دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
روشنک: خانه، خانهداری را زجرآور کرده است
عکس: بخشی از فضای نشیمن خانه مذکور که محل انجام برخی فعالیتهای خانگی در کنار هم است.
زنی 49 ساله و دیپلمه است که پس از بچهدار شدن، کار خود را رها کرده و خانهداری را برگزیده است. تقید زیادی برای رسیدگی به کارهای خانه و نیز مراقبت از خانوادهاش دارد و با همین استدلال، خیلی برنامههای شخصی برای خودش درنظر نمیگیر. بنابراین بیشتر زمان روزش را در خانه و عموما تنهاست چون همسر و پسرانش اغلب، صبح بیرون رفته و غروب بازمیگردند. پرشور و باانرژی است و علاقه زیادی به کارهای دستی دارد ولی به نظر میرسد زیاد در آپارتمان ماندن و تن دادن به روزمرگیهای آن، این روزها خسته و تاحدی افسردهاش کرده است. او میگوید که خود مسئله خانه ماندن از طرفی و ویژگیهای این خانه از طرف دیگر باعث خستگیش شده چرا که امکان بسیاری از فعالیتها و سرگرمیها را به او نمیدهد. به شدت عاشق حیوانات است. عکاسی را دوست دارد و در زمانهای تنهایی، علاوه بر انجام کارهای خانه، گهگاه نیز با اینترنت و وبلاگنویسی و یا خواندن مجله سلامت، خود را سرگرم میکند. یکی از دلمشغولیها و تردیدهای امروز زندگیش آنست که آیا رها کردن کار و پرداختن به کارهای خانه، تصمیم درستی بوده است؟ او به شدت با این سوال درگیر است و با اینکه محیط خانوادگی گرم و موفقی دارد، گاه حسرت شاغل نبودن خود را میخورد. خانه او، طبقه نهم یکی از برجهای تازهتاسیس تهران است که سه طبقه اول آن، تجاری و مابقی مسکونی است. این مجموعه، چندین مجتمع جداگانهاند که به صورت تعاونی ساخته شده و در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، به این معنا که دارای محوطهسازی مشترک هستند. در مجتمع مورد بررسی، هر طبقه دارای 2 واحد مسکونی روبهروی هم است که در مورد سایر مجتمعها تا 5 واحد در هر طبقه نیز وجود دارد. به دلیل خلافیها و مشکلات مالی با شهرداری هنوز سندی به آن تعلق نگرفته و ساکنین دارای قولنامه هستند. ساختمان مورد بررسی، دارای 106 متر مساحت و دو خوابه است. پارکینگ و انباری مجزا نیز در طبقات زیرین ساختمان تعبیه شده است. با باز کردن در ورودی، بلافاصله وارد خانه میشویم و فضایی که حدفاصل آنها باشد وجود ندارد. اولین بخش قابل مشاهده خانه، آشپزخانه اوپن نماچوبی است که مقابل آن قرار دارد با چهارپایههای گردی که دور اوپن چیده شده و فضایی برای نشستن اعضای خانواده ایجاد کرده است. کنار آن، فضای پذیرایی- نشیمن خانه قرار گرفته که بخش عمومی خانه است. پس از آن و با راهنمایی یک راهرو، بخش خصوصی خانه که شامل اطاقها و سرویسهاست قرار دارد. اهل این خانه، علاقه زیادی به گل و گیاه دارند و از کوچکترین فضاهای نورگیر خانه برای قرار دادن گلدان استفاده کردهاند، حتی گلدانی بر روی جداره شیشه اطاق نشیمن-پذیرایی وصل کرده و داخلش گل قرار دادهاند. کف خانه سرامیک است و فرشهایی وسط آن انداخته شده است. تمامی فضاهای قابل استفاده خانه، با استفاده از کمد و قفسه، هویتبخشی شده و مورد استفاده قرار گرفتهاند. تراس کوچک خانه که تنها فضای سرپوشیده آنست با پوشاندن دورش، به انباری دمدستی داخل ساختمان بدل شده است. مصاحبه با او در ادامه آمده است.
اگر بخواهیم دوگانهای برای خانه تشکیل دهیم، ذهن شما آنرا در مقابل چه واژه یا مفهومی قرار میدهد؟
خانه در مقابل آلونک قرار میگیرد که خیلی کوچک و ناامن است و مطمئنا در آن راحت نیستی. آلونکنشینی یعنی حاشیهنشینی، یعنی جزء مردم نیستی و از امکاناتی که آنها استفاده میکنند نمیتوانی استفاده کنی. این که جای مشخصی برای زندگی نداری، چیزی مثل خانهبهدوشی است. وقتی که خانه داری احساس امنیت میکنی چون کسی تو را نمیبیند و رصدت نمیکند ولی وقتی در آلونکی، همه از همه چیز زندگیت خبر دارند و سرشان در زندگی هم است.
خانه از نظر شما کجاست و چه تعریفی برای آن دارید؟
محلی است که خانواده در آن آسایش دارند و بعد از یک روز شلوغی و دغدغه، در آن فضا به آرامش میرسند. جایی که افراد خانواده در آن احساس امنیت میکنند حتی اگر کنار هم ابشند و با یکدیگر حرف هم نزنند. محلی است که یک خانواده را دور هم جمع میکند و زیر یک سقف قرار میدهد. حالتی هم که یک خانه دارد به آدمهایش برمیگردد. خانه میتواند سرد و بیروح یا پر از جنب و جوش و گرمی باشد. چیدمان یک خانه، روحیات و خلقیات افراد آن خصوصا زن و مرد را نشان میدهد. خانه، جایی است که یک جورهایی به آدم آرامش میدهد، حتی اگر یک اطاق محقر و کوچک باشد.
دوست دارید چه فعالیتهایی را بتوانید در خانه انجام دهید؟ برهمین مبنا خانه باید چه فضاهایی را در اختیار شما بگذارد؟
خیلی وقتها دوست داشتم دار قالی داشته باشم ولی در آپارتماننشینی نمیتوان از این کارها کرد، مگر اینکه از اول و از زمان ساخت، روی ضدصدا کردنش کار کرده باشند. یکی از دلایلی که باعث میشود زن خانه تحرک نداشته باشد هم همین مسئله سروصداست. کسانی که کفپوش و موکت ندارند صدای جارو کردنشان نیز همسایههای دیگر را اذیت میکند. من دلم میخواسته ورزش کنم و بالا و پایین بپرم ولی در اینجا مقدور نیست. ساعت 11 شب چون خوابم نمیبرد دوست دارم خیاطی و کارهای هنری کنم ولی باید کارهای بیصدا انجام دهم. دوست دارم دستگاه ورزشی داشته باشم ولی باز به خاطر صدایش نمیشود. اینجا حتی یک تردمیل ساده هم نمیشود گذاشت. صدای یک ماساژور کوچک مثل صدای یک موتور وحشتناک میشود. کارهای باصدا و با تحرک شدید را عملا نمیشود در این خانه انجام داد. اینجا حتی یک گردو یا کله قند را نمیشود شکست و باید برایش از وسایل برقیای استفاده کنی که مخصوص این کارند. دوست داشتم حیاط کوچکی داشتم یا تراس بزرگی که در آن گل و گیاه میداشتم که این هم امکانپذیر نیست، فضایی که عصرها صندلی در آن بگذارم و بنشینم و روزنامه بخوانم و چای بخورم. دوست داشتم در خانهام حیوان نگهداری کنم. گربهای که زیر پایم وول بخورد. یک فضای دیگری که فکر میکنم خیلی لازم است فضایی امن برای تنهایی است. زن خانهدار چون تمام عمرش در خانه میگذرد دوست دارد در آن راحت باشد. مثلا برای من آشپزخانه خیلی مهم است. مدام درحال آمد و شد به آنم. گاهی دلم میخواهد بافتنیم را هم در آن بنشینم و ببافم و یا کتابم را آنجا میخوانم. برای همین باید آشپزخانه از بهترین فضاهای خانه باشد که نیست. نور و تهویه خوب ندارد و خیلی کوچک است. نمیدانم چرا اطاقها را با عنوان اطاق خواب نامگذاری کرده و میشمارند. من در اطاقی که اطاق خوابمان است روزها خیاطی میکنم و نیاز به نور خوبی دارم. تاریک بودنش افسردهام میکند. با از دست رفتن زیرزمینهای خنک دیروز، ما برای خیلی از خوراکیهایمان مثل ترشی و سرکه و... جایی نداریم و مجبوریم پشت پنجره و تراس قرارشان دهیم. چون جایی برای این چیزها طراحی نشده مردم مجبورند، خوب کجا بگذارندش؟ از مشکلات ما ایرانیها اینست که وسیله زیاد داریم ولی نمیدانیم باید کجا بگذاریمشان. مثلا میز اتو چیزی است که باید دم دست باشد و صندلیای پشتش بگذاری و راحت کار کنی ولی من نمیدانم کجا باید بگذارمش. هی میگذارم داخل کمد و هی در میآورم و روی زمین مینشینم و کار میکنم و کار کردن برایم عذاب میشود. لباسهای اتوشده را هم همینطور روی هم تلانبار میکنم و گوشهای میگذارم چون جایمان خیلی کم است. چرخ خیاطیم هم داخل کمد است و برای دوختن یک درز کوچک همیشه باید کلی عذاب بکشم. داخل کمدهایمان نیز جاهای مشخصی برای وسایل تعبیه نشده و فقط همینطور وسایلمان را روی هم میچینیم. جای قابلمهها کجاست؟ خصوصا وقتی که نمیشود آنها را توی هم کرد و باید جداجدا بگذاری. یا خود مسئله بازیافت و تفکیک زباله از مبدا. خانههای ما چنین امکانی به ما نمیدهند. همین نداشتن فضای مناسب، کار خانه را یک فعالیت عذابآور میکند و نه با نشاط و لذتبخش. اکثر کارهای خانمهای خانهدار همینطور است، عذاب! قاب عکسها و یادگاریها را کجا باید بگذاری؟ با گذاشتن در چمدان و دور از چشم، عملا باید خاطراتت را محو کنی. سبزی را باید کجا خشک کنم؟ خیلی چیزهای این طوری هست. کارهایی که فضا ندارند و سرگردانت میکنند. چه میشد اگر موقع ساخت این آپارتمانها لبه باریک درست و حسابیای برای گل و گلدان گذاشتن پشت شیشهها طراحی میکردند، کاری که در اروپا میکنند و واقعا خانهها قشنگ میشوند.
به نظر شما آیا افراد خانواده در خانه خود نیازمند فضایی شخصی هستند؟ چرا؟
وقتی که من بچه بودم سهمم از فضای خانه، طبقه پایین یک گنجه بود که داخلش نقاشیم را چسبانده بودم و لاک و وسایلم را میگذاشتم. همان برایم خیلی بزرگ بود ولی الان تمام خانه در اختیارمان است و فکر میکنیم جایمان کم است، از بس که اثاثیه داریم، اثاثیهای که ویلان و سرگردان هستند. در مورد فضای خصوصی باید بگویم آدمها همیشه باحوصله و باانرژی نیستند و جایی مثل غار تنهایی لازم دارند، جایی که در آن ریلکس بنشینی و با خودت خلوت کنی. آن نگاه نشوی و درباره رفتارهایت قضاوت نشود. آدمها به چنین خلوتی نیاز دارند، حتی شده یک فضای خیلی کوچک باشد. یک فضای یک نفره که یک صندلی راحتی در آن باشد، جایی که وقتی از بقیه خسته میشوی به آن پناه ببری. تنها فضای تنهایی امروز خیلی از ماها توالت و حمام است! هرکس چنین فضایی لازم دارد ولی از آن طرف هم از خانههایی که اطاقهای پر و پیمان برای بچهها دارند خوشم نمیآید. منظورم اینست که برای بچهها تلویزیون و یخچال جداگانه میگذارند و...
این فضا الان چگونه است؟
از این منظر در این خانه ما اطاق کم داریم. وقتی که اینجا آمد یم بچهها کوچکتر بودند و ما اصلا به این فکر نکردیم که روزی بزرگ میشوند و یک اطاق مشترک جوابگویشان نیست. درمجموع ناراضی نیستم. همین که سقفی بالای سرمان و از آن خودمان هست خوب است. الان پسرم که اطاق ندارد مجبور است ملاحظاتی کند و به تبعش ما هم ملاحظاتی کنیم، مثلا من به شوهرم اشاره میکنم که صدای تلویزیون را کم کن، دارد درس میخواند و...
آیا خانه نیازمند فضایی برای دور هم نشستن اعضای خانواده هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟ چگونه هست؟
من آنچنانی بودن فضا و تزئیناتش برایم مهم نیست. مهم، راحت بودن است. جایی که راحت بتوانی در آن یله بدهی و خیلی رسمی نباشد. دوست دارم وسایل زندگی در خدمت من باشند و نه من در خدمت آنها.
آیا خانه نیازمند نیازمند فضایی برای روابط خارج از حوزه خانواده (فامیلی، کاری، دوستانه و...) هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟ چگونه هست؟
من مستقل بودن فضای خانوادگی از میهمانی را میپسندم چون یکی بودنشان، برای خانمها نظافتش را سختتر میکند و هر روز نیاز به تمیز کردن دارد ولی اگر جداگانه باشد درش را میبندی و نظافت هر روزه نمیخواهد. این طوری اگر کسی سرزده بیاید فضای من ممکن است مناسب نباشد.
برخی معتقدند خانه، بخشهای خصوصیای دارد که نباید در معرض دید و دسترس دیگران باشد. آیا شما موافقید؟ این فضاها کدامند؟
خیلی از خانوادهها اطاق خواب را چنین فضایی میدانند. همچنین جایی که وسایل گرانقیمتشان را قرار میدهند، مثل گاوصندوق. برای بعضی هم کمد، تخت یا کتابخانهشان چنین وضعیتی را دارد. من خودم چنین فضایی ندارم. برای من حتی اطاق خواب مثل بقیه اطاقهاست و فرقی ندارد.
دوست دارید ارتباطتان از نظر دیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟
دوست دارم چشمانداز مقابلم قشنگ باشد، فضای سبز و درخت و طبیعت و کوه، نه اینکه در را باز کنم و یک دیوار سیمانی ببینم که تا آسمان رفته است. منظرهای که من اول آنرا میبینم و بعد یک پرنده و بخشی از آسمان را. دوست دارم پشت شیشهها پرنده بنشیند نه دبه ترشی و گلدان پلاستیکی و ظرف و ظروف. این طوری دلم میگیرد. دوست دارم گل و گیاه طبیعی ببینم و لذت ببرم چون به آدم روح میدهد نه چیزهای مصنوعی ساخته دست بشر. از اینکه در این خانهها از صبح تا شب نمیتوانی پرده را کنار بزنی اذیت میشوم. همه به هم دید دارند. من خودم عاشق پشت پنجره رفتن و تماشای بیرونم ولی در فرهنگ ما قشنگ نیست که پشت پنجره بایستی، خصوصا در آپارتمان، چون بقیه حس میکنند داری آنها را رصد میکنی. همه جا دیوار سیمانی است و حتی چشمانداز خیابان را هم به دلیل فرهنگ نمیتوانی بایستی و تماشا کنی. به نظر من حتی خبابان هم منظره خوبی است. من از شهر و شلوغی گریزان نیستم به شرطی که خیلی زشت نباشد. تراسهای ما الان پر از آشغالند و حکم انباری را دارند و یا لباس ازشان آویزان است که تماشای هیچ کدامش قشنگ نیست.
این ارتباط الان چگونه هست؟
با اینکه پردههایم نازک است ولی باز نمیتوانم کوهها را ببینم. شاید کسی هم از بیرون خانه ما را نبیند ولی چون فکر میکنیم میبیند خودمان سختمان است. من اصلا دوست ندارم خانهام پرده داشته باشد.
دوست دارید ارتباطتان از نظر شنیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟
من از این مسئله خوشحال نیستم که صبحها به اجبار با صدای بوق ماشینها و دعوای آدمها از خواب بیدار شوم. طبیعتا خوشایند نیست ولی ناگزیر است. یا باید شیشه دوجداره بگذاریم که ارتباطمان با بیرون قطع شود و از جریان زندگی غافل شویم و در آرامشی ایزوله شده زندگی کنیم که مطلوب من نیست و یا باید این وضعیت را تحمل کنیم. برای زنهای خانهدار که همیشه تنها هستند این مسئله شنیدن صدای بیرون خیلی مهم است. تو وقتی داخل خانهای به ناچار از جامعهات جدا شدهای. اگر قرار باشد از نظر دیداری و شنیداری هم جدا شوی خیلی بد است و افسرده میشوی. داخل خانه خبری نیست. همش روزمرگی است. انگار یک زندان است. اگر سروصدایی هم نخواهد بیاید و کسی را هم نبینی واقعا دیگر خیلی بد است.
این ارتباط الان چگونه هست؟
من معمولا زیاد در خانهام و آنچه بیشتر میشنوم صدای خیابان و ماشین است و صبحهای زود، صدای گنجشکهای کوچکی که بین ساختمانها هستند. بیشتر صدایی که میشنوم آلودگی صوتی است تا صدای خوش. نزدیک خانه ما دو تا مدرسه هست. من زنگهای تفریح پشت پنجره میایستم و بچهها را نگاه میکنم. جهان و زندگی را میبینم. از نظر چیزی که دیگران از داخل خانه ما میشنوند شاید اگر در اطاق پسرم باشیم و همسایهمان در اطاق هالش باشد صدای ما را بشوند و یا وقتی که بچهها موسیقی کار میکردند همسایه بغلی میشنید و میگفت من عاشق شنیدن این صداها هستم. خوب شاید من خیلی دوست نداشته باشم اینها شنیده شوند.
دوست دارید ارتباطتان از نظر بویایی با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟
من عطر خوش را در خانه دوست دارم و چون طبیعش نیست از خوشبوکنندههای مختلف استفاده میکنم. حتی صابونها و نرمکنندهها را خوشبو میخرم. داخل جاکفشی و بسیاری از فضاهای دیگر خانه، خوشبوکننده قرار دادهام. لباسها و ملحفهها را هم خوشبو میکنم.
این ارتباط الان چگونه است؟
از بو شاکیم. هرکس در این مجتمع تریاک بکشد بویش میپیچد در خانه ما. آنها میخواهند لدت ببرند و ما باید بوی گندش را تحمل کنیم؟ تابستانها هم بوی سیگار پخش میشود. بوی غذا را هم خیلی نمیپسندم. بعضی غذاها تا پخته شوند بوی خوبی نمیدهند. برای همین تمام مدتی که خودم آشپزی میکنم هود را روشن میگذارم که بقیه اذیت نشوند. صبحها هم که از خواب بیدار میشوم پنجرهها را باز میگذارم که هوا کوران کند و هوای مانده و سنگین خانه برود، حتی اگر هوای بیرون آلوده باشد. ترجیح میدهم بوی خوب بیاید، بوی رازقی، اقاقیا، امینالدوله و... این بوها متاسفانه در اینجا به دماغ ما نمیخورد.
آیا ورود و خروج شما بین داخل و خارج خانه به راحتی صورت میگیرد؟
نه، راحت نیست. یکی از مهمترین مشکلات من اینست که مجبوریم با کفش وارد خانه شویم و بعضیها هم با همان کفش وارد میشوند و در بخشهای دیگر خانه راه میروند. خصوصا کمی غریبهترها که برای رسمی بودن، با کفش وارد میشوند. من از این قضیه دل خوشی ندارم. ورودی باید کمی از فضای داخلی فاصله داشته باشد که کثیفیها وارد خانه نشود. مثل قدیم که راهروی باریکی بود که در آن کفشها را میکندی. من با کفش وارد شدن را دوست ندارم. خودم هم تا وقتی مطمئن نشوم جایی باید با کفش وارد شوم یا نه، با کفش وارد نمیشوم. ما اروپایی نیستیم. فرش کف خانههایمان است و روی آن میخوابیم، غذا میخوریم و حتی نان پهن میکنیم که خشک شود. اینجا به خاطر فرش، کف خانه را نمیشود مرتب ضدعفونی کرد. شستنش هم جدای از سخت بودنش، مقدور نیست. من فرش کوچکمان را اگر مجبور باشم در حمام میشویم و تازه دردسر بعدی، خشک کردنش است. کجا پهنش کنم؟ ما بین سنت و مدرنیته گیر کردهایم و این از خانههایمان هم معلوم است. همین فرش که هویتمان است میشود دردسر.
آیا مایل به تعویض این خانه هستید؟ چرا؟
اینجا را دوست دارم. اولین خانه خودمان است و زحمات زیادی برای خریدش کشیدهایم. البته وقتی که از خانه کرجمان به این آپارتمان آمدیم تا مدتها من افسرده بودم و حس گنجشکی را داشتم که در قفس باشد و خودش را به در و دیوار بزند. پذیرفتن این محیط برایم خیلی سخت بود. دو سال طول کشید تا با آن سازگار شوم ولی اگر امکانات مهیا بود بدم نمیآمد خانهای بزرگتر در همین محدوده داشته باشیم، خانهای سه خوابه که پسر دیگرم هم فضای شخصی داشته باشد. خودم دوست دارم خانه قدیمی داشته باشم که نوسازیش کنم و در آن زندگی کنم. جایی که حیاطش پر از درخت باشد و در آن گنشجکها لانه کنند و گربهها از آن بگذرند ولی این عملا نمیشود.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست