پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

سنجش عیار نقد زرین‌کوب



      سنجش عیار نقد زرین‌کوب
منوچهر منجمی

زرین‌کوب و نقد ادبی. ایرج پارسی‌نژاد. تهران: انتشارات سخن، 1392. 440 ص.
ایرج پارسی‌نژاد در هشتمین دفتر از مجموعة «تاریخ نقد ادبی ایران» گزیده‌ای از یادداشت‌های خود را در تحلیل انتقادی از آثار عبدالحسین زرین‌کوب در حوزۀ نقد ادبی به دست داده است.

آن‌چه در آثار این منتقد درخور توجه است مطالعۀ بی‌طرفانۀ خالی از حُبّ و بغض اوست که در بررسی­های انتقادی عالمانه و باریک‌بینانه‌اش می­کوشد با صراحت، به دور از مجامله و مداهنه و طعن و طنز، آثار هر یک از منتقدان معاصر ایران را بسنجد و ضعف و قوّت کارشان را آشکار کند .

نخستین فصل از کتاب زرین‌کوب و نقد ادبی به بررسی انتقادی از رسالۀ هشتاد صفحه‌ای «فلسفۀ شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران» اختصاص دارد که مؤلف آن را در بیست و دو سالگی در تیرماه 1323 در زادگاه خود بروجرد منتشر کرده است .

توجیه پارسی‌نژاد در تحلیل انتقادی از این رساله از آن روست که او عیب و هنرهایی در آن می‌بیند که در مطالعۀ آثار بعدی زرین‌کوب در حوزۀ نقد ادبی این عیب و هنرها تکرار شده است. از این روست که او در مطالعۀ سیر انتقادی آثار زرین‌کوب اشاره به آن را سودمند دانسته است.

ناگفته نماند که استاد خانلری در زمان نشر نخستین اثر زرین‌کوب نقدی بر آن نوشته و به گفتۀ ایرج افشار « با نگارش نقد معلمانه بر جزوۀ زرین‌کوب او را برکشید. زرین‌کوب از این نقد نکته‌ها آموخت و در نوشتن دلیر شد». (ص22)

نخستین نقد پارسی‌نژاد متوجه زبان روایی و داستان‌گونِ زرین‌کوب در تحقیقات انتقادی است. به گمان او دلبستگی زرین‌کوب را به قصه و داستان از اولین اثر او می‌توان دید که در میانۀ یک مبحث تحقیقی که بنای آن بر ایجاز است به بیان روایاتی می‌پردازد که نه تنها ضرورتی بر آن مترتب نیست، که نظم و پیوند موضوع مورد بحث را نیز مخدوش می‌کند. و این ناشی از این واقعیت است که او گاهی ذوقیات را با تحقیق انتقادی می‌آمیزد. (صص 26-25)

پارسی‌نژاد در تحلیل انتقادی خود بر نخستین اثر زرین‌کوب به ارجاعات و استشهادات بیش از حدّ مؤلف به گفته‌های نامداران علم و فرهنگ و ادب و تاریخ جهان اشاره می‌کند که « از حدّ ضرورت در می‌گذرد ، تا آن‌جا که استنباط و استدراک شخصی او در میان انبوه نقل قول‌ها و ارجاعات گم می‌شود و این تصور را پیش می‌آورد که نویسنده به جای استدلال برای اقناع و تأثیر در مخاطب گفته‌های دیگران را مطرح می‌کند و خود دارای هیچ نظریه و حتی نظری نیست.»  (ص 27)

زرین‌کوب در مبحث «فلسفۀ شعر» در بخشی با عنوان «فلسفۀ تطور» می‌کوشد سیر تطور و تکامل شعر و شاعری را با منطق زمانه توجیه کند و با اشاره به نظریات لامارک و اسپنسر تحول شعر را به مقتضای اوضاع و احوال اجتماعی و مختصات اقلیمی نشان دهد. با چنین تلقی و تصوری است که زرین‌کوب خوی ستیزه‌جویانۀ ایرانیان را حاصل وضع جغرافیایی سرزمین ایران می‌داند که آن‌ها را به پاسداری از مرزهای خود در برابر تاخت و تازهای طوایف مهاجم ناگزیر کرده است. (ص 32) گفتار زرین‌کوب جوان در این بخش از رساله لحن خطابی شورانگیز می‌گیرد که حاکی از احساسات میهن‌دوستانۀ او در عهد جوانی است. اما آن‌جا که تأثیر این روحیة جنگ و ستیز را نه تنها در شعر حماسی که در اوصاف طبیعی نیز می‌یابد درخور توجه است. به گمان زرین‌کوب :

       « در چشم شاعر ایرانی جهان پهنۀ کارزار است. سپاه بهار بر دامان کوه خیمه می‌زند، بید خنجر می‌کشد، غنچه پیکان می‌گیرد، آبدان جوشن می‌پوشد، برق شمشیر می‌زند و رعد کوس و کرنا می‌نوازد. صورت‌های خیالی از این دست را در مطلع قصیده‌هایی از قطران تبریزی، لامعی گرگانی، امیرمعزی و انوری می‌توان یافت. اما شاعر این زمان تنها در نگاه به طبیعت نیست که ذهنش صورت‌هایی از جنگ و جنگ‌افزار را تصور می‌کند، که در چهرة معشوق نیز میدان جنگ را می‌بیند و چشمانش را گاه ترک مست و گاه جادوی تیغ به دست می‌انگارد. ابروان معشوق گاه تیغ خمیده و گاه کمان کشیده و گیسوان او زمانی کمند دل‌شکار و گاه جوشن حلقه‌دار است. از این روست که ترکیباتی از نوع تیر مژگان، ناوک غمزه، کمان ابرو و کمند زلف در شعر این سال‌ها تا قرن‌ها به یادگار می‌ماند.» (ص34)

پارسی‌نژاد به‌درستی شمّ و شعور و استعداد نقادی زرین‌کوب را از همین نکته‌های بدیع در نقد شعر که در زمانۀ خود سرشار از تازگی است می‌یابد.

فصل دوم رسالۀ «تاریخ تطوّر شعر و شاعری در ایران» به بررسی اشعار غنایی اختصاص دارد. زرین‌کوب در یادداشت مقدمۀ خود در این فصل همۀ اشعاری را که از یک سو با عواطف انسانی و از دیگر سو با الحان موسیقی رابطه داشته اشعار غنایی خوانده و منشاء آن را از اشعار حماسی، که حاکی از مفاخر و مآثر ملّی و قومی است، کهنه‌تر دانسته است. در حالی که به گمان پارسی‌نژاد شعر حماسی قدیم‌تر از شعر غنایی است. وانگهی تنها شعر غنایی ملازم موسیقی نبوده است. انواع دیگر شعر، از جمله رزم‌نامه‌های کهن، همیشه با آهنگ موسیقی همراهی داشته است. در آداب و رسوم اقوام چادرنشین و ایلات، بازماندۀ این نوع شعر در جشن‌ها با نوای طبل و کرنا خوانده می‌شده است‌. ( ص 40)

در بخش «زبان و موسیقی » نیز از فصل «اشعار غنایی» به گمان پارسی‌نژاد آن‌چه زرین‌کوب دربارۀ منشاء پیدایش زبان گفته فرضیاتی است که به اثبات نرسیده است، زیرا زمان آن به روزگاران ماقبل تاریخ بازمی‌گردد، به زمانی که هیچ‌گونه اثر تاریخی از آن در دست نیست و فرآیند مشابهی که درخور قیاس با آن باشد نیز موجود نیست.  استناد زرین‌کوب به قول ماکس مولر مستشرق یا سلیمان بن عباد متکلم اسلامی نیز در این باره اعتباری ندارد. توجیه مؤلف دربارۀ سیر تاریخی همراه شدن آهنگ و شعر نیز پذیرفتنی نیست. زیرا به گفتۀ متخصصان آهنگ (ton) در وزن شعر سنسکریت و یونانی باستان و لاتینی هیچ تأثیری نداشته و اگر در لاتینی رابطه‌ای میان محل آهنگ و ساختمان شعر بوده، این رابطه بسیار محدود و منحصر به موارد خاصی است که تابع آهنگ نبوده است. (ص 42)

به گفتۀ پارسی‌نژاد مولف رسالۀ «تاریخ تحول شعر و شاعری در ایران»  در بخش اشعار حماسی از منبع اصلی شاهنامه اظهار بی‌اطلاعی کرده و احتمال داده است که شاهنامه از افسانه‌های حماسه‌آمیز و ترانه‌ها و رجزهای سادة قدیمی منشاء گرفته باشد. ظاهراً در آن زمان زرین‌کوب از توضیحات نولدکه در کتاب حماسۀ ملی ایران  و همچنین مقالۀ بهار در «شرح حال فردوسی از روی شاهنامه» بی‌خبر بوده است. چنان که می­دانیم نولدکه و بهار در آثار یادشده یادآور شده ­بودند که فردوسی شاهنامۀ خود را از مأخذ مکتوب یعنی «شاهنامۀ ابومنصوری» اقتباس کرده ­بود که این اثر خود برگرفته از خداینامه­های متفاوتی بوده است.

زرین‌کوب در سنجش شاهنامه با ایلیاد یادآور می‌شود که اثر منسوب به هومر «در عظمت و کمال با شاهنامۀ معجز‌نمای فردوسی پهلو نتواند زد». پارسی‌نژاد دربارۀ بیهودگی چنین قیاس‌هایی به گفتۀ شخص زرین‌کوب استناد می‌کند که در بیان مردود دانستن مقایسه شاهنامه و سایر حماسه‌ها یادآور می‌شود که این کار غالباً به تصورهای واهی، هر چند جالب، منتهی می‌شود. زیرا این قیاس‌ها ، به دلایل اوضاع و احوال تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی دو اثر و قصد و هدف دو سراینده قابل توجیه نیست. اما زرین‌کوب از روزگار جوانی به قیاس و تطبیق آثار ادبی شوق و علاقۀ بسیار نشان داده است، چنان که در نخستین اثر خود مدایح عنصری و انوری را با آثار رونسار و دوبلۀ فرانسوی مقایسه می‌کند. سوگ‌سرود فرخی در عزای سلطان محمود و مرثیۀ خاقانی را با سوگنامۀ هوگو در مرگ دخترش لئوپولدین می‌سنجد و حبسیات مسعود سعد، منظومۀ زندانی ردینگ اسکار وایلد و شکواییۀ لافونتن از حبس فوکه را به خاطر او می آورد. در حالی که به گمان پارسی‌نژاد مقایسۀ شاهنامۀ فردوسی با ایلیاد هومر، و انه‌یید ویرژیل و «نیبلونگن» حماسۀ آلمانی در قرون وسطی و «بیوولف» حماسۀ کهن انگلیسی بر حیثیت شاهنامه چیزی نمی‌افزاید. اما برخی ادیبان متجدد ما، ظاهراً به نیّت کسب اعتبار و آبرو برای شاهکارهای ادبی ایران، از دیرباز ویس و رامین را با تریستان و ایزوت، سنایی را با دانته ، مولوی را با هگل، حافظ را با شکسپیر سنجیده‌اند. دلبستگی زرین‌کوب نیز به ادبیات تطبیقی تا آن‌جاست که در  با کاروان حُلّه  ابن یمین فریومدی شاعر میان‌مایۀ سبزواری را با هوراس، یکی از بزرگ‌ترین شاعران غنایی جهان، تنها به صرف وابستگی دو شاعر به روستا و دربار با یکدیگر مقایسه می‌کند، غافل از این‌که آثار ادبی هر یک در اوضاع اجتماعی با مختصات اقلیمی و فرهنگی و جغرافیایی و روابط و مناسبات انسانی خاص پدید می‌آیند و بسیاری از شباهت‌ها را می‌توان از معانی مشترک دانست و نمی‌توان به صِرف شباهت کلی و عام مضمون اثری دست به قیاس آن با اثر دیگر زد.

به گمان پارسی‌نژاد اشارات زرین‌کوب در بخش اشعار صوفیانة این رساله به ادبیات عرفانی و شاعران عارف ایران خام و سطحی و ابتدایی است، تا آن‌جا که قابل تصور نبود این اشارات خام سال‌ها بعد بر اثر مطالعات گسترده به حاصل پرثمری برسد. هر چند واقعیت این است که آثار بعدی زرین‌کوب نیز دربارة مولانا جلال الدین و حافظ شیرازی و عطار نیشایوری حاوی هیچ کشف تاریخی بدیعی نیست که از جهان فکری شاعران عارف ایرانی پرده برگیرد، اما هرچه هست این‌که قلم جذاب و دلنشین زرین‌کوب در نوسان میان رمان تاریخی و تحقیق تاریخی، آثار او را در این زمینه خوشخوان و دلپذیر کرده است.

با این همه، حاصل تحلیل انتقادی پارسی‌نژاد در پی باریک‌بینی بسیار در «فلسفۀ  شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران» از یک قریحه و استعداد استثنایی در کار نقد تحقیق ادبی حکایت دارد . باید به یاد داشت که رسالۀ مورد نقد پارسی‌نژاد حاصل کار تازه‌جوانی شهرستانی است که در بیست و دو سالگی، در پی چهار سال کار شبانه‌روزی ، در سال 1323 شمسی رسالة خود را در بروجرد به چاپ رسانده است. به اعتراف منتقد: «به‌راستی اگر شوقِ شگفتِ خواندن و شور غریبِ نوشتن نبود چگونه این اثر پدید می‌آمد که امروز پس از گذشت هفتاد سال هنوز بسیار نکته‌های بدیع و تازه در آن می‌توان یافت‌» . (ص 37 )

نکتۀ درخور توجه این‌که حس تجددخواهیِ پژوهندۀ نوخاسته او را بر می‌انگیزد که با دلبستگیِ جوان مشرق‌زمینی مأنوس به عرفانیات به اصول و موازین علمی و روش تحقیق اروپایی توجه کند و در این زمینه بسیاری از آثار محققان جهان را از نظر بگذراند. تا آن‌جا که آثار خاورشناسانی مانند رینولد.ا. نیکلسون و جیمز ویلیام ردهاوس و فریدریش روزن و پاول هورن و کلمان هوار به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی و همچنین آثاری به زبان های عربی و فارسی که در آن زمان به صورت نسخه‌های خطی یا چاپ سنگی وجود داشته از نظر تیزبین و کنجکاو زرین‌کوبِ جوان پنهان نمی‌ماند .

پارسی‌نژاد با قدرشناسی از حاصل کار و همّت پژوهندۀ جوان یادآور می‌شود که در بررسی نخستین اثر زرین‌کوب باید امکانات زمانه را در دسترسی به منابع برای نوجوانی بی‌تجربه در شهری کوچک در نظر گرفت و توجه داشت که آن استاد گرانمایه اگر نخستین اثر خود را درخور نشر دوباره می‌دید خود به طبع مجدد آن اقدام می‌کرد. با این همه پارسی‌نژاد به حق ثبت ملاحظات انتقادی خود را در چگونگی سیر تاریخی نقد ادبی زرین‌کوب مهم و لازم دیده است .

فصل دوم زرین‌کوب و نقد ادبی به بررسی گفتاری از زرین‌کوب با عنوان «ادبیات در محکمۀ تاریخ» پرداخته که در سال 1326شمسی در بیست و دو صفحه در نشریۀ دانشنامه منتشر شده است. پارسی‌نژاد از آن‌جا که این گفتار را در بررسی آثار زرین‌کوب در حوزۀ نقد ادبی دارای اهمیت تاریخی یافته، به بررسی آن پرداخته است.

در این گفتار زرین‌کوب دربارۀ دعاوی محافظه‌کاران و تجددطلبان ادبی در محکمۀ تاریخ داوری کرده است. ناگفته نماند که سال‌ها پیش از او خانلری مقاله‌هایی در مجلۀ سخن نوشته بود و در جدال بین «کهنه‌ادیبان» و «نوآوران» از تجدّد ادبی دفاع کرده بود . (تیرماه 1322)

زرین‌کوب در گفتار خود با نظر ادیبانی از نوع ملک‌الشعرای بهار مخالفت کرده مبنی بر این که می‌توان در شعر فارسی با حفظ اسلوب‌های کهن مضمون‌هایی تازه آورد. او به‌درستی می‌پرسد: «اگر قبول دارید لفظ و قالب و معنی و بیان تابع ادراک است چگونه می‌توان مفهوم تازه و ادراک بی‌سابقه‌ای را بدون هیچ‌گونه تغییر در قالب اسالیب کهن پرورد». زرین‌کوب با برخورداری از هشیاری تاریخی هشدار می‌دهد: «وقت آن نیست که بپرسند آیا باید اصول کهن را حفظ کرد یا راه تجدد پیمود. دیگر تجدد فرا رسیده است». با این همه زرین‌کوبِ جوان خطر تجدد را هم از نظر دور نداشته است. خطر این که شعر نو در تأثیر ترجمۀ نادرست از شعر اروپایی شیوۀ بیان فارسی که سهل است، حتی معنی شعر را هم از دست بدهد!

به داوری پارسی‌نژاد «ادبیات در محکمۀ تاریخ» با آن که در سن بیست و پنج سالگی نوشته شده، با پختگی و سنجیدگی‌ای که در آرای آن است، از ظهور ادیب فرزانه‌ای خبر می‌دهد که با همۀ جوانی توانسته ادبیات معاصر خود را با روشن‌بینی نقد کند.

 

نقد ادبی     

پارسی‌نژاد نقد ادبی زرین‌کوب را مهم‌ترین اثر او در حوزۀ تخصصی کارش می‌داند و گمان دارد که این کتاب دو جلدی گسترش یافتۀ نخستین اثر او، «فلسفۀ شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران» است که روش کار مؤلف در گستردگی و پراکندگی موضوع موجب شده به مطالب گوناگون به صورت سطحی پرداخته شود و مایه و موضوع اصلی تحقیق را، که سیر تاریخی نقد است، طرح مباحث تاریخی و فلسفی خارج از موضوع پر حجم و آشفته کند. هر چند مؤلف دانشمند طرح تحولات تاریخی و فلسفی را در مطالعۀ سیر تاریخ نقد ادبی دانسته، اما باید در نظر داشت اگر خواننده به آگاهی در تاریخ تحولات فکری در آلمان و فرانسه و انگلستان و امریکا و روسیه ( که فصل‌های دهم تا هجدهم کتاب را به خود اختصاص داده) علاقه‌مند باشد خود می‌تواند به مآخذ و منابع معتبر مراجعه کند.

به گمان پارسی‌نژاد زرین‌کوب در جست‌وجوی دستیابی به پیشینۀ نقد ادبی در ایران به معارضات بی‌اهمیت شاعران گذشته در موضوعات فنّی و بدیعی توجه کرده است، حال آن‌که سابقۀ نقد ادبی جدید ایران را باید در ادبیات انتقادی اواخر عصر قاجار و آغاز مشروطیت یافت؛ در آن‌جا که روشنگران ایرانی در رساله‌های خود در نقد استبداد سلطنت و دین و دولت از ادبیات زمانۀ خود نیز انتقاد کرده‌اند و در واقع نخستین آثار را در نقد ادبی ایران پدید آورده اند. (ص 78)

در کتاب زرین‌کوب و نقد ادبی مطالب تمام فصل‌های نقد ادبی زرین‌کوب به‌دقت و از سرِ صبر و حوصله طرح و بررسی می‌شود، از نخستین فصل کتاب (مقدمات و تعریفات) تا آخرین فصل  (ایران بین نوجویی و سنّت‌گرایی). طرح نکته‌های انتقادی منتقد و داوری دربارۀ آن‌ها البته رساله‌ای درازدامن خواهد شد، اما نکتۀ مهمی که مورد تأکید پارسی‌نژاد در انتقاد بر نقد ادبی زرین‌کوب است این است که استاد در بررسی آثار انتقادی گذشتگان بیشتر به توصیف می‌پردازد و کمتر می‌توان از داوری شخص او دربارۀ نظریات و افکار انتقادی اثری یافت. با این همه، تأکید منصفانة پارسی‌نژاد درخورد یادآوری است که «نقد ادبی زرین‌کوب اثری است که در پنجاه سال پیش نوشته شده و مؤلف در زمان و زمینی دست به این تحقیق زده که هیچ گونه سرمشقی برای او وجود نداشته است» (ص80) با توجه به این واقعیت، البته می‌توان از کمی و کاستی‌ها درگذشت، اما البته درگذشتن و فروگذاشتن نقص‌ها و خطاهای گذشتگان، به صِرفِ ملاحظات تاریخی، خلاف عقل و اصول تکامل علمی است.

از همین روست که نکته‌های منتقد در بررسی کتاب با کاروان حله زرین‌کوب در ثبت آخرین پژوهش‌ها در مورد هر شاهد و اشاره به نقد و نظر صاحب‌نظران، برای خوانندۀ کنجکاو امروزی می‌تواند سودمند و روشنگر باشد. همچنان‌که پارسی‌نژاد خود یادآور شده است:

     «قریب به پنجاه سال از نوشتن گفتارهای با کاروان حله می‌گذرد. طی این سال‌ها دربارۀ زندگی و آثار هر شاعر منابع تازه‌ای به دست آمده که گفته‌های پیشینیان را باطل دانسته و نظریه‌های ادبی جدیدی پیدا شده که اصول و معیارها و روش‌ها و قلمروهای تاریخ ادبیات را دگرگون کرده است. بنابراین اثر زرین‌کوب در زمان تاریخی خود البته ستودنی است، اما از سوی دیگر چه می‌توان کرد که در مطالعۀ آثار پیشینیان تنها  نمی­توان از جنبۀ تاریخی قضاوت کرد و در نقد و ارزیابی آن‌ها آموخته­ها و تجربه­های پسینیان را نادیده گرفت.» (صص 352 – 351 )

آنچه واقعیت دارد این است که زرین‌کوب وارث سنّت ادبی گذشتۀ ایران بود که در آن علم و ادب و شعر و تاریخ و تذکره مجموعۀ واحدی را تشکیل می‌داد. دلبستگی آن دانشمند به تاریخ، تاریخ کلام اسلامی و تاریخ شعر و عرفان ایرانی و نفوذ ذوقیات شاعرانه در نقد ادبی او موجب طرح انبوه معلومات تاریخ و تذکره شده و مرز تاریخ نقد را در هم شکسته است. حال آن که امروزه تاریخ نقد را در متن تاریخ اندیشه می­نویسند، زیرا تطوّرات اندیشه است که فکر انتقادی را پدید می‌آورد. در حالی که در نقد ادبی زرین­کوب روایات ادبی بر اندیشۀ انتقادی غلبه دارد.

حقیقت این است که مؤلف نقد ادبی در ارزیابی‌های خود معیاری علمی و امروزی در اختیار نداشته و از نظریۀ خاصی پیروی نمی‌کرده است. از این روست که نمی‌توان نقد او را نوع خاصی از انواع نقد ادبی جدید دانست. آن‌چه که هست این که او در ارزیابی‌های خود کمتر به ارزش‌های ذاتی و درونی آثار توجه دارد و صرفاً به توصیفات کلّی بسنده می‌کند. به گمان پارسی‌نژاد، زرین‌کوب به عنوان نویسنده‌ای با تخیّلی قوی در روایتِ احوال شاعران و عارفان و عالمان از ایجاز و دقت و روش عالمانه در نوشتن تاریخ نقد ادبی بازمانده است. با این همه به اعتراف همو زرین‌کوب، به عنوان ادیبی مورخ، زمانی به پژوهش در نقد ادبی پرداخت که هنوز راه و رسم فضلای ما در تحقیقات ادبی پیروی از سنّت گذشتگان در علوم بلاغی و نقل عقاید ادیبان و شاعران قدیم ایرانی و عرب بود و هنوز آثار زیادی از میراث نقد ادبی امروز در اختیار ما نبود که ما را با نظریات و افکار منتقدان و صاحب نظران بزرگ آشنا کند. از این رو طبیعی است که نشر کتاب نقد ادبی و آثار و مقاله‌های متنوّع زرین‌کوب محققان و ادیبان جوانِ ما را با نگاه و نگرش مغرب‌زمینیان به ادبیات و روش تحقیقات امروز جهان آشنا کرد. حرف آخر این‌که تأکید پارسی‌نژاد در یادداشت مقدمۀ زرین‌کوب و نقد ادبی درخور تکرار است که « نقد آثار پر ارزش استاد زرین‌کوب به معنی نفی و انکار آن آثار نیست، بلکه نشانۀ قدرشناسی از اهمیت آن‌هاست که با گذشت سال‌ها همچنان اعتبار خود را برای نقد و بررسی حفظ کرده است» .

 

این مطلب در چهارجوب همکاری رسمی انسان شناسیو فرهنگ و محله «جهان کتاب منتشر می شود.

 

 

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139