دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
تأمل به مثابه روششناسی پژوهشهای علمی در آکادمی ایرانی
روش یکی از شاخصههای بنیادی علم و علمورزی است. به عبارتی، اعتبار علم به روش آنست. روش را هم باید در شیوه اندیشیدن و پیداکردن مسأله دید و هم در شیوه انجام پژوهش برای حل مسأله و در نهایت نیز در شیوه تحلیل دادهها و نتیجهگیری و ارائه ماحصل کار پژوهش. به همین دلیل فهم روش، صرفاً روش جمعآوری اطلاعات نیست، بلکه روش شاه بیت علمورزی عالمان و محققان است. بر این مبنا موفقیت و کامیابی هر علمی منوط به قوام و استقرار روش شناسی مستحکم و پایبندی محققان به آن در عمل است. از سوی دیگر برای فهم یک علم میتوان از فهم روش شناسی آن (به مثابه روش اندیشیدن، تحقیقکردن و ارائه نتیجه) شروع کرد.
روششناسی را هم میتوان بصورت پیشینی و هم بصورت پسینی بررسی کرد. روش شناسی پیشینی را باید به مثابه یک الگوی هنجاری برای ساماندهی به علم و علممندی محققان بررسی کرد، و به دنبال فهم الگوهای مطلوب اندیشیدن و طرح مسأله و الگوهای مطلوب انجام تحقیق و الگوهای مطلوب نتیجهگیری و ارائه نتایج در یک عرصه علمی بود. به عبارتی به دنبال ارائه معیارهای مطلوب برای علمورزی بود. از سوی دیگر در روششناسی پسینی آنچه که محققان در عمل انجام دادهاند و یک علم را تولید کردهاند، بررسی میشود. لذا واقعیت علمی و جاری تولید علم مورد بحث قرار میگیرد. به نظر میرسد این نوع روش شناسی برای فهم یک علم بسیار مهم و مناسبتر است. قدرت و قوام یک علم، نفوذ و عدم نفوذ آن و کم و کیف محتوای آن را خیلی خوب میتوان از مطالعه پسینی علمورزی عالمان و استادان فهمید.
با این مقدمه میتوان نگاهی پسینی به تجربه علمورزی در ایران دید. شاید یک عرصه مهم برای اینکار، نشستها و سخنرانیهاست. جایی که افراد ایدههای اصلیشان و به اصطلاح نتایج اولیه یا نهایی کارشان را ارائه میدهند. من اشارهای به مباحث و محتوای سخنرانیهای استادان ندارم، بلکه به یک وجه و مولفه کلیدی از منظر روششناسی تأکید دارم. ایده ای که در اینجا بدان پرداخته ام، ناشی از تجربه من در نشست های علوم اجتماعی و انسانی است،که در همایش ها و سمینارها و سخنرانی های استادان شاهد آن بودم.
عموماً در نشستها، یک ایده به اصطلاح جدید توسط سخنران محترم مطرح میشود، ایدهای که به عنوان چکیده بحث منتشر میشود (و البته در اصل چکیده باید نتیجه خلاصه شده یک تحقیق باشد). به عبارت دیگر سخنرانیها، سمینارها و نشستها عموماً عرصه طرح ایده هستند، به نظر میرسد واژگان کلیدی که منطق روششناسی علمورزی محققان را نشان میدهد، به خوبی می توانند لازمههای بحث را فراهم کنند. معمولا این جمله ها را میشنویم: «من در این باره تأمل داشتهام و ایدههایی دارم.. من در این زمینه فکر کرده ام،... ایده من اینه که»، اینها گزارههایی است که نشان میدهد نشستها و سخنرانیها عموماً (به غیر از اقلیتی از آنها) صرفاً ماحصل یک تأمل شخصی و فردی هستند. علمورزی حاصل مجموعهای از مطالعات دقیق، مستمر، متمرکز و عمیق حول حل یک مسأله نیست، بلکه مواجهه با یک ایده نظری از یکسو و قیاس آن با جامعه ایران، معمولاً یک مسأله را طرح میکند. به عبارت دیگر ایدهها حاصل یک جرقهای هستند که در موضع و موقعیت جرقهای بودن باقی ماندهاند. همانند بذرهایی که در زمین مساعد تحقیقات جدی، بارور نشدهاند، بلکه در موقعیت بذرهای بالقوه در ذهن متفکر باقی ماندهاند. به عبارت دیگر ایدهها، ماحصل فکرکردنهای مقطعی هستند، نه اینکه حاصل تحقیقکردنهایی مستمر باشند. لذا روششناسی اصلی خلق ایدهای جدید، »تأمل» است. تأمل، روششناسی رایج استادان علوم انسانی ایرانی است، بذر/ جرقهای که در ذهن شکل گرفت، که گاه جرقهای خاموش شده و بذری عقیم است و گاه بذری مستعد و جرقهای آتشافروز. روششناسی تأمل در تجربه علمورزی ایرانی بیانگر آنست که بذر/جرقه، همیشه در موقعیت بذر/ جرقه باقی میماند و خواهند ماند.
روی دیگر این رویه آنست که ذهن متفکر ما همیشه در حال تولید/تولد بذر و جرقه است و فرصتی برای رشد و پرورش آن ندارد. به همین دلیل متفکربودن در معنای رایج آن متفاوت از محققبودن است. محقق کسی است که به دنبال بارورسازی بذرها و جرقههاست، در حالیکه متفکر در تجربه ایرانی کسی است به دنبال تولید/تولد بذرها و جرقههاست. هر چند معمولاً متفکران چون دائما مطالعه میکنند، خودشان را محقق هم میدانند، اما دلیل اینکه آنها محقق نیستند اینست که مطالعه متمرکز، منسجم و مستمر ندارند. این موقعیت و نقش غالب علمورزی در ایران، موقعیت و نقش مولد ایده است، نه بارورسازی. به عبارت دیگر نقش غالب «طرح مسأله» است نه «حل مسأله».
اما این روششناسی ایرانی علمورزی، بعد از دو طرح ایده و طرح مسأله باید روششناسی لازم برای استدلال و تحلیل را هم داشته باشد. یعنی مشخص کند که از کجا دادههای لازم را میآمورد و چگونه در باب آنها استدلال میکند و چگوننه نتیجهگیری میکند. در فضای علوم اجتماعی بطور خاص که مسأله دادههای اجتماعی و فرهنگی و نحوه کسب آنها برای تحقیق وو نتیجهگیری بسیار ضروری است، میتواندعرصهای برای این بحص باشد. مهمترین روششناسی برای تولید داده، چیزی است که ذیل «تجربه زیسته» عنوان میشود. من به عنوان فردی از جامعه، در جامعه زندگی میکنم، و لذا دادهها و اطللاعاتی دارم، و این دادهها که در روال زندگی عادی،فارغ از چشمانداز پژوهشی و معمولاً از طریق بازاندیشی ثانویه در خاطرات حاصل شدهاند، به عنوان منبع تحلیلها در نظر گرفته شده و مبنای تأمل (نه تحقیق) قرار میگیرند. نوعی رابطه درونی و عمیق بین روششناسی تأملی و روششناسی تجریه زیسته وجود دارد، رابطهای که مقتضیات خاص دارد، مهمترین آنها اینست که لازم نیست محقق وارد میدان شود، بلکه میتواند به صورت متفکر در جای خودش بنشیند، تجربه زیسته یا به عبارت دقیقتر خاطرات خودش را مورد تأمل قرار دهد.
مرزهای جهان اجتماعی (به عنوان میدان تحقیق)،عرصه اجتماعیای است که در پیرامون محقق و در لابهلای خاطرات او حضور دارد. از اینجاست که نوعی ویژگی روشی شکل میگیرد که میتوان آن را استراتژی تنبلی تحقیقی دانست، استراتژیای که محقق را محدود میکند به آنچه که در دسترس خودش است، او از لحاظ معرفتشناختی، دنیای خودش را به دیگران تعمیم میدهد و تحمیل میکند. استراتژی تنبلی، یعنی همینجا که هستی، همینها که میدونی و در خاطرات هست، برای صورتبندی ایده و طرح مسأله و طرح ایده کافی است. گام سوم این روششناسی (بعد از طرح ایده و طرح مسأله سپس تجربه زیسته) وجود دارد، منطق تحلیلی و روششناسی استنتاج ایده از دادههای موجود است، این را میتوان روششناسیای نامید که این محققان آنرا «شهود نظری» یا «تأمل نظری» در دادهها دانست، شهود نظری به معنای آنست که محقق ایدهاش را از اول دارد، شاهد مثالهایی برای آن تهیه میکند. شهود نظری، به نوعی روششناسی یافتن و استنتاج دادههای موید ایده اولیه است. شهود نظری، روششناسی بسط طرح ایده از طریق دادهها تأیید کننده است.
گام نهایی این نوع روششناسی، شیوه ارائه آنست. روششناسی علمورزی در حالت استاندارد آن و بر حسب تجربه مراکز اصیل علمورزی، مبتنی است بر خواندن، یادداشتبرداری، تحقیق میدانی و یادداشتبرداری، تحیقق و نوشتن و در نهایت ارائه گزارش مکتوب از تحقیق. اما در تجربه ایرانی تکنیک اصلی نه نوشتن، بلکه صحبتکردن است. متفکران وقتی ایدهها را پیدا میکنند، «با خودم گفتم ....» یعنی یک گفتگوی درونی شکل میگیرد. در مرحله جمعآوری عموماً از طریق صحبت درونی، دادههای قبلی را بررسی میکنند و یا اینکه «با دیگران هم صحبت کردم، از آنها پرسیدم، با آنها مشورت کردم ...». به عبارت دیگر تکینیک اصلی، صحبت کردن است، البته صحبت نه به معنای مباحثه یا دیالوگ برای برساخت جمعی و تعاملی یک ایده، بلکه برای پیدا کردن دادهها موید دیگر برای ایده صاحب نظران است.
این تکنیک صحبتکردن (حرفزدن)، در نهایت در گام نهایی هم خودش را بازتولید میکند، در نتیجه شیوه بیان حاصل تأملات، سخنرانی است، جایی که متفکر (عالم) میآید، ایدهاش یا مسألهای که کشفکرده (و در مقام کشف هم باقی مانده و اندکی دادههای موید از خاطراتش یا از گفتگو با دیگران نیز دارد) را برای مخاطبان بیان میکند. به عبارت دیگر علمورزی با حرف زدن با خود (حرف زدن با خود در نتیجه مواجهه با یک مسأله) شروع میشود، با حرف زدن با دیگران ادامه مییابد، و با حرف زدن هم ارائه میشود. روششناسی تأملی، از لحاظ تکنیکی مبتنی است بر حرف زدن. به همین دلیل علمورزی در ایران یک سنت شفاهی است، شفاهاً شکل میگیرد، شفاهاً منتقل میشود. جهان علم، جهان مسألههای طرحشده، ولی حلناشده است، مسأله بذرهای کشفشده، اما بارور نشده است، مسأله شهودهای جرقهای کوتاهمدت است. در نتیجه همیشه این جرقههای نحیف پرورشنایافته، به اندک نسیمی خاموش میشوند، و سنت شکل نمیگیرد.
در نتیجه این وضعیت قوام، استمرار و استقرار در سنت شکل نمیگیرد. این بدان معنا نیست که سنتها شفاهی استمرار و انباشت ندارند، بلکه سنتهای شفاهی در جهان سنت، مکانیسم خاص خودش را برای خلاقیت را دارند، بلکه سنت شفاهی در ایران امروز در شکل روششناسی تأملی چون مبنی بر مونولوگ و استراتژی تنبلی روششناختی و پژوهشی است، یک سنت عقیم در نهاد علم مدرن (یعنی دانشگاه است) و تنها فروغ ظاهری آن نیز ناشی از سنت ترجمه و طرح ایدههای دیگران از طریق تأمل بر روی صندلیها و میزهای مطالعه است.
در نتیجه میتوان گفت روششناسی تأملی متفکر ایرانی مدل جایگزین روششناسی تحقیق محقق ایرانی شده است. روششناسی تأمل از سه ضلع طرح مسأله، تجربه زیسته و شهود نظری تشکیل شده است. به هر حال اگر این گامهای روششناسی تأملی (طرح ایده و مسأله به جای طرح مسأله حل شده، تجربه زیسته به جای تحقیق میدانی، صحبت به جای نوشتن) حل نشود، وضع موجود تغییری نخواهند کرد. چون خلاقیت علمورزی نه صرف حل مسأله بلکه صرفاً صرف طرح مسأله میشود. باید منطق علمورزی از طرح مسأله به سمت حل مسأله حرکت کند و نوشتن یا هر شکل پایدار گردآوری اطلاعات و ارائه نتایج تحقیق جایگزین صحبت کردن بشود. به عبارت دیگر، باید محققبودن و پژوهشگر بودن، جای متفکربودن و صاحبنظر بودن در معنای مصطلح آن (کسی که فقط فکر میکند و حرف میزند به جای آنکه تحقیق کند و مستدل بنویسد) را بگیرد.
هر چند این یادداشت هم مصداقی است بر روششناسی تأملی در سنت علوم اجتماعی ایرانی، چون در نشستها به این ایده دست یافتم، با دوستان صحبت کردم، فقط به جای حرفزدن آن را نوشتم، که این نوشتن دردی را دوا نمیکند هر چند گامی است کوچک. البته باید درنظر داشته باشیم محققان بزرگی هستند که محقق به معنای واقعی کلمه هستند مانند دکتر جواد صفینژاد و دکتر مرتضی فرهادی ، اما چون محققانی مانند این اساتید استثنا هستند، همیشه در حاشیه بودهاند و این موقعیت حاشیهبودگی آنها مویدی است بر غلبه روششناسی متفکران اهل تأمل شفاهی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست