شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
بررسی انسانشناختی تاثیرات پروژه های توسعه ای بر زندگی زنان:(مطالعۀ موردی محلۀ کوی سیزده آبان تهران)(1)
" توسعه" یکی از گفتمانهای مهم اقتصادی-اجتماعی و سیاسی دنیا پس از جنگ جهانی دوم و ایران، پس از جنگ هشت ساله بوده است. به همین ترتیب پروژ ها ی توسعه ای که نماد عملی "توسعه" به حساب میآیند، امروزه در انواع مختلف در نقاط مختلف دنیا و بالطبع کشور ما نیز دیده میشوند.
دانشگاه تهران
دانشکدۀ علوم اجتماعی
پایان نامه برای دریافت درجۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ انسان شناسی
عنوان:
بررسی انسانشناختی تاثیرات پروژه های توسعه ای بر زندگی زنان
(مطالعۀ موردی محلۀ کوی سیزده آبان تهران)
استاد راهنما: دکتر ناصر فکوهی
استاد مشاور: دکتر امیلیا نرسسیانس
استاد داور: دکتر شهرام پرستش
دانشجو: هما مداح
تابستان 1388
چکیده :
" توسعه" یکی از گفتمانهای مهم اقتصادی-اجتماعی و سیاسی دنیا پس از جنگ جهانی دوم و ایران، پس از جنگ هشت ساله بوده است. به همین ترتیب پروژ ها ی توسعه ای که نماد عملی "توسعه" به حساب میآیند، امروزه در انواع مختلف در نقاط مختلف دنیا و بالطبع کشور ما نیز دیده میشوند.
از سوی دیگر رابطۀ انسان شناسی با توسعه همواره رابطه ای نزدیک و پیچیده بوده است که ریشه در تاریخ انسان شناسی و روش کار میدانی آن دارد.در سالهای اخیر انسان شناسان زیادی دست به کار ارزیابی و تحلیل پروژه های توسعه ای در نقاط مختلف دنیا زده اند.
این تحقیق نیز تلاشی برای ارزیابی نحوۀ اجرای یه پروژۀ توسعه ای در یکی از مناطق فقیرنشین شهر تهران در دهۀ 1370 است. این سه پروژه عبارتند از پروژۀ شهر سالم که شهرداری و نهادهای دولتی متولی اجرای آن بوده اند و دو پروژۀ کلاسهای آموزشی و تعاونی زنان که یک موسسۀ غیرانتفاعی به همراهی یونیسف آنها را اجرا نموده است.
محور اصلی این ارزیابی جنسیت و تاثیر این پروژه ها بر زندگی زنان ساکن این محله است.
واژگان کلیدی: توسعه، جنسیت، طرح شهر سالم، طرح تعاونی زنان، طرح کلاسهای آموزشی برای زنان، محلۀ سیزده آبان تهران
فهرست مطالب
فصل اول: کلیات تحقیق 1
مقدمه 2
طرح مسئله 3
ضرورت و اهمیت تحقیق 4
اهداف تحقیق 5
پرسشهای تحقیق 5
فصل دوم : مبانی و چار چوب نظری تحقیق 7
پیشینۀ تحقیق: توسعه و انسان شناسی 8
الف. تحقیقات مربوط به رویکرد "مشاهدهگر متخاصم" 9
ب. تحقیقات مربوط به رویکرد "مشارکت بیمیل" 11
ج. تحقیقات مربوط به رویکرد "مشارکت فعال" 12
ادبیات نظری 13
الف- توسعه 13
ب- جنسیت و توسعه 15
ج- شرح پروژه های توسعه ای اجرایی در محل 18
پروژۀ شهر سالم: 19
پروژۀ تعاونی زنان 21
پروژۀ کلاسهای آموزشی برای زنان: 22
فصل سوم: روش تحقیق 24
روش و تکنیک تحقیق 25
نحوۀ آشنایی با اطلاع رسانان و انتخاب آنها 25
تکنیکهای انجام تحقیق 28
بررسی مستندات موجود دربارۀ محل و پروژه ها: 28
مشاهدۀ مشارکتی: 28
مصاحبه های عمیق و ساختارنیافته: 28
فصل چهارم: یافته های تحقیق 31
بخش اول: مردم نگاری محلۀ کوی سیزده آبان 32
الف- محلۀ سیزده آبان 32
ویژگیهای جغرافیایی: 32
ویژگی های تاریخی: 34
ویژگی های فضایی و معماری- ساختمانی 35
ب- ساکنان محلۀ سیزده آبان: 39
سن اهالی 39
تحصیلات اهالی 40
مشاغل اهالی محله 41
شکل خانواده در محله 42
ازدواج در محله 43
قومیت ساکنان محله 44
مرگ و میر در محله 45
طلاق در محله 45
میزان مهاجرتهای درون کوچ و بون کوچ در محله 46
متوسط درآمد و هزینههای ساکنان محل 47
دارایی های منقول و غیرمنقول اهالی محل 49
تهیۀ مایحتاج و خرید در محله 49
روابط قدرت در خانواده های ساکن محل: 50
مذهب و مناسک مذهبی در محل 51
تفریحات در محل 51
آسیبهای اجتماعی در محل 52
روابط خانوادگی و اجتماعی در محل 53
خشونت و مشاجره در محل 54
بخش دوم: ارزیابی پروژه های توسعه ای در محله 55
ارزیابی فعالیت پروژۀ شهر سالم 55
ارزیابی فعالیت پروژۀ کلاسهای آموزشی برای زنان محله 61
ارزیابی فعالیت پروژۀ تعاونی زنان 69
جمع بندی 77
عکسها: 79
کتابشناسی منتخب توسعه و انسان شناسی 83
منابع 87
فصل اول:
کلیات تحقیق
مقدمه
از ابتدای دهۀ 1370 " توسعه" یکی از رایج ترین مفاهیم حاضر در گفتمان اجتماعی-اقتصادی جامعۀ ایران بوده است. همزمانی طرح گفتمان "سازندگی"- پس از جنگ هشت ساله- در فضای جامعۀ ایران با بحثهای توسعه ای در دنیا نشان از تناسب این گفتمان با نیازهای جامعۀ ایرانی و البته تاثیرپذیری فضای جامعۀ ایرانی از گفتمان جهانی دارد و به نوبۀ خود باعث تشدید اجرای پروژه های توسعه ای در شهرها و روستاهای ایران شده است.
در همۀ این سالها یکی از بحثهای اصلی توسعه، نقش محققان علوم اجتماعی در برنامه ریزی و ارزیابی طرحهای توسعهای بوده است و هر یک از شاخه های علوم اجتماعی، از جمله انسان شناسی به موضع گیری و تعیین جایگاه خود در فرایندهای توسعه ای پرداخته اند. زیرشاخۀ "انسان شناسی توسعه" نیز زادۀ همین تلاش است. در واقع "انسان شناسی توسعه" تلاش میکند تاثیرات-مثبت یا منفی- پروژه های توسعه ای بر زندگی مردم بومیرا مورد ارزیابی قرار داده و راههایی برای بهبود زندگی آنها بدون تخریب ارزشهای فرهنگی و زیست بوم شان ارائه دهد.
در این تحقیق تلاش شده است از منظر انسان شناختی به تعدادی از پروژه های توسعه ای اجرا شده در یک محلۀ فقیرنشین شهر تهران- محلۀ سیزده آبان- نگاه شود، آنها را مورد ارزیابی قرار داده و تاثیرات آنان بر گروهی خاص از ساکنان محل-زنان- مورد بررسی قرار گیرد. در راستای انجام این کار ابتدا یک مردمنگاری از محل تهیه شده و سپس در زمینه و چارچوب یافته های این مردمنگاری، به ارزیابی پروژه ها پرداخته شده است.
طرح مسئله
"توسعه" در دنیا زادۀ دوران پس از جنگ جهانی دوم (Lewis, 2009) و پایان استعمار کشورهای غربی بر کشورهای شرقی و در ایران- پس از انقلاب- زادۀ دوران پس از جنگ هشت ساله و سازندگی است. در واقع "توسعه" و به طبع آن پروژه های توسعه ای قرار است نوید رسیدن به دوران تازه، زندگی بهتر و رفاه بیشتر برای مردمان هر جامعهای باشند. توسعه همواره با "اهدافی" همراه است، این اهداف که غالبا توسط کارگزاران پروژه تعریف میشوند، گاه به کلی عملی نمیشوند، گاه تا اندازه ای تحقق مییابند و گاه اجرای پروژه های توسعه ای منجر به بروز نتایجی میشود که از ابتدا در سرلوحۀ کار کارگزاران توسعه قرار نداشته است. به تعیین میزان دستیابی به اهداف یک پروژه "ارزیابی پروژه" اطلاق میشود.
این تحقیق میدانی ، نگاهی به سه پروژۀ توسعه ای در یکی از محلات فقیرنشین تهران است که به منظور بررسی اهداف پروژه ها، میزان دستیابی پروژه ها به اهداف اولیه خود و در کل میزان تاثیرگزاری این پروژه ها بر ساکنان محل انجام گرفته است.
محلۀ انتخاب شده برای انجام این تحقیق، محلۀ سیزده آبان در جنوب شهر تهران است که چیزی نزدیک به چهل سال از تاسیس آن میگذرد(مشهودی و دفتری، 1355). این محله از آن نظر منحصر بفرد است که اولین محل اجرای پروژۀ مهم و پر سرو صدای شهر سالم در دهۀ 1370 در شهر تهران بوده است. پس از ورود این پروژه به محل، پروژه های دیگری نیز به محل وارد شده اند که بعضی از آنان هم اکنون نیز به فعالیت خود ادامه میدهند (گفتگو با کارمندان شهرداری، 1378)
جامعۀ هدف انتخاب شده برای این تحقیق، زنان میانسال(بین بیست تا پنجاه ساله) هستند که که نسل دوم زنان ساکن در محل را تشکیل میدهند( دو نسل دیگر را میتوان به ترتیب مادران آنها-نسل اول- و دختران آنها-نسل سوم- نامید). دلیل انتخاب این گروه این بوده است که آنان فعال ترین مشارکت کنندگان در این سه پروژه بودهاند.
پروژۀ اول، طرح شهر سالم، از این زنان به عنوان بهداشتیاران و مبلغان خود سود برده است. پروژۀ دوم، پروژۀ تعاونی آشپزی و کتابهای پارچه ای به کل برای زنان تاسیس شده است و پروژۀ سوم، پروژۀ کلاسهای آموزشی نیز مختص زنان است.
هدف کلی این تحقیق در وهلۀ اول ارائۀ یک گزارش مردم شناختی از محلۀ سیزده آبان و سپس ارزیابی تاثیرات این سه طرح بر زندگی زنان میانسال ساکن این محله است.
ضرورت و اهمیت تحقیق
اگر این تحقیق را به دو بخش تقسیم کنیم یعنی بخش اول، ارائۀ یک مردم نگاری از معاش در محلۀ سیزده آبان و بخش دوم تحلیل انسان شناختی تاثیر اجرای پروژه های توسعه ای در این محل بر زندگی زنان میانسال، اهمیت و ضرورت هر بخش را میتوان به شکل زیر بیان داشت:
1- اهمیت و ضرورت ارائۀ یک مردم نگاری از مکان انجام پروژه های توسعهای: ارک و لانگ (2000) در فصل اول از کتابی که تحت ویراستاری آنان با عنوان "انسان شناسی، توسعه و مدرنیته ها" به چاپ رسیده است، تلاش میکنند به "ارزش مردمنگاری در فهم حوزۀ توسعه و تغییرات اجتماعی" بپردازند. آنها ارزش مردمنگاری تفضیلی را در ارائۀ تصویری از زندگی روزمرۀ انسانها میدانند که در آن عناصر عاملیت و بازتفسیر حاضر هستند. در واقع آنان معتقدند که یک مردمنگاری خوب "منکر نظمهای سیستماتیک" است و نشان میدهد که انسانها با عاملیت خویش هر سوژه ای اعم از خارجی یا داخلی را مورد بازتعریف قرار میدهند و به این ترتیب آنان این قدرت را دارند که یک پروژۀ توسعه ای خارجی را نیز به میل خود و با توجه به فرهنگ و نیازهای خود مورد بازتعریف قرار دهند. به عبارتی دیگر معنای یک پروژۀ توسعه ای در نزد طراحان و در نزد افراد جامعه ای که پروژه در آن اجرا میشود، اغلب به کل متفاوت است و وظیفۀ انسان شناس نشان دادن این تفاوتهاست. یک مردمنگاری خوب، قدم اول برای اجرا و ارزیابی هر طرح توسعه ای است، در واقع تفاوت یک مردمنگاری تفضیلی-توصیفی خوب با آمارها و ارقام در این است که تصویری از درون جامعه ، از درون خانه ها و از روابط قدرت پنهان حاکم در جامعه ارائه میدهد که آمارها از ارائۀ آن ناتوانند. بخصوص ارائۀ ساختار قدرت و قشربندی جنسیتی در هر جامعه ای میتواند کمک شایان توجهی به ارزیابی پروژه های توسعه ای بکند، چون پیوستن یا نپیوستن و گروههای مشارکت کننده- و منفعل- در توسعه، ارتباط مستقیمیبا ساختار قدرت در جامعه قرار دارد.
2- اهمیت و ضرورت ارزیابی پروژه های توسعه ای: در واقع هیچ چیز به اندازۀ یک پروژۀ واقعی و اجرا شده یا نیمه اجرا شده نمیتواند، ارزیابی درستی از برخورد یک جامعه با پروژه های توسعه ای یا هر گونه مداخلۀ خارجی به دست دهد. این ارزیابی هم برای ادامۀ پروژه کاراست- چنانچه پروژه برنامه ای صلب نباشد و انعطافپذیری داشته باشد- و هم میتواند در برنامهریزی پروژه های بعدی از این دست به ما کمک کند. در واقع تنها از راه ارزیابی یک پروژه است که متوجه نقاط ضعف و نقاطی که به آنها توجه کافی مبذول نشده، میشویم. از سوی دیگر بررسی مسائلی چون اهمیت جنسیت و قدرت در پیشرفت یک پروژۀ توسعه ای میتواند به برنامه ریزی پروژه های دیگر در نقاط دیگر نیز کمک کند.
اهداف تحقیق
با توجه به نکاتی که پیشتر به آنها اشاره شد، این تحقیق با دو هدف انجام میگیرد:
- بررسی دقیق و مردم شناختی شیوۀ زندگی در محلۀ سیزده آبان که شامل بررسی و توصیف دقیق محیط فیزیکی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی ساکنان محل، روابط اجتماعی و خانوادگی، نحوۀ گذران اوقات فراغت و ارزشها و هنجارهای فرهنگی و مذهبی آنان است.
- بررسی تاثیرات پروژه های توسعه ای بر زنان ساکن محله که شامل شیوۀ نگرش آنها به اجرای این پروژه ها، برداشتهای آنان از نیات و اهداف این پروژه ها ، دلائل شرکت یا عدم شرکت آنان در این پروژه ها و در نهایت تاثیرات اجرای این پروژه ها بر زندگی آنان است.
پرسشهای تحقیق
1- سبک زندگی و معاش در محلۀ سیزده آبان شهر تهران چگونه است؟(ارائۀ یک مردمنگاری از محله)
2- تاثیر اجرای طرحهای توسعه ای متفاوت در این محله بر زندگی و افکار زنان ساکن محل چه بوده است؟
فصل دوم :
مبانی و چار چوب نظری تحقیق
پیشینۀ تحقیق: توسعه و انسان شناسی
رابطۀ میان انسان شناسی و توسعه همواره مملو از مشکل و به نوعی بغرنج بوده است. دو موضوع حساس، انسان شناسان را به موضوع توسعه بسیار نزدیک ساخته است: اول، نقش انسان شناسان در آنچه کشورهای غربی در قرون نوزده و بیست، "مداخله در کشورهای عقب افتاده برای توسعه و مدرن ساختن آنان" مینامیدند و امروزه غالبا "استعمار" نامیده میشود. انسانشناسان از اولین محققان علوم اجتماعی بودند که پا به سرزمینهایی گذاشتند که بعدها، "جهان سوم" یا "کشورهای در حال توسعه" نامیده شد و بسیاری از آنان در تکوین سیاستهای استعماری- توسعه ای، نقش مهم بازی کردند. بسیاری از بنیانگزاران انسان شناسی در مورد رابطۀ کار انسان شناختی و استعمار اظهار نظر کردهاند، برای مثال در حالی که مالینوفسکی معتقد بود که انسان شناسان باید مشاور استعمارگران باشند، اوانس پریچارد از آنان میخواست که شیوه ای کاملا متضاد را در پیش بگیرند و فاصلۀ خود را از دنیای آلودۀ سیاست و مشارکتهای "کاربردی" حفظ کنند(Grillo 2002). دوم اینکه در میان محققان علوم اجتماعی، شاید انسانشناسان به خاطر کار در میدان و برخورد مستقیم با مردمان بومی، بیشترین تاثیر را بر گفتمان مدرن توسعه گذاشته باشند.
در کل میتوان گفت که انسان شناسان سه رویکرد را نسبت به آنچه "توسعه" نامیده میشود در پیش گرفتهاند و امروزه نیز در پیش میگیرند. اولین رویکرد را میتوان رویکرد " مشاهدهگر متخاصم" نامید که مشخصۀ آن حفظ فاصله با مفهوم "توسعه" و ابراز خصومتی دیرینه با آن و عوامل اجرای آن است. رویکرد دوم "مشارکت بیمیل" است که در آن فشار اقتصادی و فرصتهای شغلی و حرفه ای، بعضی از انسانشناسان را وادار به ارائۀ خدماتی به عاملان و سازمانهای اجرای توسعه میسازد و در نهایت رویکرد سومیکه لویس آن را "مشارکت فعال" مینامد و در آن انسان شناسان تلاش میکنند تجربیات، مطالعات و برخوردهای خود با افراد اجتماع را برای کمک به آنان در طرحهای توسعه ای به کار ببندند(Lewis, 2009).
در سالهای اخیر رویکرد جدیدی به نام "پسا توسعه" نیز در دنیا مطرح شده است که معتقد به گذار از توسعه به "راههای جایگزین برای بهبود زندگی مردم بومی" است و انسان شناسانی چون آرتورو اسکوبار از مدافعان اصلی این رویکرد در مقابل رویکرد توسعه هستند.
در ایران نیز وضعیت مشابهی وجود داشته است، در حالی که تعدادی از محققان اغلب فاصلۀ خود با پروژه های توسعه ای-بخصوص از نوع دولتی- آن را حفظ کرده و همواره به دلیل عدم تناسب این پروژه ها با نیازهای واقعی مردم بومی، به انتقاد از آن پرداخته اند، گروه دومیاز محققان، به دلیل معاش و به شکلی غیرفعال تن به شرکت در این پروژه ها دادهاند و گروه سومیتلاش کرده اند با تهیۀ بازخورد نسبت به پروژه های اجرایی دولت یا با همکاری با سازمانهای بین المللی- همچون برنامۀ توسعۀ سازمان ملل، یو ان دی پی- تلاش کرده اند به محتوا و شکل اجرای پروژه های توسعه ای، ابعادی مثبت تر و متناسب تر با جامعۀ ایرانی ببخشند (طبیبیان، 76)
تحقیقات بسیار زیادی در دنیا با موضوع "انسان شناسی توسعه" انجام شده است. همانطور که پیشتر توضیح دادم، انسان شناسان در کل سه رویکرد را نسبت به توسعه در پیش میگیرند، در ذیل به طور خلاصه به مرور بعضی از کتب و مقالات موجود در هر یک از این سه رویکرد نسبت به فرآیند توسعه پرداختهام:
الف. تحقیقات مربوط به رویکرد "مشاهدهگر متخاصم"
بعضی از انسان شناسان عقاید، فرآیندها و موسسات توسعه ای را به عنوان موضوع تحقیق خود انتخاب کرده اند اما کار آنها با بدبینی یا بهتر بگویم انتقاد شدید همراه بوده است. در یک سطح، کار انسان شناختی در مورد توسعه از دغدغههای طولانی مدت انسانشناسان در مورد تاثیرات اجتماعی و فرهنگی تغییرات اقتصادی در نقاط در حال توسعۀ دنیا، نشات میگیرد. چنین تحقیقاتی نشان میدهند که ورود جماعات محلی به روابط کاپیتالیستی تولید و مبادله، هم برای خود آنان و هم برای نهادهای کاپیتالیستی عواقبی را در پی دارد. برای مثال کار ویلسون (1942) در زیمباوه در انتهای دهۀ 1930 نشان میدهد که چگونه فرآیندهای استعماری صنعتی شدن و شهری شدن، موجب کاهش اسکان دائم و افزایش مهاجرت مردان میان مناطق شهری و روستایی شده است. کار لانگ (1977) در پرو نشان میدهد که چگونه فرآیندهای بومیو کوچک در جهت رشد، افزایش کسب و کار و تنوع در یک محل برخلاف تئوری های نظریهپردازان "وابستگی" موجب به چالش کشیده شدن اقتصاد کلان میشود. در واقع کار او از این لحاظ حائز اهمیت است که متمرکز بر پیچیدگی و پویایی استراتژی ها و تلاشهای مردم بومیاست، موضوعی که غالبا "توسعهگران" توجهی به آن نمیکنند. اکر و لانگ (2000) با مرور رویکردهای موجود برای فهم تغییر اجتماعی و اقتصادی، برنقش انسانشناسان در درک بهتر "مدرنیتههای بومیشده" از طریق مردمنگاری شیوههای بازتفسیر فرایندهای توسعه ای تاکید کردهاند.
یک حوزۀ رایج دیگر در ارتباط تحلیل انسانشناختی با توسعه، تحقیق در مورد نحوۀ عملکرد پروژه های توسعه است که از طریق بررسی نحوۀ کارکرد آنها در داخل اجتماعات بومیو نحوۀ تعامل آنان با این جوامع صورت میگیرد. در اینجا تاکید اصلی بر دلائل "شکست" این پروژههاست و تنها تعداد اندکی از تحقیقات به بررسی دلائل موفقیت پرداختهاند که البته در تحقیقات اخیر مانند کار موس (2003) خود مفاهیم شکست و پیروزی و استفادۀ ابزاری از تحقیقات برای بررسی آنان به چالش کشیده شده اند. یک تحقیق کلاسیک از این نوع، تحلیل بارنت(1977) از پروژۀ واگذاری زمین (land-leasing) در سودان توسط دولت بریتانیا در دهۀ 1920، به منظور کنترل نیروی کار محلی و صادرات مطمئن پنبه است. این تحقیق نشان میدهد که ساختار پدرسالارانه، صلب و از بالا به پایین این مداخله منجر به رکود و وابستگی شده، چون در آن هیچ انگیزه ای برای کشاورزان برای فعالیت وجود نداشته است. در واقع هر زمان که نفع یک پروژۀ توسعه ای منحصرا متوجه "توسعهدهندگان" باشد، بدیهی است که مردم بومیدر آن با بیمیلی شرکت کرده یا شرکت نمیکنند و بهترین مثال در این مورد پروژه های توسعه ای انجام شده توسط استعمارگران در کشورهای مستعمره است. یک موضوع اصلی دیگر در کار انسانشناختی در مورد توسعه، پیشفرضهای موجود در فهم بیگانگان از روابط تولیدی و فرایندهای درون خانگی بوده است. برای مثال راجر(1980) پیش فرضهای پدرسالارانۀ برنامهریزان در زمان طراحی و اجرای مداخلات توسعهای را نشان میدهد، مانند تاکید زیاد بر ساختارهای هستهای خانواده در جوامعی که خانوادۀ گسترده نوعی هنجار به حساب میآید یا ارتباط انحصاری با کشاورزان مرد یا روسای خانوارها با نادیده گرفتن نقش زنان در تولید و تصمیمگیری. نهایتا در یک تحقیق مهم دیگر، مامدانی(1972) به شکاف عمیق میان پیش فرضهای بیگانگان و اولویتهای مردمان بومیمیپردازد. او این کار را با بررسی شکست یک برنامۀ کنترل جمعیت در هند انجام میدهد. به عقیدۀ برنامهریزان، دلیل شکست ناآگاهی مردم نسبت به مزیتهای خانوادههای کوچکتر و روشهای پیشگیری از بارداری بوده است، اما مامدانی نشان میدهد که در واقع این شکست نتیجۀ انگیزۀ قوی فقرا برای حفظ نرخ بالای باروری بوده، چون خانواده های بزرگ از ارزش اجتماعی و اقتصادی بالایی برخوردار بوده اند.
در اینگونه از مطالعات انسانشناختی تمرکز غالبا بر "استفادهکنندگان" از پروژه های توسعه ای است و در کل کار کمتری در زمینۀ سازمانهای اجراکنندۀ طرحهای توسعه ای انجام شده و تحقیقات کمتری در مورد "توسعه دهندگان"، یعنی کسانی که میخواهند تغییری در جوامع محلی به وجود بیاورند وجود دارد. یکی از موضوعات همیشگی در این حوزه، نحوۀ شکل گیری روابط میان توسعه دهندگان بیگانه و اجتماعات محلی، بر اساس یک سلسله مراتب " از بالا به پایین" بوده است. برای مثال، رابرتسون(1984)رابطۀ میان مردم محلی و بومیان را مورد بررسی قرار داده و نقدی انسان شناختی نسبت به نظریات برنامه ریزی و نحوۀ اجرای برنامه ها ارائه میدهد. کارمعروف چمبرز(1983)، هر چند آشکارا یک کار انسانشناختی نیست اما به رابطۀ قدرت و مشارکت میپردازد و به رابطۀ میان مردم و متخصصان توسعه نیز توجه میکند.
کار فرگوسن(1990)، در لسوتو که از مطالعات فوکو در مورد قدرت و گفتمان سود برده، توانسته نشان دهد که چگونه پروژه های توسعه ای به ابزاری برای غیرسیاسی کردن مسائل توسعه ای تبدیل شده اند و در واقع مشکلات واقعی، را به مشکلاتی "فنی" تبدیل نماید، برای مثال مشکل "کمبود مدرسه" است و نه آنچه در آن به کودکان آموزش داده میشود.
در نهایت نمیتوان بررسی تحقیقات انسان شناختی متخاصم نسبت به توسعه را بدون توجه و یادآوری کار ارزشمند اسکوبار (1995) به اتمام رساند. اسکوبار معتقد است که پروژه های توسعه ای وسیله ای برای ساختن و شکل بخشیدن به "جهان سوم" بوده اند، جایی که تنها و تنها بر اساس نیازهای غربی تعریف شده است، او به مقاوتهای انجام گرفته در برابر این هویت سازی میپردازد و نتیجه میگیرد که توسعه در ذات خود پست و منسوخ است و تنها ظهور جنبشهای محلی و داخلی میتواند وضعیت جوامع را تغییر داده و نویدبخش یک دوران "پسا توسعه" باشد.
ب. تحقیقات مربوط به رویکرد "مشارکت بیمیل"
تحقیقات انسان شناختی در دهۀ 1960 و 1970 توجه زیادی به مدرنیزاسیون و بالطبع توسعه مبذول داشتهاند و بعضی از آنان در حوزۀ توسعه نیز بسیار تاثیرگزار بودهاند. برای مثال کار گیرتز(1963)، در مورد تغییرات کشاورزی در اندونزی، موجب ارتباط تحقیقات انسان شناختی با دغدغه های واقعی در مورد تغییرات تکنولوژیک و تغییر در نوع استفاده از زمین شده است( به نقل از لویس،2009). اما به عقیدۀ بسیاری از انسان شناسان، تحقیقاتی از این دست که به بررسی تغییرات به وجود آمده در اثر ورود تکنولوژی به یک جامعۀ سنتی میپردازند، "عملی" هستند و به همین خاطر نسبت به هستۀ اصلی رشتۀ انسان شناسی، فرعی به حساب میآیند(Lewis, 2009). این محققان معتقدند که وظیفۀ اصلی رشتۀ انسان شناسی توصیف و تحلیل "جوامع و فرهنگهای دست نخورده و به دور از توسعه" است.(Ferguson 1996:167).
به همین دلیل بسیاری از انسان شناسان به کل از پرداختن به موضوع "توسعه" چشم پوشی کرده اند، اما تعدادی دیگر تحت فشار نیاز به عملگرایی یا نیاز مالی به این کار پرداختهاند. یکی از نمودهای این موضوع بحران مالی شدیدی است که موسسات انسان شناختی بریتانیا در دهۀ 1980 با آن دست و پنجه نرم کردند و بحران "عدم ارتباط رشتۀ انسان شناسی با دنیای مدرن" نیز خود مزید بر علت شد و آنان را وادار به همکاری با پروژه های توسعه ای نمود. به این ترتیب و با ظهور گفتمان و سازمانهای توسعه ای، بسیاری از انسان شناسان به شکل کوتاه مدت- در غالب مشاوره- یا به شکل بلند مدت، همکار سازمانهایی همچون سازمان توسعۀ بین المللی-DFID- یا سازمان ملل، بانک جهانی و بسیاری از ان جی اوهای فعال در این زمینه شدند. بسیاری از گزارشهایی که هر ساله توسط این سازمانها انتشار مییابد توسط انسان شناسان تهیه شده و میشود.(نگاه کنید به colber,1996 و Silberschmidt, 1999).
ج. تحقیقات مربوط به رویکرد "مشارکت فعال"
تحقیقات انجام شده با این رویکرد نزدیکی و ارتباط زیادی با زیرشاخۀ "انسان شناسی" کاربردی دارند که خود سنتی طولانی در انسان شناسی است. انسان شناسان علاقه مند به انسانشناسی کاربردی، در زمینۀ انسان شناسی توسعه، نقش مترجمان فرهنگی را بر عده دارند که به ترجمۀ واقعیات محلی برای عاملان و برنامهریزان توسعه میپردازند. انسان شناسان موفق شده اند با استفاده از این رویکرد، چند کار مهم را به انجام برسانند: اولین کار تاکید بر ارزش برابر تغییرات اجتماعی و فرهنگی است که پیشتر در گفتمان توسعه وجود نداشت و بیشتر به تغییرات اقتصادی توجه شده و برای آنها ارزش قائل میشد. آنها به نقد مدرنیسم اقتصاد محور پرداخته اند و برای مثال شرح داده اند که عنصری مانند بازار، به همان اندازه که اقتصادی است، فرهنگی نیز هست. بنابراین تغییرات در بازار را نمیتوان بدون توجه به وجه اجتماعی آن انجام یا مورد تحلیل قرار داد. در سطح روششناختی، انسان شناسان سنت مشاهدۀ مشارکتی طولانی و باز را وارد تحقیقات توسعه ای کرده اند و تلاش کرده اند، میان سوالات تحقیق و این مشارکت، رابطه ای نزدیک و معنادار ایجاد نمایند.برای مثال در کار لویس، وود و گریگوری در بنگلادش(1996)، محققان توانسته اند با استفاده از مشاهدۀ مشارکتی طولانی مدت پی به روابطی ببرند که از دید برنامه ریزان توسعه پنهان مانده است و به این ترتیب برنامه ریزان، طرح را اصلاح نمودهاند.
انسانشناسان کاربردی همچنین بر سوگیری های غربی موجود در پیشفرضهای توسعه ای ، تفاوت فرهنگی و ارزش دانش بومی(Chambers, 1983) تاکید کرده اند. بخصوص "تاکید بر ارزش دانش بومی" برای سالها، موضوع بحث و تحقیق میان انسان شناسان و محققان توسعه بوده است، برای مثال لومیس(2002)، با تحقیق بر روی جماعات ماووری در زلاندنو، به خوبی نشان میدهد که رویکرد خود آنان در مورد حفاظت محیط زیست میتواند نسبت به کلیۀ روشهای "توسعۀ پایدار"، رویکردی بهتری در نگه داری از منابع باشد.
انسانشناسان کاربردی نقشهای مختلفی را در گفتمان توسعه بر عهده گرفتهاند، از جمله واسطهگری میان جوامع و بیگانگان، کمک به تاثیرگزاری بر آرای عمومیاز طریق ژورنالیسم یا کار ترویجی، کمک در هنگام بروز بحران یا کار به عنوان مشاور در پروژه های توسعه ای.
در نهایت، من این تحقیق را نیز جزئی از رویکرد "مشارکت فعال" میدانم که در آن تلاش شده است با ارائۀ شناختی از یک محله، چند پروژۀ توسعه ای اجرا شده در آن مورد ارزیابی قرار گیرد. در واقع در اینجا نیز با تاکید بر اینکه، نیات این پروژه ها مثبت بودهاند، پیش فرضهای آنان با واقعیات موجود در محله، بخصوص در مورد قدرت و جنسیت، مورد مقایسه قرار گرفته و میزان توفیق آنها مورد ارزیابی قرار میگیرد.
ادبیات نظری
الف- توسعه
واژۀ "توسعه" از زمان ظهور خود در معنای امروزی اش، یعنی حدودا پس از جنگ جهانی دوم یکی از مهم ترین و در عین حال مبهم ترین واژگان قرن بیستم بوده است. توسعه یا development از یک سو دارای مفهومیداروینی، به معنای رشد و تکامل ارگانیک است و از سوی دیگر دارای مفهومیدورکیمیبه معنای افزایش پیچیدگی های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در گذار از یک جامعۀ سنتی به مدرن. از سوی دیگر گفتمان توسعه ای سازمانهای توسعه ای غربی که برای "توسعۀ کشورهای عقب افتاده یا توسعه نیافته" تلاش میکنند نیز مرتبا تغییر یافته است: در حالی که در دهۀ هفتاد این گفتمان متکی برای ارائۀ " نیازهای اولیه" به ساکنان "جهان سوم" بود، در دهۀ نود تلاش اصلی بر "توسعۀ پایدار" در "کشورهای در حال توسعه" و در سالهای اخیر بر بر تلاش برای " ساختن جامعۀ مدنی و نظارت مطلوب" در "جنوب اقتصادی" متمرکز بوده است. از سوی دیگر مفهوم توسعه در عین حال که میتواند اشاره به یک تکامل درونی داشته باشد اما در معنای امروزی آن اغلب به نوعی مداخله از بیرون یک جامعه اطلاق میشود که برای انجام تغییراتی در آن جامعه صورت میگیرد و به این ترتیب "توسعه" تبدیل به نوعی تصمیم بیرونی توسط بیگانگان برای افراد یک جامعه میشود.
ادبیات و مفاهیم توسعه در میان سازمانهای متولی آن در دنیا نیز بسیار متفاوت است که برای مثال دریافت این موضوع با تورق جزوات دو سازمان بزرگ توسعه ای در دنیا، یعنی بانک جهانی ( که گرایش بیشتری به یک رویکرد استعماری در توسعه دارد) و آکسفام یا کمیسیون اقتصادی سازمان ملل ( که گرایشی اجتماعی تر و برابری طلبانه تر دارد) کاملا آشکار است. از سوی دیگر مفهوم توسعه ریشه در فلسفۀ اجتماعی "روشنگری" و مفهوم " مدرنیته" و "مدرن شدن" دارد که به نوبۀ خود ابعاد جدید به آن میبخشد. بیان همۀ این نکات تنها به این دلیل بود که بگویم هر تعریفی که ما از "توسعه" به دست دهیم به نوبۀ خود دارای مزیتها و معایبی است.
در اندیشۀ معاصر دو تعریف و مکتب از توسعه در نوع خود حائز اهمیت است. اولی تعریف اقتصاددان آمریکایی دبلیو. دبلیو روستاو از توسعه است که برای توسعه پنج مرحله قائل است که همۀ جوامع سنتی، کم درآمد باید برای رسیدن به نقطۀ "جهش"(take-off) از آنان گذر کنند. او سرمایهگذاری اقتصادی، بهبود نظارت دولتی و تکنولوژی های مدرن را ابزار گذار از این مراحل میدارند. افکار "تکاملی" او امروزه نیز در رویکرد بسیاری از سازمانهای توسعه ای جهان همچون، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دیده میشود. در واقع او ارتباط مستقیمیمیان میزان توسعه یافتگی با تزریق پول و تکنولوژی به یک جامعه میبیند.
دیدگاه دیگر که در واقع متعلق به طرفداران مارکسیسم است در نظریات مکتب "وابستگی" و نظرات ای. جی فرانک، تبلور مییابد. این مکتب بر روابط نابرابر اقتصادی میان شمال و جنوب اقتصادی در دنیا متمرکز میشود و ریشۀ مشکلات کشورهای توسعه نیافته را در گسترش کاپیتالیسم و استفاده از منابع این کشورها توسط کشورهای توسعه یافته و استعمارگر میداند. این دیدگاه در سالهای اخیر به خاطر ناتوانی در ارائۀ یک راه حل عملی برای مقابله با فقر و استثمار در دنیا به حاشیه رانده شده است.
تعریفی که در این پایان نامه از توسعه ارائه شده، در واقع خلاصه ای از نظریات متعدد در مورد توسعه است که با توجه به کار میدانی این تحقیق و شرایط جامعۀ ایرانی معاصر به دست آمده است. توسعه عبارت است از " هر مداخلۀ اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی برنامه ریزی شده ای در یک اجتماع برای ارتقا شرایط زندگی افراد اجتماع با توجه به معیارهای بهداشتی، اقتصادی، فرهنگی و رفاهی تعریف شده. در این مداخله افرادی از داخل و خارج از اجتماع مشارکت دارند اما معمولا تصمیم اولیه برای توسعۀ یک اجتماع، از خارج از آن اجتماع اتخاذ میشود."
به این ترتیب هر سه پروژۀ اجرا شده در این محل که بعدتر به تفضیل آنها را شرح خواهیم داد و موضوع بررسی این پایان نامه هستند، به این دلیل "توسعه ای" به حساب میآیند که :1- هر سه مداخله ای هستن، به این معنا که با قصد و نیت و به منظور تغییر ایجاد شده اند2- هر سه در پی بهبود شرایط هستند، هدف یکی از آنها، بهبود شرایط بهداشتی، هدف دیگری بهبود شرایط اقتصادی و هدف سومی، بهبود شرایط فرهنگی است.
ب- جنسیت و توسعه
بحث لزوم توجه ویژه به مسائل زنان در گفتمان توسعه با آغاز دهۀ سازمان ملل برای پیشرفت زنان در 1975، شدت یافت(پیت و هارت ویک، 1384). در حالی که سالها از اجرای پروژه های توسعه ای در نقاط مختلف دنیا میگذشت، زنان در این پروژه ها نقش اندکی بر عهده داشتند و از مزایای آنها نیز بی بهره بودند. در واقع اکثر پروژه های توسعه ای اجرا شده در نقاط مختلف دنیا با این توجیه که پرداختن به جنسیت، باعث کنار گذاشته شدن نیمیاز جمعیت از فرایندهای توسعه ای میشود، به کلی به این موضوع نمیپرداختند و به کلی "کور جنسیتی" بودند. به این ترتیب، پروژه ها هیچ توجهی به ساختارهای مردسالارانۀ قدرت در جوامع سنتی نداشتند و در پیش فرضهای خود موقعیت و فرصت برابری برای مشارکت زنان و مردان در این پروژه ها قائل میشدند. اما به تدریج ناکارآمدی این "بی اعتنایی" آشکار شد: مشکلاتی همچون فقر و خشونت در دنیا چهره ای زنانه به خود گرفتند و نیاز به پرداختن به مسائل زنان در گفتمان توسعه به شدت احساس شد. در کل و پس از 1970، رویکردهای زیر در این زمینه قابل توجه اند:
1- رویکرد زنان در توسعه (Women in Development-WID): این رویکرد، رویکردی ادغامگراست به این معنا که در قالب پروژه های توسعه ای موجود، زنان نیز گنجانده میشوند. در واقع این رویکرد در نظریه وامدار رویکرد "فمینیسم لیبرال" است که معتقد به حفظ چارچوبهای موجود و ادغام زنان در همین چارچوبهاست. نظریه پردازان "زنان در توسعه" با بکار بردن این طرز تفکر در مورد زنان معتقد بودند که زنان جهان سوم خارج از روند توسعه قرار گرفتهاند. این پذیرفتن چارچوب وضع موجود، خود بخود باعث میشد که جنبه های ایدئولوژیک جنسیت، فرصتهای نابرابرمیان مردان و زنان و ارزش نابرابر کار زنان و مردان همگی نادیده گرفته شوند. در واقع، طرفداران رویکرد "زنان در توسعه" در حالی که برای نابودی فقر زنانه تلاش میکردند اما شدیدا از پرداختن به ریشه های این فقر، یعنی پدرسالاری، اجتناب میورزیدند و به ان ترتیب تحلیلی سطحی از موقعیت زنان ارائه میدادند. عدم موفقیت پروژه های ادغام گرا در پایان دهۀ 1980 و بالطبع تشدید فقر زنانه در دنیا، نشان از شکست این رویکرد داشت و موجب طرح رویکرد "زنان و توسعه" شد.
2- رویکرد زنان و توسعه(Women and Decelopment-WAD): دیدگاه زنان و توسعه بیانگر این است که زنان همیشه بخشی از روند توسعه بودهاند و همین موضوع آنان را ضعیف ساخته است. در واقع این رویکرد معتقد است که انجام پروژه های توسعه ای با برتری شدید حیطۀ عمومیبه حیطۀ خصوصی، تشدید اهمیت خانوادۀ هسته ای و نقشهای سنتی زنانه و ایجاد یک دوگانگی میان کار زنانه و مردانه همراه بوده است. به این ترتیب برتری جایگاه مردان نسبت به جایگاه زنان در فرایندهای توسعه ای مرتبا تشدید شده است. بنابراین بایستی اصلاحاتی در فرایندهای توسعه ای صورت گیرد به شکلی که "مردسالاری" جزئی مهم از "توسعه" نباشد. نتیجۀ این رویکرد پیدایش پروژه هایی خاص زنان و برای "توانمندسازی" آنان است، در واقع هدف چنین پروژه هایی فراهم آوردن فرصتهای انحصاری برای زنان برای اصلاح سوگیری موجود در فرایندهای توسعه ای پیشین است.
3- رویکرد جنسیت و توسعه(Gender and Development): در واقع تفاوت عمده و بسیار مهم رویکرد "جنسیت و توسعه" با رویکردهای پیشین در این است که در آن بجای زنان، "روابط جنسیتی" به مقولۀ تحلیل تبدیل شده است. با تاکید بر مقولۀ "روابط جنسیتی" بدیهی است که طرفداران این رویکرد، خواستار ایجاد یک تغییر ساختاری در پروژه های توسعه ای هستند و از رویکردهایی چون ادغام و اصلاح شدیدا انتقاد میکنند که این موضوع باعث نزدیکی دیگاه آنان به فمینیستهای رادیکال شده است. تاکید این رویکرد بر تغییر ساختاری در جامعه، پیدا کردن راههای اجرایی برای آن را دشوار ساخته است. با این وجود بسیاری از پروژه هایی که از ساختاری انعطاف پذیر و پیچیده در برخورد با موضوع جنسیت سود میبرند، در اجرای این رویکرد تا اندازه ای موفق بودهاند.
در سالهای اخیر، رویکرد "جنسیت و توسعه" با چالشی جدیدی مواجه بوده است که نویسندگانی مانند چانت و گوتمان به آن پرداخته اند (Chant & Gutmann, 2002). این چالش عدم توجه به مسائل مردان و در کل موضوعات مردانه، در رویکرد "جنسیت و توسعه" است. چانت و گوتمان معتقدند که چندین دلیل برای عدم توجه و ادغام مردان در این گرایش وجود دارد، اول اینکه کارگزاران این رویکرد حاضر نیستند منابع اندکی را که در طی سالها به نفع زنان به دست آورده اند، با مردان و پرداختن به مسائل مردانه تقسیم کنند. دومین موضوع، عدم وجود دانش و آگاهی نسبت به مردان به عنوان موجوداتی صاحب جنسیت است، در واقع چون موضوع "جنسیت" در گفتمانهای مدرن شدیدا با فمینیسم و موضوعات و مشکلات زنانه همچون خشونت خانوادگی، تجاوز و حقوق و فرصتهای نابرابر برای زنان گره خورده است، توجه اندکی به موضوع "جنسیت مردانه" یا "مردانگی" مبذول شده و میشود. مشکل سوم دشواری ادغام مردان در پروژه هایی است که انحصارا برای زنان طراحی شده، به این معنا که چون "جنسیت و توسعه" سالیان درازی به عنوان گرایشی برای اصلاح "سوگیری مردانۀ" موجود در پروژه های توسعهای به حساب میآمده است، پروژه های تعریف شده در آن اغلب زن محورند و یافتن جایی برای مردان در آنها دشوار است . در واقع "کور مردانگی" موجود در رویکرد "جنسیت و توسعه" میراث برنامه های توسعه ای سازمان ملل در دهۀ زنان (1975-1985) است که در آن "زنان در توسعه" به عنوان اولین قدم در مبارزه با یک "سوگیری مردانۀ" جهانی در برنامه های توسعه ای ظهور کرد، در واقع هدف "رویکرد "زنان در توسعه" ادغام زنان در برنامه های توسعه به شکلی برابر با مردان بود، بدون توجه به اینکه تاکتیک تمرکز انحصاری بر زنان قادر به لرزاندن پایه های مردسالارانۀ تفکرات و اقدامات توسعه ای نخواهد بود. اما با گذر از "زنان در توسعه" به "جنسیت و توسعه" انتظار میرفت که این مشکل تا حد زیادی مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت تا حد ممکن حل شود.
اما چه دلائلی برای لزوم ادغام مردان در رویکرد "جنسیت و توسعه" وجود دارد؟ شانت و گوتمان دو دلیل را بر میشمارند: اول اینکه سالهاست کارگزاران توسعه میدانند که مداخلات جنسیتی در زندگی زنان بدون همکاری مردان تنها تا اندازه ای پیش میرود و دوم اینکه روابط و هویتهای جنسیتی در سالهای اخیر تغییرات فاحش و عمیقی کرده اند و تاکید بیش از اندازه بر اینکه مردان همیشه از توسعه سود میبرند، این نکته را به ذهن متواتر میسازد که قدرت و مزایای مردانه، مفاهیمیواحد، ثابت و جهانی هستند که هرگز تغییر نمیکنند. در حالی که امروزه در اثر برنامه های توسعه ای در بسیاری از نقاط آمریکای لاتین و کارائیب و به میزان کمتری در آسیای جنوب شرقی مردان جوان به لحاظ تحصیلات و اشتغال از همتایان مونث خود عقب افتاده اند و با دشواری های بیشتری در زمینۀ اشتغال مواجه هستند که باعث بروز تغییراتی در قدرت آنها در خانواده و هویت آنان به عنوان مرد شده و آنان را به موجوداتی حاشیه ای در معمول ترین حیطۀ فرمانروایشان یعنی خانواده، تبدیل ساخته است( Chant and McIlwine, 1998; Corner,1996; Morell, 2001) در واقع چون جنسیت یک برساختۀ اجتماعی است ، چه در مورد زنان و چه در مورد مردان، با تغییرات اجتماعی، "جنسیت" نیز تغییر خواهد کرد. برای مثال برنامه های توسعه ای که بر درآمدزایی زنان تمرکز دارند، با به خطر انداختن هویت جنسی مردان به عنوان " نان آور" آنها را با مشکلات جدی مواجه میکنند که میتواند در غالب خشونت علیه زنان و یا خشونت علیه خود- اعتیاد، الکلیسم یا خودکشی- نمود پیدا کند. برای مثال سیلبراشمیت بررسی تغییرات اجتماعی اقتصادی در منطقه ای در غرب کنیا مینویسد " { در اینجا} مردان با یک ایدئولوژی مردسالار فاقد فعالیتهای مشروعیت بخش و ناتوان در برآورده ساختن نقشها و توقعات جدید، رها شده اند"( Silberschmidt, 1999).
اما حذف مردان از پروژه های توسعه ای چه عواقبی را برای این پروژه ها در پی خواهد داشت؟ شانت و گوتمان معتقدند که یکی از این عواقب ایجاد تنشهای شدید میان زنان و مردان است که موجب توقف بهبود زندگی زنان میشود. آنها مثالهایی از پروژه های درآمدزا در هندوراس، یونان و کنیا ارائه میدهند که همه به دلیل تمرکز بر زنان ناموفق بوده اند. مشکل دوم، تنها ماندن زنان با باری از مسئولیت بسیار زیاد است که ممکن است واقعا به لحاظ جسمیو روحی قادر به تحمل آن نباشند، برای مثال شانت نشان میدهد که در کوستاریکا تمرکز برنامه های درآمدزای توسعه ای بر زنان موجب شده است مردان مسئولیت کمتری در قبال خانواده را بپذیرند.
در نهایت، راههای پیشنهادی شانت و گوتمان برای ادغام مردان در پروژه های توسعه ای اولا استفادۀ بیشتر از کارگزاران مرد، ثانیا شروع کار با مسائل مربوط به بهداشت جنسی و ثالثا توجه به مشکلات خاص "مردانگی" و هویت "مردانه" است.
از منظر جنسیت، پروژۀ شهر سالم یک پروژۀ به کلی "کورجنسیت" است، در صدها صفحه مطلب، دستورالعمل و راهکار اجرایی این پروژه هیچ نشانه ای از توجه به "جنسیت" به چشم نمیخورد. پروژۀ تعاونی زنان چنانچه خواهیم دید، برای ارتقای فرصتهای شغلی زنان به وجود آمده و در واقعی جزئی از رویکرد "زنان و توسعه" است. پروژۀ " کلاسهای آموزشی" نیز به نوعی در جهت توانمندسازی زنان ایجاد شده و به همین دلیل متعلق به رویکرد " زنان و توسعه" است. در حین ارزیابی این سه طرح توسعهای به موضوع "جنسیت و توسعه" و عواقب حذف آن از پروژهها باز میگردیم.
ج- شرح پروژه های توسعه ای اجرایی در محل
در این پایان نامه به بررسی سه پروژۀ توسعه ای اجراشده در محلۀ سیزده آبان میپردازیم، واضح است که این سه پروژه تنها پروژه های اجرا شده در این محل نیستند و هم اکنون پروژه هایی مانند "کمک به زنان سرپرست خانوار" و " طرح شبکۀ سلامت یاران محل" توسط شهرداری در حال اجراست. با این وجود به نظر میرسد این سه پروژه به دلیل آنکه از قدیمیترین پروژه های توسعهای محله هستند( اگر خود ایجاد محل را به عنوان یک طرح توسعه ای در نظر نگیریم، پروژۀ شهر سالم، اولین پروژۀ توسعه ای اجرایی در این محل است)، دارای قابلیت بهتری برای ارزیابی و تهیۀ بازخورد هستند. در زیر تلاش کرده ام مختصرا در مورد هر سه پروژه توضیحاتی را ارائه دهم:
پروژۀ شهر سالم:
نظریۀ شهرهای سالم در ابتدا در کنفرانسی در 1984 در تورنتوی کانادا توسط پروفسور لئونارد مطرح شد و خیلی زود با استقبال و توفیق جهانی مواجه شد. سازمان بهداشت جهانی تصمیم به اجرای این ایده در سرتاسر دنیا گرفت و این کار را با اعلام شش شهر به عنوان شهر سالم در اروپا در 1986 آغاز کرد. اما به اعتقاد سازمان بهداشت جهانی، یک شهر سالم چه شهری است:
"شهرسالم یک شهر پاک و مبرا از بسیاری از آلودگی هاست. خدمات بهداشتی و زیست محیطی کافی و خوبی در دسترس دارد، دارای امنیت فیزیکی است و مردم میتوانند در آن شهر با عقاید، فرهنگ و سبکهای مختلف زندگی مورد علاقۀ خود را به راحتی ادامه دهند. ایدۀ شهرسالم در ساکنان آن یک انگیزۀ قوی جهت احساس مسئولیت و علاقه مندی به محل سکونت خودشان ایجاد میکند"( به نقل از طبیبیان، 1374)
در واقع هدف سازمان بهداشت جهانی از پیگیری ایدۀ شهر سالم، رسیدن به هدف "بهداشت برای همه" بود که از طریق هدف قرار دادن شهرها و دسترسی به شهروندان صورت میپذیرفت.
اما اجرای این طرح به چه صورت است؟ سازمان بهداشت جهانی دو محور برای پیشبرد پروژه های شهر سالم در نظر گرفته است که عبارتند از:1- جلب مشارکت مردم: به این معنا که اولا پروژه های مورد نظر برای پیشبرد طرح شهر سالم توسط نظرسنجی از مردم انتخاب شوند و ثانیا با کمک- معنوی و گاهی مالی- مردم پیش روند.2- فعالیتهای بین بخشی: به این معنا که بخشهای مختلف-سطوح مختلف- تصمیم گیران در اجرای این پروژه با هم همکاری کنند.
اما ایدۀ شهر سالم اولین بار در قالب سمپوزیوم شهر سالم در آذر ماه 1370، به طور رسمیوارد ایران شد. در بند 5 بیانیۀ این سمپوزیوم تصمیم بر این گرفته شد که این طرح در چندین شهر ایران اجرا و به مرحلۀ عمل درآید. پس از آن تصمیم بر این گرفته شد که منطقۀ بیست شهرداری تهران به عنوان اولین مکان اجرای طرح در کلان شهر تهران در نظر گرفته شود. در زمستان 1371، "ستاد شهر سالم" به عنوان هماهنگ کنند، همکاری های مردم و شهرداری، توسط شهرداری افتتاح شد و نهایتا در منطقۀ بیست(شهرری) به دلیل گستردگی آن، تصمیم بر این گرفته شد که طرح ابتدا در ناحیۀ سه آن، کوی سیزده آبان، آغاز به کار کند. این ستاد برای اجرای طرح شهر سالم در محل دست به اجرای پروژه های توسعه ای زیر زد:
الف. پروژۀ تفریحی سونا
ب. پروژۀ تخریب شهرک فاطمیه
ج. پروژۀ پارک گلگون
د. پروژۀ بازسازی پارک مرکزی 13 آبان
ه. ایجاد مرکز آموزش شهر سالم
و. ایجاد مرکز مشاورۀ شهر سالم
ز. شبکۀ جمع آوری فاضلاب
ح. طرح رابطین بهداشت
ت. طرح خانۀ فرهنگ
ی. انتشار بروشور و جزوه های آموزشی در زمینه های بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی به صورت مداوم.
همانطور که پیشتر اشاره شد، یکی از دو محور اصلی پیشبرد پروژۀ شهر سالم، "جلب مشارکت مردم" در زمان برنامهریزی و در زمان اجراست. طبیبیان در یک ارزیابی از اجرای این طرح در محلۀ سیزده آبان نشان میدهد که پروژه های انتخابی برای پیشبرد این طرح کاملا بدون مشارکت مردم انتخاب شده اند، به عبارتی دیگر این "کارگزاران توسعه" بوده اند که تصور کرده اند با ساخت، سونا، شبکۀ فاضلاب و مرکز مشاوره، به بهبود شرایط بهداشت و رفاه در محله کمک میکنند و در این زمینه از مردم نظرسنجی نشده است. طبیبیان نشان میدهد که تنها 21 درصد مردم نسبت به میزان موفقیت طرح، نظر مثبت دارند و 79 درصد معتقدند که اجرای طرح کمکی به رفع مشکلات مردم محله نکرده است.
از سوی دیگر، قسمت دیگر "جلب نظر مردم" در این پروژه منوط به مشارکت آنها در تصمیم گیریهاست که ستاد شهر سالم مکانیزمهای زیر را برای این مشارکت در نظر گرفته است:
- جلب همکاری مردم در نگهداری پارکهای محلی
- جلب همکاری ساکنان منطقه با رابطین بهداشت و تشکیل کلاسهای آموزشی در زمینۀ بهداشت خانواده در منازل ساکنان محل.
- ایجاد انگیزه در بین دانشآموزان در جهت اهمیت دادن به مسائل بهداشتی و زیست محیطی و همچنین استفادۀ مناسب از ایشان جهت ایجاد انگیزه در خانواده ها.
همانطور که میبینید در اینجا، "مشارکت" تنها در غالب "کمک" به "توسعه دهندگان" برای پیشبرد پروژه های توسعه ای شان تعریف شده و نشانه ای از دخالت افراد در فرایندهای "تصمیمگیری" به چشم نمیخورد. مجددا ارزیابی طبیبان از پروژه نیز نشان میدهد که به دلیل عدم ایجاد انگیزۀ لازم برای مشارکت مردم، به نظر ساکنان محله تنها 54 درصد از مردم با طرح همکاری کردهاند و از این 54 درصد نیز تنها 6 درصد مردم اعتقاد به همکاری و مشارکت زیاد و خیلی زیاد داشته اند.
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، محور دوم اجرای پروژۀ شهر سالم، "مشارکت میان بخشی"، میان ارگانهای بهداشتی- وزارت بهداشت- و غیربهداشتی-همچون شهرداری است. در این میان به نظر میرسد که در اجرای پروژۀ شهر سالم در کوی سیزده آبان این وظیفه به "ستاد شهر سالم" واگذار شده باشد اما متاسفانه این ستاد چه در جلب اعتماد مردم و چه در تفهیم اهداف پروژه چندان موفق عمل نکرده است. مسائلی مانند قرار داشتن ستاد در بیرون از محله و استفاده از روشهایی همچون پخش بروشور- در جامعه ای کم سواد- و در نهایت تعطیلی ستاد در ابتدای دهۀ 1380 و محول شدن وظایف آن به ارگانهای مختلف، بخصوص شهرداری،به این امر دامن زده اند.
از سوی دیگر با بررسی مستندات فراوان پروژه، به این نتیجه میرسیم که پروژۀ شهر سالم، یک پروژه به کلی "کور جنسیت" است و در آن هیچ توجهی به نیازها و شرایط خاص زنان و مردان در محل نشده است.
پروژۀ تعاونی زنان
پس از شروع طرح شهر سالم در محل، یک سازمان غیردولتی به نام "موسسۀ پژوهشی کودکان دنیا" با همراهی یونیسف تصمیم به اجرای پروژه ای برای گسترش تغذیۀ سالم و ارزان در محل میگیرد. به این ترتیب تعدادی از زنان محل جذب این پروژه شده و به تولید انبوه تغذیۀ سالم و ارزان برای دانش آموزان مدارس محله میپردازند.
تقریبا در همان زمان "موسسۀ پژوهشی کودکان دنیا" درصدد تولید کتابهای پارچه ای برای کودکان نیز بوده است و به خاطر شرایط اقتصادی محل، مسئولان موسسه تصور میکنند که شاید استفاده از نیروی کار زنان محله برای تولید این کتابهای پارچه ای کمکی به ارتقای وضع مالی خانواده ها بکند. به این ترتیب دوخت کتابهای پارچه ای به تعدادی از زنان محل واگذار میشود که کار دوخت را در خانه انجام میدهند.
در مرحلۀ بعدی مسئولان موسسه تصمیم میگیرند که دست به تشکیل یک تعاونی در محل بزنند، به این ترتیب که تعاونی در واقع ادامه دهندۀ کار زنان در زمینۀ تولید غذای آماده برای شرکتها و مراسمها و کتابهای پارچه ای برای مهدکودکها و کودکان، باشد و زیر نظر مستقیم موسسه اداره شود، اما خود زنان شاغل سهامداران اصلی آن باشند. به این ترتیب در سال 76، "تعاونی آشپزخانۀ محلی" و "تعاونی تولید کتابهای پارچه ای" تاسیس میشوند. "ستاد شهر سالم" برای چند سال، مکانی در اختیار تعاونی میگذارد اما با انحلال ستاد شهر سالم در ابتدای دهۀ 1380، تعاونی به کل مستقل شده و به یک مکان اجاره ای منتقل میشود.
در حال حاضر حدود پانزده نفر در هر دو قسمت تعاونی مشغول به کارند که ماهانه درآمدی بین 50 تا 200 هزار تومان دارند. سطح درآمد زنان بستگی به تعداد ساعات کار ماهانه و میزان سفارشات دریافتی دارد. زنان شاغل در تعاونی همه ساکن کوی سیزده آبان هستند. پروژه تعاونی زنان را میتوان به نوعی از پیامدهای غیرمستقیم پروژۀ شهرسالم دانست که هدف اصلی آن " ارتقای وضعیت مالی زنان و خانواده های ساکن محله" بوده است(مصاحبه با مسئولان موسسۀ پژوهشی کودکان دنیا، 1378)
پروژۀ کلاسهای آموزشی برای زنان:
در ابتدای دهۀ 1370،"موسسۀ پژوهشی کودکان دنیا" در کنار تشکیل تعاونی دست به برپایی کلاسهایی برای زنان محل نیز زد که شرکت در آنها برای عموم زنان آزاد بود. کلاسهایی همچون کتابخوانی، مراحل رشد، مشاوره، آشپزی، مراقبت دوران بارداری و آرامش، از جمله کلاسهایی هستند که به همت موسسه در محله برگزار شده است. در حال حاضر نیز این کلاسها به طور هفتگی و منظم در محله برگزار میشود. چند سالی پس از آغاز کلاسها، موسسه اقدام به افتتاح یک مهد کودک نیز در محل کرده است که به دلیل فاصله داشتن با استاندادهای یک مهدکودک، "فضای کودک" نامیده میشود. "فضای کودک" با شهریۀ ماهانۀ 17 هزار تومان، از کودکان به شکل پاره وقت- از 8 تا 12- نگه داری کرده و به آنان آموزش میدهد. در واقع بسیاری از کودکان فضای کودک، فرزندان مادران شرکت کننده در کلاسهای آموزشی انجمن هستند. با اینکه در مورد این پروژه، مستندات مکتوبی وجود ندارد اما از خلال مصاحبه ها به نظر میرسد که هدف اصلی این پروژه " بالا بردن سطح فرهنگ و آگاهی زنان-مادران و فراهم آوردن شرایط بهتر برای کودکان" بوده است(مصاحبه با مسئولان موسسۀ پزوهشی کودکان دنیا،1378).
فصل سوم:
روش تحقیق
روش و تکنیک تحقیق
نحوۀ آشنایی با اطلاع رسانان و انتخاب آنها
در پاییز سال 1385 و برای انجام پروژۀ درس "روش تحقیق" (که آقای دکتر عسگری استاد ما بودند) تصمیم گرفتم، تحقیقی در مورد ساختار قدرت در خانواده در طبقات پایین اجتماعی-اقتصادی انجام دهم. از یکی از دوستانم در این زمینه کمک خواستم و به او گفتم که بسیار علاقه دارم در یکی از محلات جنوبی تهران به کار تحقیق بپردازم. او مرا با موسسۀ غیردولتی و پژوهشی "کودکان دنیا" آشنا کرد که سرپرستی و ادارۀ دو تعاونی را در محلۀ کوی سیزده آبان بر عهده داشت. بدین ترتیب با کمک نمایندۀ این موسسه در تعاونی (خانم صفورا تفنگچی ها) وارد تعاونی شدم و با زنان شاغل و سهام دار تعاونی یک سلسله مصاحبۀ نیمه ساختاریافته و عمیق در مورد روابط آنها با همسران، فرزندان و دیگر اعضای خانواده شان انجام دادم. در آن زمان نزدیک به پانزده نفر در دو تعاونی (آشپزخانۀ محله و کتابهای پارچه ای) کار میکردند که همه ساکن کوی سیزده آبان بودند.
از نتیجۀ کار بسیار راضی بودم، با نگاه به مصاحبه ها احساس میکردم که هر چند در بین آنها به دلائل مختلف از جمله سن کم، تجرد و وابستگی به طبقۀ متوسط، یک "غریبه" به حساب میآیم اما به تدریج نوعی از اعتماد نسبی بین ما شکل گرفت: وقتی به روند مصاحبه ها نگاه میکردم، در مییافتم که به تدریج بیشتر در مورد مسائل خصوصی ( از جمله روابط جنسی)، مسائل تابویی ( اعتیاد به مواد مخدر) و مسائل مالی ( مشکلات مالی و اختلافات خانوادگی حول محور ارث) با من صحبت کرده اند، هر چند در مورد بسیاری از مسائل نیز هرگز حرفی زده نشد.
زمانی که تصمیم به انتخاب میدان انجام پژوهش برای پایان نامه ام گرفتم، تصمیم گرفتم دوباره به کوی سیزده آبان و میان زنان شاغل در تعاونی برگردم، احساس میکردم که فرصت منحصر به فردی در اختیارم قرار گرفته است تا اولا روند تغییر اوضاع زندگی و تفکرات آنان را در طی این دو سال مورد بررسی قرار دهم و ثانیا، از آشنایی قبلی و دوستی مان ( در طی این دو سال هر چند دوباره به محله باز نگشته بودم اما از طریق تلفن گهگاهی با هم صحبت کرده بودیم.) به نفع تحقیقم استفاده کنم و ثالثا به شناخت عمیق تری از این محله و ساکنان آن دست یابم.
به این ترتیب در پاییز 87 مجددا به کوی سیزده آبان بازگشتم و دوباره به تعاونی رفتم: وضع تغییر چندانی نکرده بود، بعضی از خانمها به دلائل خانوادگی یا مریضی یا زایمان برای همیشه یا مدتی از تعاونی رفته بودند اما ساختار کلی تعاونی حفظ شده بود.
این بار نیز کار مصاحبه را با زنان شاغل در تعاونی و مسئولان موسسۀ پژوهشی کودکان دنیا، آغاز کردم اما کار را به آنان محدود نساختم. در کنار این دو تعاونی، مهدکودک (فضای کودک) مکان مناسبی برای ملاقات نسل جوانتری از زنان و مادران محله به حساب میآمد، بنابراین تعدادی از مصاحبه ها نیز در مهدکودک و با این مادران جوان صورت گرفت. دو زن اداره کننده و مربی مهدکودک نیز هر دو ساکن کوی بودند، بنابراین آنان نیز به لیست مصاحبه کنندگان اضافه شدند.
تمایل زیادی داشتم که با زنان ساکن محله که هرگز درگیر کارهای تعاونی نشده بودند یا فرزندانشان را به مهدکودک نیاورده بودند، با زنان "خانه دارِ خانه دار" نیز مصاحبه کنم. خوشبختانه به خاطر ساختار خانوادگی و خویشاوندی محله هر کدام از خانمهای شاغل در تعاونی توانستند یکی از اعضای خانواده یا دوستانشان را نیز به من معرفی کنند و به ترتیب موفق شدم با بعضی از آنان نیز گفتگوهایی ترتیب دهم.
تمایل زیادی برای مصاحبه با مردان ساکن محل (در واقع همسران زنان مصاحبه شونده) نیز داشتم که متاسفانه هرگز به نتیجه نرسید. بعضی از دلایل این عدم موفقیت عبارتند از : 1- ساختار کاملا قشربندی شدۀ محل به لحاظ جنسیتی که صحبت مردان با یک دختر جوان "غربیه" را دشوار میساخت و مردان تمایلی به انجام این کار نداشتند2- من معمولا از ساعت 8-9 صبح تا عصر(ساعت 4-5) در محل حضور داشتم که در این ساعات معمولا مردان شاغل در خارج از محل به سر میبردند.
در کنار اطلاع رسانان ساکن محل، با سه کارمند شهرداری محله و دو نفر از کاسبان محل نیز صحبت کرده ام.
به این ترتیب فهرست اطلاع رسانان این تحقیق عبارت است از:
1- دوازده نفر از زنان شاغل در دو تعاونی آشپزخانۀ محلی و کتابهای پارچه ای
2- دو نفر از مسئولان موسسۀ پژوهشی کودکان دنیا
3- دو نفر مربی مهدکودک
4- شش نفر از مادرانی که فرزندانشان را به مهدکودک میآوردند
5- ده نفر از زنان ساکن محل که با تعاونی یا دیگر طرحها در ارتباط نبودهاند
6- سه نفر کارمند شهرداری محل، یک زن و دو مرد
7- دو نفر کاسب محلی هر دو مرد
به این ترتیب مجموعا با سی و هفت اطلاع رسان، صحبت شده است که از این تعداد تنها 4 نفر مرد هستند.
همه زنان و مردان اطلاع رسان متاهل بوده و صاحب حداقل یک و حداکثر چهار فرزند میباشند. آنها سنی بین 20 تا 50 سال دارند و باقی مشخصات آنان در قسمت مردمنگاری این تحقیق و با ارجاع به سخنان خود آنان منعکس شده است.
در واقع معیار نمونه گیری و انتخاب افراد در این محله، "دسترسی" به آنان بوده است. مردان به این دلیل ساده- و در عین حال پیچیده- از جمع افراد حذف شدند که امکان "دسترسی" به آنان وجود نداشت. با جمعیت "فیوج"، "غربتی ها" یا "کولی ها" ی ساکن این محل به این دلیل مصاحبه نشد که آنها به عنوان یک گروه "حاشیه ای" در این محله، اعتماد چندانی به دیگر ساکنان محل ندارند و معرف و رابط من در محله نیز تعدادی از همین ساکنان عادی بودند.
با این وجود تلاش کرده ام این "عدم دسترسی" را تا حد امکان و به شیوه های دیگر جبران نمایم، هر چند باور دارم که هیچ چیز در انجام تحقیق میدانی جای برخورد مستقیم و نزدیک با افراد را نمیگیرد، برای مثال در مورد مردان خانوارها، تلاش کرده ام به حرفهای همسران آنها اکتفا نکنم. در بسیاری از موارد، علاوه بر همسر یک مرد، با خواهر یا مادر او نیز به گفتگو نشسته ام تا علاوه بر اعتبار بخشیدن به "روایت زنان از شوهران" بوسیلۀ گفتگو با افراد خانوادۀ شوهر، نسبت به پیچیدگیهای روابط خانوادگی و نگاههای متفاوت افراد به یک موضوع یا فرد واحد نیز آگاهی یابم.
در مورد گروه حاشیه ای "فیوج" متاسفانه هر گز امکان گفتگو با هیچ یک از اعضای آن فراهم نشد و تقریبا تمامیافراد مصاحبه شونده نگاهی منفی، همراه با شک و سوظن نسبت به آنها داشتند که بعدتر، بیشتر به آن میپردازیم.
تکنیکهای انجام تحقیق
بررسی مستندات موجود دربارۀ محل و پروژه ها:
بدیهی است که در طول چهل سالی که از تاسیس محل میگذرد و ده سال که از آغاز به کار پروژه ها در این محل گذشته است، اسناد و مدارکی در مورد هر دو آنها تولید شده است. در مورد محله، تاریخ تهیۀ بسیاری از مستندات به کمتر از ده سال پس از ساخت آن بازمیگردند که برخی از آنان به نوعی ارزیابی نسبت به پروژۀ ساخت محل به حساب میآیند(مشهودی و دفتری، 1355) یا گزارشهایی که وزارت و مسکن و آبادانی در مورد محلات جدید تهران از جمله سیزده ابان منتشر کرده است. در مورد پروژۀ شهر سالم نیز مقالات و یک پایان نامه یافته شده که همۀ آنها مورد بررسی قرار گرفته اند (نگاه کنید به منابع فارسی). در مورد تعاونی اما تنها گزارشاتی در روزنامه ها و نشریات منتشر شده که یکی از آخرین آنها گزارش بنفشه سام گیس در روزنامۀ اعتماد است(سام گیس، 1378).
مشاهدۀ مشارکتی:
در طول زمانهای حضور در محل، مرتبا به مشاهدۀ زندگی روزمره و گشت زنی در محل به همراه زنان ساکن محل و به تنهایی، پرداخته ام که در واقع مکمل اطلاعات حاصل از مصاحبه های عمیق بوده است. سه نمونه از تک نگاری های مبتنی بر این مشاهدات- یکی در مورد پارک محل و دو تا در مورد تعاونی زنان- در انتهای این تحقیق آمده اند.
مصاحبه های عمیق و ساختارنیافته:
روش انجام تحقیق یا جمع آوری اطلاعات از اطلاع رسانان، انجام مصاحبه های عمیق بوده است. در واقع شاید درست تر باشد این روش را به علت ساختار نایافتگی و عدم وجود یک پرسشنامۀ واحد، به جای "مصاحبه"، "گفتگوی آزاد و طبیعی " و البته طولانی بنامم (لاپاساد به نقل از فکوهی،1383) . علیرغم عدم وجود پرسشنامه، دو محور کلی در گفتگو ها قابل تشخیص است:
1- گفتگو در مورد زندگی خصوصی و روزمرۀ مصاحبه شونده: زندگی خانوادگی، زندگی در محلۀ سیزده آبان، مشکلات موجود در زندگی روزمره، که در واقع در تهیۀ مردم نگاری محل به من کمک کرده است.
2- گفتگو در مورد طرحهای توسعه ای انجام شده در محله، که در جهت ارزیابی عملکرد آنها انجام شده است.
گفتگو در مورد زندگی خصوصی معمولا با پرسش در مورد مشخصات فردی مصاحبه شونده آغاز میشد و سپس بنا به جوابهای او پیش میرفت، گاهی بر روی زندگی و معاش فرزندان او متمرکز میشد، گاهی بر یک اتفاق خاص در زندگی او (مرگ، تولد، طلاق،...) و گاه بر حالات روحی و درگیری های او در زندگی روزمره. با اینکه نظم و ترتیب خاصی بر گفتگو ها حاکم نبود اما اغلب مسائل زیر مورد گفتگو قرار گرفت:
1- مشخصات فردی: نام و نام خانوادگی، سال تولد، شغل پدر و وضعیت خانوادگی، وضعیت زندگی خواهران و برادران، وضعیت تاهل
2- مشخصات همسر: نحوۀ آشنایی با همسر، سال آشنایی با همسر، وضعیت خانوادگی همسر، شغل همسر، شکل روابط با همسر، شکل روابط با خانوادۀ همسر
3- مشخصات فرزندان: تعداد فرزندان، خواسته یا ناخواسته بودن فرزندان، شکل نامگذاری فرزندان، وضعیت تحصیلی، شغلی و خانوادگی فرزندان
4- محلۀ سیزده آبان: نحوه و زمان سکونت در محل، سابقۀ جابجایی در محل، احساس نسبت به محل، مقایسۀ وضعیت پیشین و کنونی محل، مشکلات موجود در محل
5- اعتقادات مذهبی: نوع و میزان اعتقاد، نوع و میزان اعتقادات همسر و فرزندان
6- مسائل مالی: نحوۀ ادارۀ مسائل مالی خانواده( مشارکتی یا توسط یکی از زوجین)، میزان و شکل دارایی ها، میزان سپرده گذاری های بانکی – و چنانچه در تعاونی یا بیرون از خانه به کار مشغول بودند یا درآمدی داشتند: نحوۀ پس انداز یا خرج درآمد
7- شبکۀ اجتماعی: نوع و میزان رفت و آمدها، نوع و میزان مشورتها، نوع و میزان اختلافات، نوع و میزان تحرک فیزیکی( منظور خروج از خانه است)
8- اتفاقات خاص و دشوار در زندگی: معمولا این بخش را با این سوال آغاز میکردم که "بهترین/بدترین اتفاق زندگی شما چه بوده است؟"
9- تفریحات: نوع و میزان تفریحات خانوادگی یا فردی
گفتگو در مورد طرحهای توسعه ای با این سوال آغاز میشد که " آیا طرح شهر سالم را به یاد میآورید؟" و سپس بنابر جواب فرد و موقعیت فعلی او ادامه مییافت و البته به نظریات خود او در مورد این طرح محدود نمیشد بلکه نظر نزدیکان او- به طور خاص همسر او- در این مورد و مداخلات انجام گرفته در محله را نیز در بر میگرفت:
1- آیا طرح شهرسالم را به یاد میآورید؟ نظر شما در مورد این طرح چه بوده و چه است؟
2- نظر همسر یا دیگر اطرافیانتان چه بود؟
3- شما در این طرح مشارکت کردید یا خیر؟ چرا؟
4- به نظر شما هدف این طرح چه بوده است؟ آیا موفق شده است؟
5- آیا با طرحهای دیگر اجرا شده در محل مثل تعاونی زنان یا مهدکودک یا....، اشنا هستید؟
6- هیچ وقت در این طرحها مشارکت کرده اید؟چرا؟
7- نظرتان راجع به زنانی که در طرحها مشارکت کرده اند چیست؟ آیا به نظر شما با شرکت در این طرحها، زندگی آنها بهتر شده است؟
8- اگر خودتان در این طرحها مشارکت کرده اید، به نظر شما زندگی تان پس از مشارکت در این طرحها چه تغییری کرده است؟ چه نکات مثبت و منفی در این طرحها وجود دارد؟
در واقع این مصاحبه ها را میتوان ترکیبی از "روایت زندگی" و "روایت واقعه" دانست که در آن هم مصاحبه شونده به روایت تجربۀ شخصی خود و هم به روایت یک واقعه یا حادثه- در اینجا طرحهای توسعه ای- میپردازد (لاپاساد به نقل از فکوهی، 1383:448)
پایان بخش اول – ادامه دارد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست