را داشتند.
بهتازگي به منظور بررسي تاثيرات اين فعاليت در دوره زماني طولاني، تحقيقات از سرگرفته شد. يك پژوهش چهار هفته (Sheldon &Lyubomirsky,
2006). و ديگري هشت هفته به طول انجاميد (Lyubomirsky et al., 2007). براي مثال در پژوهشي كه چهار هفته به طول انجاميد به شركت كنندگان در وضعيت "بهترين خود ممكن" دستور داده شد تا درباره تصاوير مطلوب از آيندهشان بنويسند، از سوي ديگر از كساني كه در وضعيتي تحت نظر بودند خواسته شد رويدادهاي روزانه خود را به ياد آورند. همانطور كه پيشبيني ميشد، پس از گذشت چهار هفته گزارشهاي ارائه شده از كساني كه در وضعيت "بهترين خود ممكن" قرار داشتند در مقايسه با شركت كنندگان ديگر حاكي از تجربه افزايش عواطف مثبت بود(see also Lyubomirsky et al., 2007). ازاينرو به نظر ميرسد تجسم كردن بهترين خود ممكن بهصورتي قانونمند روش موثر ديگري براي افزايش شادكامياست.
علت كارآمدي اين روش چيست؟اساسا، فعاليت "بهترين خود ممكن" طرز فكري خوشبينانه را پرورش ميدهد، چرا كه باعث ميشود تصور كنيد در آينده به مهمترين اهدافتان دست خواهيد يافت. بنابراين نوعي تصوير مثبت از آينده ايجاد ميكند. براي مثال دختر دانشجويي كه قبلا فرض كرديم پس از پايان تمرين نوشتن ممكن است چنين فكركند؛ من يك نويسنده حرفهاي هستم، استاد روزنامه نگاريام گفته كه در اين زمينه موفق خواهم شد و ميتوانم به اهدافم در روزنامهنگاري دست بيابم. تمرين نوشتن اهداف را دستيافتنيتر نشان ميدهد و انگيزه و حس خود مختاري شخص را پرورش ميدهد.
در واقع افراد خوشبين در مواجه با مشكلات سرسختي بيشتري دارند. چرا كه معتقدند اهدافشان دستيافتني است. همچنين، اگر كسي حقيقتا باور داشته باشد اهداف بلند مدتي كه دارد دستيافتني هستند، با مشكلات كوچك بهتر روبهرو خواهد شد. براي مثال دختري كه در بالا به آن اشاره كرديم اگر در آزمون دشوار روزنامه نگاري موفق نشود نا اميد خواهد شد، اما با چشم انداز جديد اين مشكل را كوچك خواهد شمرد و با اطمينان معتقد خواهد بود، اگر ايستادگي كند در آينده فرصتي مشابه به دست خواهد آورد.
تمرين نوشتن به انسانها اجازه ميدهد به اهدافشان تفصيل و استحكام بيشتري بخشند. عمل فيزيكي نوشتن به ساختار و تدوين منطقي داستان كمك ميكند در حاليكه صرف تفكر درباره آينده زندگي (بدون نوشتن تفكرات) ممكن است موجب آشفتگي و بي نظمي در انديشههاي جاري شود(Lyubomirsky, Sousa, &Dickerhoof, 2006; Pennebaker&Graybeal, 2001). وقتي آينده مطلوب شما با مفهومي از ساختار و انسجام نظم يافته باشد گامهايي را كه به سوي موفقيت برميداريد بيشتر تحت كنترل شما خواهد بود.
سومين روشي كه در سطح"نيكزيستي" تغييراتي پايدار فراهم ميكند مستلزم انجام اعمال محبتآميز است. اين امر ممكن است تعجبآور باشد زيرا رفتار منفعتآميز يا "جامعهيار"(Pro Social)را به راحتي ميتوان به نوعي از خودگذشتگي تفسير كرد. كمك به ديگران معمولا كاري وقتگير، خستهكننده و بياجر و مزد به نظر ميآيد. با اين حال شواهد متعدد نشان ميدهد كه رفتار مطلوب اجتماعي هم براي شخص دريافت كننده و هم براي شخص نيكوكار نتايج مثبت به دنبال دارد.
شواهد تجربيدر پژوهشي جديد (Tkach, 2005) بهطور نظاممند به بررسي تاثيرات اعمال محبتآميز در طول دورهاي چند هفتهاي پرداخته شد. در يكي از پژوهشها، شركت كنندگان اعمالي چون شستن لباس هماتاقي، كمك به همكلاسي در انجام تكاليف و باز نگه داشتن دَر براي افراد غريبه را انتخاب كردند. بهطوركلي، انجام چنين اعمالي شادكامي شركت كنندگان را افزايش داد. البته آن پژوهشها خيلي هم ساده نبودند. پژوهشها همچنين در الف) بسامد اعمال محبتآميز و ب) تنوع اعمال محبتآميز شركت كنندگان با هم تفاوت داشتند. در مقابل گروه كنترل فقط رويدادهاي خنثي زندگي را از هفته پيش فهرست كردند.
نتايج نشان داد كه بسامد اعمال محبتآميز تاثيري بر "نيكزيستي" افراد ندارد. اما تنوع اعمال محبت آميز (حتي پس از گذشت يك ماه) تاثير چشمگيري در افزايش شادكامي افراد دارد. افرادي كه انواع مختلف اعمال محبتآميز را انجام ندادند در مرحلهاي از پژوهش كاهش زيادي در "نيكزيستي" داشتند و فقط در انتهاي پژوهش بود كه به حالت اوليه خود بازگشتند. بخشي از تاثير تنوع در "نيكزيستي" آتي را ميتوان با انديشه خوگیری به لذت كه ذكر آن گذشت، تبيين كرد. تصور كنيد به مدت چند هفته يك نوع عمل محبتآميز انجام ميدهيد (باز نگه داشتن در براي فردي كه بعد از ما وارد می شود) در ابتدا ممكن است از تعجب و قدرشناسي انسانها نسبت به رفتارتان لذت ببريد، اما با گذشت زمان ممكن است اين واكنشها قابل پيشبيني و بيمزه به نظر آيند و شما با انجام اين فعاليت به شادكامي دست نيابيد، اما با تغيير اعمال محبتآميز، مطمئناً با انجام هركدام سرشار از شادكامي ميشويد و همچنين شاهد مخاطبان و واكنشهاي غير قابل پيشبيني خواهيد بود.
چرا انجام عمل محبتآميز موجب افزايش شادكامي ميشود؟از قرار معلوم انجام اعمال محبتآميز روشي موثر در افزايش شادكامي است. چراكه اين روش ادراك شما را نسبت به خودتان تغيير ميدهد و به شما اجازه ميدهد كه به خودتان بهمانند شخصي مفيد، مهربان و شايسته بنگريد(Bem, 1972). براي مثال بعد از اينكه داوطلب شديد در آخر هفته معلم خصوصي رياضي يك دانشآموز باشيد ديگر تصويري كه از خود در ذهن داريد شخصي نيست كه روزهاي تعطيل تا ظهر ميخوابد، بلكه خودتان را فردي ميبينيد كه در صبح سرد يك روز تعطيل برای یاری رساندن به یک دانشجوی ریاضی خواب را بر خود حرام می کند.
همچنين انجام اعمال محبتآميز موجب ميشود آگاهي بيشتري به تواناييها و استعدادهاي خودتان به دست آوريد و از آنها بيشتر بهرهمند شويد (Seligman, 2002). يك معلم خصوصي رياضي ممكن است متوجه شود كه مهارت ويژهاي در ساده سازي و تبيين مفاهيم انتزاعي دارد. همانطور كه سليگمن (Seligman, 2002) ذكر كرد بالابردن تواناييها و مهارتها موجب نوعي احساس اصالت و اعتبار ميشود كه ارتباط نزديكي با شادكامي دارد.
همچنين، وقتي اثرات خوشقلبي خود را مشاهده ميكنيد احساس خوبي به شما دست ميدهد. مشاهده پيشرفت فوق العاده دانشآموز رياضي به سبب كمكهاي شما، يا پذيرا بودن يك تشكر از صميم قلب ميتواند شادكامي شما را افزايش دهد، اما افزون بر اينها انجام اعمال محبتآميز ميتواند سبب ايجاد ارتباطات قوي اجتماعي و پرورش رشدي پيوسته در منافع اجتماعي شود. كمك به ديگران موجب ارتباط بيشتر با جامعه ميشود. اين عمل باعث تعامل مستقيم شما با انسانهايي كه هرگز با آنها ملاقات نكرده بوديد و يا آنها را به خوبي نميشناختيد، ميشود. داوطلبان خدمت در آسايشگاهها ممكن است از سرنوشت بيماران خود چيزهاي قابل توجهي بياموزند. كار در پناهگاه آوارگان ممكن است شما را با چالشهايي كه افراد پيرامون شما باآنها مواجه هستند، آشنا سازد. بنابراين اينكه گزارشات افراد داوطلب حاكي از پيوند عميق آنان با جامعه است تعجبآور نخواهد بود(Putnam, 2000).
انتخاب فعاليتي شاديافزادر اين بخش توصيههايي براي استفاده بهتر از فعاليتهاي شادكامي ارائه شده است. درباره فعاليتهايي كه به آنها اشاره كرديم كارهاي زيادي ميتوان انجام داد مهم اين است كه فعاليتها شورمندي، تازگي و معناداري خود را حفظ كنند. پس پيشنهاد ما اين است كه به فكر دفعات انجام اين فعاليتها باشيد. با يك حساب سرانگشتي هفتهاي يكبار خوب است و با يافتههاي ما در بالا هم سازگاري دارد. تكرار بيشتر اين فعاليتها بصورتي ناخواسته آنها را به افعالي قابل پيشبيني و خسته كننده تبديل ميكند. همچنين بايد به راههايي كه موجب تنوع در اينگونه فعاليتها ميشود، انديشيد، اگر فعاليتي را كه انتخاب كردهايد ابراز قدرداني باشد به اين بيانديشد كه چگونه ميتوانيد اين احساس را تازه نگهداريد. ميتوانيد هر هفته روي يكي از جنبههاي زندگي تمركز كنيد.
همانطور كه همه كساني كه به موفقيتهاي بزرگ دستيافتهاند اذعان دارند، بيشتر موفقيتهاي معنا دار زندگي به آساني به دست نميآيند. با قبول اين مطلب بايد به ياد داشت كه افزايش سطح شادكامي نيز مستلزم تلاش است. پژوهشها نشان دادهاند افرادي كه موفقيت بيشتري در افزايش سطح شادكامي خود داشتهاند هفتهها و يا ماهها فعاليتهاي ارادي خود را دنبال ميكردند (Lyubomirsky et al.,2007; Sheldon &Lyubomirsky, 2006).اين به معناي تعهد به آغاز كردن و هم ادامه دادن فعاليتهاي شادكامي است.همانطور كه دستيابي به هر هدف ديگري مستلزم تعهدي طولاني مدت است.
فعالیتهایی که در بالا توصیف شد برای همه به صورت یکسان کارآمد نیست. بنابراین انتخاب یک فعالیت که با شخصیت و اهداف شما متناسب باشد مهم است. در اینجا تناسب بدین معنی است که فعالیت برای شما طبیعی و ناب باشد. برای نمونه، با خواندن توصیفات بالا، ممکن است گونه ای تمرین به ذهن شما خطور کند، چرا که برای شما بسیار عملی و قابل اعتماد است. فرد دیگری ممکن است احساس کند که این فعالیت تا حدی غیرعقلانی، ساده لوحانه و غیرطبیعی است. چراکه این شخصیت، تواناییها، علایق و ارزشهای شما است که زمینه را براي لذت بردن و بهره گرفتن از فعالیتهای خاص، بیشتر از دیگران فراهم میآورد. برای مثال انسانهای بسیار خجالتی ممکن است با نوشتن در یک دفترچه یادداشت سپاسگزاری (gratitude journal) احساس راحتتری داشته باشند تا انجام اعمال محبت آمیزی که ممکن است به باور آنها نیازمند تعاملات آزارنده با غریبهها باشد. خلاصه اینکه فعالیتهایی که شادکامی به همراه می آورد واقعاً تنها زمانی کارآمد است که این حس سازگاری و تناسب بوجود بیاید.
نتایجبه گواهی آنچه که در مقاله حاضر بدان اشاره شد، انسانها میتوانند تغییرات طولانی مدتی در سطح شادكامي خود فراهم آورند. با بکارگیری فعالیتهای ارادي خاص مانند تشکرکردن، تجسم کردن بهترین خود ممكن در آينده و انجام اعمال نیک، شادكامي انسانها برای هفتهها و حتی ماههای متمادی افزایش مییابد. زمانی که این فعالیتها به طور کامل و مداوم انجام پذیرند (منظور این است که فعالیت در زمان مقرر، متنوع و متناسب با فعالیت فرد باشد)، باعث تغيير در نحوه اندیشیدن و عملکردن انسانها در زندگی روزانهشان ميشود. شاید شگفتآور به نظر برسد، اما پیشنهاد ما اين است که حفظ شادكامي ماندگار، نیازمند تجدیدنظری همه جانبه در شرایط زندگی نیست، بلکه نیازمند بازسازی همیشگی و پرزحمت رفتارها و اندیشههای روزانه است. در مجموع پژوهشهاي جديد نشان دادهاند كه مسير دستيافتن به شادكامي از آنچه انسانها بدان باور دارند بسيار نزديكتراست.
*مقاله ی فوق ترجمهايست از فصل دوم جلد چهارم ازكتاب:
Shane j.lopez "Positive Psychology Exploring the Best in People"(Greenwood,2008),pp21-36.
كتابنامه
Algoe, S., &Haidt, J. (2006). Witnessing excellence in action: The ‘‘other-praising’’
emotions of elevation, gratitude, and admiration. Manuscript submitted for
publication.
Argyle, M. (1999). Causes and correlates of happiness. In D. Kahneman,
E. Diener,& N. Schwarz. (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology
(pp. 353–373). New York: Russell Sage Foundation.
Bem, D. J. (1972).Self-perception theory. In L. Berkowitz (Ed.), Advances in experimental
social psychology (Vol. 6, pp. 1–62). New York: Academic Press.
Brickman, P., & Campbell D. T. (1971). Hedonic relativism and planning the
good society. In M. H. Appley (Ed.), Adaptation-level theory (pp. 287–
302). New York: Academic Press.
Brickman, P., Coates, D., &Janoff-Bulman, R. (1978). Lottery winners and accident
victims: Is happiness relative? Journal of Personality and Social Psychology,
36, 917–927.
Costa, P. T., McCrae, R. R., &Zonderman, A. B. (1987). Environmental and dispositional
influences on well-being: Longitudinal follow-up of an American
national sample. British Journal of Psychology, 78, 299–306.
34 PURSUING HUMAN FLOURISHING
Diener, E., Emmons, R. A., Larsen, R. J., & Griffin, S. (1985). The satisfaction
with life scale. Journal of Personality Assessment, 49, 71–75.
Diener, E., & Fujita, F. (1995). Resources, personal strivings, and subjective wellbeing:
A nomothetic and idiographic approach. Journal of Personality and
Social Psychology, 68, 926–935.
Diener, E., Horwitz, J., & Emmons, R. A. (1985).Happiness of the very wealthy.
Social Indicators Research, 16, 263–274.
Diener, E., & Lucas, R. E. (1999).Personality and subjective well-being. In
D. Kahneman, E. Diener, & N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations
of hedonic psychology (pp. 213–229). Cambridge, MA: MIT Press.
Diener, E., Lucas, R. E., & Napa Scollon, C. (2006). Beyond the hedonic treadmill:
Revising the adaptation theory of well-being. American Psychologist,
61, 305–314.
Diener, E., &Oishi, S. (2000). Money and happiness: Income and subjective wellbeing
across nations. In E. Diener, & E. Suh (Eds.), Culture and subjective
well-being (pp. 185–218). Cambridge, MA: MIT Press.
Diener, E., Suh, E. M., Lucas, R. E., & Smith, H. L. (1999). Subjective wellbeing:
Three decades of progress. Psychological Bulletin, 125, 276–302.
Diener, E., Suh, E. M., Smith, H., & Shao, L. (1995). National differences in
reported well-being: Why do they occur? Social Indicators Research, 34,
7–32.
Diener, E., Wolsic, B., & Fujita, F. (1995). Physical attractiveness and subjective
well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 69, 120–129.
Emmons, R. A., & McCullough, M. E. (2003). Counting blessing versus burdens:
An experimental investigation of gratitude and subjective well-being in daily
life. Journal of Personality and Social Psychology, 84(2), 377–389.
Emmons, R. A., & Shelton, C. M. (2002). Gratitude and the science of positive
psychology. In C. R. Snyder & S. J. Lopez (Eds.), Handbook of positive psychology
(pp. 459–471). Oxford: Oxford University Press.
Fredrickson, B. L. (2001). The role of positive emotions in positive psychology:
The broaden-and-build theory of positive emotions. American Psychologist,
56, 218–226.
Gilbert, D. T., Pinel, E. C., Wilson, T. D., Blumberg, S. J., & Wheatley, T. P.
(1998). Immune neglect: A source of durability bias in affective forecasting.
Journal of Personality and Social Psychology, 75(3), 617–638.
King, L. A. (2001). The health benefits of writing about life goals. Personality and
Social Psychology Bulletin, 27, 798–807.
Lucas, R. E., Clark, A. E., Georgellis, Y., &Diener, E. (2003). Reexamining adaptation
and the set point model of happiness: Reactions to changes in marital
status. Journal of Personality and Social Psychology, 84, 527–539.
Lyubomirsky, S., Dickerhoof, R., Boehm, J. K., & Sheldon, K. M. (2007). How
and why do positive activities work to boost well-being?: Two experimental longitudinal
investigations of regularly practicing optimism and gratitude.
Manuscript under review.
Lyubomirsky, S., King, L., &Diener, E. (2005). The benefits of frequent positive
affect: Does happiness lead to success? Psychological Bulletin, 131, 803–855.
Lyubomirsky, S., Sheldon, K. M., &Schkade, D. (2005). Pursuing happiness:
The architecture of sustainable change. Review of General Psychology, 9,
111–131.
Lyubomirsky, S., Sousa, L., &Dickerhoof, R. (2006). The costs and benefits of
writing, talking, and thinking about life’s triumphs and defeats. Journal of
Personality and Social Psychology, 90, 692–708.
TOWARD A DURABLE HAPPINESS 35
Lykken, D., &Tellegen, A. (1996). Happiness is a stochastic phenomenon. Psychological
Science, 7, 186–189.
McCrae, R. R., & Costa, P. T. (1994). The stability of personality: Observations
and evaluations. Current Directions in Psychological Science, 3, 173–175.
Myers, D. G. (2000).The funds, friends, and faith of happy people. American Psychologist,
55, 56–67.
Myers, D. G., &Diener, E. (1995). Who is happy? Psychological Science, 6, 10–19.
Pennebaker, J. W., &Graybeal, A. (2001). Patterns of natural language use: Disclosure,
personality, and social integration. Current Directions in Psychological
Science, 10, 90–93.
Piliavin, J. A. (2003). Doing well by doing good: Benefits for the benefactor. In C. L.
M. Keyes & J. Haidt (Eds.), Flourishing: Positive psychology and the life welllived
(pp. 227–247). Washington, DC: American Psychological Association.
Putnam, R. D. (2000). Bowling alone: The collapse and revival of American community.
New York: Simon & Schuster.
Sandvik, E., Diener, E., &Seidlitz, L. (1993). Subjective well-being: The convergence
and stability of self-report and non-self-report measures. Journal of
Personality, 61, 317–342.
Scheier, M. F., & Carver, C. S. (1993). On the power of positive thinking: The
benefits of being optimistic. Current Directions in Psychological Science, 2,
26–30.
Schooler, J. W., Ariely, D. &Loewenstein, G. (2003). The pursuit and assessment
of happiness can be self-defeating. In I. Brocas& J. D. Carrillo (Eds.), The
psychology of economic decisions. Vol. 1: Rationality and well being (pp. 41–
70). New York: Oxford University Press.
Schwarz, N., &Strack, F. (1999). Reports of subjective well-being: Judgment
processes and their methodological implications. In D. Kahneman, E.
Diener,& N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology
(pp. 61–84). New York: Russell Sage Foundation.
Seligman, M. E. P. (2002). Authentic happiness: Using the new positive psychology to
realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press.
Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N., & Peterson, C. (2005). Positive psychology
progress: Empirical validation of interventions. American Psychologist,
60, 410–421.
Sheldon, K. M., &Lyubomirsky, S. (2006). How to increase and sustain positive
emotion: The effects of expressing gratitude and visualizing best possible
selves. Journal of Positive Psychology, 1, 73–82.
Sieff, E. M., Dawes, R. M. &Loewenstein, G. (1999). Anticipated versus actual
reaction to HIV test results. American Journal of Psychology, 112, 297–311.
Suh, E., Diener, E., & Fujita, F. (1996). Events and subjective well-being:
Only recent events matter. Journal of Personality and Social Psychology, 70,
1091–1102.
Tkach, C. (2005). Unlocking the treasury of human kindness: Enduring improvements
in mood, happiness, and self-evaluations. Unpublished doctoral dissertation,
University of California, Riverside.
Wortman, C. B., Silver, R. C., & Kessler, R. C. (1993). The meaning of loss and
adjustment to bereavement. In M. S. Stroebe, W. Stroebe, & R. O. Hansson
(Eds.), Handbook of bereavement: Theory, research, and intervention
(pp. 349–366). New York: Cambridge University Press.
[1]Suh
[2]Diener
[3]Fujita
[4]Ariely
[5]Loewenstein
[6] Nathaniel Hawthorne
[7]Seligman
[8] Steen
[9] Park
[10] Peterson
[11]Bill Gates
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست