یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مقالات قدیمی: زرتشت و دین او ( سخنرانی 1343 )



      مقالات قدیمی: زرتشت و دین او ( سخنرانی  1343 )

آقای ابراهیم پور داود در تاریخ هشتم اسفندماه 1341 سخنرانی مبسوط و جالبی در باره « زرتشت و دین او » در انجمن فرهنگی ایران و فرانسه ایراد کردند که ضمن تشکر از آقای پور داود و انجمن فرهنگی ایران و فرانسه – که اجازه نشر این سخنرانی را دادند- اینک به درج خلاصه ای از آن مبادرت میشود.

 

بسیار خوشوقتم که فرصتی به بنده داده شد تا در این انجمن چند دقیقه ای با شما صحبت کنم.

از رئیس محترم این انجمن بسیار سپاسگزارم که کلمات محبت آمیزی نسبت به بنده فرمودند.

موضوع این سخنرانی که توسط خود انجمن انتخاب شده راجع به دین زرتشت است. البته این موضوعی است که دامنه بسیار فراخی دارد و نمیشود در مدت یکساعت یا کمی بیشتر یا کمتر تمام گفتنی های مربوط به دین زرتشتی را بمیان آورد

ولی خواهم کوشید که لااقل در این مدت کوتاه برخی از این مسائل دینی را بعرضتان برسانم.

بنیادگزار این دین وخشور زرتشت است.

آنچنانکه در سنت ایرانست این پیغمبر از آذربایجان بوده در سده هفتم و ششم در میان سالهای 660 تا 583 پیش از مسیح میزیست. امروزه این تاریخ را نمیتوان پذیرفت زیرا سده هفتم و ششم پیش از مسیح روزگاران تاریخی ایرانست.

از سده هفتم بدستیاری پادشاهان ماد از مغرب ایران، و پس از آن با سر کار آمدن هخامنشیان از پارس، شاهنشاهی بسیار بزرگی بوجود آمد که سراسر ایران زمین بزرگ و خاک های همسایه را فرا گرفت.

سخنانی که اکنون از خود زرتشت دردست داریم و سرودهای گاتا خوانده میشود بهیچ روی از این دو خاندان بزرگ تاریخی یاد نشده است.

البته چهاربار در این سرودها از شهریاری بنام «گشتاسب» یا «ویشتاسپا» نام برده شده و زرتشت او را پشتیبان دین و دوست خود خوانده و از دو وزیرش نیز بنام های «جاماسپ» و برادرش «فرشوشتر» چندین بار در همین گاتا سخن بمیان آمد.

این شهریار یعنی ویشتاسپا یا گشتاسپ سه بار در گاتا به عنوان «کوی» و یکبار بدون این عنوان آمده است.

«کوی» که در فارسی «کی» شده بمعنی شاه است.

همین واژه در سانسکریت بمعنی «دانا» و «بخرد» است.

بسا از برای  خدایان و سرایندگان «ودا» هم بکار رفته است. «کوی» یا «کی» نام کسی نبوده که خاندانی بدو باز خوانده شود آنچنانکه هخامنشیان به هخامنش و اشکانیان به آرشاکیا اشک و ساسانیان بساسان باز خوانده شده اند.

در خود سرودهای زرتشت واژه «کوی» چندین بار نیز از برای سران و فرمانروایان آریائی که با وی در ستیزه بوده اند بکار رفته است. در ادبیات فارسی هم «کی» که همان «کوی» اوستائی است بمعنی پادشاه یا شهریار گرفته شده است.

در شاهنامه در سخن از پادشاهان داستانی پیشدادی و پادشاهان خاندان ساسانی همین عنوان بکار رفته. درباره «اژیدهاک» یا ضحاک که در داستان ما از نژاد بیگانه دانسته شده آمده:

                          کی   اژدهافش   بیامد   چو   باد                                بایران   زمین   تاج   بر   سر   نهاد

در لغت فرس اسدی آمده:

بزرگترین ملکان را «کی» خوانند یا «کی» ملک باشد و نام پادشاهان پیشین. این کوی ویشتاسپا یا گشتاسپ که در گاتا یاد شده ممکن نیست که پدر داریوش، سومین پادشاه هخامنشی باشد زیرا گشتاسپ از زمان خود کوروش بزرگ «خشتره پاون» یا «ساتراپاس» شهردار یا مرزبان بوده است در خراسان.

پس از آن که داریوش در سال 521 پیش از مسیح بتاج و تخت هخامنشیان رسید پدرش گشتاسپ همچنان فرماندار خراسان بجای ماند. داریوش در لشگر کشیهای خود در جنگهائیکه با سر کشان و هماوردان داشت چندین بار در سنگنپشتهء بیستون از پدرش یاد میکند و از او مانند بیست و دو خشتره پاون های شاهنشاهی خود نام میبرد بدون اینکه باو عنوان پادشاهی بدهد.

همچنین در سنگنپشته بیستون، داریوش گوید هشت تن از نیاگان من دیر گاهیست که از پادشاهان بوده اند من نهمین آنان هستم. در میان این نیاگان گشتاسپ پدر خود را چون شاه بشمار نیاورده است در صورتیکه گشتاسپ همزمان زرتشت در گاتا آنچنانکه گفتم با عنوان «کوی» یعنی شاه آمده است.

همچنین زمان زرتشت آنچنان که چند تن از نویسندگان یونانی نوشته اند بهیچ روی پذیرفتنی نیست.

برخی زمان او را ششهزار سال پیش از مرگ افلاطون یا پنجهزار سال پیش از جنگ «تروایا» - که سرزمینی بوده است در کناره مدیترانه در آسیای صغیر – و یا 1300 سال پیش از بنیادگزاری شهر رم دانسته اند. میدانیم که افلاطون فیلسوف یونانی در سال 427 زائیده شد و در سال 347 پیش از مسیح درگذشت.

گشایش «تروایا» را بدست یونانیان در سال 1184 دانسته اند و این همان جنگی است که شاعر معروف یونانی هومر بنظم کشیده است.

بسنت مشهور، شهر روم در سال 753 یا 750 پیش از مسیح بنیاد گذارده شده است. نگفته خود پیداست که این تاریخهای داستانی و گزاف آنچنان نیست که رنگ و روی تاریخی داشته باشد. دست هیچکس بآستان تاریخ شش و هفت هزار سال پیش آنچنان که باید نمیرسد.

زمان زرتشت از 800 تا 1100 پیش از مسیح آنچنانکه گروهی از تاریخ نویسان و خاورشناسان و اوستادانها اعتقاد دارند – پذیرفتنی است. اما زادگاه زرتشت که مغرب یا شمال ایران دانسته شده آنهم بایرادی بر میخورد و آن اینستکه زبان سرودهای گاتا و سراسر اوستا از لهجه های خاوری یا مشرقی ایران شناخته شده است.

باین ایراد میتوان پاسخ گفت از اینکه زرتشت از مغرب مهاجرت کرده و بمشرق ایران پناه برد.

شک نیست که «آتورپادکان» یا «ماد کوچک» که همان آذربایجان باشد در تاریخ دینی مزدیسنا جنبه مقدسی داشته از هر جهت میتوان آنرا باسرزمین پیغمبر خیز فلسطین و خاک های همسایه آن سنجید.

کوه سولان یا سبلان که گویند چندی پیغمبر ایران بر بالای آن زیست بجای تور سیناست، کوه مقدسی که از بالای آن ده فرمان معروف تورات با شعله آتش بموسی الهام گردید.

زیستن پیغمبر زرتشت را در بالای کوهی که با قوی احتمال همین کوه سبلان است «پیلنیوس» در قرن اول میلادی هم نوشته است که میگوید ده سال در آنجا بسر برد و یک مائده آسمانی با او بود که از آن تغدیه میکرد.

همچنین کتاب معروف «نیچه» فیلسوف آلمانی را که با همین داستان زیستن پیغمبر در بالای کوه شروع کرده است.

دریاچه ارومیه که در اوستا «چرچستا» خوانده شده و مانند دریاچه سیستان مقدس است، بجای دریای مرده یا بحرالمیت فلسطین است و شهر «گنجک» که در نپشته های قرون وسطی «شیز» خوانده شده و پایگاه آتشکده شاهنشاهی «آذرگشسب» بود، بجای شهر «اورشلیم» است که در فارسی «دژیوخت» خوانده شده.

ویرانه آذرگشسب که امروزه تخت سلیمان خوانده میشود در آذربایجان شرقی در خاک افشار در «بخش التکاب» شهرستان مراغه واقعست.

همچنین آذربایجان از روزگاران بسیار کهن سرزمین مغان یا پیشوایان دینی بوده. درست است که آذربایجان پیوند خاصی با آئین مزدیسنا دارد اما شبهه نیست که سیستان یا سرزمین «زرانکا» که یونانیان «دراندیانا» خوانده اند و پیرامون دریاچه مقدس «زره» یا دریاچه هامون که در اوستا «کاسیا» خوانده شده و کوه مقدسی که در دل آن دریاچه سربرافراشته و در اوستا «اوشیدارنا» خوانده شده – که تا چندی پیش کوه خدا نام داشت و امروزه کوه خواجه نامیده میشود – و کرانه های رود مقدس «هیرمند» که در اوستا «هیت اومند» خوانده شده، هر یک از آنها را در داستان و نوشته های دینی پهلوی نام و نشانی است.

از اینجاست که دین زرتشت رفته رفته سراسر ایران زمین بزرگ را فراگرفت. از همان کوه خدائیست که بعقیده مزدیسنان «سوشیانس» یا موعود در پایان زندگی جهانی ظهور خواهد کرد. باید بیادداشت پیش از اینکه با پادشاهی بزرگ ماد در پایان سده هشتم پیش از میلاد دولتی در مغرب ایران بوجود آید، در بسیاری از سرزمین های ایران بزرگ در هر جا که چند قبیله آریائی توانستند با هم بسازند یک شهریاری کم و بیش بزرگ تشکیل یافت.

خود خاندان هخامنشی در سده نهم پیش از میلاد در پارس و در پخشی از شوش که «انشان» یا «انزان» خوانده شده شهریاری داشتند و پس از بسر کار آمدن مادها جزء شاهنشاهی ماد گردیدند و نیاکان کوروش همه دست نشانده شاهنشاهان ماد بودند.

سیتان هم پیش از اینها شهریاری داشت بنام گشتاسپ و زرتشت بدوپناه برد.

از اینکه زرتشت نتوانست در مرز و بوم خود بماند و ناچار شد مهاجرت کند از خود سرودهای زرتشت پیداست در جائی که گوید:

«بکدام خاک روی آورم.

بکجا پناه برم.

آزادگان و پیشوایان مرا از خود برانند.

از برزیگران هم خشنود نیستم.

و نه از فرمانگزاران دروغ پرست کشور.

چگونه ای مزدا ترا خشنود توانم ساخت ؟

من میدانم که چرا ناتوانم زیرا که خواسته و کسانم کم هستند.

بتو گله مندم ای اهورا.

مرا یاری کن آنچانکه دوستی بدوستی یاری دهد.

میگویند هیچکس در شهر خود پیغمبر نیست، زرتشت را هم در مرز و بوم خود نپذیرفتند و با او بستیزه برخاستند زیرا که او همه خدایان آریائی را چون «ایندره» و «میترا» و «ورونا» و «نسیتا» و جز اینان را از کاسه پروردگاری بزیر افکند و همه را از دیوهای گمراه کننده خواند و خداوند یکتا و بی همتای خود را مزدا اهورا نامید یعنی سروردانا و جز او خدای دیگری را در خور ستایش و نیایش ندانست زرتشت از هر کجای ایران باشد و در هر زمانی زیسته باشد یک پیامبر و یا آنچنان که خود گوید یک «ماتران» یعنی وخشوریست آورنده گفتار ایزدی که آئین نو خود را از آفریدگار یگانه ای الهام گرفته است.

باید گفت که آئین او با آئین های دیگر آریائی چون برهمنی و بودائی کمتر سازش دارد.

همچنین با دین سری عیسوی و دین الهامی اسلام تفاوت بسیار دارد. چه در همه این دین ها تا اندازه ای بزندگی جهانی پشت بازده شده . در آئین زرتشت با آنهمه توجهی که بجهان «مینوی» آینده دارد زندگی نیز خوار گرفته نشده است.

درویشی و قلندری و بی اعتنائی بزندگی در آئین وی راه ندارد. شاید شخص زرتشت را در دلیری و در برخی از آئین وی بتوان با موسی پیغمبر بنی اسرائیل سنجید.

دین این پیغمبر نیز مانند دین زرتشتی الهامی است.

نزد برخی از دانشمندان موسی همزمان فرعون مصر رامسس دوم و یا پسرش فرعون «مرنتکا» در سده سیزدهم پیش از میلاد مسیح میزیست. این دو پیغمبر الهامی (یکی آریائی و دیگری سامی) ، مرز و بوم های آنان از همدیگر بسیار دور بود و از حیث زمان هم شاید دو سه قرن از همدیگر دور بودند.

آشنائی پیروان این دو دین بزرگ با همدیگر روزی روی داد که کوروش هخامنشی بابل را گرفت و این در پائیز سال 539 پیش از میلاد مسیح بود.

هزاران یهودیانی که از زمان «نبوکادنزار» پس از شکست یهودا در آنجا میزیستند با ایرانیان آشنا شدند.

از همان برخورد است که عقایدی از دین زرتشتی بدین یهودی راه یافت و از آن بدین های دیگر سامی رسید.

اینستکه کتاب آسمانی تورات را باید یکی از مآخذ بسیار گرانبهای تاریخ کهنسال ایران شمرد و بسیاری از بخشهای تورات از پیغمبرانی است که در روزگاران کوروش و داریوش و خشیارشاه و اردشیر زیستند و در سرزمین های شاهنشاهی هخامنشی بسر بردند و خود مرز و بوم آنان فلسطین تا روزی که اسکندر مقدونی آنرا بکشود جزء امپراطوری ایران بود.

در زمانی که زرتشت میزیست هنوز خط الفبائی اختراع نشده بود. گفتارهای این پیغمبر چه نثر و چه نظم بیادهای پیروان سپرده شده از سینه بسینه میگشت تا اینکه در روزگار هخامنشی بخط آرامی نوشته شد، خطی که از فنیقیه ببابل و از بابل به ایران رسیده بود. از لشکرکشی اسکندر بایران و از 80 سال فرمانروائی خاندان سلوکوس، گزند سهمگینی بایران رسید.

نامه دینی ایرانیان نیز از این آسیب اهریمنی برکنار نماند تا اینکه اشکانیان در 550 پیش از مسیح از خراسان برخاسته، رفته رفته دست بیگانگان را از ایران کوتاه کردند و به گردآوری اوستای پراکنده و پریشان کوشیدند.

بدبختانه آنچه از گفتارهای پیغمبر ایران به نثر بود از یادها رفته بود فقط آنچه منظوم بود بیادها ماند که گردآوری شده و از روی وزن شعری آنها – که شعرهای هجائیست یا سیلابی – به پنج سرود پخش شده است.

همین سرودهای پنجگانه است که «گاتا» خوانده میشود.

در روزگار ساسانیان از گفتارهای خود وخشور زرتشت بیش از این پنج گاتا در دست نداشتند اما از پخش های دیگر اوستا بدبختانه چهار یک اوستائی که نیاگان ما در دست داشتند بما رسیده است و پخش بزرگ آن در تاخت و تاز تازیان و پس از آن در یورش مغول از دست رفت.

گاتا که بی شک از سخنان خود پیغمبر ایران است بنیاد دین زرتشتی است. درخور یادآوری است که از برای ایران ادبی کنونی ما یک یادگار منظوم سه هزار ساله بجای مانده است.

اینک از برای نمونهف برخی از این سرودها:

در سر هر یک از نوزده بند «اشتووتگات» که هات 44 باشد این شعر یازده سیلابی دیده میشود:

«از تو میپرسم، بدرستی بمن بگو، ای اهورا آیا نماز دوستی چون من به پیشگاه تو پذیرفته خواهد شد ؟ . اگر پذیرفته است مرا به میانجی فرشته بهترین راستی و بدستیاری فرشته منش نیک آگاه ساز. از تو میپرسم، بدرستی بمن بگو، ای اهورا آیا آنچنان که تو نوید دادی در جهان دیگر مردم بدریافتن پاداش کردارهای نیک خویش کامیاب خواهند گردید ؟ از تو میپرسم، ای اهورا بدرستی مرا آگاه فرما کیست که در نخستین روز آفرینش پدر راستی گردید؟ کیست که بخورشید و ستارگان راه گردش بنمود ؟ از کیست که ماه گهی پر است گهی تهی. از تو میپرسم ، ای اهورا ، بدرستی مرا آگاه فرما کیست نگهدار زمین در پائین و آسمانها در بالا؟ کیست آفریننده آب و گیاهان ؟ کی به باد و ابر تندروی آموخت؟ از تو میپرسم ، بدرستی بمن بگو، ای اهورا کیست آفریننده روشنائی خوب کنش و تاریکی ؟ کیست آفریننده خواب آسایش بخش به بیداری ؟ کیست پدید آرنده بامداد و نیمروز و شب که هر یک برگزیدگان را یادآوری پیمانی است. از تو میپرسم ، ای اهورا ، بدرستی مرا آگاه فرما آیا پس از سپری شدن این جهان خاکی و فرارسیدن جهان مینوی گماشتگان جاودانی تو چون اردیبهشت و بهمن – و «سپندارمذ» نیکوکاران را در بهشت برین خواهند پذیرفت؟ از تو میپرسم، ای اهورا بدرستی مرا آگاه فرما کیست آراینده کشور آسمانی و زمین پاک و فرخنده. کیست آن بخردی که مهر پدر در دل فرزند نهاد ؟»

در پایان زرتشت همه این پرسشها را خود چنین پاسخ میدهد:

« ای مزدا میکوشم تا تو را دادار همه آن ها بشناسم. »

یکی از عقاید مزدیسنا – که بر سر آن گفتگو بسیار شده و به دوگانگی یا «دوآلیسم» کشیده – وجود دو گوهر نیکی و بدیست که در خود «گاتا» نیز یاد شده است.

این دو گوهر یکی «سپنتامئینو» خوانده شده که باید در فارسی «سپندمینو» بگوئیم یعنی «منش پاک» و دیگری «آنگرامئینو» یعنی «منش تیره» که امروزه اهریمن گوئیم.

این یک مردم را براه راست خواند و آن دیگری به کژی و نادرستی کشاند.

این عقیده همان عقیده ایست که بعدها در آئین مانی روشنی و تاریکی یا نور و ظلمت خوانده شده است.

گیتی ، پهنه کارزاریست میان خوبی و بدی . در برابر هر زیبائی زشتی است و هر خوشی را از ناخوشی هماوردبست.

مردمان راست که در این نبرد سهمگین زندگی از برای پیروزی سپاه نیک ایزدی بکوشند و بیاری «سپندمینو» آیند تا راستی بدروغ چیر شود و لشکر بدخواه اهریمنی نابود گردد.

ناگزیر در هر جا که سخن از آئین زرتشت بمیان بیاید پرسیده میشود آتش چه پایه ای در دین داشته که پرستیده پنداشته شده است.

فردوسی در بیش از 1000 سال پیش در پاسخ گفته:        

  نیارا همی بود آئین و کیش                                      پرستیدن ایزدی بود بیش

               بدان گه بدی آتش خوب رنگ                                        چومر تازیان راست محراب سنگ

بزرگداشت این «آخشیج» زیبا و سودمند هیچگاه از یاد گویندگان ما نرفته هماره آنرا بیاد نیاگان پارسای خود ستوده اند.

در این سخنرانی کوتاه بر آن نیستم که گرایش ایرانیان را به آتش ناچیز بگیرم و نماز و نیایش آنان را در برابر آن نادیده انگارم آتش را همه اقوام متمدن روی زمین ستوده اند. تمدن گیتی مدیون همین آتش است. آنچنانکه پروردگار آتش «آگنی» نزد هندوان و خداوندگار «هستیا» نزد یونانیان و «وستا» نزد رومیان و «توسووان» پروردگار آتش نزد چینیان ستوده هستند «آذر» هم نزد ایرانیان ستوده است. بویژه بزرگداشت آتش نزد بنی اسرائیل شایان توجه است.

در این دین یکتا پرستی که جز «یهوه» خدای دیگری شناخته نشده است با شور و هیجان خاصی از آتش یاد گردیده است.

ده قانون معروف تورات را ، خداوند با شعله آتش به پیغمبر خود موسی فرو فرستاد یا بعبارت دیگر زبانه آتش زبان خداوندگار است.

در تورات در سفر خروج «اکسدوس» در باب نوزدهم و بیستم از این آتش مقدس یاد شده است که در اینجا باختصار بعرضتان میرسانم. آنگاه که بنی اسرائیل از مصر به بیابان سینا رسیدند خداوندگار موسی را بر زبر کوه بسوی خود خوانده چنین گفت:

بقومت بگو که من در یک ابر تیره بسوی تو و مردم تو خواهم آمد امروز و فردا قومت را تقدیس کن و بگو که جامه های خویش بشویند و خود را نیارایند و از برای روز سوم آماده شوند که در سومین روز است که من خداوندگار بر زبر کوه سینا بدرآیم. راههای پیرامون کوه را از هر سوی ببند، زینهار جز تو کسی بکوه نزدیک نشود و بآن دست نبرد، چه در آن گزند مرگ است. آنگاه که بامداد روز سوم فرارسید تندر بغرید و آذرخش بدرخشید و ابر انبوهی از سر کوه برخاست و کرنای سخت بخروشید آنچانکه همه مردم را در آسایشگاهان بیم و هراس فراگرفت. موسی و قومش شتابان خود را به پایه تور سینا رسانیدند. از سراسر تور سینا دود برخاست. خداوند به هیئت آتش بر آن کوه فرود آمد. دود از آن کوه مانند دود کوره ای سر بآسمان کشید. همه کوه بلرزید. کرنای سخت تر بدمید. موسی سخن گفت و خداوند پاسخ داد اینست آنچه خداوندگار بموسی گفت:

منم یهوه خدای تو که ترا از خاک مصر بیرون آوردم و از زندگی ننگین بندگی آزاد ساختم. ترا جز از من خدای دیگری نیست. ترا نشاید از آنچه در آسمان و در روی زمین و در تک آب است از برای خود پیکری بسازی و بر آنها نماز بری و بندگی کنی. نام یهوه خدای خود بیهوده بر زبان مران.

روز ثبت را یاددار و گرامی شمار. پدر و مادر خود را بزرگ دار، کسی را مکش، دزدی مکن، بزیان همسایه خود بدروغ گواهی مده، به خانه همسایه ات چشم مدار و بهیچ چیز او آز مبر.

از این گذشته در همه جای تورات یاد شده است که در کنشتها و قربانگاهان باید هماره آتش جاودانی شعله ور باشد.

در دین زرتشت گله پروری و برزیگری از کارهای بسیار ستوده و نیک است و در سراسر اوستا از آن سخن رفته است.

کفاره برخی از گناهان آباد کردن سرزمینی است خواه با خشک کردن زمین تالاب یا آبگیر و آب رساندن بزمین خشک و یا ابزارهای کشاورزی به برزیگران بخشیدن و جز اینها.

در سرودهای گاتا درباره کشاورزی بقطعات بسیار دلکشی برمیخوریم در «اهون ودگات» زرتشت یکی از رسالت های آسمانی خود را حمایت از چهارپایان سودمند اهلی میداند.

سپندارمذ که در اوستا «سپنتا آرمئیتی» خوانده شده یکی از «امشاسپندان» یا جاودانیان مقدس است و او در جهان مینوی، نماینده بردباری و نرم خوئی و سازگاری و شکیبائی خداوندگار است و در جهان خاکی نگهبانی زمین سپرده باوست و خود مادر زمین است. مانند ماترترا نزد رومیان. بسادر اوستا از خود واژه سپنیا آرمئیتی که یک ایزد مادینه دانسته شده خود زمین اراده گردیده است.

چنانکه میدانیم خدای بیهمتا و بی انباز ایرانیان مانند خدای بزرگ یونانیان زئوس و خدای بزرگ رومیان ژوپیتر پدر و مادر و زن و فرزند ندارد. اینکه زمین یا مادر میهن دختر اهورا مزدا خوانده شده بهترین تشویقی است از برای آباد داشتن زمین و سرسبز و خرم کردن کشتزاران.

شک نیست که سرآبادی ایران در پارینه و علاقه مردمش بکشاورزی در عقیده دینی آنان بوده. کشت و کارمایه خشنودی فرشته زمین سپندارمذ و مایه بخشایش پدر آسمانی اهورا مزداست در میان جشنهای بزرگ ایران باستان سپندارمذ جشنی است در روز پنجم اسفندماه که بهمین فرشته نگهبان زمین اختصاص دارد.

در این دو سه روز گذشته در روزنامه ها خواندیم که روز پنجم اسفند روز پرستاران ایران است. اما در آن گفتارها یاد نگردیده که چرا در میان 365 روز سال روز پنجم اسفند روز پرستاران ایران گردیده است.

پارسال از من پرسیده شد که کدام روز سال مناسب است که جشن پرستاران ایران باشد، همین روز پنجم اسفند را بمناسبت جشن دیرین سپندارمذدان برگزیدم و گل بیدمشک را که در نوشته های پهلوی گل مخصوص سپندارمذ دانسته شده است نشان یا آرم پرستاران مهربان میهن ما برگزیدم.

بیدمشک همان گلی است که پیشرو گلهای بهاری در هنگام جشن سپندارمذدان یا روز فرخنده پرستاران ایران زینت بخش باغ بستان است. جای شادمانی است که رنجوران و بیماران ما از دلسوزی و مهربانی دختران مادر میهن ما برخوردارند و با داشتن چنین پرستاران آزموده و پاک سرشت باردردورنج آنان سبکتر خواهد بود.

چون بیم آنست که از طول سخنانم خسته و آزرده گردیده فقط باین اشاره میکنم که آنچه در ادیان بزرگ از روز پسین سخن رفته، از «پل چینوت» یا از سنجیدن کردارهای بد و نیک از پاداش در بهشت یا سزا در همستکان یا اعراف و دوزخ ، همه از دین دیرین نیاگان ما برداشته شده است.

در پایان از خداوندگار خواستارم که همیشه این کشور اهورائی ما را خوش نگهدارد.

 

اطلاعات مقاله:

مجله کاوش- شماره دهم- نوروز 1342 - صفحات 9 تا 12

مجموعه ابراهمی میرهاشم زاده

 

ورود به صفحه مقالات قدیمی

anthropology.ir/old_articles



همچنین مشاهده کنید