شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

درگذشت سیروس غنی در آمریکا



      درگذشت سیروس غنی در آمریکا
روابط عمومی

حقوق دان و تاریخ شناسی
1308-1394

دکتر سیروس غنی، حقوق دان و تاریخ شناس برجسته ایرانی و فرزند دکتر قاسم غنی، زاده سبزوار، دیروز 15 دی ماه 1394 در سن 86 سالگی در آمریکا درگذشت. کتاب سیروس غنی درباره برآمدن سلسله پهلوی از مهم ترین کتاب هایی بود که در سال ها اخیر منتشر شده بود. انسان شناسی و فرهنگ ضمن تسلیت به خانواده گرامی ایشان و اهل فرهنگ، بخشی از مطالب مربوط به ایشان را در زیر می آورد.   

سیروس غنی در ویکیپدیا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B3_%D8%BA%D9%86%DB%8C

قاسم غنی در ویکیپدیا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D8%BA%D9%86%DB%8C

 

 

سید مصطفی تقوی‌

نقد کتاب «ايران؛ بر آمدن رضاخان، بر افتادن قاجار و نقش انگليسي‌ها»

روزآمدسازي يک روايت کهنه‌

در دو صفحه پیش‌رو، به نقد تفصیلی و تحلیلی کتاب «ایران، بر آمدن رضاخان، بر افتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها» می‌پردازیم و سپس ضمن معرفی کتاب تاریخ بیست ساله ایران، فهرستی از کتاب‌های مربوط به موضوع این شماره را تقدیم علا‌قه‌مندان می‌کنیم.

نویسنده: سیروس غنی‌

مترجم: حسن کامشاد

ناشر: نیلوفر  1377

قطع: وزیری‌

این کتاب نخست در سال 1377 به زبان انگلیسی در لندن چاپ شد سپس ترجمه آن در ایران انتشار یافت.

نقد و بررسی این کتاب بیرون از حوصله این نوشتار است. تنها برای این که خوانندگان با ماهیت و محتوای کلی و جهت‌گیری آن آشنا شوند، طرح 2 نکته، مفید به نظر می‌رسد؛ یکی آشنایی اجمالی با نویسنده کتاب است و دیگری، گونه‌شناسی نوشته‌های مربوط به دوره پهلوی بویژه تاسیس آن سلسله و رضا شاه.

نویسنده کتاب آقای دکتر سیروس غنی‌ فرزند دکتر قاسم غنی است. دکتر قاسم غنی از شخصیت‌های فرهنگی و رجال سیاسی دوره پهلوی اول و دوم است. او به رغم مخالفت مردم با کاندیداتوری‌اش (به دلیل بهائی بودن مادرش)‌ 4 دوره پی در پی نمایندگی مجلس شورای ملی (مجالس 10، 11، 12، 13)‌ در عصر رضاشاهی را به عهده داشت. وی یکی از افراد مورد اعتماد رضاخان بود به گونه‌ای که معلمی ولیعهد (محمدرضا)‌ به او سپرده شد و هم او مامور فراهم کردن مقدمات ازدواج محمدرضا با فوزیه گردید و به این منظور 2 بار به مصر مسافرت کرد.

در دوره محمدرضا شاه نیز تا هنگام مرگش در سال 1331 به طور مکرر درمقام وزارت و سفارت قرار داشت. محققان بر آنند که او حتی در نامگذاری فرزندش که ابتدا او راهوشنگ و سپس سیروس نامید، می‌خواست آشکارا همسویی خود با سیاست‌های فرهنگی رضاشاه را به نمایش بگذارد.

او ابتدا سیروس را برای تحصیل در دانشگاه آمریکایی لبنان به بیروت برد. سرانجام سیروس غنی تحصیلات خود را در رشته حقوق در لندن به انجام رساند و در همانجا اقامت گزید. سیروس غنی اگرچه فردی تحصیلکرده است اما هیچ‌گاه نه شهرت و اعتبار فرهنگی پدر را به دست‌آورد و نه چون او به مناصب سیاسی دست یافت. اما او در ادامه راه پدر با حکومت پهلوی دوم همراه بود و تا آخرین روزهای عمر آن رژیم با پرویز راجی سفیر ایران در لندن حشر و نشر و مشاوره داشت.

نکته دیگری که به شناخت کتاب مورد بحث کمک می‌کند، گونه‌شناسی نوشته‌های مربوط به دوره پهلوی است.
نوشته‌هایی که به تبیین چگونگی تاسیس سلسله پهلوی و تحلیل عملکرد و شخصیت رضاشاه پرداخته و می‌پردازند، را به یک اعتبار، می‌توان به 2دسته تقسیم کرد.

یکی آثاری که با تکیه بر جریان‌شناسی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی تحولات درون کشور و با توجه به حضور امپراتوری بریتانیا در آسیا و خاورمیانه و سلطه و کنترل انحصاری او بر روند تحولات کشورهای این بخش از جهان، بویژه ایران که برای بریتانیا از اهمیت فوق‌العاده‌ استراتژیکی و ژئوپلیتیکی برخوردار بود، کودتای 1299 و سلطنت رضاشاه را یک نیاز انگلیس و اقدام او برای حفظ موقعیت و منافع خود می‌دانند و بر پایه این واقعیت‌ها و داده‌های تاریخی به تحلیل و بیان عملکرد و شخصیت رضاشاه می‌پردازند.

گروه دیگر، آثاری هستند که عملا دیدگاه بریتانیا و حکومت پهلوی را در این باره بیان می‌کنند و به طور عمده از سوی وابستگان و علاقه‌مندان به حکومت پهلوی یا نویسندگان غربی موافق با اقدامات استعماری بریتانیا نوشته شده و می‌شوند. این دسته از نوشته‌ها برآنند تا با بزرگنمایی افراطی وخامت اوضاع ایران در آستانه کودتا، ایران را کشوری در حال متلاشی و تجزیه معرفی کنند و به رغم این واقعیت که نه‌تنها رضاخان که فاقد هر گونه پایگاه اجتماعی و سیاسی بود، بلکه مهم‌ترین رجال و جریان‌های آن روز بدون خواست بریتانیا قادر به کوچک‌ترین اقدامی در ایران نبودند، به طور تناقض‌آمیزی می‌کوشند چنین وانمود سازند که رضاخان یک تنه و به طور مستقل برای رهایی ایران از آن وخامت اقدام کرد و موفق به کودتا شد. این نوشته‌ها با ترسیم چهره‌ای ضدانگلیسی از دیکتاتور، اقدامات وی پس از کودتا تا رسیدن به سلطنت و اقدامات دوره سلطنت او حتی سرکوبی عشایر و تمدید و تحکیم قرارداد دارسی و... را برخلاف میل انگلستان و حتی بر ضد او معرفی می‌کنند. چنین نوشته‌هایی هنگامی که در برابر اسناد و داده‌های غیرقابل انکار تاریخی مبنی بر انجام کودتا به وسیله بریتانیا قرار می‌گیرند، به طور شگفت‌انگیزی آن را نتیجه اقدام خودسرانه با مقامات بریتانیا در ایران و نه دولت بریتانیا می‌خوانند.

کتاب آقای غنی که به منظور تبیین چگونگی تاسیس سلسله پهلوی و ظهور رضا خان به رشته تحریر درآمد، از مزایای قلم خوب نویسنده و ترجمه سلیس مترجم برخوردار است. همچنین دسترسی نویسنده به اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا و آمریکا از دیگر مزایای آن به شمار می‌رود. با این همه، این اثر افزون بر پاره‌ای اشتباهات تاریخی و روش شناختی در تقطیع اسناد و استفاده گزینشی از آنها، از نظر جهت‌گیری و محتوا جزو دسته دوم از نوشته‌هایی است که به آنها اشاره کردیم.

نویسنده نه تنها همه توان و هنر و امکانات را به کار گرفته تا روایت کهنه پهلویان از چگونگی ظهور و عملکرد خودشان را به خواننده بباوراند، بلکه در این راه گاهی توصیفات او از رضا شاه و نوع تعامل میان او و انگلیسی‌ها و برعکس، حالتی غیر علمی و حماسه سرایانه به خود گرفته و به عبارتی، خواننده آگاه را به خنده وامی‌دارد. در این کتاب موارد فراوانی از این قبیل می‌توان یافت که امکان طرح آنها در این نوشته محدود نیست. برای نمونه ایشان در جایی از کتاب می‌گوید انگلیسی‌ها چون در رضاخان «میهن دوستی» دیدند او را برگزیدند!‌(ص 190)‌.

اثبات خنده‌آور بودن این سخن دشوار نیست زیرا برای پذیرش آن یا باید در مفهوم میهن دوستی تجدید نظر شود یا در ماهیت روابط استعمارگر با استعمار شده.

عمده مباحث کتاب تازگی ندارند و در منابع دیگر به کرات آمده‌اند، تعدادی از سخنان تازه کتاب از قبیل همین سخنانی است که به آن اشاره شد. می‌گویند برتراند راسل درباره آثار هگل گفت در نوشته‌های هگل حرف‌های خوب و حرف‌های تازه وجود دارند. حرف‌های خوب آنها از دیگران اقتباس شده و حرف‌های تازه او که از آن خود او هستند ارزشی ندارند!  شاید با کمی تسامح بتوان چنین تعبیری را درباره این کتاب نیز به کار برد.

در اینجا تنها به یکی دو نمونه از تازه‌های کتاب می‌پردازیم که مصداق‌ بارز کوشش نویسنده برای تحریف تاریخ در جهت هدف کلی اثر  که به آن اشاره کردیم  می‌باشند: مثلا آن‌گاه که سیدضیاءالدین طباطبایی به عنوان نماینده کودتا شناخته می‌شد، نویسنده چنان از او با تجلیل و تحسین سخن به میان می‌آورد که خواننده احساس می‌کند یک متن‌ حماسی را مطالعه می‌کند و نه یک واقعه تاریخی را. وی درباره بیانیه سیدضیاء پس از کودتا این‌گونه می‌نویسد: «سیدضیاء در نخستین روز کودتا، حتی پیش از دیدن [احمد] شاه و گرفتن حکم نخست وزیری‌اش، اعلامیه‌ای صادر کرده بود. اظهارات او با روسای دولت‌های پیشین تفاوت‌های اساسی داشت.‌ هیچ‌گونه تمجید یا تملق از شاه یا ذکری از اداره امور مملکت تحت هدایت اعلیحضرت در آن دیده نمی‌شود (ص 223)‌ حال همین عبارات نویسنده را با واقعیات تاریخی محک می‌زنیم و داوری را به خواننده می‌سپاریم. این که لحن این بیانیه با اظهارات رئیس دولت‌های پیشین تفاوت‌هایی داشته باشد، امری طبیعی است. زیرا طراحان اصلی کودتا و مجریان آن، بشدت نیاز داشتند تا کودتا را به عنوان طرحی تازه و نوید‌بخش تغییراتی بنیادین معرفی کنند و در غیر این‌صورت کودتا توجیهی نداشت. اما نویسنده در عبارات خود بر دو نکته تاکید می‌ورزد.

یکی این که سیدضیاء «در نخستین روز کودتا،‌ حتی پیش از دیدن شاه و گرفتن حکم نخست‌وزیری‌اش»، اعلامیه صادر کرد که در این باره باید گفت از بدیهیات و مسلمات تاریخ است که کودتا در سوم اسفند انجام شد و احمد شاه پس از توصیه سفارت انگلیس و انجام مذاکراتی، در چهارم اسفند فرمان نخست‌وزیری سیدضیاء را صادر کرد.
از سوی دیگر، تاریخ همین اعلامیه سیدضیاء در ابتدا و انتهای آن آورده شد و هشتم حوت (اسفند)‌، یعنی پنج روز بعد از کودتا و در چهارمین روز نخست‌وزیری‌اش، می‌باشد.

حال با توجه به این حقایق، تاکید نویسنده مبنی بر صدور اعلامیه سیدضیاء پیش از دیدار با شاه و گرفتن حکم نخست‌وزیری را چه می‌توان نامید؟

نکته دیگر، تصریح و تاکید نویسنده بر این است که «هیچ گونه تمجید یا تملق از شاه یا ذکری از اداره امور مملکت تحت هدایت اعلیحضرت در آن دیده نمی‌شود.» نویسنده متن بیانیه سیدضیاء را از کتاب تاریخ 20 ساله ایران، نوشته حسین مکی، نقل کرده است. حال ما قسمت‌هایی از همین بیانیه سیدضیاء را از همان منبعی که نویسنده از آن نقل‌قول کرده است می‌آوریم و داوری را به خواننده می‌سپاریم. سیدضیاء در این بیانیه گفته است: ... در این روز تاریخی و هولناک است که اراده نیرومند اعلیحضرت اقدس شاهنشاه زمام امور را در دست من جای می‌دهد، مرا روی کار می‌آورد... من اطاعت امر تاجدار ارجمند و این پیشامد را وظیفه مقدسه وطن‌پرستی و... من امر خسرو متبوع معظم خویش را اطاعت، و این بار را قبول می‌کنم نه از آن جهت که به لیاقت شخصی خود اعتماد می‌کنم، بلکه اعتمادم اول به خدای متعال... دوم به شاهنشاه ایران که پرتو علاقه وی بر سعادت وطن مانند خورشیدی درخشان و قلبش از فرسودگی و ضعف ملت و مملکتش خونین است... هموطنان به نام شاهنشاه جوانبخت ما که از اعلیحضرت وی جمیع احکام ساطع است... پس از تفضلات سبحانی و تایید اولیای اسلام به توجهات قاهرانه شهریار ارجمند مستظهر و به نیات پاک متکی هستیم». (تاریخ 20 ساله، 1/ 250  244)‌
آقای غنی در چند صفحه بعدی کتاب خود، هنگامی که سیدضیاء از پروژه کودتا اخراج می‌شود این گونه او را توصیف می‌کند: برنامه‌های بلندبالای سیدضیاء هم به اشکال برخورده بود. تجدید سازمان عدلیه هم در عمل به جایی نرسید ... تجدید سازمان وزارت مالیه هم به جایی نرسید... برای بهبود تجارت، طرح درستی در دست نبود... یکی از وعده‌های دیگر، الغای سیستم منفور کاپیتولاسیون ... بود. از این هم خبری نشد. نقشه غیرواقع‌بینانه تقسیم اراضی بین دهقانان نیز صورت نگرفت.

طرح سید‌ضیاء‌ برای زیباسازی پایتخت هم کاری از پیش نبرد... سید‌ضیاء علاوه بر این، مدیر بی‌کفایتی هم بود. نکات عمده برنامه خود را سرسری برگزید  و برنامه‌ای ناممکن و بلند پروازانه... پیش رو نهاد که هیچ‌کدام به نتیجه نرسید.» (ص 234)‌

سازگار ساختن آنچنان مدحی با اینچنین قدحی دشوار است، جز این‌که گفته شود شاید از نظر نویسنده کتاب، سید ضیاء و برنامه‌اش آن‌گاه که نماینده کودتا و همراه رضاخان به حساب می‌آمدند شایسته آن مدح بودند و همین که از کودتا اخراج شدند، مستحق این قدح شدند! وگرنه هر انسان معمولی می‌داند که آنچه سیدضیاء در بیانیه اولیه خود به عنوان آرمان‌ها و اهداف کودتا مطرح کرد، چیزهایی نبودند که در دوره کوتاه سه ماهه صدارت او قابل اجرا باشند. تا به خاطر عدم اجرای آنها ملامت شود.

مورد دیگری که نویسنده در فرآیند حماسه‌سرایی خود به جعل و تحریف چنگ زده است، صحنه‌آرایی‌ای است که ایشان برای ماجرای آشنایی آیرنساید با رضاخان ترتیب داده است.

او جریان بازدید آیرنساید از گردان تحت فرماندهی رضا‌خان و انتصاب او به فرماندهی بریگاد قزاق را با نقل مطالبی از خاطرات آیرنساید این‌گونه به تصویر می‌کشد: ... آیرنساید نام فرمانده آنها را می‌پرسد و چندی بعد به او معرفی می‌شود این افسر، رضاخان، «شانه‌های پهن، سر و وضعی بسیار موقر و قامتی بلند بیش از 80/1 متر داشت.
بینی عقابی و چشمان درخشانش قیافه‌ای پرشور و نشاط به او می‌داد.»  رضا خان از شدت مالاریا می‌لرزید ولی به روی خود نمی‌آورد و به مرخصی استعلاجی هم نمی‌رفت.» آیرنساید که تحت تاثیر قرار گرفته بود، بی‌درنگ «تصمیم گرفت اداره لااقل موقتا فرمانده گردان قزاق کند.» (ص 171170)‌

نویسنده، این مطالب را از صفحه 149 متن انگلیسی خاطرات آیرنساید نقل کرده است. اکنون ما نیز ترجمه همان بخش مورد استناد ایشان از صفحه 149 خاطرات آیرنساید را می‌آوریم و خواننده را به داوری می‌طلبیم، آیرنساید در این باره می‌نویسد:

«رفته رفته توجه من و سرهنگ اسمایس به واحد تبریز جلب شد... فرمانده آنها مردی بلندقامت بود که طول قدش بیش از 6 پا بود. شانه‌هایی فراخ و چهره‌ای با نگاهی نافذ داشت. بینی عقابی و چشمان درخشانش قیافه‌ای پرشور و غیرمنتظره به او می‌داد. او مرا به یاد راجه‌های مسلمانی می‌انداخت که در هند مرکزی دیده بودم. نامش رضاخان بود.

بدین ترتیب مردی که بنا بود در سرنوشت کشورش تاثیری آن همه عظیم بر جای گذارد، رفته رفته مورد توجه قرار گرفت. به یاد دارم نخستین باری که او را دیدم بدنش از حمله جدی مالاریا می‌لرزید. فکر کردم او کسی نیست که با این بیماری‌ها از پا درآید. ما تصمیم گرفتیم او را فوری ولو به طور موقت، به فرماندهی بریگاد قزاق منصوب کنیم.»

از عبارات آیرنساید روشن می‌شود که اگر چه او نیز در پی آن است تا فرایند شناسایی و گزینش رضاخان را طبیعی و بدون مقدمه جلوه دهد، اما روشن می‌شود که او چند بار رضاخان را دیده است و بعدها در هنگام تدوین خاطرات خود به خاطره اولین دیدارش که رضاخان در آن روز مبتلا به مالاریا بوده است، اشاره کرده و گفته است که سرانجام تصمیم گرفتیم که [اگر نتوانیم به طور دائم] ولو به طور موقت باشد او را به فرماندهی قزاق منصوب کنیم.

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود در نوشته آیرنساید از این که رضاخان بیماری مالاریا را «به روی خود نمی‌آورد و به مرخصی استعلاجی هم نمی‌رفت» که آقای غنی به صورت نقل قول مستقیم آورده است، هیچ سخنی به میان نیامده است و از چنین حماسه‌سرایی خبری نیست. ضمن این که آقای غنی با نقل تحریف شده مطالب آیرنساید و چینش خاص آنها به خواننده چنین القاء می‌کند که گویا آیرنساید در همان روزی که رضاخان را در حال بیماری دید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که «بی‌درنگ» تصمیم گرفت او را فرمانده قزاق کند.

موارد بسیاری از کوشش نویسنده برای تحریف حقایق از طریق ترکیب موارد درست و نادرست و چینش خاص آنها به منظور ترسیم چهره‌ای حماسی از رضاخان، در سراسر کتاب وجود دارد که در این نوشته مجال پرداختن به آنها نیست. تنها خواستیم نمونه‌هایی از سخنان تازه کتاب را به خواننده ارائه کرده باشیم و داوری در مورد اعتبار علمی آنها و دیگر موارد مشابه را به آنان واگذار کنیم. در پایان‌ جای این پرسش مهم نیز خالی است که در صورتی که نویسنده‌ای در نقل و تفسیر بیانیه سیدضیا که متنی فارسی و در دسترس همه فارسی‌زبانان است، اینگونه دخل و تصرف کند، تکلیف خواننده به ویژه خواننده ایرانی فارسی زبان، درباره مدعیات و تفاسیر وی نسبت به اعتبار و واقع‌نمایی اسناد خارجی استفاده شده در کتاب چیست؟

منبع: جام جم

http://www1.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100953047791

 

 

 

 

از معاصران چهره های ماندگار: سیروس غنی: حقوقدان و تاریخ پژوه

سید حسن امین

 

سیروس غنی،حقوقدان‏ برجسته و تاریخ‏پژوه نامدار،تنها پسر زنده‏یاد دکتر قاسم‏ غنی‏ست.وی دربیستم آبان‏ 1308(هشتم نوامبر 1929 میلادی)در شهر سبزوار متولد شد.

شش ساله‏ی غلزین عمر را در سبزوار و سپس در مشهد زیست و بالاخره پس از انتخاب‏ دکتر غنی به نمایندگی مجلس‏ از مشهد،در 1314 به همراه‏ خانواده به تهران آمد و تحصیلات ابتدایی را در تهران‏ گذرانید.دکتر غنی پس از شهریور 1320،پسر بااستعدادش را در سن پانزده‏ سالگی(1323)،برای تحصیلات متوسطه و آمادگی برای ورود به دانشگاه به بیروت‏ فرستاد.وی برحسب نقشه‏ی پدر،در کالج‏ امریکایی بیروت برای تحصیلات دبیرستانی‏ ثبت‏نام کرد،امّا بیروت را موافق طبع نیافت‏ و به فاصله‏ی کوتاهی از بیروت به انگلستان‏ رفت و در انگلستان در دبیرستان میل‏فیلد Millfield واقع در سامرست Somerset ثبت‏نام کرد و دو سال بعد برای اختتام‏ تحصیلات متوسطه و ورود به دانشگاه،به‏ امریکا رفت.در امریکا نخست در مدرسه‏ی‏ متوسطه چشر Cheshire Academy در ایالت کانک‏تی‏کات Connecticut وارد شد و به تحصیل در ادبیات انگلیسی پرداخت،در حالی که پدرش بیش‏تر مایل بود سیروس در پی حرفه‏ی پزشکی باشد.1

سیروس غنی،پس از ختم تحصیلات‏ متوسطه،وارد کالج وگنر Wegner در ایالت‏ نیویورک شد.در همین فاصله،دکتر غنی در فروردین 1331 برابر مارس 1952 در امریکا فوت کرد.

سیروس غنی در 1333 شمسی برابر 1954 میلادی،یعنی در سن بیست و پنج‏ سالگی،به اخذ مدرک B.A. (کارشناسی)در رشته‏ی ادبیات انگلیسی از کالج وگنر موفق‏ شد و به قصد تحصیل در دوره‏ی‏ فوق لیسانس به نیویورک آمد.ولی در آن‏جا به راهنمایی دکتر ابو البشر فرمانفرماییان، وارد دانشکده‏ی حقوق دانشگاه نیویورک شد و در همین زمان در انجمن دانشجویان‏ ایرانی مقیم امریکا-که مرکز آن در خیابان‏ 67 نیویورک بود-فعال شد و در نشریه‏ی‏ این انجمن که«دانشجو»نام داشت، به عنوان سردبیر مسؤولیت پذیرفت.

سیروس غنی عاقبت در سال 1958 میلادی برابر با 1337 شمسی،از دانشگاه‏ نیویورک در رشته‏ی حقوق فازغ التحصیل‏ شد2و در همان سال به کمک همسر امریکایی حقوقدان خود(خانم کارولین‏ غنی)نشریه‏یی انگلیسی در پنجاه صفحه در باب«بیگانگان در حقوق ایالت متحده با تکیه‏ی مخصوص بر مشکلات دانشجویان‏ خارجی»به رشته‏ی تحریر درآورد که‏ به عنوان نشریه‏ی مخصوص انجمن‏ دانشجویان ایرانی منشر گفت.3

سیروس غنی پس از اخذ مدرک J.D (جی.دی:«دکتری حقوق قضایی»)،از دانشگاه نیویورک،یعنی پس از پانزده سال اقامت در خارج،در پاییز سال 1958 میلادی برابر با 1337 شمسی،به‏طور دائم با همسر خود به ایران بازگشت.

سیروس غنی،پس از ورود به ایران،نخست به مدت یک‏ سال در اداره‏ی سازمان برنامه و بودجه‏ی کشور استخدام شد و سپس در 1338 به عنوان مشاور حقوقی به استخدام بانک‏ توسعه‏ی صنعتی درآمد و پس‏ از چندی به ریاست اداره‏ی‏ حقوقی آن بانک رسید.بعد از یازده سال،از کارمندی دولت‏ استعفا کرد و در 1349 به‏ همراه مهران توکلی،وکیل‏ دادگستری،به کار مشاوره‏ی حقوقی و وکالت دادگستری پرداخت.

سیروس غنی،در تهران،وارد جبهه‏ی‏ ملی شده و با دکتر غلام حسین صدیقی، اللهیار صالح و دکتر حسین مهدوی‏ (فارغ التحصیل حقوق از کمبریج)،همکاری‏ و هم‏فکری و معاشرت و مصاحبت‏ می‏داشت.او در عین حال،در نبود آزادی احزاب،در دوره‏های نیمه سیاسی دیگر نیز شرکت می‏کرد و بویژه با حسن علی منصور و امیر عباس هویدا و جمشید آموزگار و مهدی سمیعی نزدیک بود.و یک بار در 1968 به سمت«مشاور مخصوص‏ نخست‏وزیر در مسایل مربوط به ایالات‏ متحده»به همراه امیر عباس هویده به امریکا سفر کرد.در این سفر بود که در دسامبر 1968،لیندون جانسون،رییس جمهوری‏ ایالات متحده،درحالی‏که یک ماه بیش‏تر از دوره‏ی ریاست جمهوری‏اش باقی نمانده بود، بدون خبر قبلی به ضیافتی که سفارت ایران‏ در واشنگتن به افتخار امیر عباس هویدا منعقد کرده بود،تا چهره‏به‏چهره‏ شخصا ترتیب یک دیدار خصوصی بین‏ هنری کیسینجر(مشاور ریچارد نیکسون، رییس جمهوری آینده‏ی امریکا)را با هویدا بدهد.

در مجلّد بیستم از اسناد لانه‏ی‏ جاسوسی،طی سندی که در آذر 1342 در باب«جامعه‏ی روشنفکران ایرانی:ترکیب، الگو و مشکلات آن»تنظیم شده است، سفارت امریکا ضمن معرفی(دوره‏های» تهران می‏نویسد:«سیروس غنی(فرزند یک‏ پزشک،دانشمند و دیپلمات برجسته)، شب‏های دوشنبه برای خودش دوره‏یی دارد. محفل او شامل جواد و حسن علی منصور و اعضای بانک صنعتی و معدنی می‏باشد.او از هر دو طرف خانواده‏ی خویش با چهره‏های‏ برجسته‏ی مذهبی رابطه دارد.هرچند غنی از اعضای برجسته‏ی جبهه‏ی ملی‏ست،ولی‏ اغلب به دوره‏هایی که به وسیله‏ی علی امینی‏ یادداشت‏های سیروس غنی برای استاد سید علینقی امین: حضور مبارک جناب آقای امین دانشمند محترم‏ تقدیم گردید.

لندن-آبان‏ماه 1361-سیروس غنی

نخست‏وزیر ترتیب داده می‏شود،سر می‏زند.»4

در همان سلسله اسناد(شماره‏ی‏ هفدهم)،در سندی که مارتین هرتز، دیپلمات امریکایی،در شهریور 1346 تحت‏ عنوان«آخرین وصیت‏نامه‏ی من در مورد رابطین»نوشته است،چنین آمده است:

«سیروس غنی یکی از سودمندترین و مولدترین رابطینی که ما در تهران داشته‏ایم‏ و هم‏چنین یک دوست خوب می‏باشد،ولی‏ بایستی نقاط کور او را نیز در نظر داشت.او از لحاظ این‏که در ارزش‏های ما سهیم است‏ و دانش عمیق و واقعا دایره المعارفی و علاقه به ایالات متحده دارد،«طرفدار امریکا»است،ولی او همچنین یک‏ ملی‏گرای لیبرال می‏باشد و اهمیتی نخواهد داد از این‏که ایالات متحده دست خوش‏ تحقیر شود،نه تنها فقط در ویتنام،بلکه‏ هم‏چنین در خاورمیانه،سیروس یک‏ مکالمه‏گر واقعی‏ست در بهترین مفهوم این‏ کلمه و دارای ذخیره‏یی از اطلاعات درباره‏ی‏ ایران است.او هم‏چنین یک نوع مبادله‏گر اطلاعاتی‏ست و بدون شک آن را به دیگران‏ منتقل می‏کند.بنابراین او از مرحله‏ی معیّنی‏ بیش‏تر نمی‏تواند مورد اعتماد واقع شود.از سوی دیگر،او به سرعت از اشخاصی که‏ «خط به من می‏دهند»خسته می‏شود.ما در این‏که در محدوده‏ی مرزهای معیّنی واقع‏ شویم،دشواری نداشته‏ایم،ولی او چنان‏ باهوش است که می‏تواند از چند قطعه‏ اطلاعات به دست آمده از منابع مختلف، داستانی به هم ببافد.

سیروس بدون شک دارای شهامت‏ اخلاقی‏ست،ولی اساسا یک ناظر بوده و در صحنه‏ی سیاسی یک واسطه است.روزی‏ ممکن است برسد که او در شکل دادن یک‏ ائتلاف ملی مؤثر واقع شود.او بدون شک‏ همه‏کس را می‏شناسد و به عنوان یک مرد با حسن نیّت مورد احترام است.او دارای‏ قدرت حافظه‏ی فوق العاده‏یی‏ست.بیش از هرکسی که من تاکنون شناخته‏ام.»5

توشته‏ی بالا درباره‏ی«نقاط کور» سیروس غنی،از چشم یک دیپلمات/ جاسوس امریکایی،به عقیده‏ی من برای او سند افتخار است که سیروس غنی را اولا یک«ملی‏گرای لیبرال»می‏داند و ثانیا می‏گوید که وی از«تحقیر امریکا نه تنها در ویتنام بلکه در خاورمیانه»بدش نمی‏آید. ثالثا،این‏که یک دیپلمات امریکایی به‏ همکاران خود وصیت می‏کند که به سیروس‏ غنی«اعتماد»نکنند،به این معناست که‏ سیروس غنی نه طرفدار منافع امریکا،بلکه‏ خواستار منافع ملی ایران است.رابعا،این‏که‏ پیش‏بینی می‏کند که سیروس غنی ممکن‏ است در یک برهه‏ی زمانی وسیله‏یی مؤثر برای«ائتلاف ملی»باشد،بهترین داوری در حق کسی‏ست که با آن‏که همه‏ی درها به‏ روی باز بود،هیچ‏گاه شغل رسمی اجرایی‏ نپذیرفت و نیز خود را به کارهای تجاری و دلالی و کمیسیون گرفتن آلوده نکرد.امّا مهم‏تر آن‏که در اوج انقلاب،سعی خود را در ایجاد«ائتلاف ملی»کرد و مخصوصا به‏ امریکایی‏ها مکرر توصیه کرد که شاه را مجبور کنند،دکتر غلام حسین صدیقی-و نه دکتر شاپور بختیار-را به نخست‏وزیری‏ منصوب کند؛چنان‏که پرویز راجی در خاطراتش به این اقدام سیروس غنی در لندن تصریح دارد و می‏نویسد که وی در 30 دسامبر 1978/دی 1357،از سفارت‏ ایران در بندن به هنری پرشت(رییس امور ایران در وزارت خارجه‏ی امریکا)تلفن کرده‏ و چنین سفارشی کرده است.6در همان‏ شماره‏ی«اسناد لانه‏ی جاسوسی»در سندی دیگر مورخ آذر 1348 آمده است: «سیروس غنی که نزد سفارت بسیار مشهور است و علاقه‏ی عمیق و معلومات جامعی از سیاست امریکا دارد،اگرچه فعلا بسیار به‏ «دستگاه»نزدیک می‏باشد،ولی سیروس‏ هنوز خوب می‏داند که اوضاع سیاسی ایران‏ در چه وضعی‏ست.اگر شما سعی کردید که‏ آشنایی‏تان را بسط دهید،یادداشت‏های‏ مارتین هرتز را در نظر داشته باشید که‏ سیروس مایل است مسایل مهم و اساسی را بداند،نه مسایل پیش‏پا افتاده و تکراری را.»7

خدمات ادبی

سیروس غنی اگرچه از جهت تحصیلی‏ و حرفه‏یی در رشته‏ی حقوق قضایی کار کرده است،در زمینه‏های تاریخ معاصر،شرح‏ حال رجال عصر قاجار و پهلوی و نیز کارشناسی کتاب و اسناد فارسی نیز متبحر است و صاحب اثر؛آثار او عبارتند از:

1-یادداشت‏های ذکتر قاسم غنی‏ که آن‏ها را با حوصله و کوشش،در دوازده‏ جلد به هزینه‏ی خود در لندن چاپ کرد و به رایگان به کتاب‏خانه‏های دانشگاهی،مراکز ایران‏شناسی،بسیاری از اهل قلم و اندیشه‏ یا دوستان و آشنایان داد.بعدها همین‏ یادداشت‏ها با نظم و ترتیب تازه‏یی‏ به وسیله‏ی انتشارات زوار در تهران در هشت‏ مجلّد به چاپ رسید.

2-نامه‏های دکتر قاسم غنی که در حقیقت جلد سیزدهم یادداشت‏های دکتر غنی‏ست و به کوشش سیروس غنی(و صاحب این قلم)در«انتشارات وحید به‏ همت دکتر سیف اللّه وحیدنیا»در تهران‏ حروف‏چینی و در لندن توسط چاپخانه‏ی‏ پکا منتشر شد.

3-کتابی به انگلیسی که آن را ایران و غرب:کتاب‏شناسی انتقادی the West:A Critical Bibliography Iran and نام نهاد و فهرست کتاب‏های مفید بسیاری‏ در زمینه‏ی ایران‏شناسی به زبان‏ انگلیسی‏ست که در کتابخانه‏ی شخصی خود جمع‏آوری کرده بود.

4-مشهورترین اثر سیروس غنی،کتاب‏ ایران:برآمدن رضاخان،برافتادن قاجار و نقش انگلسی‏هاست که سیروس غنی‏ آن را براساس اسناد وزارت خارجه‏ی‏ انگلیس به زبان انگلیسی تهیه و با عنوان‏ Iran and the Rise of Reza Shah From Qajar Collopse to Oahlavi Rule منتشر کرد.خلاصه‏ی این کتاب را از دو پاراگراف‏ آغازین آن می‏توان دانست:

«سال‏های 1299 تا 1305،از جالب توجه‏ترین و پراهمیت‏ترین فصل‏های‏ تاریخ قرن بیستم ایران است.این دوران با کودتایی باور نکردنی در نهایت شتابزدگی‏ به تمهید افسری انگلیسی آغاز شد که از کشور و مردم ما تقریبا هیچ اطلاعی نداشت. نظامیان بریتانیا کم‏تر چنین خودسر دست به‏ سیاست یازیده بودند،تا چه رسد که بدون‏ دستور صریح دولت متبوع خود،کودتا راه‏ بیندازند.از این طرفه‏تر،نقش وزیر مختار  انگلستان در این کودتاست،این شخص از همان لحظه‏ی ورود به تهران،به ابتکار خویش،به کارهایی کاملا برخلاف‏ توصیه‏های وزارت خارجه‏ی انگلیس‏ پرداخت،تا آن‏جا که سرانجام اعتماد وزیر خارجه‏ی بریتانیا را به کل از دست داد. کودتای سوم اسفند 1299 و آمدن رضا خان، نتیجه‏ی مستقیم ادامه‏ی سیاست‏ ناواقع‏گرای قرن نوزدهمی حکومت بریتانیا و گل سرسبد آن قرارداد 1919 در ایران پس‏ از جنگ جهانی اول بود،ایرانی که‏ ملی‏گرایی تازه‏یی در آن عمیق ریشه دوانیده‏ بود.کودتا،افسری گمنام را که هیچ‏گونه‏ی‏ تجربه‏ی سیاسی قبلی نداشت،به قدرت‏ رساند.امّا رضا خان چنان به سرعت آموخت و چنان به سرعت خود را با اوضاع و احوال‏ وفق داد که دست ماکیاولی را از پشت‏ بست.سیاستمدار تازه کار در عرض پنج‏ سال،دودمانی را که بیش از 130 سال بر ایران فرمان رانده بود،از پا درآورد و خود بر تخت سلطنت نشست.ده سال نخست پس‏ از کودتا،دوره‏ی نوآوری و اقدامات جسورانه، امیدهای بزرگ و اطمینان فزاینده،احترام و اتکای به نفس بود.در سال‏های واپسین این‏ دهه،از قراین‏چنین برمی‏آمد که ایران‏ کشوری مستقل و فارغ از سلطه‏ی خارجی‏ شده است.با وجود نقش آشکار انگلستان در کودتا و موقعیت برتر آن کشور در ایران، رفتار رضا شاه با بریتانیا و با حکومت سایر قدرت‏ها،بر پایه‏ی برابری بود.»

این کتاب که به همّت حسن کامشاد به‏ فارسی ترجمه و از سوی انتشارات نیلوفر در 1377 منتشر و بعد تجدید چاپ شده است، در داخل و خارج کشور مورد توجه قرار گرفت و چندین نقد مهم بر آن نوشته شد.

5-آخریت تألیف سیروس غنی،کتاب‏ My Favourtite Films یعنی فیلم‏های‏ دوست داشتنی من در تاریخ سینمای‏ جهان است که به انگلیسی نوشته شده و امید است آن نیز به فارسی ترجمه شود.

6-چاپ یادداشت‏ها و حواشی دکتر قاسم غنی بر دیوان حافظ که شرح چگونگی‏ تصمیم به چاپ عکسی Facsimile آن به‏ توصیه‏ی کارشناسانه‏ی دکتر احمد مهدوی‏ دامغانی در شماره‏ی 13 ماهنامه‏ی حافظ به تفصیل آمده.یادداشت‏های دکتر غنی بر حافظ براساس نسخه‏ی چاپ عکسی را چند سال بعد در 1366 باز هم به هزینه‏ی‏ سیروس غنی،اسماعیل صارمی و به شیوه‏ی‏ الفبایی تدوین و تنظیم کرد و به چاپ حروفی‏ رساند.

پی‏نوشت‏ها

(1)-غنی،دکتر قاسم،یادداشت‏ها،به کوشش‏ سیروس غنی،ج 11،ص 471.

(2)-در امریکا عموما کسانی که لیسانس حقوق‏ می‏گیرند،قبلا در رشته‏ی دیگری لیسانس دارند.

(3)- Students Association 1958. Foreign Students NewYork Iranian U.S.Laws with Oarticular Reference to the Caroline and Cyrus Ghani The Alien and

(4)-اسناد لانه‏ی جاسوسی،شماره‏ی 20،ص 69.

(5)-اسناد لانه‏ی جاسوسی:رابطین خوب امریکا، شماره‏ی 17،ص 16-17.

(6)-راجی،پرویز،خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه‏ی دکتر حسین ابو ترابیان،ص 367.

(7)-اسناد لانه‏ی جاسوسی،شماره‏ی 17،ص 66.

حافظ خرداد 1384 شماره 15

به نقل از پرتال جامع علوم انسانی

http://www.ensani.ir/fa/content/202273/default.aspx
 

کودتای افسر گمنام و برآمدن قزاق نوگرا- سیروس غنی

سال‌های ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۵ از جالب توجه‌ترین و پراهمیت‌ترین فصل‌های تاریخ قرن بیستم ایران است.این دوران با کودتایی باورنکردنی در ‌‌نهایت شتابزدگی با تمهید افسری بریتانیایی آغاز شد که از کشور و مردم ما تقریبا هیچ اطلاعی نداشت.

 

نظامیان بریتانیا کمتر چنین خودسر دست به سیاست یازیده بودند تا چه رسد که بدون دستور صریح دولت متبوع خود کودتا راه بیندازند. از این طرفه‌تر نقش وزیر مختار انگلستان در این کودتا است، این شخص از‌‌ همان لحظه ورود به تهران به ابتکار خویش به کارهایی کاملا برخلاف توصیه‌های وزارت خارجه انگلیس پرداخت تا آنجا که سرانجام اعتماد وزیر خارجه بریتانیا را به کل از دست داد.

 

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و آمدن رضاخان نتیجه مستقیم ادامه سیاست ناواقعگرای قرن نوزدهمی حکومت بریتانیا و گل سرسبد آن قرارداد ۱۹۱۹، در ایران پس از جنگ جهانی اول بود. ایرانی که ملی‌گرایی تازه‌ای در آن عمیق ریشه دوانده بود.

 

کودتا افسری گمنام را که هیچ گونه تجربه سیاسی قبلی نداشت به قدرت رساند، اما رضاخان چنان بسرعت آموخت و چنان بسرعت خود را با اوضاع و احوال وفق داد که دست ماکیاولی را از پشت بست. سیاستمدار تازه کار در عرض پنج سال دودمانی را که بیش از ۱۳۰ سال بر ایران فرمان رانده بود از پا درآورد و خود بر تخت نشست. ده سال نخست پس از کودتا دوره نوآموزی و اقدامات جسورانه، امیدهای بزرگ و اطمینان فزاینده احترام و اتکای به نفس بود.

 

در سال‌های واپسین این دهه از قرائن چنین بر می‌آمد که ایران کشوری مستقل و فارغ از سلطه خارجی شده است. با وجود نقش آشکار بریتانیا در کودتا و موقعیت بر‌تر آن کشور در ایران، رفتار رضاشاه با بریتانیا و با حکومت سایر قدرت‌ها بر پایه برابری بود.

 

مطالب کتاب من تا سال ۱۳۰۵ را شامل می‌شود، یعنی اندکی پس از تاجگذاری، هر چند در فصل نهایی، به رویدادهای مهم دوران رضا شاه تا کناره‌گیری او در سال ۱۳۲۰ اشاره ای کوتاه کرده ام.

 

نویدهای کودتا به دلایل گوناگون روی هم رفته نافرجام ماند. نقایص منش و شخصیت رضاشاه یکی از علل عمده و تصمیم بریتانیا و روسیه برای حمله به ایران در شهریور ۲۰ علت دیگر نامرادی بود، چرا که این تجاوز پیشرفت‌های زمان رضاشاه را اگر نگوئیم از میان برد دست کم نیمه تمام گذاشت.

 

"تجدد" رضاشاه ژرف‌تر و نتیجه بخش‌تر از گام‌هایی بود که در بیست سال آخر سلطنت محمدرضا شاه در ایران برداشته شد یا حتی قرار بود برداشته شود. از ویژگی‌های این دوران سعی وافر در محدود کردن قدرت روحانیون بود و اگر حمله ۱۳۲۰ پیش نیامده بود کار شاید بالا‌تر می‌گرفت. سیاست زمان جنگ متفقین نیز در طول اشغال از سویی مسیر ضد مذهبی کشور را تغییر داد و از سوی دیگر پاره‌ای اقدام‌های کلیدی مورد نظر رضاشاه را خنثی کرد.

 

ساختار سازمان حکومتی امروز ایران در زمان رضاشاه ریخته شد و شالوده اصلی آن، با همه تلاش پیگیر دولتمردان کنونی برای دگرگونی آن دستگاه هنوز برجا مانده است. مجموعه قوانین و مقرراتی که در این دوره وضع شد از جمله قانون جامع مدنی، هنوز حاکم بر روابط دولت و مردم و افراد با یکدیگر است.

 

مطالعات مورخان و کارشناسان علوم اجتماعی درباره دوره مورد بررسی ما در این کتاب – سال‌های ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۵ (۱۹۲۶-۱۹۱۹) به نسبت ناچیز و غیرمنظم بوده است.

 

کارهای با ارزشی در زمینه جنبش‌های جدایی‌طلب و کمونیست آن زمان به زبان انگلیسی وجود دارد، ولی درباره خود کودتا، همدستان مهم رضاشاه در براندازی خاندان قاجار، و نقش بعدی اینان در تنظیم و اجرای برنامه تازه کشور چیز چندانی به قلم نیامده است.

 

نوشته‌های مفصل‌تر و متنوع تری به فارسی هست، و آثار در خور توجهی هم در میان آن‌ها دیده می‌شود، ولی نقص همگی این است که به ماخذهای اصلی دسترسی نداشته‌اند، و همین موجب شده ‌است تا نویسندگان به تکرار روایت هایی بپردازند که‌گاه یکسره با مدارک و اسناد موجود در آرشیوهای داخل و خارج کشور مغایرت دارد.

 

با سقوط سلسله پهلوی در ۱۳۵۷ ، هواداران نظام نوین طبعا کوشیده‌اند تصویری بس تیره از بنیانگذار آن خاندان ترسیم کنند، و این البته شگفت آور نیست. حکومت‌های روز پیوسته برای توجیه خود دست به دامن تاریخ می‌زنند و آن را پیچ و تاب می‌دهند. چنین واکنشی با توجه به سیاست‌های ضد مذهبی رضاشاه به خودی خود قابل درک است. با این حال انکار سهم وی در پیدایش ایران نو نارواست. روایت‌های نادرست در سال‌های گذشته بسیار بر زبان آمده است.

 

تاریخ نویس، داده‌های تاریخی را ناگزیر بر حسب گرایش خویش تفسیر می‌کند. عینیت صد درصد معمولا پنداری واهی است، ولی باید کوشید با پژوهش دقیق دستکم پاره‌ای از حقایق کوچک را عیان ساخت و میان واقعیت و خیال تمایز نهاد.

 

مسئولیت تاریخ نگار خطیر است، "تاریخ برای ملت مانند حافظه برای فرد است. همانگونه که فرد بی‌حافظه گم و گور می‌شود و نمی‌داند کجا بوده و کجا می‌رود، ملت نیز نمی‌تواند بدون مفهوم گذشته از عهده حال یا آینده خود بر آید."

 

---------------------------------------

 

سیروس غنی، حقوقدان و مورخ ایرانی مقیم آمریکا است. مشهورترین اثر آقای غنی کتابی درباره انقراض سلسله قاجار و آغاز دوران پهلوی است که به زبان انگلیسی و به نام Iran and Rise of Reza Shah, From Qajar Collops to Pahlavi Rul بر اساس اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا منتشر کرده است. این کتاب در ایران به نام "ایران؛ برآمدن رضاخان و برافتادن قاجارها و نقش انگلیسی‌ها" با ترجمه حسن کامشاد منتشر شده است. این نوشتار ترجمه مقدمه انگلیسی این کتاب است که توسط آقای غنی در اختیار ما قرار گرفته است.

منبع:

سایت تاریخ ایرانی

http://www.tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/434/%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7%DB%8C.%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1.%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85.%D9%88.%D8%A8%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%86.%D9%82%D8%B2%D8%A7%D9%82.%D9%86%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7..%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B3.%D8%BA%D9%86%DB%8C.html

 

 

معرفي كتاب 
ايران: برآمدن رضاخان، بر افتادن قاجار و نقش انگليسي ها
به مناسبت كودتاي سوم اسفند
 

 

 

نويسنده: سيروس غني، مترجم: حسن كامشاد، تهران: انتشارات نيلوفر،   511 صفحه

 

محمد علي قهرمانپور
    
    در ميان آثار منتشره پيرامون رويدادهاي سال هاي متعاقب صدور فرمان مشروطه، مقطع سوم اسفند 1299 تا 1304 يعني دوران قدرت گيري تدريجي رضاخان و سقوط پادشاهي فرتوت قاجار، درعين اهميت فوق العاده، از غنا و حتي كميت قابل توجهي برخوردار نيست. با اين حال كتاب «ايران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسي ها» تاليف سيروس غني، پژوهشگر برجسته كه نخستين بار به زبان انگليسي و در خارج از كشور چاپ شد، بدون شك استثنايي بر اين قاعده است.
    
    سيروس غني، فرزند دكتر قاسم غني اديب و سياستمدار كشورمان، كارنامه يي درخشان در زمينه پژوهش و تحقيق پيرامون تاريخ معاصر ايران دارد و كتاب ياد شده در بالا، بر تارك اين مجموعه ارزشمند مي درخشد. ترجمه روان اين اثر به خامه حسن كامشاد، مترجم كاركشته و با سابقه، در سال 1377 و به همت انتشارات نيلوفر به زيور طبع آراسته شد.
    
    كتاب از يادداشت كوتاه مترجم، پيشگفتار نويسنده، 16 بخش، يادداشت ها، كتاب شناسي منابع فارسي و غيرفارسي، نمايه ها و نيز تصاوير تشكيل شده است. در عين حال در پايان هر بخش، زندگينامه برخي از افراد نامبرده شده در همان بخش آمده است.
    
    آنچنان كه غني اشاره كرده است، تنها، روند گردآوري مواد خام مورد نياز براي تاليف اين اثر فاخر، به ويژه بررسي و گلچين اسناد مورد نياز در «اداره اسناد عمومي» بريتانيا و نيز آرشيوهاي گوناگون ايالات متحده، دو سال طول كشيده است: اين خود قرينه يي است بر دقت علمي و پشتكار فراوان غني.
    
    كتاب مقطع زماني انعقاد قرارداد 1919 بين ايران و بريتانيا (1297 خورشيدي) تا تاجگذاري رضاشاه در سال 1305 را دربرمي گيرد. غني معتقد است اين مقطع، حساس ترين دوره تاريخ معاصر ايران است چراكه با روي كارآمدن رضاخان و تحولات پردامنه پس از آن، دوره جديدي در تاريخ ايران آغاز شد. غني بر اساس اسنادي تازه ياب، بسياري از خطاها و تصورات نادرست درباره علل سقوط سلسله قاجاريه را به نقد مي كشد. تلقي رايج در كشور ما – حتي در محافل آكادميك- اين است كه دولت بريتانيا با طراحي نقشه يي حساب شده موجبات قدرت يابي رضاخان را فراهم ساخت و او در كنار سيد ضياءطباطبايي «مهره قديمي استعمار» كودتاي سوم اسفند 1299 هجري را پياده كرد و در نهايت نيز در آذر سال 1304، بساط فرمانروايي خاندان قاجار برچيده شد. پژوهش غني به ويژه از اين حيث حائز اهميت است كه به خوبي نشان مي دهد در بررسي و ريشه يابي كودتاي سوم اسفند 1299، بايد از نقش چند تن از كارگزاران دولت بريتانيا در ايران و خاورميانه ياد كرد و نه نقش دولت بريتانيا در معناي عام، و در اين ميان، عملكرد هرمن نورمن، وزير مختار بريتانيا و نيز ژنرال سِر ادموندز آيرون سايد، فرمانده تازه منصوب شده نيروهاي انگليسي مستقر درشمال ايران، بسيار حيرت انگيز بود. كتاب با سيري كوتاه بر ايران عصر قاجار- از باب تمهيد مقدمه- شروع مي شود و بلافاصله به روند انعقاد قرارداد 1919 مي پردازد: اين خود يكي از بزنگاه هاي كتاب است چراكه در اين اثر، قرارداد مزبور به عنوان مبدا شكل گيري حادثه 3 اسفند در نظر گرفته شده است.
    
    قرارداد يادشده با مقاومت شديد افكار عمومي ايرانيان روبه رو شد: قرادادي كه به اعتقاد نگارنده ناشي از سياست غيرواقعگرايانه دولت بريتانيا در ايران پس از پايان جنگ جهاني اول بود: سياستي كه توانايي درك ملي گرايي در حال تكوين در جامعه ايران كه يكي از مولفه هاي خود را ضديت با دولت هاي استعمارگر مي دانست، نداشت. نورمن در حالي در خرداد 1299 به تهران آمد كه از سوي لرد كرزن- وزير امورخارجه بريتانيا و مبتكر قرارداد- موظف بود هر طور شده زمينه تصويب و اجراي آسان قرارداد را فراهم كند. ولي واقعيت هاي ايران، به تدريج او را با دشواري هاي اين امر آشنا مي كرد. نورمن عملادر مقابل سياست هاي كرزن ايستاد و عجيب اينكه با وجود اين مساله او مدت ها پس از كودتا، از تهران فراخوانده شد. او پس از ناكامي در كار با وثوق و تحميل پيرنيا و سپهدار در مقام نخست وزيري، حال با سيدضياء طباطبايي آشنا شده بود. همزمان، تصميم كابينه بريتانيا به خارج كردن نيروهاي انگليسي مستقر در شمال ايران و اعزام ژنرال سر ادموندز آيرون سايد با ماموريت فرماندهي و هدايت خروج نيروها، يك رشته ديگر از رويدادها را به همراه آورد. آيرون سايد خطر بلشويك ها را نه نظامي كه سياسي مي دانست و با توجه به اينكه شوروي در جبهه هاي گوناگون سرگرم درگيري هاي سنگين بود، احتمال مداخله آنها در ايران را – پس از خروج نيروهاي بريتانيا - غيرقابل تصور مي دانست و معتقد به تقويت نيروي قزاق به فرماندهي يك ايراني شايسته براي مقابله با آشوب هاي داخلي بود. در اين راه، او با رضاخان آشنا شد.
    
    در واقع نورمن و آيرون سايد بدون اينكه دستور صريح و مشخصي از دولت بريتانيا داشته باشند، به موازات هم، برنامه هاي تازه يي را پيش مي بردند چراكه معتقد بودند تنها نخست وزيري قدرتمند مي تواند قرارداد را صرف نظر از تصويب آن، در عمل به اجرا دربياورد و منافع بريتانيا را پس از عقب نشيني نيروهايش از ايران، كماكان حفظ كند.
    
    به تعبير غني، كارگزاران بريتانيا كمتر چنين خودسر برنامه يي را پيش برده اند تا چه رسد به اينكه كودتايي را نيز طراحي كنند و به مرحله اجرا گذارند.
    
    مشخص است كه اين كتاب عمدتا به نقش بازيگران خارجي در تحولات پيش و پس از كودتاي سوم اسفند مي پردازد: روي كارآمدن پهلوي اول در عين نقش عوامل خارجي، در وهله اول معلول شرايط داخلي سال هاي پس از مشروطه بود. با اين حال، غني به خوبي نقش واقعي بريتانيا را در اين مساله مورد ارزيابي قرار مي دهد و از اين راه به روشن شدن برخي زواياي تاريك تاريخ ايران به خوبي كمك مي كند.
    
    
 روزنامه اعتماد، شماره 2338 به تاريخ 4/12/90، صفحه 8