شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
زن و گبه
«گبه» دستبافتی گره دار و گونهای خاص از دستة قالی ها محسوب میشود و بافتن آن تقریباً منحصر به مردمان عشایرنشین است که در این بین گبههای قوم قشقایی دارای شهرت ویژهایست. این دستبافته ی درشتناکِ ایلیاتی، که پرزهای پشمین بلندش با ردیفهای ( رگ_ رج) چندگانة پود بر روی هم میخوابد و از نرمی و درخشندگی ویژهای برخوردار است، نه تنها بافت آن به دست زنان و دختران انجام میشود، بلکه از معدود هنرهای خانگی است که زنان تمام مراحل تولید آن را خود عهده دارند،
به این معنی که بعد از چیده شدنِ پشم گوسفند توسط مردان ایل، این زنان و دختران هستند که پشمها را با ابزاری دستی به نام دوک میریسند و به نخ تبدیل میکنند و حتی خود آنها با بهرهگیری از گیاهان رنگدارِ موجود در محل زندگیشان، این نخ ها را با توجه به سلیقه و نیازشان در بافتِ گبه، رنگ میکنند. همچنین نقوشی که بر گبه میبافند احتیاج به نقشپردازیِ از قبل تعیین شده ندارد و برگرفته از خواسته ها و ذهنیات آنان است.
این محصولِ هنری که از رابطه تنگاتنگ با تواناییهای ذهنی و فنی زنان حاصل میشود را میتوان از جنبه های گونهگون مورد بررسی قرار داد؛ اما قبل از آن بجاست تا به شرح کوتاهی دربارة چرایی استفاده از واژة هنر برای این محصول و چگونگی تأثیر چنین محصولاتی بر هنر امروز پرداخته شود.
با رجوع به کتب تاریخ هنر آن چه امروز رویهم رفته آن را هنر میگوییم بیشتر هنرهای زیباست، نامی با دامنة تنگتر و باریکتر که از روی سنت، در برگیرنده ی معماری، پیکرهسازی، نقاشی، شعر و موسیقی است. همچنان که انگاشت هنرهای زیبا رفته رفته از رنسانس تا سده ی هفدهم پیشرفت میکرد، پارهای از آفرینندگیها مانند سوزندوزی از بررسی هنر کنار رفت و «کار دستی»(Craft) نام گرفت. اکنون اینها در سنت کاردستی، شمار چشمگیری از فرآوردههای خانگی را در بر میگیرند که زنان از هر طبقه ای آن را می سازند تا خانه را زیبا نمایند و بر آسایش آن بیفزایند. تنگتر نمودن ایدهی هنر به هنر زیبا برای فرآورده هایی که زنان میساختند پیامدهای چشمگیری داشت زیرا تئوریهای هنر زیبا، هنر را از فرآورده های دیگر، از جمله چیزهایی که برای کاربرد روزانه ساخته میشود جدا کردند... زمانی که ایدة هنر زیبا شکل گرفت بر بسیاری از کارهای دستی خانگی که زنان میساختند، هرچند زیبا بود و کارکرد کاربردی انکار ناپذیری داشت به نحو کارآمدی سایه انداخت. (کرسمیر، 1387: 24) اما تلاشهایی که در اواخر دهه ی60.م و اوایل دههی70.م با تکیه بر زیبایی شناسی فمنیزمی صورت گرفت، موجب شد تا توجه هنرمندانِ بسیاری به فرآوردههای خانگی زنان از هر طبقهای، چه شهری و چه روستایی جلب شود و آثار بسیاری با تکیه بر ساختار و یا مفهوم این فرآوردهها به ثمر بنشیند. این رویکرد در سالهای اخیر در ایران نیز مورد توجه قرار گرفت و با وجود سابقة دیرینة صنایع دستی در نزد زنانِ اقوام و قبایل مختلف این سرزمین، پژوهشگران و هنرمندان ایرانی نیز به شناخت این نوع از هنرها جلب شده و حتی در مواردی به پیروی از هنرمندان فمنیست اروپایی، از شیوههای مختلف صنایع دستی در خلق آثار هنری خود بهره بردهاند. جدا از بحث کاربرد فرآوردههای خانگی زنان توسط هنرمندان و ورود آنها به آنچه اصطلاحا هنرهای زیبا نامیده میشود، این محصولات به تنهایی میتوانند در مقام یک اثر هنری تحلیل شوند و بافندگان آنها نیز به عنوان هنرمندان خالق اثر مورد ارزیابی قرار گیرند که در این بین دستبافتهای چون گبه به علت سیالیت در طرح و رنگ و وابستگیِ مستقیم به ذهنیت و هویت (فردی و اجتماعی) بافنده دارای قابلیتهای ویژه است.
شاید بتوان نقشپردازیهای گبه را «خودنگاره»های (Self-portrait) زنان بافنده نامید، به این مفهوم که گبه ها بستری هستند برای بافنده تا بتواند دقیقاً به بیننده آرزوهای خویش را نمایش دهد چنان که بسیاری از هنرمندان نیز در طول تاریخ هنر به واسطة تابلوهای نقاشی خود به این روش پرداخته اند و آرزوها، احساسات، دردها و اضطراب هایشان را با آن بیان نموده اند. در واقع «بعضی خودنگاره ها آنچه را که هنرمند میخواسته ما تماشا کنیم، نمایش میدهند. بعضی وقایعنگاری تاریخ هنرمند و بعضی درونیات شخصی و احساس خود انزوایی را آشکار کرده اند؛ و برخی دیگر سایر وجوه حیات و زندگی هنرمند خالق اثر را. هر روش به کار رفته توسط هنرمند نگاهی تحت اللفظی یا فیگوراتیو به خودش است، به این معنی که هر تصویر جستاری است در خود». (ایرانی صفت، 1385: 140) - شکل (1) -
شکل(1): « من و روستا » اثر مارک شاگال
زن خالق گبه نیز صورتهایی از داستانهای نیاکان، زندگی روزمره و شناخت ویژهاش از طبیعت را همچون خمیرمایه ای برای انتخاب و ترکیب نقوش گبه ها در نظر دارد و هر یک از آنان را با توجه به زمان و شرایطی که در آن بسر میبرد به گونهای متفاوت نقش میکند. این نقوش که از افکار روان میتراوند، عواطف و نیازهای درونی را شکل میدهند و همچون آیینهای بازتابندة اندیشه ها، اعتقادات، گذشته ها و آرمانهای زن بافنده است؛ در واقع گبه برخاسته از زندگی عشایری اوست و هر چند در برخی از موارد به چشمِ پدیدهای درآمدزا به آن مینگرد، اما احساس و اندیشه و درک خود از محیط زندگیش را در آن به نمایش میگذارد.
زن بافنده در اکثر گبه های فیگوراتیو، فیگورهایی را با اندام زنانه- که بیشتر به خاطر دامنهایی که بر تن دارند قابل تشخیص هستند- نقش میکند و هر بار آنها را در موقعیّتی متفاوت قرار میدهد،- شکل(2) - در واقع او با این کار حضور خویش را در زمینه های گونه گون به تصویر میکشد، چنان که در زندگی عشایری خود نیز در عرصه های مختلف حضور فعال دارد. در اکثر این گبه ها فیگورهای زنانه در کنار دامها نقش شدهاند و نشان دهندة وابستگی بسیار فعالیتهای اجتماعی زنان عشایری به این حیوانات است، به طوری که زنان در نگهداری از آنها مشارکت دارند و محصولاتی که از این حیوانات به دست میآید بیشتر توسط زنان تهیه میشود – مانند نخ ریسی، شیر دوشی، تولید کره، ماست، پنیر و... – همچنین در برخی از گبهها فیگورهای زنانه همراه با فیگورهای مردانه و یا در کنار رودخانهها و نمادهای اساطیری نقش شده اند که خوانش هر کدام بخشی از روزمرگی و خواسته های بافنده را رمزگشایی میکند.
شکل(2): نمونه هایی از گبه های فیگوراتیو
البته اشاره به این نکته ضروریست که این گبهها در ضمن نمایاندن برداشت مستقیمِ زن عشایری از زندگی روزمره ی خود، نمیتواند واقعیّت صرف زندگی او، به دور از ذهنیّت ها و قرض های درونیش باشد. موضوع این گبه ها «بازتولید» (Reproduction) روزمرگی زن عشایری نیست بلکه این واقعیّت از زاویة نگاه ویژة هر یک از بافندگان و همراه با تخیلات آنان «بازنمایی» (Representation) میشود. در حقیقت زن در نقوش گبه ها همچون یک خودنگاره به شرح چگونگی نگاهش به زندگی میپردازد چنان که خودنگاره های نقاشان نیز می توانند به عنوان یک زندگینامه یا همان «خودنگاری» (Auto Biography)، وقایع متلاطم زندگی هنرمند را به تصویر کشند.
همچنین این برداشت مختص نقوش گبه های فیگوراتیو نیست و بافنده در سایر نقشپردازیهای انتزاعی خود نیز میتواند شرح زندگیش را به بیننده القا کند چنان که شان کِلی (Sean Kelly ) «به بهترین وجه اثر انتزاعی را توضیح داد، وقتی آن را «فوران های خودنگارانه» (Autobiographical Outpourings) نامید. [اصطلاحی که میتوان آن را برای آثار نقاشان انتزاعی مانند جکسن پولاک (1956-1912) بکار برد] شاید خودجوشی لکه ها و رنگ پاشیدن های پولاک میتواند واقع گراتر از احساس هنرمندانی باشد که از ساختار حساب شده ضربات قلممو، خواستار خلق یک خودنگاره هستند». (به نقل از ایرانیصفت، 1385: 144) - شکل(3) - نقوشی این چنین، در قالب فرم هایی به ظاهر نامفهوم و رنگ هایی تند و پراکنده بر سطح برخی از گبه های زنان عشایری نیز نمایانند؛ اما نه با پاشیده شدن رنگ بر بوم، که با گره های سرگردانی که بافنده آن ها را با تخیلات خود آزادانه بر روی تارها نقش میزند. - شکل(4) -
شکل(3): اثری از جکسن پولاک
شکل(4): گبهای با نقش انتزاعی
در حقیقت نقوش این گونه گبه ها شاید در نگاه اوّل رمزآلود و فهم آن ها دور از ذهن باشند، اما با دقت و مطالعة نشانه های موجود در این آثار شاید بتوان به مکاشفهی ناخودآگاه و خلاق هویت زنانة آنها دست یافت، به طوری که این گبهها صورت ویژهای از بازتاب واقعیّت را نمایان میسازند. فرمهای انتزاعی و رنگ های متنوع نیز چشمانداز ویژة زن بافنده است که آنها را آزادانه و بدون نقشه ای مدون شده، از طریق نقشپردازی گبه به مخاطب ابلاغ میکند. این نوع نقشپردازی زن بافنده میتواند شبیه شیوهای باشد که هنرمندان مدرنیزم در خلق آثار انتزاعی خود تجربه کردهاند، برای مثال پیکاسو به عنوان سمبل هنرِ مدرن غرب در مورد لحظة خلق آثارش به نوعی ناخودآگاهی در کار اشاره میکند و معترف است که از پیش نمی داند چه چیز میخواهد بِکشد و نیز از پیش تصمیم نمیگیرد که چه رنگی را به کار میبرد، در واقع به گفتة خودش او هر بار که صورتی را شروع میکند نوعی رهایی به درون فضایی خالی را احساس میکند که این می تواند تجربهای باشد همانند ذهنی بافی های بافندگان گبه.
البته، ناگفته نماند که در این مقایسه ها قصد مشروعیت بخشیدن چنین آثاری از طریق توسل جستن به هنرهای مدرن نیست؛ در واقع این هنر قومی (Folk Art) - که دستبافته هایی مانند گبه نیز زیر مجموعة آن محسوب میشوند- نیست که برای نمایش ارزشمندی و جلب توجه خود، نیاز به رویکردهای هنرهای مدرن و اصطلاحات آکادمیک هنرهای زیبا داشته باشد بلکه بالعکس این هنرهای زیباست که در عصر مدرن و معاصر برای موجودیتش نیازمند این هنر ساده و بیپیرایه است. چنان که ساندرو بُکولا (Sandro Bocola) متفکر و پژوهشگر هنر مدرن و معاصر، می نویسد: «هنرمند مدرن از امور خاص و عینی دوری گزیده به ارزشها و تجربههای عام و کُلی روی میآورد. توجه وی معطوف به مبانی و شرایط اساسی فرایند خلاقیّت است... هنرمندان برای تثبیت بازتاب تجربة شخصی خویش بجای نگریستن به واقعیّت خارجی، ضمیر خویش را می کاوند و به کاوش در احساسهای تصویری، کششهای غریزی و فرآوردههای خیال خود می پردازند. آنان آفریدههای هنر پریمیتیو (بدوی) که تا این زمان مغفول و مهجور مانده بود (هنر قبیلهای اقوام نانویسای غیر اروپایی، و آثار نقاشان ناییف [ساده طبع] ) را کشف میکنند. مدرنیسم در تجربه ی «خود» و دنیای بیان شده در هنر پریمیتیو ارزش هایی را باز می شناسد که معنای عام دارند: صداقت و اصالت، یعنی اعتبار بیان هنری». ( بُکولا، 1387: 150)
منابع:
- ایرانیصفت، زهرا(1385)؛ "خود نگاره"؛ خیال شرقی؛ کتاب سوم؛ صص 144- 138
- بُکولا، ساندرو(1387)؛ هنر مدرنیسم؛ ترجمهی رویین پاکباز و دیگران؛ تهران: نشر فرهنگ معاصر
- کرسمیر، کارولین(1387)؛ فمینیسم و زیباییشناسی؛ ترجمهی: افشنگ مقصودی؛ تهران: نشر گل آذین
منبع: فصلنامه فرش دستباف ایران/ سال هفدهم/ شماره 43/ فروردین 94
http://anthropology.ir/node/28759
برای مشاهده متن به همراه عکسها به فایل پیوست مراجعه کنید
پیوست | اندازه |
---|---|
29276.docx | 805.13 KB |
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست