شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

گزارش سخنرانی: اخلاق و سیاست



      گزارش سخنرانی: اخلاق و سیاست
مینا رجبی

گزارش سخنرانی سروش دباغ در نشست جامعه شناسی قدرت
انجمن علمی جامعه‌شناسی چهارمین جلسه از سلسله نشست های جامعه‌شناسی قدرت را با حضور دکتر سروش دباغ و محوریت بحث "قدرت و فضیلت" در تاریخ 1 آذر 1388 در دانشکده علوم اجتماعی برگزار کرد. در این نشست دباغ در ابتدا به بررسی نسبت میان قدرت و یا به بیانی گویاتر سیاست و امر اخلاقی از منظری نظری پرداخت و سپس بحث خود را بر روی این نکته متمرکز کرد که: آیا اساسا سیاستمدار(در مقام کنشگر عرصه‌ی سیاست) می‌بایست فضیلتمند باشد؟ و آیا اصول اخلاقی که سیاستمداران را بر پایه آن نقد می‌کنیم همان اصول اخلاق فضیلت گرایانه است؟
دباغ حوزه‌ی ورود خود به بحث را اخلاق کاربردی قرار داد:
"اگر شما با شاخه های دیسیپلین اخلاق آشنا باشید یک شاخه از این شاخه ها معروف است به اخلاق کاربردی. شما همه در جامعه ای که زندگی می کنیم با مباحث مربوط به اخلاق پزشکی آشنا هستید اینکه آیا زوجینی که دارای فرزند نمی شوند آیا اخلاقا روا هست که از رحم دیگری استفاده کنند یا نه. مسئله ای که درادبیات اخلاق پزشکی موسوم است به رحم جایگزین یا مادری جایگزین. این که فرض بفرمایید که کسی که باردار است  و بچه اش را نمی خواهد آیا مجاز است که بچه اش را سقط کند یا نه . اینکه بیماری که مراحل آخر زندگی خود را می گذراند و با دردها و رنج ها دست و پنجه نرم میکند و از داروهایی استفاده می کند که مشقت او را می افزاید آیا روا است که قبل از مرگ طبیعی با رضایت خانواده و مداخله ی پزشک دار فانی را وداع گوید یا نه . بنابراین در حوزه ی اخلاق کاربردی کاری که می‌کنیم این است که راهکارهایی هنجاری و تجویزی را اتخاذ کنیم برای مسائلی که علوم تجربی چه علوم تجربی انسانی و چه علوم تجربی غیر انسانی پیش روی ما قرار می‌دهد.
بر همین سیاق وقتی شما از رابطه ی میان اخلاق و سیاست خبر می گیرید این هم موضوعی است در حوزه ی اخلاق کاربردی.
صورت مساله را اینگونه می شود عنوان کرد که آیا رفتار سیاستمداران به عنوان کسانی که در سپهر عمومی کنشی از آن ها صادر می شود مقید به قیود اخلاقی هست؟ و اگر قرار باشد که رفتار سیاست مداران مقید به قیود اخلاقی باشد،آیا لزومی دارد سیاست مدار از آن حیث که سیاست مدار است فضیلت مند باشد یا نه؟ به تعبیر دیگر آیا ارزیابی اخلاقی رفتار سیاست مدار صرفا در ترازوی فضیلت توضیح داده می شود یا نه؟ مرادم از فضیلت روشن است. امری مثل ساده زیستی یک فضیلت است. فضیلتی مثل حلیم بودن، خوش خو بودن، صبور بودن و... . این ها تماما فضائلی است که وقتی شما ناظر به فضائل اخلاقی سخن می گویید انسان فضیلت مند یا  virtues person قرار است که متخلق به آنها باشد. در  متون دینی ما یا متون عرفانی تمامی ادیان، مشخصا ادیان ابراهیمی، وقتی که ناظر به یک ideal type  اخلاقی سخن گفته می شود، یا بگوییم غایت اخلاق وقتی برشمرده می شود، سخن بر سر کسانی است که فضائل اخلاقی را در خودشان نهادینه کرده اند و فضیلت مند هستند. مثلا کسی مانند قدیس یا مادر ترزا یا عموم عرفای ما مثل ابوسعید ابوالخیر یا تمام عرفای سنت خراسانی ما، آن چه که  مورد نظرآن ها بوده در اخلاق عبارت بود از رسیدن به قله های فضیلت.پس انسان اخلاقی انسانی است که فضیلت مند است."
وی در ادامه به قیاس میان نسبت قدرتمندان و اخلاق در دوره‌ی موسوم به پیشامدرن و دوره‌ی مدرن و اهمیت یافتن مفهوم فایده در دیدگاه مدرن پرداخت:
" بنا بر یک نگاه کلان تاریخی اگر سیاست ورزی در دوران مدرن را با آنچه در دوران پیشامدرن رخ می‌داد مقایسه کنیم، اگر به کتابهایی که در فرهنگ ما موسوم به اندرزنامه و سیاست‌نامه‌اند نگاه کنیم و یا عموم اندرزها و نصایحی که علما و عرفای ما به پادشاهان می‌کردند، تماما از این زاویه بود که این سازوکار سیاسی موجود قرار است بماند یعنی همان ساز وکاری که یک پادشاهی بود. حاکمی بود و محکومینی که در ذیل او می زیستند. اما مهم این بود و توصیه ای که آن‌ها می کردند این بود که شما پادشاه باش اما پادشاه عادل باش. شما پادشاه باش اما پادشاهی باش که آراسته به اخلاق و فضائل باشی. اگر بشود رحم بکنی به زیردستان مروتی بکنی. بی‌دلیل کسی را از دم تیغ نگذرانی. در حوزه شخصی هم تا جایی که می شود قناعت بورزی، مهربان باشی، با دیگران گشاده رو باشی و قس علی هذه. بنا براین بود که این نظام  سلسله مراتبی  و هرمی بر سر جای خودش است. این نسبت و مناسبات و روابط سیاسی بر همین سبک و سیاق قرار است که بماند. توصیه ای که می کردند به حاکمان و حکمرانان و پادشاهان عبارت از این بود که شما در همان حوزه دخل و تصرف خودت فقط فضائل اخلاقی را اندکی به کار بگیر یا رضائل اخلاقی را تا جایی که می شود از خودت بزدای. این آن چیزی بود که نه فقط در میان ما که اساسا نرم زمانه بود و از این منظر نگاه می کردند به کنش سیاست مداران و توزین آن ها در ترازوی اخلاق.  از زمان ماکیاولی به این سمت که به یک معنا سیاست مدرن متولد می‌شود مناسبات و روابط سیاسی اساسا سبک و سیاق دیگری پیدا می کند. به چه معنا؟ از زمان هابز به این طرف اساسا سیاست صبغه مدرن پیدا می کند و منشا مشروعیت و به هر حال سازوکاری که ناظر به مشروعیت افراد است چنین است که همگان برابرند و از یک منظر مشارکت در سیاست ورزی می کنند. اما از آن مهم ترکه مربوط به بحث من است این است که تمامی آن چه که موسوم است به تمایلات نفسانی، آن چه که عبارت است از حب مال، حب جاه، حب شهرت تمامی این مولفه هایی که در سیاست ورزی ممکن است مورد نظر برخی از سیاست مداران باشد؛ این ها به رسیمت شناخته می شود. اما آن چه برش انگشت تاکید می رود این است که این ها باید مدیریت بشود به یک معنا ؛یعنی اگر ما با تعارض منافع و utility ها مواجهیم آن چه که مهم است این است که من سیاست مدار و شمایی که می خواهید سیاست ورز بشوید همگان در یک بازی و مسابقه شرکت می کنیم و هر کس که در این مسابقه برنده شد می تواند که بر این مسند تکیه بزند. به یک معنا بیش از این که بر مفهوم فضیلت تکیه بشود شاید مبتنی بر مفهوم  utility یا فایده و منفعت است که مناسبات و روابط سیاسی صورت بندی می شود. "
در قسمت پایانی بحث وی سه مکتب عمده‌ی اخلاقی را مد نظر قرار داده و بر اساس آنها جامعه و سیاستمدار مدرن را مورد تحلیل قرار داد واخلاق متناسب با سیاستمداران امروز در مقام نمایندگان جامعه و حافظان منافع آن را بررسی کرد:
"بنا بر یک تقسیم بندی کلان درحوزه فلسفه اخلاق و اخلاق هنجاری سه مکتب بسیار مهم را می‌توان از هم تفکیک کرد.1- اخلاق وظیفه گرایانه2- اخلاق فایده گرایانه 3- اخلاق فضیلت گرایانه. همه این ها خصوصا فایده گرایی تنسیق و تقریر مدرن دارند. از زمان بنتام به این طرف و قبل از آن امپریسیست‌های انگلیسی، کسانی مثل هاچسون و هیوم و بعد از آن ها میل  سعی کردند این مقوله را تئوریزه کنند. آن‌چه که تئوریزه شد در اخلاق هنجاری قوام بخش سیاست مدرن هم بود و به یک معنا هست. و اگر آن توضیحی که من می دهم در مقام نگاه هنجاری به حوزه اخلاق نگاه موجهی باشد، دیگر تکیه بر فضائل اخلاقی در حوزه سیاست چندان موجه نمی نماید. مطابق با آموزه های فایده گرایی آن‌چه که قوام بخش اخلاق است، عبارت است از بیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج. تئوری فایده گرایی دو  اصل دارد: 1- اصل نتیجه 2- اصل فایده. اصل نتیجه به ما می گوید که آثار ونتایج مترتب بر فعل است که قوام بخش روایی و ناروایی اخلاقی است. فعلی که متضمن بیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج است، از نظر اخلاقی روا است. در واقع نتیجه و آثار و نتایج مترتب بر فعل است که قوام بخش سازو کار اخلاقی است. مفهوم لذت یا خوشبختی، مفاهیمی است که در ذیل آموزه های این تئوریسین ها به کار می رود. آن چه که به نظر می آید در همه این رویکردهای فایده گرایانه مهم است این است که اولا انسان و تمامی امیال او، تمامی آرزوهای او به رسمیت شناخته می شود وبیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج است که در این جا محوریت دارد. دیگر وقتی می گویم بیشینه شدن فایده، مراد بیشینه شدن فایده برای اکثریت افراد است. و الا اگر قرار باشد بیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج من باشد که کاملا صبغه اگوئیستیک و خود محورانه پیدا می کند. فایده گرایی یعنی بیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج برای اکثریت افراد در یک جامعه. انسانی که درمنظر فایده گرایان به رسمیت شناخته می شود انسان متوسط است و برای این انسان است که تئوری پردازی اخلاقی و سیاسی به تبع آن صورت می گیرد، نه انسان هایی که نخبگانند و قرار است که متصف به فضائل اخلاقی شوند و فضیلت مند بشوند. در واقع به یک معنا اگر شما هرم پراکندگی کنش گران اخلاقی را در یک جامعه در نظر بگیرید به نظر می آید قاعده هرم را انسان های متوسط تشکیل داده‌اند.این امر ناظر بر اکثریت جوامع و در اکثر زمان ها نه فقط جامعه ایرانی یا انسان ایرانی یا انسان آسیایی بلکه ناظر به کلیت انسان ها است. اکثر جوامع پر شده از انسان های متوسط. انسان متوسط هم در پی کسب سود و دفع ضرر خود است. مفهوم فایده برای او پررنگ است. هیچ اشکالی هم ندارد. قاعده این هرم را اگر شما در نظر بگیرید، پرشده از انسان های متوسطی که کسب سود و دفع ضرر قوام بخش مناسبات و روابط اخلاقی و اجتماعی آن ها است و گاها می توانند متصل به امر غیر اخلاقی هم بشوند. این قاعده هرم است که کثیری از انسان ها را تشکیل می دهد. هنگامی که به میانه هرم می رسید به نظر می آید که تنظیم مناسبات و روابط اخلاقی افراد بر اساس مفهوم وظیفه می‌شود.یعنی کنشگرانی بسیار کمتر از کنشگرانی که روابط و مناسباتشان را بر اساس مفهوم فایده تنظیم می کنند در میانه هرم بر اساس وظایف اخلاقی عمل می کنند. مرادم از وظیفه گرایی، سنتی است که قهرمان آن کانت بود در قرن هجدهم و قصه بر سر عمل بر اساس وظایف اخلاقی وعقلانی ماست. اخلاق سکولاری که کانت راجع به آن سخن می گفت و در واقع معتقد بود آنچه که قوام بخش اخلاق است وظایف اخلاقی است. وظایفی که در قالب امر مطلق آنها را صورت بندی می کرد و به عنوان مثال یک نمونه از آن امر مطلق عبارت بود از اصل غایتمند بودن انسان که در منظومه کانتی به چشم می خورد و دیگری هم اصل جهان شمولی پذیری. به هر حال این همان وظیفه گرایی کلاسیک است که بعدها تطورات گوناگونی را هم از سر گذراند. اما آنچه که می خواهم عرض کنم این است که اخلاق وظیفه گرایانه به نوعی اخلاق نخبه گرایانه است. یعنی معطوف به نرم اجتماع نیست و اکثریت افراد در تنظیم مناسبات و روابطشان از این منطق تبعیت نمی کنند. حال اگر این هرمی را که ترسیم کردم مدنظر قرار دهیم راس هرم عبارت است از اخلاق فضیلت گرا . کسانی که روابط و مناسباتشان را بر اساس مفهوم فضیلت و فضیلت مندی تنظیم می کنند راس هرم را تشکیل می دهند که نوادری هستند از قدیسان و عرفا و انسان های معنوی. تئوری ها یا آموزه های اخلاقیون فضیلت گرا مثل گرد هایی که در فضا پخش هستند این ها می توانند در سپهر اخلاقی جامعه پخش باشند که همه ی مردم آنها را تنفس کنند. اما زمانی که نگاه می کنیم به هرم پراکندگی کنشگران اخلاقی به نظر می رسد که انسان های متوسط که اکثریت جوامع را هم تشکیل می دهند اخلاق متوسطان را هم می خواهند. اخلاق متوسطان عبارت است از تعیین مناسبات و روابط بر اساس کسب سود و دفع ضرر و البته قید این اخلاق عبارت است از دیگری . اگر قرار باشد هیچ قید و بند مانع و ردایی برسر راه من نباشد فایده گرایی همان خود محوری می شود. فایده گرایی درست است که به مفهوم فایده تاکید می کند اما قیدش دیگری است قرار نیست من به فایده ای برسم یا فایده ی خود را بیشینه کنم به این قیمت که شما را اذیت کنم . اگر قرار است که درد و رنج کمینه شود و فایده بیشینه شود این در سیاق جامعه قرار است رخ دهد نه درسطح و سیاق من یا خانواده و دوستان من.
 حوزه ی سیاست از آن حیث که متضمن تمشیت امور برای اکثریت افراد جامعه و تنظیم روابط و مناسبات برای آنها است با همان قیود و مولفه‌هایی باید عمل کند که مولفه و قیود متوسط‌هاست. اخلاق متوسط‌ها هم عبارت است از اخلاق فایده گرایی. به همین جهت است که در دنیای مدرن از وقتی که امیال انسانی به رسمیت شناخته می شود و انسان متوسط سلسله گردان می شود در عرصه ی سیاست و بر منصب قدرت می نشیند دیگر بر مفهوم فضیلت تاکید نمی رود و قرار نیست ما به فضایل و رضایل شخصی سیاست مداران تاکیدی بکنیم. اگر کسی در راستای منافع ملی کشوری مثل انگلستان یا فرانسه یا ایران عمل کند رفتارش مقید به قید اخلاقی می شود چرا که باآموزه های فایده گرایانه این کار متضمن بیشینه شدن فایده و کمینه شدن درد و رنج برای اکثریت افراد جامعه است. در جهان جدید وقتی مختصات سیاست عوض شده اساسا منشا مشروعیت و سازوکار سیاسی از جای دیگری حرکت می‌کند و انسان متوسط به رسمیت شناخته شده و ترازوی اخلاقی ما هم ترازوی متوسطین است.
البته در وادی سیاست اینگونه نیست که ما سیاست مدار فضیلت مند نداشتیم. مثلا در نظر بیاورید احمد شاه مسعود را "شیر دره ی پنج شیر". او یکی از سیاست مداران فضیلت مند است یا گاندی را مد نظر آورید که او هم یک سیاست مدار فضیلت مند بود و یا ماندلا. این سه نفر  تماما فضیلت مند بوده اند. اما به خاطر داشته باشیم که سیاست مدار فضیلت مند سقف مناسبات و روابط اخلاقی در حوزه ی سیاست است نه کف آن. گاندی می توانست کارهایی بکند که  به نفع هند باشد اما در عین حال هم این میزان شخصا فضیلت مند نباشد. آنچه که در سیاست مداری مثل او دیده میشود سقف مناسبات اخلاقی است.
زمانی که می‌گویم در نسبت قدرت و فضیلت لازم نیست قدرتمند فضیلت مند نیز باشد در واقع درباره ی شرط لازم حداقلی می گویم نه حداکثری. این کف مناسبات اخلاقی در حوزه ی سیاست است. این کف ملاک عینی است که رفتار کنشگر سیاسی را از منظر اخلاقی در قالب آن می توان مورد نقد قرار داد. در جهان جدید اما صرف تاکید بر مفهوم فایده گرایی ، یک فایده گرایی لجام گسیخته که مقید به قیود حقوق بشری نیست، کفایت نمی‌کند. اتفاقی که در قرن بیستم بعد از اعلامیه جهانی حقوق بشر افتاد این بود که مفهوم کرامت انسان هم مد نظر فایده گرایان قرار گرفت. یعنی اگر ما از اخلاق متوسطین سخن می گوییم و اینکه مناسبات و روابط سیاسی هم بر همین اساس باید توزین شود باید یادمان باشد که این رفتار سیاسی که بر محور مفهوم فایده است در عین حال باید مقید به قیود حقوق بشری هم باشد وگرنه سر از یک فایده کرایی لجام گسیخته در می اورد که حتی پاس حقوق حداقلی را هم نخواهد داشت. ‌عموم متفکران اخلاقی قرن بیستم معتقدند صرف تاکید بر مفهوم فایده هرچند انسان متوسط را در مرکز قرار می دهد و هرچند همانطور که عرض کردم انسان متوسط قوام بخش جامعه و به اصطلاح کنش اخلاقی است و هر چند در آن هرم پراکندگی محوریت دارد اما با بخشی از شهودهای بنیادین اخلاقی ما در تضاد است. آن شهودها عبارتست از پاسداشت حقوق بنیادین انسان ها. همان چیزی که حوالی نیمه ی قرن بیستم در قالب اعلامیه حقوق بشر تنظیم شد.
در واقع اگر مناسبات اخلاقی سیاستمداران را در ترازوی اخلاق توزین کنیم مطابق آنچه خدمتتان عرض کردم اولا باید توجه کنیم سیاست مقوله ایست که در جهان امروز یک امر public  است که در منظر همه صورت می گیرد و از آن جا که متضمن تنظیم روابط اکثر انسان هاست و اکثر انسان ها و جوامع هم متوسط هستند سازوکار اخلاقی هم باید در تناسب اخلاق متوسطین باشد. و بعد با توضیح هرم اخلاقی که عرض کردم به نظر می آید اخلاق فایده گرایی در خور متوسطین است و تکیه بر فضایل و رذائل شخصی سیاستمداران از این حیث محلی از اعراب ندارد. و البته این در باب کف مناسبات اخلاقی بود، نه سقف آن. درعین حال تحولات فایده‌گرایی در قرن بیستم را باید رصد کرد و از فایده‌گرایی مقید به قواعد حقوق بشری باید سخن گفت. حقوقی که متضمن پاسداشت کرامت انسانی‌ و معطوف به حقوق پایه‌ای و اولیه اویند . در واقع اگر فایده‌گرایی در سیاق مشخصی حکمی صادر می‌کند که متضمن خارداشت کرامت انسانی است از این منظر او برگرفتنی نیست. و کنش سیاستمداری که این کار را می‌کند هم از این منظر اخلاقی نمی‌باشد."
دکتر دباغ با این جمع‌بندی بحث خود را به پایان رساندند و ادامه‌ی جلسه به پرسشهای حضار اختصاص یافت.