دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
خواندن به مثابه خوردن تأملی بر یکی از استعاره های مطالعه
![خواندن به مثابه خوردن تأملی بر یکی از استعاره های مطالعه](/web/imgs/21/151/j62ms1.jpeg)
مقدمه:استعاره[1] یافتن شباهت میان دو مفهوم است تا در «سایه»ی یکی، دیگری را بهتر بشناسیم. مثلاً وقتی میگوییم «وقت طلاست» میخواهیم ارزش زمان را نشان دهیم. بنابراین، به کمک شباهتِ میان پدیدهها یا رخدادها، به شناختی بهتر از آنها میرسیم. در این روش، شباهتها کشف یا ساخته میشوند تا در «پرتو» هر یک مفاهیم گوناگون بهتر تبیین شوند. مثلاً در همین چند جملة مقدماتی، «سایه» و «پرتو» - که هر دو با نور در ارتباطاند - نوعی استعارهاند. در جملة نخست، «سایه» بیانگر عرصهای است که برای بهتر دیدن فراهم میشود. در جملة چهارم نیز، «پرتو» نشانگر نوری است که بر پدیدة مورد اشاره میتابد. بنابر این، حتی برای تعریف «استعاره» میتوان از استعارهای دیگر کمک گرفت! استعارهها آنقدر در ذهن و زبان ما فراوان و پرکاربردند که حضورشان را حس نمیکنیم.
آقای حسین دباغ در کتاب مجاز در حقیقت: ورود استعارهها در علم استعاره را فراتر از یک آرایة ادبی و آن را در قلمرو فلسفه و همچون مدلی برای اندیشیدن معرفی میکند. مدلی که میتواند معرفتشناسی ما را نسبت به جهانی که میشناسیم تغییر دهد. او استعاره را تنیده در تار و پود زبان میبیند و بر این نکته تأکید دارد که زبان آغشته به استعارههاست و نمیتوان زبان را از استعاره پالایش کرد. زبان در درون خود سرشتی استعاری دارد و این امتیاز بزرگی برای آن است. زیرا قلمرو وسیعی برای پرش اندیشه در برابر دیدگان انسان باز میکند[2]. او با استناد به ماکس بلک[3] به این نکته اشاره میکند که استعاره بیش از تشبیهی ساده و در واقع چارچوبی برای دوباره نگریستن و خلاقانه دیدن است: «گزارههای استعاری میتوانند گاهی اوقات معرفت و بصیرت جدیدی، با تغییر روابط میان اموری که بر آن دلالت دارند ایجاد کنند ... بهتر است در برخی موارد بگوییم استعاره شباهتهایی را خلق میکند به جای آنکه بگوییم شباهتهای پیشین را صورتبندی میکند» (ص 36). او در بخشهای دیگر کتاب با استناد به جرج لیکاف و مارک جانسون[4] مینویسد: «ساختار مفهومی ذهن ما استعاری است. بدین شکل که طریق اندیشیدن، تجربه کردن و ادراک ما به صورت استعاری است. ظهور و بروز این استعاری اندیشیدن را میتوان در عمل روزمرة آدمیان جست، بهترین نمونة آن زبان ارتباطی است». در این یادداشت با اشاره به استعارههای رایج دربارة مطالعه به یکی از آنها میپردازم که گویا در زمانها و مکانهای مختلف با اقبال بیشتری مواجه بوده و بسیاری از تصورات ما را دربارة «مطالعه» شکل میدهد و آن استعارة «خواندن به مثابه خوردن» است.
استعارة خوردن برای خواندن
برای مفهوم «مطالعه» استعارههای فراوان وجود دارد. مثلاً وقتی میگوییم «کتاب یار مهربان است»، «دوستی دانا برای روزهای تنهایی است»، «قصهگوی خوشبیان است» از استعاره استفاده میکنیم. در این مثالها تشبیه کتاب به دوست، همدم، آموزگار، مخزن اسرار و غیره استعارهاند. در این میان تشبیه کتاب به غذا نیز متداول است. پروفسور کاترین شلدریک راس[5] - استاد بازنشستة دانشگاه انتاریو - در مقدمة مقالهای با عنوان «استعارههای خواندن» مینویسد: «بررسی گفتههای کتابداران که در اواخر قرن نوزدهم مطرح شده، بیانگر این مطلب است که دو استعاره به طور خاص شیوة تفکر دربارة خواندن را شکل دادهاند: خواندن نردبان است[6]؛ خواندن خوردن است[7]». (شلدریک راس، 15 :1393). او با استناد به لیکاف و جانسون بر این باور است که تشبیه خواندن به نردبان «استعارة جهتی» و خواندن به مثابه خوردن «استعارة ساختاری» است که توان بیشتری برای تبیین مفاهیم دارد. در استعارة نخست، گویی خوانندگان در طول زمان با بهبود مهارتهای خود از نردبانی بالایی میروند و در هر پله آثار برتر و مفیدتر انتخاب میکنند. ضمن آنکه در این مسیر انگیزة آنان از خواندن نیز تغییر خواهد یافت و بهتدریج بیش از لذت خواندن، به محتوا و اثربخشی متن توجه خواهند کرد. در نتیجه بهتدریج تجربة آنان از خواندن «متعالی» خواهد شد. در حالی که در استعارة دوم، محتوای کتاب همچون غذایی است که خواننده میبلعد، هضم و جذب میکند و از امتیازهای آن بهره میبرد. بدیهی است که انتخاب هر یک از این دو بر شیوة نگرش ما به خواندن تأثیر میگذارد. اگر استعارة نردبان را بپذیریم، بیشتر بر بهبود مهارتهای انتخاب آثار تأکید خواهیم داشت. اگر هم دومی را بپذیریم توجه ما بیشتر بر ترویج کتاب در میان مردم است که هر یک متناسب با ذائقة خود از منابع مختلف بهرهمند شوند. حال ممکن است یکی جذب شیرینی محتوای یک اثر شود و از آن لذت ببرد و دیگری در جستوجوی محتوایی فاخر باشد تا ذهن و زبان خود را تقویت کند.
نمونههای دیگری از پیوندِ خوردن و خواندن وجود دارد. مثلاً دکتر حاجی زینالعابدینی در مقالهای با عنوان «سوءتغذیة اطلاعاتی» با الهام از دستهبندی مواد غذایی مورد نیاز بدن، بر تنوع اطلاعات مورد نیاز ذهن تأکید میکند و منابع اطلاعاتی را در شش گروه قرار میدهد. مثلاً نقش روزنامهها، داستانهای کوتاه و اطلاعات موجز را مثل نقش قند در بدن میداند که بهسرعت جذب شده و سریع عمل میکند. در مقابل اطلاعات بنیادین نظیر علوم پایه و زبان را که نقشی اساسی در ساخت چارچوب ذهنی فرد دارند با پروتئینها مقایسه میکند. بر همین اساس نقش ادبیات و هنر را در تغذیة اطلاعاتی مشابه با نقش ویتامینها در تقویت جسم میداند و در پایان نتیجه میگیرد: «قوای فکری انسان همچون قوای جسمی او برای سلامت، حرکت و سازندگی نیازمند تغذیة سالم و متعادل است. هر گونه اسراف، سوء هاضمه، کاستی و نقص در تغذیة اطلاعاتی انسان، عواقبی بس وخیمتر از صدمات جسمی دارد.» (ص 5).
از استعارههای مرتبط با خوردن در حوزههای دیگر نیز استفاده شده است. مثلاً کریمی و علامی (1392) استعارههای مفهومی بر مبنای کنش حسیِ خوردن را در دیوان شمس بررسی کردهاند. آنان انگارة «عرفان خوراک است» را به عنوان گزارهای بنیادین مبنای تحلیل خود قرار دادند و هشت انگاره از طرحوارة خوردن را در دیوان شمس یافتهاند و به این نتیجه رسیدهاند که: «نظام استعاری «خوراک انگاری» نوعی ادراک استعاری ایدهها، باورها و تجربههای روحانی به مدد قوة چشایی است که در آثار مولانا برجسته شده است. مولانا با به کار بردن اصول و مبانی عرفانی به مثابه خوراک (مانند ذکر، سماع، عشق و نور) نشان میدهد عرفان نیز مانند کنش حسی خوردن فعالیت و نیازی روزانه برای هر فرد، بویژه سالکان است» (ص 162).
انتخاب هر یک از این استعارهها، شبکهای از مفاهیم را تولید خواهد کرد. مثلاً استعارة «خواندن به مثابه خوردن» مجموعهای از مفاهیم مرتبط با خوراک، طعم، تغذیه، و آشپزی به وجود آورده که در بیان تجربههای خود از مطالعه به کار میبریم. مثل: داستانهای بامزّه یا بیمزّه، حکایتهای تلخ و شیرین، قصههای آبکی، نوشتههای خام و نپخته، تغذیة فکری، خوراک فکری، ذائقة خوانندگان، هضم و جذب مطالب، بلعیدن کتاب، جویدن مطالب، ولع خواندن، بهداشت مطالعه و کتابهای مسموم.
وجوه استعارة خوردن برای خواندن
اکنون در قالب این استعاره میتوان به وجوهی پرداخت که در چارچوب آن معنا مییابند. نخست باید به «ضرورت و اهمیت» خوردن و خواندن بپردازیم. بدیهی است که انسان برای زنده ماندن به غذا نیاز دارد و بدون تغذیه ادامة حیاتش ممکن نیست. حال باید دید آیا مطالعه هم از چنین ویژگی مهمی برخوردار است؟ در نگاه نخست میتوان گفت چه بسیارند افرادی که با مطالعه بیگانهاند و مشکلی هم ندارند. صحیح و سالمند و چه بسا خوشحال و خوشبخت هم باشند. بنابراین، ظاهراً استعارة ما در نخستین گام برای تبیین موضوع ناتوان است. اما اگر به دو نکته توجه کنیم، این بحث میتواند ادامه یابد. نخست آنکه هیچ استعارهای نمیتواند شباهتی بیکم و کاست میان دو پدیده برقرار کند. چنین انتظاری چندان موجه نیست. مثلاً وقتی میگوییم «وقت طلاست» یا «زمان بزرگترین سرمایه است» از بسیاری جهات میتوان شباهت زمان، طلا و سرمایه را دید. اما زمان شکل خاصی از سرمایه است و از جهاتی با سایر سرمایهها تفاوت دارد. مثلاً زمان را نمیتوان ذخیره کرد، فقط میتوان از آن استفاده کرد. از سوی دیگر، امکان بازگشت شکلهای دیگر سرمایه وجود دارد. اما زمان وقتی سپری میشود برای همیشه از دسترس خارج خواهد شد. دوم آنکه بسته به تعریفی که از واژگان یک گزاره داریم، استدلال ما متفاوت خواهد بود. مثلاً وقتی حافظ میگوید: هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق / بر او نمرده به فتوای من نماز کنید، منظورش این نیست که آدمِ بدون عشق علائم حیاتی ندارد. بلکه زندگی بدون عشق را همچون مرگ میداند. اگر مولانا میفرماید: جمله معشوق است و عاشق پردهای / زنده معشوق است و عاشق مردهای؛ مرادش از مرگ و زندگی فراتر از نشانههای فیزیولوژیکی حیات است.
بر این اساس، وقتی میگویم خواندن همچون خوردن ضرورت و اهمیت دارد، منظور این نیست که اگر کتاب نخوانیم قلبمان از حرکت باز میایستد، بلکه منظور این است که اندیشة ما مجالی برای رشد نخواهد یافت و بهتدریج پژمرده میشود. ضمن آنکه نشانههای «فقر اطلاعاتی» در حیات آدمی با نشانههای «فقر غذایی» متفاوت است. باید دید بیگانگی با مطالعه چه پیامدهایی برای روح و روان آدمی دارد. اگر مطالعه را منبع دانش و بینش بدانیم، بدون آن حیات معنوی ما به چه وضعی دچار خواهد شد؟ از سوی دیگر باید دید مثلاً مطالعة رمان که آدمی را از زمان و مکانش جدا میسازد و تجربهای جدید از زیستن به ارمغان میآورد چه دستاوردی برای سلامت فکری دارد. اورهان پاموک، برندة نوبل ادبیات 2006، در بیان تجربة خویش از چهل سال رمانخوانی به نقش زندگیبخش آن اشاره میکند: «رمانها در واقع برای ما حکم حیاتی دیگر هستند ... رمانها رنگ و لعاب و جذابیت و در عین حال عمق و پیچیدگی زندگی را شکل میدهند و سر و ته آن را از اشیاء، اشخاص، و چهرههایی که میشناسیم لبالب پُر میکنند». او خواندن رمان را به سفری تشبیه میکند که خواننده از دنیای واقعی خود آغازگر آن است، و به دنیای خیالی ختم میشود. اما بهتدریج این دنیای خیالی از هر واقعیتی واقعیتر به نظر میرسد. تصاویری که به کمک واژگان پیش چشم ظاهر میشوند به این دنیای خیالی رنگ واقعی میبخشند. تصاویری که در ابتدا مبهماند، اما با پیشرفت روایت روشن میشوند. به باور پاموک: «لذت حاصل از خواندن یک رمان نه در دیدن یک منظره از بیرون، بلکه در دیدن یک منظره از درون، از زاویة دید یکی از کسانی که در درون آن منظره زندگی میکند، نهفته است» (ص 108).
وجه دیگری که پیوند میان خوردن و خواندن برقرار میسازد نقشی است که غذا در تولید انرژی در بدن ایفا میکند. اطلاعاتی که از طریق خواندن به دست میآوریم، بسته به کیفیت و کمیّّتی که دارد منبع تولید انرژی ذهنیاند. پاموک معتقد است خواندنِ رمان منشاء پویایی ذهن است. زیرا درکلیّت داستان آن گویی منظرهای را تماشا میکنیم. سپس به کمک قوة تخیل، کلمات را به تصاویر تبدیل میکنیم. در همین حال، با بخش دیگری از ذهنمان در این فکریم که نویسنده چه مقدار از گفتههای خود را واقعاً دیده، شنیده، یا شخصاً زندگی کرده است، و چه میزان صرفاً بر اساس تخیل اوست. سپس از خود میپرسیم آیا حقیقت همین است که در این رمان تعریف میشود؟ بعد از کشف و درک توانایی نویسنده در انتخاب مناسب کلمهها، درستی تشبیهها، ژرفاندیشی تخیل، نحوة تعریف، ترکیب جملهها، وزن و آهنگ پیدا و پنهان واژهها لذت می بریم. این درحالی است که دربارة شخصیت و رفتار قهرمان رمان داوری میکنیم. وقتی این رخدادها در ذهن اتفاق میافتد، حافظه با تمام قوا مشغول فعالیت است (منصوریان، 1392). بنابراین، مطالعه منشاء مهمی برای تولید انرژی و تکاپوی ذهنی است. از سوی دیگر اگر نیاز انسان به غذا همیشگی است، نیاز او به اطلاعات نیز در سراسر عمر گسترده است و هرگز از آن بینیاز نمیشود. همانطور که در هر وعدة غذایی فقط امکان دریافت حجم محدودی از خوراک را دارد، در هر فرصت مطالعه نیز فقط میتواند حجم محدودی از اطلاعات را جذب کند. نمیتوان ساعتها نشست و کتاب خواند. ذهن خسته میشود. زیرا به زمانی برای هضم آنچه آموخته نیاز دارد، تا دوباره آمادة دریافت اطلاعات تازه شود.
مقایسة این دو مقوله به همین جا ختم نمیشود. وجه دیگر این شباهت در «ظرف غذا» و «ظرف اطلاعات» است. امروزه بسیاری میپرسند آیا مطالعة کتاب الکترونیکی همان اثربخشی مطالعة کتاب چاپی را دارد؟ آیا با فراگیری ابزارهای جدید، شیوة مطالعة ما دگرگون خواهد شد؟ کیفیت اطلاعاتی که از رسانههای مختلف کسب میکنیم، چه تفاوتی دارند؟ در پاسخ باید گفت «محتوای اطلاعاتی» که کسب میکنیم از «رسانه» که ظرف آن است اهمیت بیشتری دارد. هر چند ظرف به شکلهای مختلف میتواند بر محتوا تأثیر بگذارد. اما در نهایت «کیفیت محتوا» اولویت دارد. آدم تشنه در جستوجوی آب سالم و پاکیزه است، حال میخواهد در کوزة گلین باشد یا در جام زرّین. به قول سعدی: در بیابان خشک و ریگ روان / تشنه را در دهان ، چه درّ، چه صدف. مرد بی توشه کاوفتاد از پای / بر کمربند او چه زر چه خزف! همانطور که آدم تشنه در جستوجوی آب است، ذهنی که عطش یادگیری دارد در جستوجوی دانش است. حال میخواهد آن را در کتاب الکترونیکی بیابد یا در نسخة خطی. مهم آن محتواست که چه کیفیت و اعتباری دارد.
نکتة دیگر اهمیت تنوع مواد غذایی است که در مورد تنوع مطالب خواندنی نیز صدق میکند. همانطور که متخصصان تغذیه توصیه میکنند رژیم غذایی ما باید متناسب، متعادل و متنوع باشد، در فرایند مطالعه نیز توجه به این سه مقوله اهمیت دارد. مطالعه نیز باید متناسب با نیاز خواننده و از حیث کمیت و زمانی که برای آن صرف میشود متعادل و از نظر موضوع متنوع باشد. در یادداشتی با عنوان «پنج ضلعی مطالعه» به این موضوع اشاره کردهام. (منصوریان، 1394). کیفیت غذا و چگونگی پخت و شیوة خوردن آن نیز میتواند مبنایی برای مقایسه باشد. همانطور که کیفیت غذایی که میخوریم تأثیر مستقیمی بر سلامت ما دارد،کیفیت آنچه میخوانیم نیز بر سلامت فکر تأثیر میگذارد. غذای خوب و سالم ضامن سلامتی و غذای بیکیفیت منشاء بیماری است. بر همین اساس، خواندن متون پاکیزه، منسجم و آگاهیبخش به ذهن آدمی طراوت و شادابی میبخشد و مطالعة یک نثر پریشان، پرفریب و مغالطهآمیز ذهن آدم را ملول و رنجور میکند. در کنار کیفیت غذا، کمیّت آن نیز مهم است. بنابراین، کفایت مواد غذایی مهم است و کاستی یا فزونی آن از حدی معین مشکلآفرین خواهد بود. همانطور که پُرخوری پیامدهای ناخوشایند دارد، «پُرخوانی» هم توصیه نمیشود. بویژه اگر این پُرخوانی شتابزده و بدون تأمل باشد. چگونه خوردن غذا نیز اهمیت دارد. همانطور که آهستگی در خوردن و جویدن درست غذا به هضم و جذب مواد مغذی کمک میکند، آهستهخوانی نیز شرط اساسی مطالعة مؤثر و مولد است[8].
از سوی دیگر درست مثل غذاهای مختلف که طعمهای گوناگون دارند، هر یک از مطالب خواندنی نیز طعم خودش را دارد. کتابها هم میتوانند در چهار گروه شیرین، شور، ترش و تلخ طبقهبندی شوند. مثلاً کتاب ته خیار، که از قضا عنوان آن نیز با خوراکیها ارتباط دارد، طنزی شیرین دربارة تلخی مرگ است[9]. در نتیجه، یک اثر ارزشمند که نویسنده برای نوشتن آن صلاحیت داشته و زمان کافی برایش صرف کرده، مثل غذایی است که یک آشپز ماهر با دقت پخته و طعم و مزة دلپذیری دارد. اما یک اثر نامنسجم و بیمحتوا نیز مثل غذایی است که در آمادهسازی آن دقت و هنر کافی صرف نشده است. بنابر این، «لذت خواندن» درست مثل «لذت خوردن» میتواند انگیزهای بنیادین برای مطالعه باشد. درست به همین دلیل است که توصیه میشود برای ترویج خواندن از «لذت مطالعه» غفلت نکنیم و آن را به رسمیت بشناسیم. قرار نیست همة افراد جامعه فقط به این دلیل کتاب بخوانند که مطالعه کنشی سودمند است. بلکه میتوان کتاب خواند و از آن لذت بُرد. نخستین پاداش خواندن سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت ماست. درست مثل یک بستنی خنک در ظهر تابستان، یک داستان کوتاه دلپذیر نیز میچسبد و این نه تنها اشکالی ندارد، بلکه یکی از انگیزههای اصلی خواندن است. اصلاً ما فقط چیزی را میتوانیم بخوانیم که آن را دوست باشیم و از خواندش لذت ببریم. اگر مطالعه با مشقت همراه باشد دوام نمیآورد و آدم از هر چه کتاب است بیزار میشود. ما همانطور که غذای خوشمزه، لذیذ و معطر را ترجیح میدهیم، کتاب دلپذیر، قابل فهم و الهامبخش را میپسندیم. در همین راستا «سهولت هضم» نیز شاخص دیگری در این مقایسه است. همانطور که هضم بعضی از غذاها برای دستگاه گوارش دشوار است، درک برخی از آثار نیز برای ذهن خوانندگان سخت است. بنابر این، توصیه میشود همواره تناسبی بین میزان توانایی ذهنی خواننده و میزان پیچیدگی کتاب مورد مطالعه برقرار باشد. البته گاه این پیچیدگی بخشی از سرشت موضوع مورد بحث کتاب است و گاه در اثر ناکارآمدی نویسنده در تبیین موضوع ایجاد میشود.
عنصر دیگری که در مقایسة خوردن و خواندن اهمیت دارد «زمان» است. زمان پخت غذا، زمان ماندگاری آن و زمان خوردن فقط سه وجه از وجوه مختلف نقش عنصر زمان در فرایند تغذیه است. مثلاً همانطور که زمان نقشی کلیدی در تغذیه دارد و هر غذایی را باید در زمان معینی بخوریم، در تدوین استراتژی مطالعه باید به زمان نیز توجه کنیم. بر اساس روحیات افراد برخی صبحهای زود را برای خواندن ترجیح میدهند و گروهی دیگر آرامش شب را فرصت مناسبتری برای آن میدانند. ضمن آنکه همانطور که باید بین دو وعدة غذایی زمان لازم صرف شود، فرایند مطالعه نیز زمانی مؤثر است که در ازای دقایقی معین از خواندن، فرصتی را به تأمل و درنگ دربارة آنچه میخوانیم اختصاص دهیم. زمان به شکل دیگری نیز نقش ایفا میکند. ممکن است سلیقة ما برای آنچه میخوانیم در طول سالها تغییر کند، درست مثل تغییر در ذائقه برای انتخاب غذاها. چه بسا امروز رغبت به خواندن کتابی که پنج سال پیش برایمان بسیار خواندنی بوده، نداشته باشیم. این یک رخداد طبیعی است. ما رشد میکنیم و معیارهایی که برای انتخاب منابع داریم، به تدریج دگرگون میشوند.
میتوان در سطحی کلانتر نیز به این موضوع نگریست. همانطور که هنر آشپزی هر جامعه متأثر از تاریخ، جغرافیا، اقلیم و فرهنگ آن است، فرهنگ نوشتاری و مطالعاتی نیز در بستر تاریخ و متاثر از متغیّرهای فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرد. پدیدآورندگان آثار نیز در هر مقطع تاریخی، متأثر از رخدادهای زمان خود و متناسب با ذائقة مخاطبان به تولید آثار میپردازند. در نتیجه همانطور که برخی از غذاها در زمانهای مختلف هواداران خود را دارد، برخی از آثار نیز طرفداران خودش را خواهد داشت.
ضمناً ذکر این نکته نیز ضروری است که این استعاره، مثل سایر استعارهها نمیتواند شباهتی بیکم و کاست میان این دو مفهوم برقرار سازد. این کاستی طبیعی و اجتنابناپذیر است. مثلاً نسخهای از یک کتاب را در کتابخانه میتوانند صدها نفر امانت بگیرند و بخوانند بی آنکه از محتوای آن کم شود. اگر کتاب آنلاین باشد، هزاران نفر میتوانند همزمان آن را بخوانند. اما بدیهی است که یک ظرف غذا را وقتی یک نفر بخورد، لقمهای برای نفر دوم باقی نخواهد ماند. مگر آنکه محتوای آن را تقسیم کنند. این تفاوتها ناشی از ماهیت متفاوت اطلاعات به عنوان درونمایة کتاب، با مواد مغذّی درون خوراک است. با این حال، همین شباهتهایی که بیان شد، کارکردهای مثبت این استعاره محسوب میشوند و استفاده از آن را موجه میسازند.
سخن پایانی
استعاره علاوه بر آنکه نقطة آغازین برای اندیشیدن و مدلی برای درک بهتر جهان است، چگونگی مواجهة ما را با پدیدهها، رخدادها و تجربههای زندگی متأثر میسازد. بنابر این، انتخاب هر استعاره نوع تعبیر و تفسیر ما را از پدیدة مورد نظر تعیین خواهد کرد. به قول جانسون و لیکاف: «استعارهها استلزاماتی با خود به همراه دارند و از طریق این استلزامات است که یک استعاره ممکن است راهگشای کنشهای آینده باشد. البته این کنشها، با استعاره هماهنگ و متناسب خواهد بود و همین امر سبب تقویت قدرت استعاره در ایجاد انسجام خواهد بود». (شلدریک راس، 17 :1393). بنابراین، وقتی خواندن را به مثابه خوردن در نظر میگیریم، آنگاه سایهای از معیارهای علم تغذیه بر سیاستگذاری ما در عرصة مطالعه دیده خواهد شد. در نتیجه بسته به موقعیتی که در صنعت چاپ و نشر آثار داریم، بازتاب این نگرش در دیدگاه ما پدیدار میگردد. اگر مؤلف یا ناشر آثار هستیم به ذائقة خوانندگان اهمیت میدهیم، اگر در مدیریت سیاستهای فرهنگی در عرصة نشر را بر عهده داریم، میکوشیم بر سلامت و کیفیت آثار نظارت کنیم، اگر هم خوانندة آثار هستیم در بازار غذای فرهنگی در جستوجوی آثار مفید، مقوی و خوشطعم خواهیم بود. اما به نظرم مهمترین کاربرد استعارهها این است که مفاهیم انتزاعی را ملموس و قابل فهم میسازند. مثلاً در مقایسة خواندن و خوردن میتوان به این نتیجه رسید که مطالعه درست مثل غذا خوردن یک فعالیت طبیعی، ضروری و مستمر در زندگی ماست. هر یک از ما نیز با توجه به شرایط، روحیات و نیازهایی که داریم باید در جستوجوی محتوایی متناسب با نیازهایمان باشیم. همانطور که نمیتوان یک غذای مشخص را برای رژیم غذایی همة افراد توصیه کرد، هر کتاب نیز خوانندگان خودش را دارد. هر چه تنوع مطالب موجود در بازار نشر بیشتر باشد، مخاطبان آزادی بیشتری برای جستوجو و یافتن مطالب مورد نیاز و پسندشان خواهند داشت. در پایان نمیدانم در این ظرف و زمان محدودی که در اختیار داشتم و با مهارت اندکی که در آشپزی دارم، این نوشته پخته شد یا خام ماند. شور شد یا خوشنمک است. امیدوارم خیلی آبکی، خام یا بینمک نشده باشد!
