شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خاستگاه سمبولیسم نماد گرایی


خاستگاه سمبولیسم نماد گرایی

نگاهی به یک مکتب ادبی

شاید در آن وضعیت تنها راه چاره پناه بردن به ذهنیت فردی و پافشاری درمتعالی جلوه دادن اندیشه های شخصی ونیروی های روحی بود. از این رو، هنرمند سمبولیست با اقدامی بی سابقه در مقابل سد دانش قد برافراشت وجهان را کاملا متباین با آنچه علم می دید تفسیر نمود. هر آنچه علم کوشید جهان را براساس واقعیات محض عینی و ملموس تعبیر کند، هنرمند نمادگرا به ذهنیت پردازی و درون نگری اهمیت داد و همه چیز را از پشت منشور رویاهای خلسه آور روحیه تخیل آمیزشان مشاهده کرد. بنابراین ذهنیت گرایی، رویا و تخیلی که رئالیسم وناتورالیسم بر آن خط بطلان کشیده بودند مجددا با سمبولیسم وارد صحنه ادبیات شد. البته هنرمند نمادگرا قصد نداشت جا پای هنرمند رمانتیک چند دوره قبل ازخود گذارد و به تشریح مناظر و توصیف محیط و نگارش خود زندگی نامه سرگرم شود، بلکه در پی آن بود که قوانین نهفته هستی و طبیعت رامو شکافی نماید، به کنه طبیعت خیره شود و آن را با پندار خویش پیوند زند. به نظر هنرمند نماد پرداز طبیعت به جز خیال متحرک نیست، اشیا آن چیزهایی هستند که به واسطه حواسمان از آنها درک می کنیم آنها درون خود ما هستند، به عبارتی خود ما هستند! ... طبیعت زندگی روحی خود ماست، این ما هستیم که حس می کنیم و نقش روح خود ماست که در اشیا منعکس و متبلور می گردد وقتی شخصی منظره ای را تماشا کند در تجسم و بیان کیفیت و حالت آن، از ظرافت طبع و لطافت بینش خود مدد می گیرد و در عرضه آن تجسم بالواقع اسرار روح خود را برملا می کند بنابراین طبیعت نماد و نشانه وجود و زندگی و ذهنیت خود انسان تلقی می گردد.

احتمالا همین درون نگری و تلاش در همسان پنداری محیط بیرون و درون است که سمبولیست ها را به عرفان شرق نزدیک می سازد.

از جمله افرادی که خیال و رویا را با حقیقت و واقعیت پیوند زد و آن را در ادبیات وارد نمود ژرارد دو نروال فرانسوی بود. وی که بعدها پیشگام و پیش روی افکار سمبولیستی معرفی گردید و اصالتا هنرمندی رمانتیک بود اذعان داشت که جهان ومحیط پیرامون خیلی صمیمانه تر و سهل تر از آنچه تصور می شود با ذهنیت ما ارتباط دارد، به طوری که حتی توهمات، خیالات، تجسمات و هذیان های شبانگاهی نامرتبط با حقایق زندگی نیستند و باید برای آنها اهمیت و ارزشی خاص قائل شد. چارلز بودلر نیز در پیدایش چنین رویکرد جدیدی با محیط پیرامون و تحول اندیشه نقش اساسی ایفا نمود. او که در ابتدای امر از هنرمندان پارناس قلمداد می شد بعدها سبک و سیاقی نوین بنیان نهاد و مجموعه دیوان اشعار وی تحت عنوان گل های شر دنیای شعر را دگرگون ساخت و افکار را متوجه خویش نمود. او اذعان داشته بود که سیل عظیمی از علائم و اشارات نامرئی و نامحسوس در چشم مردم عادی، در جهان ما موج می زند که تنها چشمان تیز بین و فراست اندیشه و طبع لطیف شاعر قادر به کشف و تفسیر آنهاست. نظامی که این علائم در آن قرار گرفته اند نظامی است دقیق، ظریف و تاثیر گذار بر ادراک و حواس آدمیان که آشکار ساختن آن ابزار و تمهیدی از جنس خود می طلبد: یعنی زبانی نوین که قادر به انتقال دقت، ظرافت و تاثیرگذاری ارتباطات بین علایم مذکور باشد.

استفان مالارمه از دیگر پیشوایان نهضت سمبولیسم، باب سخن را از دریچه دیگری گشود که در نوع خود بدیع وکم نظیر می نمود. وی که در نظر مردم جایگاه چندان خوبی نداشت و از احترام و تکریمی برخوردار نبود همه عمر در پی آن بود که زبان شعر را متحول سازد و آن رابه گونه ای دگرگون کند که تا آن زمان نظیرش سابقه نداشت. آنچه وی بر آن اصرار می ورزید خود کلمات و واژگان بودند. وی واژه را از هر نوع احساس معمول بشری تهی نمود و آن را در انظار غریب و بیگانه ساخت. احتمالا بخشی از عدم محبوبیت وی نیز از همین موضوع سرچشمه می گرفت که در اشعار اونه شادی وجود داشت نه غم، نه هیجان نه احساس، نه عشق و نه نفرت. او حتی به شکل ظاهری شعر نیز توجهی نداشت و خود را درگیر قید و بندهای صوری ننمود.

آثار ادگار الن پو نویسنده برجسته آمریکایی نیز در بسط و نسج یافتن افکار نمادگرایی تاثیربه سزایی داشت. بودلر که تحت تاثیر مطالعه آثار وی نوعی تلاطم و هیجان ناآشنا را در آن تجربه کرده بود، مجموعه ای از ترجمه های وی را انتشار داد و پو را به مردم فرانسه شناساند. در آثار پو نه سستی و ناپایداری و افسارگسیختگی رمانتیک ها یافت می شود و نه بی اعتدالی و زیاده روی و افراط آنها مشهود است وی با تاکید بر برخی جنبه های رمانتیکی آن نهضت را دگرگون ساخت و به شکلی جدید و متفاوت تبدیل نمود.

شخصیت شوریده، ولگرد و الکلیستی شاعر دیگری به نام پل ورلن که اندوه و اضطرابات روحی ناشی از بیماری صعب العلاجش در اشعار وی منعکس گردیده بود نوعی رجعت از رمانتیسم و دمیده شدن روح نوینی به شعر فرانسه را نوید می داد. نبوغ شاعر هم عصر دیگر وی به نام آرتور رمبو در نوع خود بی نظیر بود. وی تا قبل از بیست سالگی به خلق شاهکارهای خویش همت گماشت و در اشعارش دریچه های جهان شگفت انگیز وخارق العاده ای را به روی خوانندگانش گشود. وی که بعدها باعث و بانی ظهور افکار سوررئالیستی گردید به ترکیب کلمات به صورت های تازه ای همت گماشت: کلماتی که در هاله ای از انوار خیره کننده غوطه ور بودند.

او حتی برای عطرهای مورد استشمام و اصوات هر حرف، رنگی تعیین نمود، به طوری که در شعر (مصوت ها) حرف A را سیاه، E را سفید، I را قرمز، U را سبز و O را آبی معرفی نمود. (روشی که ناتانیل هاتورن، نویسنده شهیر آمریکایی در رمان معروف خود حرف آتشین از آن به وفور استفاده نمود و از به کارگیری حرف A در موقعیت های مختلف تعابیر ومفاهیم خاص وگوناگونی را انتقال داد.) وی چنان با صلابت از سرزمین های نادیده سخن می گفت که گویی سال ها در آنجا زیسته و با مردمان آن دیار حشر و نشر بسیار داشته است. نقل است که وی شعر معروف قایق مست خویش را هنگامی سروده بود که اصلا دریا را ندیده بود! آرتوررمبو (۱۸۵۴-۹۱) این شاعر بسیار جوان فرانسوی شعر فوق را در ۱۷ سالگی نگاشت و در همان سن و سال رابطه عاطفی شدید و عمیقی با پل ورلن در وجودش ریشه گرفت که تا حد زیادی الهام بخش وی در خلق مجموعه آثار سمبولیستی موسم جهنم در سال ۱۸۷۳ گردید.

در این اثر و اثر دیگر او تحت عنوان الهام که در سال ۱۸۸۴ چاپ گردید، وی در جستجوی دستیابی به امکان تخیل آمیز و پندار گونه نوعی سرگشتگی و درماندگی منظم در هوش و حواس و ادراک آدمیان بود. به هر تقدیر، او در ۲۰ سالگی دست از نوشتن کشید و باقی عمر به سیر و سفر پرداخت.

پل ورلن در اصل از اعضای گروه پارناس به شمار می رفت ولی بعدها با انتشار مقاله پرنفوذ و تاثیرگذار خویش با عنوان هنر شاعری، یکی از چهره های شاخص و برجسته سمبولیست ها معرفی گردید. از مجموعه اشعار قابل توجه و با ارزش وی می توان نمونه های زیر را ذکر کرد: اشعار محزون، جشن عاشقانه و تصنیف های بی کلام عاشقانه که ادبیات آنها بسیار آهنگین و از لحاظ وزن بدیع و مبتکرانه بودند. وی آخرین اثر را در زندان نگاشت زیرا در جریان منازعه ای با آرتور رمبو که شیفته و شیدای وی بود، رمبو زخمی گردید و ورلن به دو سال حبس محکوم گشت!

به هر حال، تلاش هنرمند نمادگرا بر این استوار است که بیش از رمانتیک ها شعر را حول محور کاملا شخصی گردانده و به آن ماهیتی احساسی تر و عاطفی تر بخشد. گاه در این مهم چنان افراط می شود که اثر منظوم در زنجیر سلایق شخصی شاعر محصور باقی مانده و برای دیگران قابل درک نمی گردد. بالواقع تفاوت اصلی و اساسی هنرمند پارناس و نمادگرا از همین جا ریشه می گیرد: هنرمند پارناس هر چیز را آن گونه که هست جلوی چشم خواننده ظاهر می سازد که به زعم ما لارامه دو سوم لذت حدس زدن تدریجی آن زایل می گردد. آنچه آشکارا و بی پرده مطرح شود احساس را برنمی انگیزاند، قوه تخیل را فعال نمی سازد و نتیجتا لذت چندانی از خواندن آن عاید نمی گردد. اما نماد گرایان با فاش نساختن نام اشیا، پدیده ها و موضوعات مورد بحث شیوه نوینی بنیان نهادند و برای این رویه استدلال خاصی آوردند. آنان معتقد بودند که هر نوع احساس و ادراک ما و تجربه هر لحظه ای از حیات خود آگاهمان بادیگران فرق دارد و این تفاوت، انتقال احساسات، ادراک و فهم ما را به دیگران آن گونه که واقعا باید باشد غیرممکن می سازد. در این میان فقدان ابزار و وسایل مناسب انتقال، بر این دشواری می افزاید زیرا بدیهی است به مدد زبان عادی و قراردادی و کلیشه ای که همگان با آن آشنایند نمی توان احساسات و تجربیات و ادراکات لحظه ای بدیع، غریب وکاملا شخصی را بازگو نمود. هر شاعر و هنرمندی شخصیت منحصر به فردی دارد، هر لحظه از زندگی او حالت، آهنگ و رنگ پذیری خاص خود را دارد که تلفیقی از عناصر ویژه را می طلبد. بنابراین بر هنرمند فرض است زبان خاص و ویژه ای بیافریند که گویای احساسات و تجربیات منحصر به فرد او باشد و از عهده انتقال مفاهیم به دیگران برآید. چنین زبانی مسلما خالی از نماد نخواهد بود، زیرا تجربه و احساسی که این اندازه منحصر به فرد، شخصی، خاص و بعضا مبهم و انتزاعی باشد را نمی توان به مدد الفاظ و واژگان خشک و بی روح زبانی عامیانه و قراردادی و کلیشه ای انتقال داد، بلکه باید با کنار هم قرار دادن یک سری واژه ها، کلمات و تصورات، احساس و آهنگی خاص تداعی نمود که همچون نت های موسیقی، کلام، حرف، موضوع و ارزشی خاص و انتزاعی را ادا کند. ترتیب واژگان کاربردی مورد استفاده در زبان عادی محاوره ای ما عمدتا آهنگین وموزیکال نیست و این نکته کاربرد چنین زبانی را در ادبیات نمادگرایان منتفی می سازد. آنچه هنرمند سمبولیست می آفریند نمادهایی است در مقام استعاره که از موضوع اصلی خود جدا گشته و لذا کمتر کسی از عهده درک و فهم آن برمی آید. ذهن خواننده دائما باید در تلاش و تکاپو وجستجوی ارتباطی بین آن استعاره، آن رنگ خاص و آن صدای ویژه که از خواندن واژه برمی خیزد و استنباط می گردد باشد و این بررسی و کشف معماست که لذت خواندن آثار این هنرمندان را مضاعف می سازد.

عمده ابزار مورد استفاده پیروان این مکتب، همان گونه که پیشتر گفته شد، رنگ و شکل (فرم) است تا احساسات و تصورات خاصی را در خواننده برانگیزاند یا القا نماید. بدیهی است در تحقق این مهم هیچ مطلبی مستقیما و بی واسطه بیان نمی شود و موضوعات مورد نظر در هاله ای از ابهام و رویاهای پررمز و راز در قالب نمادهای شخصی عرضه می گردد تا ذهن کاوشگر و پویای خواننده از لذت حدس زدن تدریجی و کشف معما محروم نماند. به هر تقدیر، نمادگرایی در ادبیات همان ژرفا، عمق و معنای پنهان اثر ادبی است که غالبا جهت ارایه یک باور، نظر یا ارزش مذهبی یا اخلاقی به کار می رود. به تصور من، اگر روزی ادبیات را از نماد و نماداندیشی تهی کنیم چیزی جز مشتی واژگان بی معنا و بی ارزش بر روی صفحه کاغذ باقی نمی ماند، زیرا به کار گیری نمادهای خوب، کافی و بجاست که می تواند نمایانگر میزان توانایی نویسنده در تزریق معنا به اثر باشد و آن را جاودانه سازد.

حمید رضا کسیخان

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری.