شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روش شناسی لاکاتوش



      روش شناسی لاکاتوش
علیرضا محمدی

روش شناسی از مباحث مهم فلسفه‌ی علم محسوب می‌شود. روش شناسی لاکاتوش می‌تواند در تاریخ و فلسفه‌ی علم مورد استفاده قرار گیرد. این روش شناسی می‌تواند تبیین‌های مناسبی از روند شکل گیری علوم مختلف و عوامل تأثیر گذار بر این روند ارایه دهد. فلسفه‌ی علم لاکاتوش از یک فرض عمیق و ساده آغاز می‌شود و آن عبارت است از اینکه، معرفت و شناخت وجود ندارد و بلکه رشد معرفت و شناخت وجود دارد. او کوشش می‌کند که به طور سیستماتیک مشخّص کند که چرا این مقدّمه صادق است. لاکاتوش فرض می‌کند که یک برنامه‌ی تحقیقی در ناهنجاری‌ها شنا می‌کند. همه‌ی نظریّه‌ها کاذب آفریده می‌شوند ولی برخی از برخی دیگر بهتر هستند زیرا هم نتایج نظریّه‌های قدیمی را دارا هستند و هم پيش‌بینی‌های جدیدی را انجام می‌دهند. پوپر الگویی از بازسازی عقلانی را ارائه کرده بود که بر طبق آن سیر پیشرفت‌های علمی عبارت بود از رشته ای از حدس‌ها و تلاش در جهت ابطال آنها. لاکاتوش درصدد تکمیل این طرح برآمده و تأکید کرد که واحد اساسی برای ارزشیابی می‌باید «برنامه‌ی تحقّیقاتی» باشد و نه خود نظریّه را به طور جدا و منفرد. استخوان بندی هر برنامه شامل هسته‌ی سخت، کمربند محافظ و قواعد راهیابانه ای است که مدافعان آن برنامه‌ی پژوهشی ابراز می‌کنند. یک برنامه‌ی تحقیقی تا زمانی در حال پیش روندگی است که رشد نظریّه‌ی آن همراه با رشد تجربی آن باشد، یعنی مادامیکه واقعیات جدید را با موفقیت پیش بینی می‌کند و راکد و بی رونق است، اگر رشد نظریّه‌ی آن از رشد تجربی آن عقب بیفتد.

     لاکاتوش از هر دو حوزه‌ی بیرونی و درونی تاریخ علم متأثّر است. او تاریخ درونی علم را از تاریخ بیرونی آن تفکیک می‌کند. تاریخ درون علم مشتمل است بر آن دسته از تحوّلات که می‌توان آنها را با استفاده از موازین و معیارهای عقلانیت علمی بازسازی کرد. به تعبیر دیگر لاکاتوش بازسازی عقلانی تاریخ علم را تاریخ درونی علم می‌نامد و در مقابل تاریخ بیرونی علم است که شامل دوره هایی از تاریخ است که تابع بازسازی عقلانی نیستند. از نظر او تاریخ درونی همچون تاریخ عقلانی تعریف می‌شود و تاریخ بیرونی همچون تاریخ اجتماعی.

2-1) معرفی مختصر ایمره لاکاتوش

     لاكاتوش در 5 نوامبر 1922 با نام «ايمره ليپسيتز[1]» در يك خانواده‌ي يهودي بوداپست به دنيا آمد. او به مدرسه‌ي يهودي فرستاده شد و وقتي خانواده‌ي او به «دبرسن[2]» در شرق مجارستان در سال 1932 رفتند او در يك دبيرستاني كه تأكيد بر روي علوم داشت ثبت نام كرد. در سال 1944 از دانشگاه دبرسن با خواندن رياضيات، فيزيك و فلسفه فارغ التحصيل شد. لاكاتوش در حين سال هاي جنگ جهاني ماركسيست شد. در هنگام اشغال نازي‌ها در سال 1944 كه زندگي يهوديان در معرض خطر قرار گرفت لاكاتوش از يك هوّيت جعلي جهت حفظ جان خود استفاده كرد تا به سرنوشت نزديكان و خانواده‌ي خود (مانند مادر ومادربزرگ) كه در «آشويتس»[3] كشته شده بودند مبتلا نشود. در هنگام اشغال، او به يك گروه زيرزميني ماركسيستي تعلق داشت و بعد در انتهاي سال 1944،‌ نام «لاكاتوش»[4]را براي خود برگزيد. او بعد از جنگ تحصيل خود را در دانشكده‌ي Eötvös  در بوداپست ادامه داد. در اين زمان او اولين اثر خود راجع به سياست و رابطه‌ي آن با علم كه از نگاه يك ماركسيست نوشته بود به رشته‌ي تحرير درآورد. در سال 1947، لاكاتوش جوان به وزارت آموزش پيوست. در اين زمان او دانشجوي فيلسوف هگلي- ماركسيست، گئورك لوكاچ [5] بود و در سال 1949 به دانشگاه مسكو رفت. در برگشت به مجارستان در بهار 1950 به اتهام ’تجديد نظر طلبي[6]‘ دستگير شد و در حدود 4 سال در زندان بود. لاكاتوش بعد از آزادي به دانشگاه و تحصيلات آكادميك بازگشت. بين سال هاي 1954 تا 1956 بر روي تئوري ’احتمال و اندازه گيري[7] ‘تحت نظر رياضي داني به نام «آلفرد رنیئي»[8] كار مي‌كرد. او با قاطعيت يكي از وظايفش را ترجمه‌ي كتاب گئورگي پوليا[9] يعني ’چگونه آن را حل كنيم[10] ‘به مجاري مي‌دانست. اين كتاب راجع به روش هاي راهيابانه[11] رياضيات بود. (پوليا اين كتاب را در ايالات متحده براي شاگردانش نوشت). لاكاتوش در سال 1956 مجارستان را به قصد وين ترك كرد. در 1957 او با استفاده از يك بورسيه‌ي تحصيلي تز[12] خود را درباره‌ي مقالاتي راجع به منطق اكتشاف رياضيات نوشت كه بعدها تحت عنوان ’برهان‌ها و ابطال ها[13] ‘چاپ شد. او با اين كار در سال 1960 به مدرسه‌ي اقتصادي لندن LSE پيوست كه تا زمان مرگش آنجا بود. در 1969، او يك استاد منطق بود. در اين هنگام علايق فلسفي او در مورد علم فيزيك بود و روش شناسي تحقّيقي خود را رشد و توسعه مي‌داد. او به طور عمومي بر تمايزات واضح و مشخّص اعتقاد داشت و پافشاري مي‌كرد. اين تمايزات عبارت بودند از: تمايز بين منطق و روان شناسي و تمايز بين علم و شبه علم. او در اثر خود به طور كاملاً‌ روشن و واضحي به تمايز بين خود و ساير فلاسفه‌ي ضدعقلي مانند پُل فايرابند‘[14] اشاره مي‌كند.

 

2-2) اندیشمندان تأثیر گذار در اندیشه‌ی لاکاتوش

     لاکاتوش در بخش سپاسگزاری در رساله‌ی دکتری اش که در زمینه‌ی فلسفه‌ی ریاضیات بود ذکر می‌کند که بیشترین اثرات را در فلسفه‌ی خودش از سه نویسنده گرفته است. این ذکر او بسیار جالب است و به ما کمک می‌کند که طرح اصیل اندیشه‌ی او را بهتر دریابیم. افرادی که او نام می‌برد به شرح زیر هستند:

1.

     ‘نظر پوپر را درباره‌ی روش علمی به وجه زیر می‌توان خلاصه کرد:

     1) ما با مسئله ای برخورد می‌کنیم. 2) تلاش می‌کنیم آن را مثلاً با ارائه‌ی نظریّه ای حل کنیم.       3) از اشتباهاتمان چیزی می‌آموزیم، به خصوص اشتباهاتی که از رهگذر بحث نقّادانه درباره‌ی راه حل‌های پیشنهادی (موقت) بر ما روشن شده است، بحثی که راهگشای مسائل تازه خواهد بود؛ یا در قالب سه کلمه؛ مسائل ـ نظریّه‌ها ـ نقّادی»’ (حقّی، 1384، 217)

2.

1)

2)

3)

3.

 

2-3) الگوی نظری لاکاتوش

     پوپر الگویی از بازسازی عقلانی را ارائه کرده بود که برطبق آن سیر پیشرفتهای علمی عبارت بود از رشته ای از حدس‌ها و تلاش در جهت ابطال آنها. لاکاتوش در صدد تکمیل این طرح برآمد و تأکید کرد که واحد اساسی برای ارزشیابی می‌باید «برنامه تحقّیقاتی»[25] باشد و نه خود نظریّه بطور جدا و منفرد. الگوی لاکاتوش دارای سادگی کمتری از الگوی پوپر است. او یک تجدیدنظر طلب است. الگوی لاکاتوش دارای بخش هایی است که در زیر به آنها پرداخته می‌شود.

 

2-3-1) « هسته سخت »[26]

     هسته سخت از قضایای قطعی تشکیل شده است که در معرض ابطال قرار ندارند. البته اینگونه از قضایا برحسب قرارداد معتبر هستند و آنانکه برنامه‌های پزوهشی را به مرحله اجرا در می‌آورند، این قضایا را ابطال ناپذیر می‌انگارند «همه برنامه‌های پژوهش علمی می‌باید بوسیله هسته سخت خودشان تعیین و مشخّص شوند. ورود قاعده‌ی «رفع تالی»[27] به هسته سخت ممنوع است[28]».

از نمونه قضایای مورد استفاده در هسته سخت می‌توان به قانون گرانش، نظریّه ارزش افزوده، مارکسیسم، نظریّه تکامل شخصیّت فروید و ... نام برد. این هسته‌های سخت بطور سرسختانه ای با کمک یک کمربند حفاظتی از ابطال مصون می‌باشد.

 

2-3-2) کمربند محافظ[29]

     کمربند محافظ از فرضیه‌های کمکی در اطراف هسته سخت نظریّه‌های قطعی و ابطال ناپذیر پدید می‌آیند. این کمربند ایمنی، هسته سخت را از ابطال شدن محافظت می‌کند. این کمربند محافظتی همان شبکه مفروضات است که نه تنها فرضیه‌های صریح معینی را که مکمل استخوان بندی است شامل میشود بلکه دربرگیرنده‌ی گزاره‌های مشاهدتی و نیز مفروضاتی است که در تعریف شرایط اولیه مستمر هستند.

 

2-3-3) قواعد راهیابانه[30]

     بنابر نظریّه لاکاتوش یک برنامه پژوهشی از دو دسته قواعد روش شناختی تشکیل شده است: برخی از قواعد حاکی از آن هستند که از کدامیک از راههای تحقّیق می‌باید پرهیز نمود که به این دسته از قواعد حدس منفی [31] می‌گویند و پاره ای دیگر توضیح می‌دهند که چه راههایی را باید دنبال نمود که به این دسته اکتشاف مبتنی بر حدس مثبت[32] می‌گوییم. جنبه‌ی حدس منفی یک برنامه‌ی تحقّیقاتی «هسته سخت و غیرقابل تغییر» قضایایی را که در معرض ابطال قرار ندارند را از سایر قضایا مجزّا می‌سازد. هنگامی که یک برنامه‌ی تحقّیقاتی جامه‌ی عمل می‌پوشد یک کمربند حفاظتی متشکل از فرضیه‌های کمکی در اطراف هسته سخت فرضیه‌های غیرقابل ابطال پدید می‌آورد. لاکاتوش تأکید می‌کند یک آزمون منفی به تنهایی کل برنامه‌ی تحقّقاتی را ابطال نمی‌کند. او از پوپر به جهت تأکید بیش از حد بر اهمیّت نتایج منفی انتقاد کرد. هنگامی که نتیجه‌ی یک آزمون، منفی از کار در می‌آید، یک استراتژی مثمرثمر عبارت است از ایجاد تغییرات در کمربند حفاظتی.

     فرضیه‌های کمکی به منظور رفع مشکل و در برخی موارد بهترین پاسخ محصّل، ممکن است بایگانی کردن امر خلاف قاعده و موکول نمودن آن به تحقّیقات آتی باشد. لاکاتوش اصرار داشت که برای ارزشیابی سلسله‌های مختلفی از نظریّه‌های قواعدی وجود دراد. برخی از این سلسله ها«جایگزینی مسایل به نحو پیش رونده»[33] را تشکیل می‌دهند و برخی دیگر «جایگزینی مسایل به نحو انحطاط یابنده»[34]را. استخوان بندی هر برنامه با تصمیم روش شناختی مدافعانش ابطال ناپذیر میشود. هرگونه تعارضی که بین یک برنامه پژوهش تفصیل یافته و یافته‌های مشاهداتی بروز کند به بخش دیگر از ساختار نظری آن نسبت داده می‌شود نه به مفروضاتی که مقؤم استخوان بندی هستند. لاکاتوش برای ارزیابی روش شناسی‌های رقیب، روش ذیل را پیشنهاد کرد؛ نخست باید مجموعه ای از روش شناسی‌های رقیب را برگزید و نحوه‌ی عقلانی فرآیند پیشرفت علم را که هریک از این روش شناسی‌ها بازگو می‌کنند به دقت مشخّص ساخت. سپس می‌باید این مدل‌های بازسازی عقلانی را با توجّه به تاریخ علم با یکدیگر مقایسه کرد و به ؟؟ فلسفه‌ی علم و تاریخ علم معتقد بود. اگر روش شناسی  M2 همه‌ی برهه‌های تاریخی بازسازی شده بوسیله‌ی  M1 و همچنین برهه‌های دیگر را بازسازی کند در آن صورت روش شناسی  M2 بر M1 برتری دارد.

 

نقش راهيابانه‌های سلبی در حفاظت از هسته‌ی سخت برنامه

     از نظر لاکاتوش برنامه‌های پژوهشی علمی ممکن است بوسیله‌ی «هسته‌ی سخت» آنها معین و مشخّص شوند. ما باید مهارت و ابتکار خود را جهت بیان روشن یا حتّی اختراع ‘فرضیه‌های کمکی ’به کار ببریم که یک کمربند حفاظتی به دور این هسته سخت ایجاد می‌کند. این کمربند حفاظتی فرضیات کمکی است که زیر فشار آزمایش‌ها قرار دارد و حتّی می‌تواند به طور کامل تعویض شود تا حفاظت از هسته‌ی سخت صورت گیرد. یک برنامه‌ی پژوهشی موفقّیت آمیز است اگر همه‌ی این کارها منتج به یک تغییر پیش رونده شود و ناموفق است اگر منتج به یک تغییر انحطاط یابنده شود. البته باید اذعان داشت که احتّیاج داریم که هر مرحله از یک برنامه‌ی تحقیقی دارای افزایش در محتوا باشد. یک برنامه به عنوان یک کل می‌باید به صورت متناوب یک تغییر تجربی پیش رونده را به نمایش بگذارد. برای لاکاتوش ترک کردن هسته‌ی سخت صرفاً منطقی و تجربی است.

 

2-4) نقش راهیابانه‌های ایجابی

     راهیابانه‌های ایجابی شامل مجموعه ای معین شده از پیشنهادات یا تذکراتی است که چگونگی تغییر یا گسترش"متغیر‌های ابطال پذیر" برنامه‌های تحقیقی و چگونگی اصلاح، تعدیل، پیشرفته و پیچیده کردن کمربند حفاظتی را ارایه می‌دهد. وجود ابطال‌ها در هر برنامه‌ی پژوهشی تقریباً همیشگی است و راهیابانه‌ی ایجابی به عنوان استراتژی مهم برای پیش بینی کردن و هم برای فهمیدن و هضم کردن آنهاست. گاهی اتفاق می‌افتد که وقتی یک برنامه‌ی تحقیقی در فاز انحطاط قرار می‌گیرد، تغییر انقلابی کوچک یا یک تغییر خلاق در راهیابانه‌ی  ایجابی آن ممکن است آن را مجددّاً احیا کند. از نظر لاکاتوش یک واقعیّت تاریخی که عقلانیت آن نمی‌تواند بوسیله‌ی ابطال گرایان اولیه توضیح داده شود این است که در کار علمی دانشمندان کدام کار به صورت عقلانی انتخاب میشود، بوسیله‌ی راهیابانه‌ی ایجابی مشخّص می‌شود.

 

2-5) معیار پیش رونده بودن برنامه‌های پژوهشی نزد لاکاتوش

     لاکاتوش دیالکتیک برنامه‌های پژوهشی را ضرورتاً مجموعه‌های متناوب از حدس‌های تئوریک و ابطال تجربی نمی‌داند و فعل و انفعال بین پیشرفت برنامه و بررسی‌های تجربی ممکن است نوسان داشته باشد، که الگوی آن واقعاً بستگی به حوادث تاریخی که اتفاق افتاده باشد داشته باشد.

او سه نوع از این متغیرها و تفاوت‌ها را یادآوری می‌کند:

     فرض کنید که هرکدام از اولین سه قرائت پشت سر هم یعنی، H1، H2، H3،واقعیات جدیدی را موفقیت آمیز پیش بینی می‌کنند ولی سایر قرائت‌ها به صورت غیرموفقیت آمیزی پیش بینی می‌کنند،یعنی هر قرائت به ترتیب هم تقویت شده و هم ابطال شده است.

     بالاخره  H4 پیشنهاد شده است که برخی از واقعیات جدید را پیش بینی می‌کند ولی در برابر سخت ترین آزمون‌ها مقاومت می‌کنند. " از نظر لاکاتوش یک سلسه از نظریّه‌ها  T1 ، T2، ...  Tnپیش رونده است اگر شرایط ذیل برآورده شود:

  1. نظریّه‌ی Tn  تبیین کننده‌ی نظریّه‌های بلافاصله قبل از خود یعنی  Tn-1 باشد.

2)   

3) 

     در غیر این صورت تعویض مسأله به نحو انحطاط یابنده است.(پایا، 1389، 277)

     از نظر لاکاتوش اشتباه است که فرض کنیم شخص می‌باید با یک برنامه تحقیقی تا آنجایی باقی بماند که آن برنامه همه‌ی قدرت راهیابانه‌ی خود را از دست بدهد و یا اینکه شخص باید یک برنامه‌ی رقیب را معرفی نکند قبل از اینکه همه موافقت کنند که نقطه‌ی انحطاط این برنامه شروع شده است. به نظر  او تغییر مسأله‌ی انحطاط یابنده دلیلی کافی برای حذف و کنار گذاشتن برنامه ای پژوهشی به خاطر بعضی ابطال‌ها نیست.

 

2-6) اهداف لاکاتوش در به کار بردن مدل

     "لاکاتوش مدل خودش را به منظور رسیدن به هدف به کار بست:

  1. جهت تمایز بین علم و شبه علم[36]

2)

3)

     یک برنامه‌ی تحقیقی پیش رونده بوسیله پیشرفتش شناخته می‌شود، که همراه با واقعیات ابداعی خیره کننده، بسط و توسعه‌ی تکنیک‌های آزمایشی و پیش بینی‌های دقیق تر است. اما یک برنامه‌ی تحقیقی رو به انحطاط به واقعیّات ابداعی منتج نمی‌شود. لاکاتوش مدعی بسط عقاید پوپر را داشت. او از عقیده‌ی پپردولم پیروی می‌کرد که یک نفر همیشه می‌تواند از یک نظریّه ای که مورد احترام و دوست داشتن اوست در برابر شواهد ناسازگار با هدایت کردن انتقاد به سمت نظریّه‌های دیگر یا بخش‌های دیگر هدایت کند. ابطال گرایی (نظریّه پوپر) پیشنهاد می‌دهد که دانشمندان نظریّه‌ها را پیشنهاد می‌دهند و طبیعت در جواب این نظریّه‌ها فریاد برمی آورد که نه. مطابق با نظر پوپر این برای دانشمندان غیرعقلانی است که نظریّه‌های خودشان را در مواجهه با ابطال حفظ کنند ولی این همان چیزی است که کوهن توصیف کرد که دانشمندان انجام می‌دهند. "ولی برای لاکاتوش، مسئله به این صورت نیست که ما یک نظریّه را پیشنهاد دهیم و طبیعت با صدای بلند بگوید نه، زیرا ما شبکه ای پیچیده از نظریّه‌ها را داریم که طبیعت ممکن است به بخشی از آن نه بگوید". (lakatos,M mgravere,1970,p 130).

     اگر ناسازگاری برای برنامه‌ی پژوهشی اتفاق افتد این ناسازگاری می‌تواند بدون ترک کردن برنامه‌ی پژوهشی یا ترک کردن هسته‌ی سخت و با اصلاح کردن فرضیات کمکی صورت گیرد. او اعتقاد داشت که یک برنامه‌ی تحقیقی شامل قواعد راهیابانه است که برخی از آنها بیان می‌کنند شیوه‌های تحقّیق از چه چیزی باید اجتناب کنند. (او اینها را راهیابانه سلبی می‌نامد) و برخی شیوه‌ها و روش‌های جهت پیگیری و حمایت کردن دارند که او اینها را راهیابانه ایجابی نامید. لاکاتوش بیان کرد که همه‌ی تغییرات فرضیات کمکی در چارچوب برنامه‌های تحقیقی قابل قبول نیستند. از نظر او تغییرات مسأله هم می‌تواند بوسیله توانایی تعیین ابطال‌ها و هم بوسیله‌ی توانایی تولید واقعیات جدید مورد ارزیابی قرار گیرد. اگر برنامه‌ی پژوهشی بتواند این کار را انجام دهد آنگاه لاکاتوش ادعا می‌کند که آنها پیش رونده هستند. اما اگر آنها این کار را انجام ندهند و اگر آنها تنها تغییرات استعجالی[37] باشد که به پیش بینی واقعیات جدیدی منتج نمی‌شود آنگاه می‌تواند به آن برچسب رو به انحطاط زد.

     لاکاتوش ابزار می‌دارد که اگر یک برنامه تحقیقی پیش رونده است، آنگاه این برای دانشمندان عقلانی است که فرضیات کمکی را به خاطر نگهداری آن برنامه پژوهشی در مواجهه با ناهنجاری‌ها تغییر دهند.اما، اگر یک برنامه‌ی تحقیقی رو به انحطاط است، آنگاه این برنامه از جانب رقبایش در خطر خواهد بود. این برنامه می‌تواند بوسیله یک برنامه تحقیقی بهتر(یعنی پیش رونده) جانشین شود. این آن چیزی است که او می‌گوید در دوره‌های تاریخی اتفاق می‌افتد و کوهن آنها را به منزله‌ی انقلاب می‌داند.

 

 

2-7) شبه علم از نظر لاکاتوش

     لاکاتوش بیان می‌کند که یک نظریّه شبه علمی است، اگر نتواند هیچ پیش بینی جدیدی از پدیده‌های ناشناخته‌ی قبلی انجام دهد و در مقابل با نظریّه‌های علمی حداقل برخی واقعیات بدیع را پیش بینی می‌کنند. از نظر او هدف علم پیشرفت موقت است و به موجب آن یک نظریّه شبه علمی است، اگر هیچ کوششی برای پیش بینی‌های بدیع صورت ندهد. از نظر لاکاتوش یک واقعیّت هنگامی علمی است که اگر یک واقعیّت جدید بوسیله‌ی آن پیش بینی شود و این عقیده‌ی پیشرفت و فاکتور تجربی به هم پیوند داده می‌شوند. مثال‌های کلیدی متعلق به لاکاتوش از شبه علم شامل ستاره شناسی بطلمیوسی، روانکاوی فرویدی، مارکسیسم قرن بیستم اتحاد جماهیر شوروی، زیست شناسی لینسکو، طالع بینی، روان پزشکی، جامعه شناسی و علم اقتصاد نئوکلاسیک هستند. او تئوری داروین را که در برآوردن برخی پیش بینی‌های بدیع برآورده نکرد شبه علمی می‌دانست.

     اگر تئوری اجتماعی نتواند پیش بینی‌های بدیع و تازه ای را انجام دهد و یا محتوای تجربی بیشتری نسبت به تئوری رقیب خود داشته باشد، از دیدگاه لاکاتوش انحطاط یابنده محسوب می‌شود. مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروی به دلیل ماهیّت دیکتاتوری و غیرآزاداندیشی خود و اینکه نتوانست با تمام ادعاهای آورده شده جامعه‌ی شوروی آن زمان را به سعادت مادی برساند یک تئوری شکست خورده است. وقتی نتوان ادعایی را در یک تئوری علمی با آزمون‌های مختلف سنجید و به محک مسایل تجربی معیار آن را مشخّص کرد این تئوری شبه علمی است و قابلیّت ابطال پذیری ندارد. طالع بینی از این دسته مسایل است که نمی‌توان با هیچ معیار تجربی و پژوهشی مورد نقد و آزمون قرار گیرد. در روان شناسی فرویدی- آدلری یکی از اصول اساسی آن است که انگیزه اعمال انسان نوعی احساس حقّارت است. در تصویر و مثالی این نظر تأیید می‌شود: مردی در همان لحظه ای که بچه ای به درون رودخانه می‌افتد در کنار آن رودخانه خطرناک  ایستاده است. امکان دارد وی برای نجات بچه وارد رودخانه شود و نیز امکان دارد هیچ کاری نکند. چنانچه وارد رودخانه شود،  آدلری ها- فرویدی‌ها برای اینکه نشان دهند چگونه نظریّه شان تأیید شده است خواهند گفت: مسلمّاً آن مرد به دلیل نیاز به غلبه بر احساس حقّارت خود، خواسته نشان دهد که با وجود مخاطرات متصور، شجاعت لازم برای رفتن در رودخانه را دارد. اما اگر وارد رودخانه نشود، آدلری‌ها باز می‌توانند ادعا کنند که نظریّه شان تأیید شده است، زیرا مرد با نشان دادن این امر که، به رغم مشاهده‌ی غرق شدن بچه، قدرت اراده‌ی حرکت نکردن از لب رودخانه را، بدون کمترین دغدغه‌ی خاطر، دارد می‌خواهد بر احساس خود غلبه کند. اگر این وصف اغراق آمیز شیوه‌ی کار معمول نظریّه‌ی آدلری باشد، در آن صورت نظریّه ای ابطال ناپذیر است؛ زیرا با هر نوع رفتار انسان سازگاری دارد و دقیقاً به همین دلیل هیچ چیزی به رفتار اسنانها را نمی‌گوید. معاویه فقر و ثروت افراد را در جامعه‌ی آن روزگار خودش با این جمله که "این وضعیّت خواست خداوند است" توجیه می‌کرد. هرکس می‌تواند با استفاده از این جمله تمام مصائب و مشکلات یک جامعه را توجیه و تبیین کند. از نظر لاکاتوش چنین جملاتی به دلیل عدم آزمون پذیری و عدم ابطال پذیری کمکی به توصیف و تبیین مسایل اجتماعی نمی‌کنند. اگر بخواهیم نگاه لاکاتوشی را وارد تئوری‌های اجتماعی کنیم می‌بایست علاوه بر شرایطی که او ذکر می‌کند تا یک تبیین علمی، بدیع و دارای محتوای تجربی تازه باشد، به لحاظ ساختار اجتماعی و سیاسی نیز پژوهشگران باید دارای فضای باز و اندیشه‌ی آزاد باشند تا بتوانند در فضایی بدون تنش کار تحقّیقاتی خود را انجام دهند. فقدان فضاز باز و اندیشه‌ی آزاد برای پژوهشگران، نتایج تحقّیق را به نفع سیاستمداران و مباحثان قدرت رقم خواهد زد که فاقد هرگونه ارزش علمی و تبیینی است. محقّقّان اجتماعی دوران کمونیسم شوروی و یا نازیسم هیتلری همواره مهر تأیید بر آموزه‌های مارکسیستی و فاشیستی می‌زدند و از این طریق دو طرز تفکر را از ابطلا پذیری و در نتیجه پویایی باز می‌داشتند و نتیجه آن شد که شد؛ در نتیجه الگوی لاکاتوش تنها می‌تواند در یک فضای آزاد و باز اندیشه ای مثمر ثمر باشد و اندیشه ای را که در آن الگو به کار گرفته شود یاری دهد.

 

2-8) پیشرفت مستمر علمی از نظر لاکاتوش

     از نظر لاكاتوش چيزي تحت عنوان آزمايش هاي فيصله بخش وجود ندارد و يا لااقل به اين معنا وجود ندارد كه بتوان با كمك آزمايش هاي فيصله بخش يك برنامه‌ي پژوهشي را دور انداخت. در حقّيقت وقتي يك  برنامه‌ي تحقّيقي متحمل شكست مي‌شود و با ديگري تعويض می‌شود ممكن است يك آزمايش را فيصله بخش بناميم اگر توليد يك مثال تأييد كننده جذّاب براي برنامه‌ي پيروز فراهم كند و يك مثال نقض براي برنامه‌ي شكست خورده فراهم كند. لاكاتوش بر اين باور است كه "دانشمندان هميشه راجع به موقعيت هاي راهيابانه قضاوت درستي ندارند. يك دانشمند عجول ممكن است ادعا كند كه اين آزمايش يك برنامه‌ي پژوهشي را شكست داده است و بخش هايي از جامعه‌ي علمي نيز عجولانه اين ادعاي او را بپذيرند. ولي اگر يك دانشمند از گروه شكست خورده در سال هاي بعد تبييني علمي ’از آزمايش فيصله بخش‘[38] درون برنامه‌ي شكست خورده ارايه كند، عنوان ابطال از آن رفع می‌شود و آزمايش فيصله بخش ممكن است از يك برنامه‌ي شكست خورده به داخل يك برنامه­ي جديد قوي نقل مكان كند."  (Lakatos,1978,86)لاكاتوش مثال هاي متعددي را در اين زمينه مطرح مي‌كند. آزمايش هاي بسياري در قرن هجدهم وجود داشتند كه به عنوان يك واقعيت تاريخي- اجتماعي به صورت گسترده اي به عنوان شاهد قطعي فيصله بخش عليه ’قانون سقوط آزاد گاليله‘[39] و ’تئوري جاذبه نيوتن‘[40] پذيرفته شده اند. در قرن نوزدهم چندين آزمايش فيصله بخش بر مبناي اندازه گيري­هاي سرعت نور وجود داشت كه تئوري موجي ای را رد مي‌كرد که بعدها در پرتو تئوري نسبيّت حضور پيدا كرد. اين آ‍زمايش هاي فيصله بخش بعدها از متون اثبات گرايان[41] حذف شدند.

     در پرتو ملاحظات و نظريات لاكاتوش عقيده‌ي ’عقلانيت آني‘[42] مي‌تواند آرمانگرایانه فهميده شود. ولي اين عقيده‌ي آرمانگرایانه صفت بارز معروفترين معرفت شناسي‌ها است. به زعم لاكاتوش "اثبات گرايان مي‌خواستند تئوري هاي علمي را اثبات كنند حتي قبل از اينكه آنها منتشر شده باشند؛ احتمال گرايان[43] اميد داشتند كه ماشين و ابزاري فوراً ارزش (درجه‌ي تأييد)[44] يك تئوري را محاسبه كند؛    ابطال گرايان خام اميد داشتند كه حداقل، كنار گذاشتن و حذف، نتيجه‌ي فوري قضاوتي باشد كه يك آزمايش انجام ميدهد" (Ibid,p,87) اما لاكاتوش همه‌ي اين تئوري هاي عقلانيّت آني و يادگيري فوري را رد مي‌كند و معتقد است مطالعات موردي نشان ميدهد كه عقلانيت آهسته تر از آن چيزي كار مي‌كند كه بيشتر مردم فكر مي‌كنند. او اميد دارد تا نشان دهد كه استمرار در علم، سرسختي برخي تئوري‌ها و عقلانيت قطعي دُگماتيسم تنها در صورتي تبيين مي‌شوند كه علم مانند يك ميدان جنگ برنامه هاي پژوهشي تفسير شود تا تئوري هاي منفرد و مجزّا. لاكاتوش تمايزي را بين ’علم بالغ‘[45] كه در برگيرنده‌ي برنامه‌ي پژوهشي است و ’علم نابالغ‘[46] كه شامل يك الگوي تعمير شده از آزمون و خطا است قايل می‌شود. براي مثال ممكن است حدسی وجود داشته باشد كه ابطال شده است و سپس  بوسيله­ي يك فرضيه‌ي كمكي مورد حفاظت قرار گرفته باشد. اين حدس ممكن است واقعيات بديعي را پيش بيني كند كه مورد تأييد قرار گيرند. دانشمندان چنين تغيير و پيشرفتي را امتناع كننده نمي‌يابند؛ آنها حتي ممكن است آن را به خاطر اينكه به لحاظ علمي خلاقّانه نيست رد كنند. آنها چنين فرضيات كمكي را صرفاً‌ صوري، تجربي، شبه تجربي، دل بخواهي و حتي موضعي مي‌خوانند. ’فرمول اشعه‌ي پلانك‘[47]، مثال خوبي براي اين مورد است. از نظر لاكاتوش ’علم بالغ شامل برنامه هاي تحقّيقي مي‌شود كه در آنها نه فقط واقعيات نو و تازه هست بلكه تئوري هاي كمكي جديد نيز در آن پيش بيني شده اند؛ علم بالغ، برخلاف آزمون و خطاي بي روح و كسل كننده داراي قدرت راهيابانه است.‘(Ibid,p,88)  در ديدگاه لاكاتوش لازمه‌ي پیشرفت مستمر بازسازي عقلاني وحدت يا زيبايي علم است. اين كار ضعف دو نوع تئوري پردازي را كاملاً روشن مي‌كند. اول،‌ ضعف برنامه هايي مثل ماركسيسم[48] يا فرويديسم[49] را كه طرح عمده اي از نوعي تئوري هاي كمكي را ارايه مي‌دهند كه قصد دارند آنها را در جذب ناهنجاري‌ها مورد استفاده قرار دهند و مستمراً تئوري هاي كمكي را در مسير واقعيات به كار مي‌برند بدون اينكه ساير چيزها را دخالت دهند. لاكاتوش در اين مورد اعتراض مي‌كند كه چه واقعيت جديدي را ماركسيسم از 1917 تا كنون پيش بيني كرده است. دوم، روش شناسي از مجموعه احكام تجربي كسل كننده و بي روح كه تعمير شده و غير خلّاق هستند و بسيار فراوان نيز هستند بيزار هست براي مثال در روان شناسي اجتماعي جديد. چنين احكامي ممكن است با كمك به اصطلاح ’تكنيك هاي آماري‘[50] برخي پيش بيني هاي بديع را انجام دهند و ممكن است حتي برخي از ذره هاي نامربوط با حقّيقت را نيز در آنها پيدا كند. ولي اين تئوري پردازي هيچ اتّحاد و يگانگي در ايده، قدرت راهيابانگي و استمراري ندارد. آنها چيزي به برنامه‌ي تحقّيقي اصيل اضافه  نمي‌كنند و در كل بي ارزش هستند. لاكاتوش در توصيف اين تئوري‌ها مي‌گويد:

     "بعد از خواندن ميهل[51] (1967) و لاكان[52] (1968) شخص تعجب مي‌كند كه آيا عملكرد تكنيك هاي آماري در علوم اجتماعي ابزاري براي توليد تأييدات جعلي و ساختگي و بنابراين ظاهري از پیشرفت علمي كه در حقّيقت هيچ چيزي به جز افزون داده هاي بي مصرف شبه علمي نيست، نمي‌باشد. ميهل مي‌نويسد كه در علوم فيزيك نتيجه‌ي معمولي پیشرفت و توسعه در طرح آزمايشی، ابزارسازي يا افزايش اطلاعات منتج به زياد شدن ’مانع مشاهدتي‘[53] مي‌شود كه تئوري فيزيكي مربوط مي‌بايد به طور موفقيت آميزي پيروز شود؛ در حالي كه در روان شناسي و برخي از شاخه هاي علوم رفتاري، تأثير معمولي چنين پیشرفت و توسعه اي در تصميم آزمايشي فراهم كردن مانع ساده تر براي تئوري جهت پيروز شدن است. يا آنگونه كه لاكان مي‌نويسد: اهميت آماري در روان شناسي حداقل اهميت توصيف شده‌ي يك آزمايش خوب است؛ و آن هرگز يك شرط كافي براي اين ادعا كه يك تئوري تقويت شده است و يا اينكه يك واقعيت تجربي با معني تثبيت شده است يا اينكه يك گزارش آزمايش مي‌بايد منتشر شود، نمي‌باشد." (Ibid,p89) لاكاتوش با انتقاد صريح از اين موضع گيري لكان و میهل بيان مي‌دارد كه موضع اين دو استعجالي است. بنابراين روش شناسي برنامه هاي تحقّيقي ممكن است به ما در طراحي قوانيني براي متوقف كردن اين آلودگي روشنفكرانه كمك كند كه ممكن است محيط فرهنگي مان را حتي زودتر از آلودگي ترافيك و صنعتي كه محيط فيزيكي ما را از بين مي‌برد، ‌را خراب كند. رويكرد لاكاتوش نسبت به عقلانيت علمي، هرچند بر مبناي رويكرد

پوپر است، ولي دور از برخي ايده هاي عمومي اوست. او برخي از مواضع قرار داد انگاري[54] لِرُي[55] را باتوجّه به تئوري‌ها و قراردادانگاري پوپر را با توجّه به گزاره هاي پايه اي‘[56] تأييد می‌كند. در نگاه او، دانشمندان (همينطور رياضي دانان) غير عقلاني نيستند هنگامي كه آنها از مثال هاي نقض و يا به گفته‌ي خودشان از مثال هاي سركش[57] و يا مازاد [58] چشم پوشي مي‌كنند و از رشته مسايلي پيروي مي‌كنند كه بوسيله‌ي راهيابانه‌ي ايجابي برنامه‌ي آنها تجويز شده است و تئوري هاي آنها را به كار مي‌گيرند. بنابراين عدم تقارن [59] بين جملات مفرد و كلي از بين مي‌رود. به نظر او ممكن است بوسيله‌ي قرار داد هر دو را بپذيريم: در هسته‌ي سخت تصميم ميگيريم كه جملات كلّي را بپذيريم و در اصول تجربي جملات مفرد را. عدم تقارن منطقي بين جملات مفرد و كلّي فقط براي استقراگرايان جزمي[60]، بسيار كشنده است كه مي‌خواهند فقط از طريق تجربه‌ي صرف و منطق يادگيري كنند. البته قرارداد انگار مي‌تواند اين عدم تقارن را بپذيرد. او مجبور نيست يك استقراگرا باشد. او برخي جملات كلّي را مي‌پذيرد ولي به علت آن نيست كه او ادعا مي‌كند كه آنها را از جملات مفرد بدست آورده است. بر خلاف اصول اخلاقي ابطال گرايي پوپر، دانشمندان عقلاً‌ و متناوباً‌ ادعا مي‌كنند كه نتايج آزمايشي قابل اتكّا نيستند و يا اينكه تفاوتي بين نتايج آزمايشي و تئوري وجود دارد. وقتي اينگونه هست، ‌آنها ممكن است خود را با معيارهاي سفت و سختي كه مخصوص دانشمندان هست خود را وفق ندهند. به علاوه پوپر درست مي‌گويد كه رويكرد جزمی تثبيت يك تئوري تا حد ممكن از اهمّيت قابل برجسته اي برخوردار است. لاكاتوش با انتقاد از نگاه جزمی بيان مي‌كند كه ما نبايد تئوري را ترك كنيم قبل از اينكه شأن واقعي فهم و توسعه‌ي آن را بفهميم و در نتيجه هيچ تئوري نمي‌تواند نقش خود را در جهان بازي كند و ما را براي حوادث آينده مهيا كند و يا توجّه ما را به حوادثي جلب كند كه هرگز به آنها توجّهي نداشته ايم. بنابراين جزمي گرايي علم متعارف، جلوي پیشرفت علم را نمي‌گيرد ماداميكه آن را با اين تشخيص پوپري همراه كنيم كه علم متعارف و پيش رونده وجود دارد و علم متعارف بد و انحطاط يابنده نيز وجود دارد و به شرط اينكه با محدوديت حذف كردن، تحت شرايط تعريف شده، برخي برنامه هاي پژوهشي را حفظ كنيم. از نظر لاكاتوش رويكرد جزمی در علم بوسيله‌ي كوهن[61] به عنوان يك طرح اوليه از علم متعارف توصيف شده بود. ولي ’قالب مفهومي‘[62] كوهن براي بحث راجع به استمرار در علم جامعه شناختی- روان شناختی است. ولي رويكرد لاكاتوش دستوري و تجويزي است.[63] او به استمرار در علم از طريق عينك پوپري[64]، نگاه مي‌كند. جايي كه كوهن پارادايم‌ها را مي‌بيند او برنامه هاي پژوهش عقلاني را مي‌بيند.

 

[1]- Imre Lipsitz

[2]- Deberecen

[3]- Auschwitz

[4]- Lakatos

[5]- György Lukacs

[6]- Revisionism

[7]- Probability-and-measure

[8]- Alfred Renyi

[9]- Gyorgy Polya

[10]- How to solve it?

[11]- Heuristic

[12]- Thesis

[13]- Proof and Refutations

[14]- Paul Feyerbend

[15]-Karl Popper

[16]-Falsification

[17]- Roofing

[18]- Slicing

[19]- Cauchy

[20]- Topology

[21]- heuristics

[22]- Language statics

[23]- Language Dynamics

[24]- Formalism

[25]- Research Programme

[26]- Hard Core

[27]- Modus tollendo tollens

[28]- Lakatos , IMRE, The methodology of scientific research programmes , volum I , Cambridge university press , 1978 , p.48

[29]-Protective belt

[30]- Heuristic

[31]- Negative heuristic

[32]- Positive heuristic

[33]- Progressive

[34]- Degeneration

[35]- Empirical Contant

[36]- Pseudo science

[37]- Ad hoc

[38]- Crucial experiment

[39]- Galileo’s law of free fall

[40]- Newton’s Theory of graviation

[41]- Justificationist

[42]- Instant rationality

[43]- Probebilists

[44]- degree of confirmation

[45]- Mature Science

[46]- Immature Science

[47]- Planck’s Radiation Formula

[48]- Marxism

[49]- Freudism

[50]- Statistical techniques

[51]- Meehl

[52]- Lykken

[53]-  Observational hurdle

[54]- Conventionalism

[55]- Leroy

[56]- Basic Statment

[57]- Recalcitrant

[58]- Residueal

[59]- Asymmetry

[60]- dogmatic inductivist

[61]- Kuhn

[62]- Conceptual frame

[63]- Normative

[64]- Popperian Spectacles