سه شنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴ / 29 April, 2025
جهان زیر سلطه ژن ها

مقدمه
این مقاله در حوزه انسان شناسی زیستی با تکیه بر رابطه میان علم ژنتیک و ساختار قدرت نوشته شده است. مسئله اصلی پرداختن به ابعاد اجتماعی و فرهنگی دانش ژنتیک از نگاه انسان شناسانی چون پل رابینو[1]، ابی لیپمن[2]، دوروتی نلکین وسوزان لیندی[3] است که همه آنها را می توان به نوعی مدیون مفهوم زیست قدرت[4] فوکو دانست. علاوه بر مطالعه نظریات فوکو و آشنایی با نظریه های حوزه انسان شناسی زیستی در این کلاس (نظریه های انسان شناسی) ، بهره مندی از مطالعاتی که در کلاس انسان شناسی ژنتیک بر روی نتایج تحقیقات جدید انسان شناسان در حوزه ژنتیک صورت گرفت در نگارش این مقاله از اهمیت بسزایی برخوردار بوده اند.
علم ژنتیک در سال های اخیر به یکی از داغ ترین و پرهیاهوترین مباحث در مجامع علمی و البته عمومی تبدیل شده است. به وجود آمدن مفاهیمی چون Biosociality و geneticization در انسان شناسی حاکی از اهمیت این علم در میان متخصصان علوم اجتماعی و به ویژه انسان شناسان است. بدن انسان به عنوان موضوع بررسی علم انسان شناسی کلاسیک که آنتروپومتری از اهمیت ویژه ای در آن برخوردار بوده است و همچنین به عنوان ابزار انسان برای برقراری رابطه میان مفاهیم تجربی و انتزاعی از اهمیت بسیاری برخوردار است. در روابط قدرت همواره بدن نقش تعیین کننده داشته و دارد. قدرتمندترین افراد جامعه کسانی بوده اند که توان تصمیم گیری برای مرگ یا زندگی دیگری داشته اند. همواره نهایت قدرتی که حاکمان اعمال می کرده اند در حوزه حیات زیردستان بوده است. اشد مجازات برابر است با مرگ محکوم! پس روشن است که هرچه توانایی اعمال نفوذ بر حیات انسان ها افزایش یابد قدرت محکم تر و استوارتر است. علوم زیستی و پزشکی به خاطر تجربه ارتباط مستقیم با بدن در طول تاریخ همواره کانون توجه صاحبان قدرت بوده اند. بهترین پزشکان در دربارها زندگی می کرده اند تا از زندگی صاحبان قدرت محافظت کنند و کنترل اینکه چه کسانی توسط آنها نجات داده شوند یا درمان گردند نیز در دست حاکمان بوده است. با پیشرفت بیولوژی و شناخت راه های حفظ و نجات حیات، مسلما راه های سلب حیات از دیگران و کنترل مزگ و زندگی نیز بیشتر شناخته شده و با ابزاری که قدرت در دست داشته کنترل مرگ و زندگی را نیز در دستان خود می گرفته است.
ژنتیک در نیمه دوم قرن بیستم، درست زمانی پا به صحنه علم گذاشت که نگاه داروینیستی به پدیده حیات در فضاهای آموزشی اروپا و امریکا جایگاه ویژه ای یافته بود، نقش مذهب در زندگی و باورهای مردم کمرنگ شده بود، جنگ جهانی داشت کم کم به خاطره ای دور تبدیل می شد، علم پزشکی همراه با پیشرفت تکنولوژی درحال پیشرفت سریعی بود اما معضلاتی چون بیماری های جوامع مدرن از جمله سرطان، ایدز و آلزایمر مانند معماهایی غیرقابل حل در مقابل دانشمندان و پزشکان قد علم کرده بودند. افزایش امکانات بهداشتی و پایان جنگ های جهانی افزایش جمعیت شدیدی را به جهان تحمیل کرده بود و کمبود مواد غذایی و نیاز به تکثیر و تولید بیشتر خوراک گیاهی و دامی روزبه روز بیشتر احساس می شد. شرایط کاملا برای ظهور این علم و یافتن جایگاهی رفیع در صحنه علمی و همچنین عمومی فراهم بود.
ژنتیک اکنون با شناسایی ابعاد جدیدی از واقعیت زیستی وجود انسان که روز به روز بیشتر آن را در حوزه های فرهنگی و اجتماعی نیز بسط می دهد ، همانطور که تاحدودی توانسته دیدگاه های فلسفی موجود درباره انسان را تحت تاثیر قرار دهد و تعریف نوینی از حیات ارائه نماید، ابزار بسیار کارآمدی برای کنترل فرآیند حیات نیز به شمار می رود. ژنتیک بشر را از تولد تا مرگ در کنترل خود در می آورد. کاری که بیولوژی و پزشکی در به کمال رساندن آن به بن بست می رسیدند، اگر ژنتیک به دادشان نمی رسید.
حضور گسترده علوم زیستی در زندگی اجتماعی: بیوسوشیالیتی
ژن به یکی از کلماتی تبدیل شده که با پسوندهای مختلف در google search قابل دستیابی است. هر روز برای بسیاری از بیماری ها، رفتارها و تصمیم گیری های انسان عوامل ژنتیکی کشف می شوند. به عقیده رابینو در مقابل این نوع جدید از هویت زیستی که وی آن را Biosociality می نامد طبقه بندی های فرهنگی و اجتماعی مثل سن، جنس و ... قدرت خود را از دست می دهند. یا به نوعی تحت کنترل و تسلط ژنتیک قرار می گیرند.
مفهوم بیوسوشیالیتی در سال 1992 توسط انسان شناس آمریکایی دانشگاه برکلی، پل رابینو ساخته و پرداخته شد. رابینو به هنگام وضع این مفهوم معتقد بود به زودی ژنتیک از یک مفهوم صرفا بیولوژیک داشتن فاصله گرفته و به امر مهمی در ساخت هویت اجتماعی افراد بدل خواهد شد. وی این سیطره ژنتیک و به طور کل بیولوژی بر زندگی اجتماعی را Biosociality نامید. به نظر می رسد آنچه رابینو در سال 1992 ظهورش را احساس می کرد با پیشرفت سریع علم ژنتیک و البته اعلام و تبلیغ بسیار بالایی که درباره این پیشرفت ها صورت می گیرد، در حال رخ دادن است. حضور ژنتیک در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی به وضوح دیده می شود. ژنتیک با بیان قدرت خود مرتب بر آن می افزاید و به یکی ازمهم ترین ها و شاید تنها فاکتور مهم در تصمیم گیری های اجتماعی انسان ها بدل می شود. ژنتیک به سرعت قدرت خود را برای تصمیم گیری برای خصوصی ترین بخش های زندگی انسان افزایش می دهد. از انتخاب شریک زندگی گرفته تا تصمیم گیری برای پایان دادن به زندگی. متخصصان ژنتیک مرتب برای رفتارهای مختلف انسان ها به دنبال عوامل ژنتیکی می گردند و اعلام می دارند که بسیاری از آنها را پیدا کرده اند.
راز DNA در چیست؟
دوروتی نلکین وسوزان لیندیدر کتاب افسون ژنتیک[5] سعی در بررسی و توضیح موقعیت علم ژنتیک به عنوان علمی که نقش پررنگی در فرهنگ قرن 21 دارد و ارتباط تنگاتنگی با بسیاری از ابعاد فرهنگی و اجتماعی زندگی انسان برقرار نموده، دارند. همچنین مفهوم ژن در اذهان عمومی به عنوان یک برساخته اجتماعی مورد توجه و بررسی ایشان قرار گرفته است.
در این کتاب، به ایجاد حرکت های وسیع در راستای استفاده از قدرت ژن در کشورهای پیشرفته و حتی در سطح بین المللی پس از کشف ساختار DNA اشاره می شود که از این میان می توان به پروژه ژنوم انسانی، اصلاحات ژنتیکی محصولات گیاهی و نژادهای حیوانی اشاره نمود. حتی این کارها تا تهیه بانک های ژنی و فروش و مبادله آنها نیز پیش رفته اند که همین امور باعث ایجاد یک سری طبقات اجتماعی می شود. طبقه ای که صاحب قدرت استفاده از این تکنولوژی ها و اطلاعات است و طبقه ای که به آنها دسترسی ندارد و یا طبقه ای که به آنها نیازمند است یا نیاز به آنها برایش ساخته می شود. توانایی ژنتیک در اصلاح نژادهای گیاهی و حیوانی ارتباط تنگاتنگ آن با دنیای اقتصاد را جالب توجه می سازد و پروژه ژنوم انسانی بحث بر سر مالکیت اطلاعات ژنتیکی جمعیت های انسانی را داغ و مسئله برانگیز می نماید.
مسئله دیگری که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته اهمیت دادن رسانه ها به ژنتیک و راه یافتن ژن با علامت نمادین مارپیچ های DNA به بسیاری از صحنه های تجاری و تبلیغاتی است. مارپیچ های DNA حتی در اطراف خود ما در ساختار چراغ های روشن کننده فضاهای عمومی شهری، اسباب بازی های کودکان و حتی بستنی ها دیده می شوند.
ژنتیک همچنین با ورود به دنیای علم باوجود اینکه در ابتدا مشروعیت خود را از علم یافته و با تطبیق یافتن با چارچوب های علمی توان ارائه و بقا یافته است، پا از این حوزه فراتر گذاشته و دیگر تنها به عنوان یک کشف و دانش علمی دیده نمی شود. ژنتیک حالا یک نوع ایدئولوژی است . پا در کفش مذهب نموده و مرزهای میان فیزیک و متافیزیک را درنوردیده است. تعیین کننده مرز میان حیات و عدم حیات گشته و آفرینش را قابل کپی برداری و دست کاری نشان داده است. فلسفه را دچار لرزش شدیدی نموده و سوال بنیادین “حیات چیست؟” را چنانچه از زبان جیمز واتسون[6] کاشف ساختار DNA می شنویم در مفهوم زیستی آن تقلیل داده و کشف نقشه ژنتیکی انسان را پاسخی دقیق و کامل برای آن می انگارد. وی همچنین در مصاحبه هایی که پس از کشف ساختار DNA انجام داده بود ، DNA را به نوعی ترسیم گر سرنوشت انسان و آینده وی معرفی می نماید. واتسون در مصاحبه ای که در سال 1993 با مجله تایم انجام داده بینش خود را بسیار روشن بیان می کند. به عقیده وی، "برخلاف گذشته که ما فکر می کردیم سرنوشتمان در ستاره ها نوشته شده، حالا می دانیمکه سرنوشتمان روی ژن هایمان نوشته شده است. " ژنتیک با صراحت تمام آمده تا بگوید از ازل تا ابدرا در دست دارد. ورژن جدیدی از داستان خلقت با داروینیسم به روی میز آمد و با ژنتیک ماندگار شد. دانشمندان ژنتیک خود را پیامبران خدایی می دانند که علم لائیک نوین هم در مقابلش سر تعظیم فرود می آورد. خدایی سازگار با روح انسان معاصر، انسانی که تجربه گراست و تنها آنچه می بیند و می تواند اثبات نماید را می پذیرد، انسانی که با معجزه بیگانه است و اعتقاد به عالمی ماورای تجربه را خرافات می داند. این خدا از دل همین مکتب بیرون آمده و به سختی می تواند مورد نقد و نفی آن قرار بگیرد. علم ژنتیک علمی است کاملا مطابق با معیارهای علمی روز و با سیطره بر فرهنگ و جامعه ، نبض جهان امروز را به خوبی در دستان خود گرفته است.
ژن به مثابه قادر مطلق
ما دیگر انسان آزاد و توانایی که افرادی چون اگزیستانسیالیست ها نوید می دادند نیستیم. ما موجودی که با انقلاب صنعتی جهان را دگرگون نمود نیستیم. ما نتیجه یک بازی طبیعت هستیم. ما روبات هایی هستیم که برنامه پیچیده ای برایمان نوشته شده است. ما نه به دست خدایی در آسمان، بلکه با خدایانی جای گرفته در تک تک سلول هایمان ساخته و پرداخته شده و مرتب کنترل می شویم. به ادعای متخصصان ژنتیک زندگی ما چیزی نیست جز آنچه در DNA ما وجود دارد.
از سوی دیگر خاصیت طبیعی بودن و قابل تجربه بودن حوزه زیست است که می تواند تاثیر ژنتیک در روابط قدرت را توضیح دهد. با پروردن ایده جبر ژنتیکی در باور عمومی، همه چیز، نیک و بد، خوشایند و ناخوشایند، دوست داشتنی و نفرت انگیز به عاملی طبیعی و خارج از قلمرو اختیارات انسانی نسبت داده می شود.و با وعده توانایی کنترل این عوامل خودخواه و دیکتاتور توسط صاحبان دانش ژنتیک ، باز هم مسائل در بازی قدرت پیچیده تر خواهند شد. چگونه می توان از این دانش نوین بهره مند شد؟ چه کسانی می توانند چنین کنترلی را بر ژن های ما اعمال کنند؟ آیا با دادن اختیار به ایشان همان کاری را که ما می خواهیم انجام می دهند؟ آیا می توان به صحت ادعاهایشان اطمینان داشت؟
و در آینده ای شاید نه چندان دور: آیا ما همان کسی هستیم که قرار بوده باشیم؟ یا آنچه پدر و مادرمان خواسته اند؟ آیا ما همان هستیم که پدر و مادرمان خواسته اند یا متخصصان ژنتیک نتوانسته اند آنچه وعده داده اند را انجام دهند؟
این مسئله بر روی روابط اجتماعی ما هم تاثیرگذار خواهد بود. حتی مفاهیمی مثل عشق نیز دستخوش تغییر خواهند شد: آیا منم که عاشق شده ام یا بروز ژن های من؟ آیا من چیزی به جز ژن ها و دستوراتشان هستم؟ آیا او خودش است یا آنچه دیگران خواسته و ساخته اند؟ آیا فرزندانی که با او خواهم داشت از ذخیره ژنی خوبی برخوردار خواهند شد؟
یا تعریف ما از بدنمان، از بیماری، چاقی، زیبایی یا زشتی چهره و انداممان، حتی تندخویی و خوش اخلاقی همگی به ژن ها نسبت داده می شوند و ما از سویی خود و دیگران را بی تقصیر و از سوی دیگر ناتوان در تغییر آنها می دانیم.
مسائل و نگرانی ها البته بارها و بارها به زبان طنز یا درام ، با نگاه منتقد یا ستایش آمیز در آثار هنری مثل فیلم ها و نقاشی ها و کاریکاتور و حتی رمان ها بیان شده اند، اما مسئله اینجاست که همان قدرت هایی که به این آثار اجازه ظهور می دهند، با انرژی مضاعف از علم ژنتیک پشتیبانی می نمایند.
البته یکی از مهم ترین دلایل اعتبار و اهمیت یافتن ژنتیک ارتباط مستقیم آن با بدن انسان و راه های حفظ آن است. جسم انسان به عنوان مکانی برای حفظ حیات و حد فاصل میان مرگ و زندگی همواره از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است و طبیعتا علومی که با آن در ارتباط بوده اند و خصوصا در حفاظت از حیات آن نقش داشته اند مانند پزشکی از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده اند. آنان که در حفظ حیات جسمانی نقش دارند (مانند پزشکان) همواره مورد تقدس و احترام بوده و آنان که با جسم پس از پایان حیات آن سروکار دارند ( مانند کالبد شکافان یا مرده شورها) همواره مورد ترس انسان ها قرار داشته اند. متخصصان ژنتیک نیز درحال حاضر کم و بیش از چنین جایگاهی برخوردارند. آنها انسان هایی هستند که حس تقدس، احترام و ترس ، همه را با هم در افراد مختلف بر می انگیزند. منتها بنابر شناختی که از ایشان و کارشان به ما ارائه می شود میزان قوت و ضعف احساسات ذکر شده تغییر می نماید.
پیوند ژنتیک با اساسی ترین حوزه های زندگی انسان که درمیان آنها می توان به حیات و مرگ، ازدواج و فرزندآوری، تعیین دایره محارم و نسبت های خانوادگی، قوانین ارث، سلامتی و بیماری و حتی درستکار یا خلافکار بودن انسان ها اشاره کرد، موجب اهمیت یافتن ژنتیک علاوه بر حوزه پزشکی و زیستی در حوزه هایی چون حقوق قضایی و جزایی، اقتصاد، علوم اجتماعی می شود.
دانشمند در این عرصه مانند ماجراجویی جوان است که تنها رویای دست یابی به حقیقت را در سر دارد. حقیقتی که همه چیز را در آن می بیند. حقیقتی محض، خالص و بی آلایش. حقیقتی قابل لمس و قابل درک. حقیقتی که بتواند آن را به دیگران نشان داده و حقانیتش را اثبات نماید. مسلما دانشمندان در این میان با منتقدان و نکته سنج هایی هم رو به رو بوده اند. برای عبور از صف منتقدان و مخالفان برخورداری از حمایت عمومی لازم است که البته با داعیه ای که متخصصان ژنتیک در سر داشتند کار دشواری نیست:
سلامت انسان ها در خطر است و ما راه نجات آن را پیدا کرده ایم!
دوران به دنیا آمدن نوزادان بیمار به پایان رسیده است!
می توان از به دنیا آمدن انسان های بزهکار و بد طینت جلوگیری کرد!
ناباروری دیگر بی معنی است!
منابع غذایی پایان ناپذیر خواهند شد!
این ادعاها و وعده وعیدها برای هر علم یا ایدئولوژی ای می توانند مشروعیت و اقبال عمومی را فراهم نمایند. خدایان سفیدپوش هم در مقابل این خدایان آزمایشگاهی سر تعظیم فرود می آورند. حیات، ارزشمندترین گنج انسان در دست دانشمند است. او مات و متحیر از دست یابی به چنین گنجی بدون توجه به هیچ چیز دیگر تنها می خواهد خودش را از این چشمه جوشان سیراب سازد. چه کارها که با این کلیدهای حیات نمی توان انجام داد! می توان دنیا را دگرگون ساخت. برای هرچیز ژنی پیدا می شود. می توان ژن خیلی از چیزها را نابود کرد و خیلی های دیگر را پرورش داد. می توان آزاد بود و برای دنیای خود و البته دیگران واقعا تصمیم گرفت. تصمیاتی کاملا عملی و غیرقابل ممانعت! اما فراموش می کند که این آزادی به چه معناست. فراموش می کند این توانایی برای همه به یک اندازه وجود ندارد و اگر هم داشت فاجعه آمیز می شد. نمی داند آیا کلیدی که با فشردنش بزهکاری را از درون در جنین انسان می خشکاند، ژنی مانند توانایی اندیشه و تشخیص را هم نابود خواهد کرد یا خیر!
دانشمند برای بیرون کشیدن این گنج بی انتها از محل اختفایش نیاز به کمک دارد. برای فراهم آوردن ابزار و امکانات استفاده از آن نیز همین طور! پس دست به دامنان صاحبان قدرت است. همان حمایت گرانی که چشم انتظار چنین روزی بودند. دانشمند بدین ترتیب در انحصار یاری رسان هایش در خواهد آمد. آنها کمکش می کنند، یافته هایش را در بوق و کرنا می کنند و راه های دست یابی به موفقیتش را چون رازی مهم در سینه نگه می دارند. با اعتباری که دانشمندان ژنتیک به واسطه کارهایی که در راستای بهبود زندگی انسان ها انجام داده اند یا ادعا کرده اند که قرار است انجام دهند ، به دست آورده اند می توانند صاحب بانک های ژنی بسیار غنی شوند. می توانند مرگ و تولد را کنترل کنند. می توانند با ادعای مطلع بودن از نقشه ژنتیکی انسان ها را به داشتن استعداد بزهکاری و خظرناک بودن محکوم کنند . می توانند نسل های جدید را طراحی نمایند و ...
نمی توان انکار کرد که آنچه روزبه روز بر میزان اهمیت و اعتبار این علم می افزاید، توانایی های چشم گیرش در شناسایی علل و عوامل بیماری زا و درمان و بهبود آنهاست. شواهدی که برای دفاع در هر محکمه ای کافی به نظر می رسند. شواهدی که متخصصان ژنتیک به آسانی می توانند نقص ها و اشتباهات و ناتوانی هایشان را در پشت آنها مخفی سازند. شاید دیده نشود که در جریان لقاح مصنوعی چه اشتباهاتی صورت گرفته و چه نوزادانی با مشکلات ژنتیکی و مادرزادی به دنیا آمده اند، یا شاید کسی به دنبال سرنوشت کودکانی با پدرو مادر فرهنگی و ژنتیکی متفاوت نرود، اما تمام رسانه ها خبر درمان تقریبا قطعی ناباروری در موسسه های درمان ناباروری را پخش خواهند کرد. شاید کسی از اعمال قدرت جهت تصمیم گیری برای میزان و نوع استفاده نابرابر زن و مرد از دانش درمان ناباروری در ایران خبر هم نداشته باشد، اما ما در سریال های تلویزیونی مادرانی را می بینیم که حسرتشان برای در آغوش گرفتن فرزند به پایان رسیده و از صمیم قلب لبخند می زنند. شاید ما چیزی از دارو هایی که در بیمارستان های دولتی روی افرادی مورد آزمایش قرار می گیرند که برای استفاده از داروی رایگان یا برخی خدمات بیمارستانی هیجان زده می شوند و با کمال میل دارو یا روش درمانی را که هنوز تایید نشده می پذیرند ندانیم، اما با شنیدن خبر کشف دارویی نادر توسط دانشمندان پرافتخار کشورمان به وجد می آییم. شاید هیچکدام از ما خبر از حیواناتی که مدت ها مورد آزمایش قرار می گیرند و حیواناتی که بی گناه در این میان کشته یا بیمار می شوند نداشته باشبم، اما همه ما از دیدن تصویر رویانا یا حبه انگور در تلویزیون به وجد می آییم و منتظر تهیه داروهای جدید دیگر که قرار است از شیر حیوانات تراریخته موسسات تحقیقاتی به دست بیاید باشیم. شاید هیچیک از ما به اینکه لازم است پس از ارائه بندناف فرزندمان به شرکت های تحقیقاتی چه تعهداتی از ایشان بگیریم و چه اجازه ای به آنها بدهیم واقف نباشیم.
صاحبان قدرت و سرمایه نمونه های ناتوانی و اشتباهات متخصصان ژنتیک را با ابزار کارآمدی که در دست دارند یعنی رسانه ها پاک می کنند. قوانین حمایت گر موجود را شناسایی و برجسته می کنند یا قوانین جدیدی برای حمایت از ادامه تحقیقات ژنتیک و اعمال نفوذ فرهنگی و اجتماعی آن وضع می کنند تا دانشمندان با خیال راحت و به دور از هر دغدغه ای بی محابا برای رفع تشنگی خود بنوشند و نگران هیچ چیز نباشند و البته واضح است که خود این دانشمندان هم از مدیا تاثیر می پذیرند و باور به اینکه هرچه انجام می دهند تنها برای دستیابی بشر به سعادت و جاودانگی و رهایی از نکبت است در ذهن شان مرتب تقویت می گردد. صاحبان قدرت که پادشاهان جدیدند در لباس بزرگان و سرمایه داران، اجدادی در تاریخ دارند چون ضحاک! بیم آن می رود آنچنانکه همه چیز را از زیر نگاه دقیق و نظاره گر خود می گذرانند مار خونخواری برشانه داشته باشند که تنها به فکر سیرکردن شکم خودش باشد. صاحبان قدرت هرگز بی حساب و کتاب هزینه نمی کنند. همواره حساب سود و زیان شان را دارند. آنجا که هزینه می کنند سودی انتظارشان را می کشد و هراندازه این هزینه و منفعت سنگین تر باشد، امکان سنگینی بار مشقت و تحمل زیان فاقدان قدرت افزایش می یابد.
نتیجه گیری
به هرحال نمی توان فراموش کرد گنج هایی چون این، سال ها پیش نیز پیدا شده اند. دیگرانی هم بوده اند که فکر می کردند راه سعادت بشر را یافته اند و خود را طلایه دار زندگی بهتر و یا حتی ابدی می دانسته اند. سال ها پیش هم بوده اند کسانی که با آرزوی داشتن دنیایی بهتر، انسانی سالم تر و قوی تر و به نوعی از منظر آنها استانداردتر کمر به نابودی غیر استانداردها و ناسالم ها و ناکارآمدها زده اند. مانع تولد نسل هایی شده و نسل زنده ای را به نابودی کشانده اند.
مسئله نگران کننده همانطور که در بسیاری از نقدهای وارد بر بزرگ نمودن بیش از اندازه ژنتیک از جمله در کتاب The DNA Mystique به آن اشاره شده است، پیشروی بدون حدومرز و تا حد زیادی مخفیانه این علم است. ژنتیک با وعده هایی که روز به روز بزرگتر و پر زرق و برق تر می شوند و تبلیغاتی که مزایای استفاده از علم ژنتیک را به ضروریات غیرقابل اجتناب زندگی بشر تبدیل می کنند مرتب دارد جایگاه و اهمیت بالاتری می یابد. این احساس نیاز و علاقه کمک های بزرگی به پیشروی این علم و قرار دادن سرنوشت بشر در دست صاحبان آن می نماید. انسان ها در حالی که هزینه های گزاف می پردازند تا بنابر وعده های متخصصان ژنتیک و مبلغان آنها سرنوشت خود را در دست گرفته و طراحی کنند، هرچه بیشتر خود را تحت سلطه صاحبان اصلی قدرت که علم را نیز در خدمت خود دارند قرار می دهند.
اما آنچه پیش خواهد آمد به آسانی قابل پیش بینی نیست. همانطور که در دهه 1940 دانشمندانی که توانستند پدیده شکافت هسته ای را در اورانیوم توضیح دهند شاید هیچگاه فکر نمی کردند درحال رقم زدن چه سرنوشتی برای هیروشیما و جهان هستند. آنها تنها داشتند در علمی که بشر را روز به روز شگفت زده تر می ساخت پیشرفت می کردند. شگفتی ها را در می یافتند و شگفتی رقم می زدند. در دل ریزترین ذرات هستی تغییر ایجاد می کردند بدون اینکه تصمیم داشته باشند هستی را ذره ذره و ریز ریز کنند و از هم بپاشند. آنها هم شاید کمتر از مهندسان ژنتیک به فکر آینده بشر و فراهم آوردن یک زندگی بهتر نبودند. فیزیک هم سودایی در سر داشت و آن شاید گسترش محدوده سلطه انسان بود بر جهان! پا گذاشتن به کرات دیگر! سفر به اعماق زمین و دریاها و شناخت رمز هستی از دل کوچکترین ذره ها! اما آنچه رخ داد _ یک اشتباه بود، سیاست بود یا هوس_ مهم این است که هیروشیما اتفاق افتاد و نمی توان بازگشتی برای آن متصور شد یا آن را از حافظه بشر زدود. بمب اتم ساخته شد و جهان یا حداقل زمین برای همیشه در زیر سایه تهدید آن خواهد ماند. حتی نمی توان بمب های اتم را نابود کرد بدون آنکه نابودی بیافرینند!
آزانس بین المللی انرژی هسته ای به عنوان افساری برای در دست گرفتن هدایت این اسب سرکش آغاز به کار کرد ، هرچند نوشدارویی بود پس از مرگ سهراب، اما توانست تا حد بسیاری هرچند در چارچوب تعیین شده توسط قدرت های بزرگ نقش مهمی در کنترل اوضاع پیشرفت دانش هسته ای و دسترسی به فن آوری های منجر به ساخت بمب اتم داشته باشد و کشورهای صاحب قدرت و دارای بمب اتم را به توافق هایی مجاب نماید تا التهاب احساس در خطر بودن اندکی التیام یابد.
حال، چه کسی می تواند نوعی اصلاح نژادی مهربان را انتظار داشته باشد از دنیایی که هولوکاست را پشت سر گذاشته است. بشر به عنوان موجودی که با توجه به عمر طولانی اش انگار همین چند دقیقه پیش بدون در دست داشتن تکنولوژی های امروز با اندک توانی که در خود برای شناخت نژادها و بدن های برتر می دید دست به اعمال تاسف آوری برای دست بردن در انتخاب های طبیعت و کنترل مرگ و میر و زادوولد آنهایی که بودنشان را می خواست یا نمی خواست زد.
چه طور می توان اطمینان داشت اکنون که با در دست داشتن علمی با کارآیی ژنتیک که مدعی است می تواند صفاتی را که در انسان هایی که هنوز به دنیا نیامده اند بروز خواهد یافت شناسایی نماید، در دنیایی که رقابت بر سر دستیابی به منابع محدود طبیعی میان انسان هایی که حالا بیشتر از قبل هم زنده می مانند و از زمین محدود استفاده می کنند موج می زند تنها به کارهای بشردوستانه و عام المنفعه برای نوع بشر خواهد پرداخت؟
متخصصان ژنتیک به همه جا سر می زنند. هرچه را که می توانند تغییر دهند تغییر می دهند و به زعم خود اصلاح می نمایند. گاوی که شیر بیشتری برای انسان ها تولید کند گاو بهتر است و تقویت ژن هایی که این صفت را بروز می دهند اصلاح به حساب می آید. میوه هایی که یک دست ترو ماندگارترند و سریع تر به بار می نشینند برای بازار مفید ترند، پس نژاد درختان در این راستا اصلاح خواهد شد.
اکنون سوال این است که درباره انسان چه طور؟ کدام نژاد برتر است؟ کدام انسان مفیدتر است؟ آنها که بیشتر کار می کنند؟ آنها که کمتر می فهمند؟ آنها که با معیارهای زیبایی شناسانه ما بیشتر همخوانی دارند؟چه کسی انتخاب می کند، که، باید بماند و چه کسی نه؟ کدام افراد باید بیشتر شوند و کدام یک بود و نبودشان فرقی نمی کند و شاید فقط فضای تنگ زمین مملو از جمعیت را اشغال کرده اند ! آیا باید انسان هایی برای فرمانبرداری قدرت های بزرگ طراحی کرد و از سویی طراحی هایی برای بقای حیات بزرگان انجام داد؟ چه کسانی حاضرند هزینه های هنگفت انجام پروژه های تحقیقاتی و اجرایی ژنتیک و اصلاح نژادی را تأمین کنند؟ آیا حاضرند آنچه را تا این اندازه برایش هزینه می کنند در اختیار دیگرانی که پولی برای خرج کردن ندارند هم قرار دهند؟
قابل انکار نیست که نیاز به پیشرفت های ژنتیک در مسائلی چون درمان بیماری هایی که انسان مدرن روز به روز بر شمارشان می افزاید بسیار عمیق احساس می شود. اما چگونه می توان اطمینان داشت که حتی در استفاده های درمانی هم با نابرابری های بزرگ روبه رو نخواهیم شد. آیا امکان استفاده از سلول های بنیادی برای درمان سرطان های صعب العلاج برای همه وجود دارد؟ آیا همه می توانند از داشتن یا نداشتن ژن سرطان سینه مطلع شوند و مانع انتقال آن ژن به نسل بعد از خودشان شوند. آیا همه می توانند فرزندانشان را قوی و سالم و مصون در مقابل بیماری های شناخته شده طراحی کنند؟ اصلا آیا دستکاری های ژنتیکی با عواقب ناشناخته ای که ممکن است داشته باشد بشر را آنقدر شگفت زده نخواهد کرد که در راهی بی بازگشت قرار گرفته و توان تغییر آنچه انجام داده را نداشته باشد؟ آیا دستکاری ژن آلزایمر بیماری یا اختلال ژنتیکی ناشناخته یا پیش بینی نشده ای را موجب نخواهد شد؟ اینها و هزاران آیا و اگر های دیگر مرتب زنگ خطرهایی در گوش انسان به صدا در خواهد آورد.
نمی توانیم منکر نیاز به پیشرفت های ژنتیک شویم، چراکه نیازهایشان به نوعی قبل از خودشان بوجود آمده اند. این نیازها مرتب شاخ و برگ پیدا می کنند و پروبال می گیرند. اما برای تأمل در پیشروی این علم یه قدرتی برای تعدیل این نیاز ها احتیاج داریم. به توان رسانه ای برای آگاه سازی انسان هایی که گمان می کنند با انتخاب خصوصیاتی که برای فرزند خود مناسب می بینند تنها دارند از آزادی های شخصی شان استفاده می کنند و حتی به نسل بعدی که دارند آینده ای که دوست دارند را برایش رقم می زنند لطف غیرقابل جبرانی نموده اند. آنها این توانایی را نیاز و احتمالا در آینده ای نه چندان دور حق مسلم خود می دانند بدون اینکه از تأثیرات غیر قابل جبرانی که احتمالا بر نوع بشر و طبیعت خواهند گذاشت اطلاعی داشته باشند. بدون اینکه بدانند ممکن است بازیچه حساب و کتاب ها ی قدرتمندانی شده باشند که همه انسان ها و طبیعت را وسیله هایی برای کسب منافع خود می بینند. نیاز به آگاهی و نگاه چند بعدی به دنیایی که دارد روز به روز توسط علم ژنتیک مصادره می شوند برای جلوگیری از فجایع و اشتباهات احتمالی که ممکن است توسط بشر آفریده شوند به شدت احساس می شود.
منابع
- رابینو پل، دریفوس هیوبرت، میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک، ترجمه حسین بشیریه،تهران ، نی1379
- فکوهی ناصر، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نی، 1383
- فوکو میشل، پیدایش کلینیک، ترجمه یحیی امامی،تهران، نقش و نگار،1384
|
[1]Paul Rabinow
[2]Abby Lippman
[3].Dorothy Nelkin and M. Susan Lindee
[4]Biopower
[5]The DNA Mystique
[6]James Watson: وی در سال1953 توانست به همراه فرانسیس کریک ساختار DNA را کشف نماید.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست