جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
انسان شناسی آمریکا (4 - 5): جامعه و فرهنگ های معاصر ایالات متحده آمریکا
در این کتاب، مساله "نامرئی بودن" فرهنگ سفیدپوستان طبقه متوسط در آمریکا مطرح می شود، یعنی این توهم، به خصوص در میان خود سفیدپوستان طبقه متوسط، که "فرهنگ" مختص "دیگری" ست، که فقط سیاه پوستان یا بومیان یا مهاجرین هستند که یک سری آیین ها و برداشت های جمعی را به ارث می برند در حالیکه فرد سفیدپوست اصالتا یک "فرد" است، یک شهروند منطقی که رفتارها و باورهایش نه بر اساس آنچه از پدرانش به ارث رسیده یا توسط مادران در خانه آموزش داده شده که بر اساس تحلیل عقلی از سود و زیان خود شکل می گیرد. به این ترتیب، طبق استدلال این کتاب، "فرهنگ" سفیدپوستان طبقه متوسط، یعنی همان مجموعه باورها و آیین ها که فرد به ارث می برد و می آموزد، نامرئی می شود، در حالیکه هیچ کس فارغ از فرهنگ نیست (یعنی ما آدم "با فرهنگ" و "بی فرهنگ" نداریم؛ یا به زبان پییر بوردیو، "فرد"ی نداریم که فارغ از "حوزه" باشد). هدف این کتاب باز کردن چشم خوانندگان، و در درجه اول خود خوانندگان سفیدپوست طبقه متوسط، به عناصر جمعی، آیینی، و ناخودآگاه مستتر در رفتارهای به ظاهر صرفا فردی، منطقی، و انتخاب شده این طبلقه در ایالات متحده است. کتاب حتی در مقدمه از لغت Nacirema که بر عکس لغت Americanاست استفاده می کند تا "خود" را ساختارشکنی و آشنایی زدایی کند و درباره آن با همان زبانی حرف بزند که انسان شناسان و خوانندگان به طور تاریخی برای اشاره به قبایل عجیب و غریب با اسمهای نامانوس استفاده می کرده اند. به این ترتیب، برای خواننده ای که هنوز نمی داند Nacirema همانAmerican است، در ابتدا این توهم به وجود می آید که دارد راجع به آداب و رسوم قبیله مهجوری در آمریکا می خواند، و کمی دیرتر می فهمد که دارد راجع به خود ش می خواند، که "سفید" غیبت رنگ نیست بلکه خود یک رنگ است، که طبقه متوسط در انتخاب هایش همانقدر متاثر از شرایط و امکانات اقتصادی و اجتماعی خود است که طبقه کارگر یا اشراف. در این دو درس، با چهار مقاله از این کتاب آشنا می شویم (در اینجا تنها به خلاصه ای از هر مقاله اشاره شده و برای جزئیات بیشتر و پاسخ کامل به سوالات پایان ترم دانشجویان موظف هستند به یادداشتهای کلاسی خود رجوع کنند): 1. “A Pilgrimage to the Past: Civil War Reenactors at Gettysburg,” by Matthew H. Amster, Gettysburg University سفری زیارتی به گذشته: بازخوانی نمایشی سالانه جنگ داخلی در گتیزبرگ (در ایالت ویرجینیا) این رزم آرایی های نمایشی در واقع سه روز مهم از جنگ داخلی در گتیزبرگ که متعاقب آن لینکلن لغو برده داری را اعلام کرد، یعنی اول تا سوم جولای ۱۸۶۳، را بازسازی می کند. در این بازسازی ها، گروه های مختلف در نقش سربازان اتحاد شمال (ضد برده داری) و سربازان ائتلاف جنوب (طرفدار برده داری) ایفای نقش می کنند. نویسنده به چند نکته اشاره می کند که "خالص" بودن این بازخوانی ها را زیر سوال می برد، خالص بودن به معنای خالی بودن از تنش، به معنای داشتن یک ماهیت و کارکرد و تفسیر واحد، به معنای وفاداری به "اصالت" صحنه اولیه (خود جنگ داخلی) و بازگشت بی مساله به آن به قصد بزرگداشت و یادآوری. در واقع نویسنده نشان می دهد که گرچه شاید هدف از این بازسازی ها و بازخوانی ها رسما بزرگداشت واقعه ای باشد که در تاریخ این کشور و هویت شهروندان آن نقش اساسی داشته، در عمل بسیاری از شرکت کنندگان یا تماشاچیان نه برای بزرگداشت آن روز که برای داشتن اوقاتی خوش، گریز از زندگی روزمره زمان حال، آفرینش خاطره ای با و برای فرزندانشان، و غیره به مراسم می آیند. بسیاری از بازسازی ها، بازخوانی ها، و مراسمی از این دست در همه کشورها ممکن است توسط گروه خاصی و برای منظورهای خاصی (مثلا توسط دولت ها برای القای مفهوم خاصی از هویت ملی) سازماندهی شوند، ولی در عمل ماهیت و کارکرد این مراسم به هدف برگزارکنندگان محدود نمی شود و شرکت افراد هم صرفا به معنای صحه گذاشتن بر اهداف برگزارکنندگان نیست (در بسیاری از موارد ممکن افراد از آن اهداف آگاه نباشند یا به آن فکر نکنند) بلکه منظورهایی بسیار ساده تر مثل گذراندن اوقاتی خوش ممکن است مد نظر باشد. نویسنده همچنین نشان می دهد که شرکت کنندگان در این بازی ها تقریبا همیشه مردان سفیدپوست هستند و نقش زنان، کودکان، غیرسفید پوستان، و مهاجرین در این مراسم بسیار کمرنگ است، و این خود در قالب مراسمی که قرار است نماینده "هویت ملی" باشد جای سوال دارد. یکی از اقداماتی که در جهت افزایش "اصالت" بازسازی ها انجام شده قطع تعداد زیادی از درختان منطقه است چون این درختها در سال ۱۸۶۳ وجود نداشتند و با قطع آنها صحنه به صحنه اولیه شبیه تر می شود. در این جا می بینیم که تلاش در جهت بازسازی گذشته به تخریب حال منجر می شود؛ تلاش برای بازگشت به اصالت، منابع مفید و ارزشهای موجود را از زندگی ساقط می سازد. همین موضوع در مورد "بازار"ی که در واقع حول محور این مراسم تشکیل شده صادق است: آیا باید کیوسک های فروش غذا و نوشیدنی و "سوغاتی های جنگ داخلی" و سایر خدمات توریستی را از صحنه خارج کرد تا واقعی تر باشد (و در نتیجه شرکت کنندگان بیشتری را جلب کند) یا با این کار در واقع "مشتریان" زیادی که برای لذت بردن از همان جلوه های توریستی و نه برای شرکت در "جنگ داخلی واقعی" می آمدند از دست خواهند رفت؟ جایگاه "واقعیت" و "اصالت" در این میان چیست؟ چه نوع "فرهنگ سازی" دارد انجام می شود؟ و مسائلی از این قبیل که در نهایت نشان می دهد زیارت گذشته به عنوان یک مکان/زمان مقدس خالی از تنش ها و چندگانگی ها و به اصطلاح "ناخالصی" ها نیست؛ شاید هیچ "زیارت"ی و هیچ "تقدس"ی خالی از اینها نباشد. 2. “Consuming New Hampshire’s Nature: Changing Views of the White Mountains,” by John W. Burton, Connecticut Culture مصرف طبیعت نیوهمشایر (ایالتی در منتهی الیه شمال شرق آمریکا) در گذر زمان این نمونه مردمنگاری با تمرکز بر یک مغازه فروش وسایل ورزش ها و گردش های در طبیعت (مثل چادر زدن، کوه نوردی، قایق سواری، و غیره) برخورد آمریکایی های خاصی از طبقه متوسط را با طبیعت نشان می دهد. نویسنده استدلال می کند که طبیعت در فرهنگ طبقه متوسط آمریکا به تدریج از مخزن منابع و محصولاتی که باید استخراج و برداشت شوند به محلی برای گذران اوقات فراغت و تبدیل به پارک با منتقل های باربکیو (BBQ) و اسباب بازی بچه ها و آبخوری ها، و پس از آن، متعاقب حرکت های مدنی "ضد سلطه" در سالهای ۶۰ و ۷۰، به مکانی مقدس برای رابطه بی واسطه با روح هستی و تجربه های ماجراجویانه ای از نوع "خام" و "رام نشده" (یعنی بدون وجود امکاناتی چون آب تصفیه شده، سرگرمی های کودکان، منقل، و غیره) تبدیل شده است. مغازه مذکور در واقع برای تبلیغ و تسهیل این نوع رابطه آخر با طبیعت کار می کند و کسانی که از آن خرید می کنند کسانی هستند که ضد سلطه انسان بر طبیعت هستند، کسانی که می خواهند با طبیعت یکی شوند و خود را به دست ناشناخته ها و پستی بلندی هایش بسپارند. این افراد همچنین معمولا کسانی هستند که با دخالت دولت در انتخاب های شخصی افراد (مثل مساله سقط جنین یا ازدواج هم جنس گرایان) و با اصولا هر نوع طرز فکری که در آن از نظر آنها نشانی از استیلای مرد بر زن یا سفید بر غیر سفید یا "هنجار" بر "ناهنجار" باشد، حداقل در تئوری، مخالفند. این افراد معمولا منتقد فرهنگ مصرفی و اختلاف طبقاتی جامعه معمول آمریکا هستند و برای نشان دادن حمایت خودشان از ارزشهایی متفاوت است که از این مغازه و امثال آن خرید می کنند. ولی مشاهده نویسنده مقاله این است که این افراد در نهایت خود نماینده مصرف گرایی بیش از اندازه می شوند وقتی برای ایجاد رابطه بی واسطه، خام، و رام نشده با طبیعت در واقع مقدار زیادی ابزار مخصوص که بسیار هم تخصصی و گران هستند خریداری می کنند. دوباره می بینیم که بازگشت به اصالت به قیمت مصرف مقدار زیادی امکانات و سرمایه در حال امکان پذیر می شود و نباید از یاد برد که این سرمایه فقط در اختیار قشر خاصی از اقشار جامعه است. همچون "گذشته" (بعد زمانی اصالت) "طبیعت" (بعد مکانی اصالت) چیزی ست که در هر تلاش برای "بازگشت" به آن در واقع "بازتولید" می شود. "اصالت" چیزی ست که خریداری می شود، مثل همه چیزهای دیگر در یک جامعه مصرفی. "مصرفی نبودن" نیز خود کالایی ست که باید خرید! در اینجا نویسنده لیست خرید یک شهروند معمولی آمریکایی از حراج مغازه مذکور برای یک سفر بی واسطه و ماجراجویانه در طبیعت را بازتولید می کند: بارانی خنک و سبک: ۹۹ دلار بلوز عرق گیر مخصوص: ۲۵ دلار بادگیر: ۱۲۵ دلار ژاکت گرم سبک: ۱۰۰ دلار شلوار نایلونی: ۷۹ دلار جوراب پشمی: ۱۸ دلار پوتین پیاده روی ضد آب: ۲۰۰ دلار کوله پشتی: ۱۵۰ دلار چادر سبک: ۳۰۰ دلار کیسه خواب: ۱۷۹ دلار دشک نازک برای زیر کیسه خواب: ۷۹ دلار یک بسته خوراکی های خشک (خشک شده به طریقی که غذای فضانوردان را خشک می کنند): ۲۵ دلار حالا باید دید این پیاده روی ۱۳۷۹ دلاری بی واسطه تر و ماجراجویانه تر است یا بالا رفتن خانواده های ایرانی با بچه و مادربزرگ و گاز پیکنیکی و سیخ کباب و دمپایی و کفش پاشنه بلند از کوه یخ بسته زیر نم نم باران! 3. “Metakinesis: How God Becomes Intimate in Contemporary U.S. Christianity,” by Tanya M. Luhrmann, Stanford University در این مقاله، نویسنده به یکی از موضوعات حساس در جامعه فعلی آمریکا، یعنی دین و دینداری (مسیحیت) در زندگی روزمره، می پردازد. وی نشان می دهد که گرچه تقریبا دو سوم نسلی که در سالهای ۱۹۶۰ بزرگ شدند از دین به شکلی که والدینشان آن را می فهمیدند روی گردان شدند، امروز نزدیک به نصف آن جمعیت به شکلی دیگر به دین روی آورده اند. در این شکل جدید، تجربه "معنویت" خیلی بیشتر از گذشته به تجربه ای ملموس، خودمانی، و روزمره تبدیل شده است، و این هم انواع و اقسام عقاید "نیو ایج" (New Age: عصر نو) را در بر می گیرد و هم انواع مسیحیت اصول گرا از نوع اونجلیکال (Evangelical: انجیلی) را. بر اساس داده های این مقاله، ۹۶ درصد جامعه فعلی آمریکا به خدا اعتقاد دارند که با آنچه به طور معمول راجع به "غرب" گفته می شود تغایر دارد. نمونه مردمنگاری در این مقاله کلیسای "هورایزن" (Horizon: افق) در کالیفرنیای جنوبی است که ۲۵ هزار عضو اکثرا سفید پوست دارد و هزاران شعبه در سراسر کشور آمریکا (۵ هزار نفر از اعضا در کلیسای اصلی در جنوب کالیفرنیا گرد هم می آیند و بقیه در شعب آن). این کلیسا به جای گروه کر یک گروه موسیقی راک دارد که در بین غیر مذهبی ها هم طرفدار دارد چون غیر از محتوای اشعار فرق دیگری با دیگر انواع موسیقی راک ندارد و حتی موسیقی سبک دیسکو را هم شامل می شود. اعضای این کلیسا همچنین مراسم عبادی بزرگشان را نه در کلیسا که در استودیوم ورزشی برگزار می کنند و صحبت های به اصطلاح کشیش هم مخصوصا عامه پسند و ضد روشنفکری ست. مدیریت کلیسا مرتب ویدیوها، کتاب ها، بازی ها، کارتون ها و سایر سرگرمی ها با موضوعات انجیلی بیرون می دهد و اعضا معمولا هفته ای یک بار در خانه های هم جمع می شوند تا دور هم باشند و در عین حال نکاتی از انجیل بیاموزند. بیشتر اعضایی که توسط این انسان شناس مصاحبه شده اند گفته اند که قبل از گرویدن به این کلیسا بسیار تنها و منزوی بودند و حتی به الکل، مواد مخدر، و خودکشی روی آورده بودند و حالا احساس می کنند که دوست و همدمی پیدا کرده اند. آنها از رابطه روزمره و عادی خود با خدا و عیسی مسیح سخن گفته اند. مثلا مرد چهل ساله ای می گوید: "هفته ها بود که به این کلیسا رو آورده بودم و انجیل را می خواندم و کم کم حس کردم که این داستانی عاشقانه است و این داستان عاشقانه برای من نوشته شده. کلمات خداوند در واقع بر لوح قلب مومنین نوشته می شود. او تمام روز با من حرف می زند در حالی که من در کنار او قدم می زنم." {در نمایشگاه کتاب تهران نیز امسال تعداد قابل توجهی پوستر و کتاب به چشم می خورد که در آنها مثلا گفته شده بود "خدا به من چشمک زد" یا "آیا خدا بستنی هم می خورد؟"، یعنی یک نوع تلاشی برای خودمانی کردن خدا و عبادت از سنخ "چارقت دوزم کنم شانه سرت" شبان در "موسی و شبان." همچنین بعضی نوحه خوانی های عاشورای امسال و شاید چندین سال گذشته به سبک راک و دیسکو در ایران انسان را به یاد نمونه های ارائه شده در این مقاله می اندازد.} 4. “Micky, Nicky, and Barbie: Kinderculture in America,” by Richard H. Robbins, SUNY at Plattsburgh نویسنده این مقاله استدلال می کند که آمریکایی ها از اذعان به نقش "قدرت" (ها) در شکل دادن به انتخاب های زندگی شان اکراه دارند، چون دوست دارند فکر کنند که بر خلاف کشورهایی که در آنها دولت در انتخاب های شخصی افراد دخالت می کند، شهروندان آمریکایی آزادند برای خود فکر کنند و تصمیم بگیرند. اما این تنها نگاهی کوته بینانه به قدرت است که آن را صرفا در ایدئولوژی های دولتی جستجو می کند. نویسنده در این مقاله نشان می دهد که انتخاب های شخصی اکثریت جامعه امریکا هم در واقع توسط تبلیغات و ابزارهای دیگری به آنها تلقین می شود که ساز و کارهای ظریف و پیچیده قدرت هستند و در نهایت منافع نظام سرمایه داری آمریکایی را تامین می کنند. همانطور که اولین توصیه جرج دبلیو بوش به ملت در سخنرانی اش پس از حمله یازده سپتامبر این بود که "به فروشگاه ها بروید و تا می توانید خرید کنید تا به دشمن نشان دهیم که در روحیه و سبک زندگی ما خللی ایجاد نشده است." نویسنده در این مقاله بر سه صنعت فرهنگ سازی مهم امریکا یعنی مک دونالد، دیزنی، و ماتل (شرکت سازنده عروسک های باربی) تمرکز می کند و نشان می دهد که آنها چطور تعریف خاصی از هویت امریکایی را نه تنها به دنیا که به خود ملت امریکا با ظرافت خاصی تزریق می کنند. مقاله نشان می دهد که "فرهنگ کودکان" از قرن ۱۹ تا کنون در آمریکا بسیار تغییر کرده است و در حالیکه کودکان در ابتدا بخشی از نیروی کار محسوب می شدند و سپس به عنوان موجوداتی به حال خود ساعتها در زمین های بازی رها می شدند که خود را سرگرم کنند، امروز سرگرم کردن کودکان بخش عمده ای از "کار" بزرگسالان را تشکیل می دهد. نویسنده نشان می دهد که کاری که صنعت فرهنگ سازی برای کودکان انجام می دهد این است که آنها را به مصرف کننده های کوچک تبدیل کند. ولی این فرهنگی که کودکان با این اشتها در قالب لوح های فشرده کارتون، و کتاب، و اسباب بازی، و لباس، و لوازم التحریر، و خوراکی ها و نوشابه ها، و غیره مصرف می کنند دقیقا چه فرهنگی ست؟ نویسنده با تمرکز بر تعداد زیادی از کارتون های دیزنی به عنوان مثال نشان می دهد که اکثر قهرمان های این کارتون ها مادر ندارند (آریل در پری دریایی، بل در دیو و دلبر، پوکاهانتس، ....) یا مانند سفید برفی و سیندرلا نامادری های بی رحم دارند یا مانند بامبی مادرشان را از دست می دهند و همه موفق می شوند علی رغم عدم حضور یا حمایت خانواده به تحقق رویاهای خود برسند و بنابراین فرهنگی که به کودکان الغا می شود فرهنگی ست که در آن فرد بدون خانواده به اوج می رسد و خانواده در آن عنصری بی تاثیر اگر نه بازدارنده است. انگار که فرد در این فرهنگ زاده خویش است و نه خویشاوند. نویسنده غیر از بررسی مساله خانواده در این محصولات فرهنگ سازی کودکان، به بررسی مساله جنسیت و نژاد هم می پردازد و نشان می دهد که چگونه در اغلب این محصولات شخصیت های خبیث اکثرا چاق هستند یا لهجه های عجیب و غریب دارند (بدتر از همه، از صدای بازیگران سیاه پوست معروف برای صداگذاری شخصیت های خبیبث در کارتون ها استفاده می شود)، یا زنان در آنها همیشه دغدغه اندام و خرید هر چه بیشتر دارند و در همه اینها نگاهی مستتر است که به طور نرم و پنهان به کودکان منتقل می شود. نویسنده در این مقاله استدلال می کند که خصوصی سازی گرچه شاید قدرت را از انحصار دولت در می آورد، قدرت بی حد و حصری برای شکل دادن به انتخاب های (اقتصادی، سیاسی، عقیدتی، آیینی، ....) اجتماع در اختیار شرکت های تجاری قرار می دهد. وی خوانندگان را تشویق می کند که با آگهی از ساز و کار این قدرت ها به اصطلاح روح خود را با خریدن بی قید و شرط محصولاتشان به آنها نفروشند و سعی کنند حق انتخاب واقعی خود را باز پس گیرند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست