پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

درباره مجتبی مینوی



      درباره مجتبی مینوی
امیر هاشمی مقدم

اتحاد، هوشنگ (1385)، پژوهشگران معاصر ایران (جلد 9: مجتبی مینوی)، تهران: فرهنگ معاصر، 490 صفحه.
پس از هشت جلد که در فاصله سالهای 1378 تا 1384 درباره برخی از دیگر پژوهشگران معاصر ایران در اختیار علاقمندان قرار گرفت، این‌بار و در نهمین جلد این مجموعه، هوشنگ اتحاد به سراغ استاد مجتبی مینوی رفت و زندگی، طرز فکر، خاطرات، خدمات، دوستان، دغدغه‌ها و... این پژوهشگر را از نگاه اطرافیانش به نگارش درآورد. این کتاب، در واقع مجموعه‌ای است از گفته‌های آشنایان و دوستان مینوی که زمینه آشنایی خواننده را با این پژوهشگر فراهم می‌سازد. نگارنده به طور موضوعی پیش رفته و مثلا آنجا که به کتابخانه مینوی می‌رسد، سعی در جمع نمودن تمامی گفته‌های بزرگان و دوستانی دارد که با وی حشر و نشر داشته‌اند. همین شیوه که شاید گریزی از آن نیست، باعث شد تا ترتیب زمانی خاصی در کتاب مشاهده نشود. مثلا پس از کلی توصیفات درباره مینوی، تازه در صفحات 114 به بعد است که به زندگینامه او می‌رسیم. به نقل از نوشته خواهرش، ماه منیر مینوی، وی با نام «مستعار علینقی استرآبادی در 19بهمن 1282 شمسی در خانواده‌ای پشت در پشت روحانی و از پدر و مادری جوان که دختر عمو و پسر عمو بودند، در تهران به دنیا آمد» (ص: 114). در کودکی به همراه خانواده به سامراء رفت و تا نه سالگی در آنجا بود. همین عامل، باعث آشنایی او با زبان عربی و توانایی تکلم به این زبان شد. ابتدا در مدرسه سپهر، و سپس دارالفنون به تحصیل پرداخت. در همین دارالفنون بود که برای اولین بار با صادق هدایت آشنا شد. آنگاه به اقتضای شغل پدر در عدلیه، مدتی را ساکن لاهیجان شدند. پس از بازگشت به تهران و در 1299، وارد دارالمعلمین شد. ضمن آنکه از 1305 شغل تندنویسی‌ای نیز در مجلس شورای ملی برای خود دست و پا کرد. به پیشنهاد مرآت، همراه او به پاریس رفت. بدین خیال که در آنجا درسش را ادامه دهد. اما آنچنان مشغله کاری در پیش بود که فرصتی باقی نمی‌ماند. تا آنکه تقی‌زاده که در راه لندن بود، او را نیز همراه خود بدانجا برد و نه ماه در آنجا، سرپرستی محصلین را به وی سپرد. همانجا بود که آشنایی جدی وی با زبان و ادبیات انگلیسی آغاز شد. در بازگشت به ایران بود که گروه چهار نفره مجتبی مینوی (که خودش تلفظ صحیح مینُوی را تأکید داشت (ص: 137))، صادق هدایت، بزرگ علوی و مسعود فرزاد شکل گرفت. گروهی که در برابر گروه «سبعه» ملک الشعراء بهار و یارانش، به شوخی به نام گروه «ربعه» بر خود نهاد؛ اما نهایتا به همین نام مشهور گشت. گروهی که سفر هدایت به بمبئی و سپس مرگش، مینوی به لندن و اقامت طولانی‌اش در آنجا، رفتن علوی به زندان به جرم چپی بودنش، و اختلاف فرزاد با مینوی بر سر حافظ‌شناسی، آنرا از هم گسلانید (ص: 130). در 1329 که مینوی به تهران بازگشت، مورد احترام اهل ادب و فرهنگ بود. از همان اوان ورود، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و دانشکده الهیات تدریس می‌کرد (ص: 132). در 1334، به‌عنوان استاد دانشگاه پذیرفته شد و بالاخره در سال 1350، «به‌عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران برگزیده شد و طی مراسم باشکوهی در تالار فردوسی دانشگاه تهران، منشوری به او اهدا گردید» (ص: 137). در همان سال، بنیاد علمی و فرهنگی شاهنامه فردوسی شروع به کار کرد که رهبری و اداره آن به مینوی واگذار شد (ص: 138). وی علاقه وافرش به شاهنامه را در سه دلیل توجیه می‌کند: 1-فردوسی میراث فرهنگی و ملی است که باید هرچه می‌توانیم به تمجید و تجلیلش بپردازیم؛ 2-شاهنامه «نسب‌نامه قوم ایرانی» است؛ 3-شاهنامه رکن استوار زبان فارسی است (ص: 60). تصحیح و تکمیل کار شاهنامه تا آخرین لحظات عمر در بیمارستان، دغدغه اصلی مینوی بود. هرچند که مجال آنرا نیافت. «مجتبی مینوی روز چهارشنبه 6 بهمن 1355 در تهران در بیمارستان آپادانا درگذشت و در 10 بهمن در بهشت زهرا به خاک سپرده شد» (ص: 140). مرگ وی، دوستداران فرهنگ و ادب این کشور را در سوگ نشاند. وی در طول حیات پربار خود، غیر از تصحیح جلد اول شاهنامه، و نیز نگارش خلاصه آن با همکاری فروغی، به تصحیح «نوروزنامه» منتسب به خیام؛ «نامه تنسر»؛ «ویس و رامین»؛ «مصنفات افضل‌الدین محمد مرقی کاشانی»؛ «عیون‌الحکمه» ابن سینا؛ «السعاده و الاسعاد» ابوالحسن عامری؛ ترجمه «کلیله و دمنه» نصرالله منشی؛ «سیرت جلال‌الدین مینکبرنی»؛ و... پرداخت. که البته در کنار اینها باید به آثار تألیفی وی مانند: «پانزده گفتار»؛ «آزادی و آزاد فکری»؛ «احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی»؛ «فردوسی و شعر او»؛ و... و ترجمه‌هایی همچون: «کشف دو لوح تاریخی در همدان»؛ «معلومات تاریخی درباره آثار ملی اصفهان و فارس»؛ «اطلال شهر پارسه»؛ «کشف الواح تاریخی بنای تخت جمشید» (هر چهار اثر از هرتسفلد)؛ و «وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان» (کریستن سن) اشاره کرد.
در این کتاب با مینوی‌ای آشنا می‌شویم که مورد تحسین و تمجید یاران و دوستان و آشنایان است. و البته این مسئله باعث نمی‌شود که نگارنده، چشم بر روی انتقاداتی که بر مینوی وارد شده ببندد. بلکه در کنار مدایح و ستایشهای دوستان، از ذکر انتقادات، گلایه‌ها نیز دریغ نورزیده و همین عامل، بر اعتبار کتاب می‌افزاید. در واقع می‌توان گفت با خواندن این اثر، ما با دو مینوی و یا بهتر است بگوییم دو چهره متضاد مینوی آشنا می‌شویم. در ادامه این بررسی، به نقل از کتاب به ذکر مواردی از جنبه‌های مختلف زندگی علمی و اخلاقی وی می‌پردازیم.
مینوی به اعتقاد بسیاری از آشنایان، دارای فروتنی بسیاری بود و از اینکه از هر کسی سوالاتش را بپرسد، ابایی نداشت (ص: 8). و هر کتابی که می‌خواند، بر آن حاشیه‌نویسی می‌کرد. این حاشیه‌ها امروزه بصورت گنجینه‌ای بر هزاران جلد کتاب وی باقی مانده که همت پژوهشگران را در گردآوری و تنظیم آنها می‌طلبد. البته همه حاشیه نویسیهای وی، علمی و دقیق هم نبوده است. بلکه در این میان می‌توان استثنائاتی نیز یافت. مثلا حاشیه‌هایی که بر داستان «خیمه شب بازی» چوبک نوشته، دارای جملاتی است از این دست: «اینها چه مزخرفاتی است!»، «کثافت در کثافت» و... (ص: 22) که البته بیشتر به ناآشنایی مینوی با اصطلاحات زندگی روزمره حکایت دارد. او «زبانهای عربی و انگلیسی را به حد اعلی می‌دانست و به زبانهای فرانسوی و ترکی هم کاملا مسلط بود» پهلوی و فرس قدیم را نیز بخوبی فراگرفته بود (ص:47). زبان فارسی‌اش که دیگر جایی برای بحث نداشت. در نگارش به زبان فارسی به قول غلامحسین یوسفی: «مجتبی مینوی یکی از دوستداران و خدمتگزاران صمیم و شایسته زبان فارسی بود، چه در عالم تحقیق و چه در کار نویسندگی. در نثر او این عشق و دلبستگی تجلی دارد و نیز قدرت قلم او و سلیقه¬اش در انشا و نگارش» (ص: 48). وی به نثر محافظه¬کارانه اعتقادی نداشت و «از نیروی زندگی¬بخش زبان عوام» استفاده می¬برد (ص: 49). اما «درخشان¬ترین و برجسته‌ترین جنبه تخصص مینوی، به جز تحقیقات تاریخی، غور و بررسی و پژوهشهای ژرف او در زمینه متون فارسی است» (ص: 57). مثلا می‌توان تصحیح جلد اول شاهنامه فردوسی را یکی از دقیقترین آثار در این زمینه نام برد. همین دقت علمی و وسواس خاص وی بود که مورد توجه اساتید و پژوهشگران قرار گرفت. تا جاییکه شاید علامه قزوینی به هیچکس به اندازه عباس اقبال و مینوی از نظر دقت علمی اطمینان نداشت (ص: 143). و البته مینوی هم او را می‌ستود. او در کنار تقی‌زاده و فروغی، یکی از سه تنی بود که مینوی آنها را از نظر علمی قبول داشت (ص:171). اما در برخورد با ایران‌شناسان خارجی، «مینوی کوششهای گذشته ایران‌شناسان جهان را در تصحیح متون فارسی و از آن جمله شاهنامه قدر می‌شناخت. اما معتقد بود وقت آن رسیده است که خود ایرانیان به احیای میراث فکری و معنوی خود بپردازند» (ص:61). در نسخه‌شناسی هم، مینوی یکی از دقیقترین پژوهشگران بود. برای نمونه، وصف دقت وی در اثبات جعلی بودن «کاپوس‌نامه» که ریچارد فرای معتقد به اصالت آن بود و سعی در معرفی آن به‌عنوان نسخه اصلی قابوس‌نامه به جهانیان داشت، آدم را به شگفتی وا می‌دارد (85-73). او در تمامی سفرهایی که به انگلیس و ترکیه داشت، سعی در گردآوری فهرست نسخه‌های خطی در زمینه اسلام‌شناسی و ایران‌شناسی داشت. فعالیتی که بعدها و با پیگیریهای خودش، باعث تهیه عکسها و میکروفیلمهایی از روی این نسخ برای جاهایی همچون کتابخانه دانشگاه تهران شد. البته در کنار اینها، وی از کودکی به گردآوری کتاب علاقه و شوقی وافر داشت. همانهایی که شاید شالوده کتابخانه عظیم وی شدند. کتابخانه‌ای که باید یکی از برجسته‌ترین کتابخانه‌های ایران‌شناسی و اسلام‌شناسی در ایران نامیدش. که در واقع محفلی شده بود برای پژوهشگران که آزادانه بدانجا رفت و آمد کرده و نیازهای علمی خود را برآورده سازند. که نهایتا به وصیت خود مینوی، بصورت وقف عام، در اختیار بنیاد شاهنامه قرار گرفت تا طالبان علم همچنان بتوانند از آن بهره‌مند شوند (صص: 114-109 و 139). مینوی به اعتراف دوست و دشمن، دارای روحیه‌ای تند و «ستیهنده» بود و در گفتن نظراتش بر آثار و نظرات دیگران، اهل ملاحظه نبود. بسیاری افراد، همین مسئله را عیب عمده مینوی و بلکه تنها عیب وی می‌شمردند که نه تنها باعث دشمن‌تراشیهایی علیه خودش می‌شد، بلکه بسیاری از دوستان را نیز از گرد وی پراکنده نمود. و البته بسیاری از پرخاشجوییهای وی شامل حال کسانی می‌شد که مستحق اینگونه برخوردها نبودند (ص: 91). لحن گزنده و عدم چشم‌پوشی وی از برخی ایرادات که بر کارهای دیگران روا می‌دانست، «میانه او را با [کسانی چون:] زریاب خویی، نفیسی، محیط طباطبایی، پورداوود و زرین‌کوب شکرآب کرده بود» (ص: 104). وی اگرچه در کمک علمی نمودن به علاقمندان از هیچگونه یاری‌ای دریغ نمی‌ورزید؛ بطوریکه حتی گاهی دستنوشته‌هایش را در اختیار کسانی می‌گذاشت که آنها را به اسم خویش چاپ می‌کردند (ص:167)؛ لیکن گاهی نیز به آثاری که دیگران پیش از وی منتشر کرده بودند، بی‌توجه بوده و در واقع ارزشی برای آن آثار قائل نبود (صص: 36-34). همین خصلتهای وی بود که حتی بیست و چهار سال پس از مرگش، عبدالحسین زرین‌کوب را واداشت تا ضمن اشاره به برخی خدمات و محاسن وی، برخی از ویژگیهای اخلاقی‌اش که مورد پسند واقع نمی‌شد را یادآوری کند. وی در بخشی از این خاطرات و یادداشتها می‌نویسد: «نسبت به دیگران، حالت سوءظن یا حالت تحقیر و ناباوری داشت. در اوایل که از اقامت طولانی در اروپا به ایران بازگشته بود، به دیگران خیلی از بالا نگاه می‌کرد. باور نمی‌کرد که غیر از خود او هیچکس دیگر باشد که کتابهای تاریخ، لغت، ادب عربی یا فارسی قدما را ورق زده باشد. داد و قال احزاب، این اندیشه را در او تقویت می‌کرد. او حتی به دانشکده و دانشگاه هم به با نظر تحقیر و سوءظن می‌نگریست. استادان جوانش را به نظرِ کوچک‌شماری می‌دید –وشاید از اینکه در مراتب تحصیل به آنگونه مراتب علمی نرسیده بود ناخرسند بود. در مشاجرات قلمی و در نقد ادبی، لحنی غالبا گزنده داشت. به خاطر اختلاف نظر، پرخاش می‌کرد، تند می‌شد و هرگز جز به ندرت، قول مخالف را تصدیق نمی‌کرد، به طرف مباحثه آزار می‌رساند و تازه، وقتی به درستی قول او اذعان می‌کرد، اذعان به خطای خود را مثل یک لطف فوق‌العاده که در حق او کرده بود نشان می‌داد» (ص: 172).
بهرحال این خصلتها در برابر خدمات ارزنده این پژوهشگر بس سترگ، قابل چشم‌پوشی است. پژوهشگری که به گفته بسیاری، کشور ایران دیگر کمتر مانند او را به خود خواهد دید.
پس از پایان این بخش اصلی که 175 صفحه از کتاب را شامل می‌شود، دو مقاله «تسامح» و «آزادی مطبوعات» به‌عنوان نمونه‌هایی از نثر مینوی آورده شده است. پس از آنها به فهرست آثار مجتبی مینوی اشاره شده (صص:190-189) و آنگاه یادداشتهای مفصل کتاب ضمیمه شده است. این یادداشتها اطلاعات بسیاری را درباره شخصیتهای ایرانی و خارجی، اماکن، کتب و... که در کتاب ذکر شده، ارائه می‌دهد. این بخش که بیشترین حجم کتاب را شامل می‌شود –250 صفحه. از صفحه 191 تا صفحه 440- بیشترین اطلاعات حاشیه‌ای را نیز در زمینه اشخاصی که مینوی با ایشان در ارتباط بوده، به آنها استناد می‌کرده، بر ایشان خرده و ایراد می‌گرفته، و دیگر مواردی که ذکر شد، در بردارد. کتابنامه و فهرست اعلام، بخشهای پایانی کتاب را شامل می‌شوند.
بهرحال این مجموعه کتاب تحت نام «پژوهشگران معاصر ایران»، آثاری است درخور توجه و امید است به زودی شاهد انتشار مابقی جلدهای آن نیز باشیم. شناساندن این قبیل پژوهشگران ارزشمند کشور، می‌تواند مشوق و الگویی باشد برای پژوهشگران جوان این مرز و بوم.
 

moghaddames@gmail.com

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294