*دانشیار دانشگاه خوارزمی، mansourian@khu.ac.ir) / http://ymansourian.ir)
منابع
پاموک، اُرهان (1392). «وقتی مشغول خواندن یک رمان هستیم در ذهن ما چه اتفاقاتی رخ میدهد»، ترجمة عینالله غریب. تجربه. دوره 3. ش 26. پیاپی 103. صص 106-112.
حاجی زینالعابدینی، محسن (1392). «سوءتغذیة اطلاعاتی». کتاب ماه کلیات. دورة 17. ش 3. صص 5-3.
دباغ، حسین (1393). مجاز در حقیقت: ورود استعارهها در علم. تهران: هرمس.
شلدریک راس، کاترین (1393). «استعارههای خواندن». ترجمة عظیمه ستاری. کتاب ماه کلیات. دورة 17. ش 4. صص 25-15.
کریمی، طاهره و علامی، ذولفقار (1392). «استعارههای مفهومی در دیوان شمس بر مبنای کنش حسی خوردن». فصلنامة نقد ادبی. دوره 6. ش 24. صص 168-143.
منصوریان، یزدان (1392) «بازتاب رمان در ذهن و زبان». پایگاه خبری لیزنا، سخن هفته شمارة 170.دسترس پذیر در: http:lisna.ir
منصوریان، یزدان (1394) پنج ضلعی مطالعه، یادداشت یک کتابدار (9)، مجله بخارا، سال شانزدهم، شماره 105، صص 392-378.
Black, M. (1962), Models and Metaphors: Studies in Language and Philosophy, Ithaca, New York: Cornell University Press.
Black, Max (1979), More about Metaphor in A. Ortony (Ed.): Metaphor & Thought, Cambridge: Cambridge University Press.
Lakoff, J. and Johnson, N. (1980) Metaphors We Live, Chicago: University of Chicago Press.
[1] Metaphor
[2] در خلال نوشتن این مقاله ردپای آشکار استعاره را در درون متن میبینم. گویی گریزی از آن نداریم: «تنیده در تار و پود زبان»، «قلمرویی برای پرش اندیشه»، و «ردپایی آشکار» سه نمونه از استعارههایی است که ناخودآگاه در همین چند جمله استفاده کردهام!
[3] Max Black
[4] George Lakoff and Mark Johnson
[5] Catherine Sheldrick Ross
[6] Reading is a ladder.
[7] Reading is eating.
[8] منصوریان، یزدان (1393). «آهستهخواني و بازخواني: تأملي بر فرايند خواندن و بهبود كيفيت مطالعه». کتاب ماه کلیات، دوره 17، ش. 4، ص. 10-14.
[9] منصوریان، یزدان (1394) «خیالی بافته از تار و پود زندگی: مروری بر کتاب «ته خیار» اثر هوشنگ مرادی کرمانی». جهان کتاب. سال 20. ش1 و2. صص36-37.
این مطلب در چارچوب همکاری های انسان شناسی و فرهنگ و نشریه جهان کتاب منتشر می شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست