چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

مصاحبه با دالایی لاما



      مصاحبه با دالایی لاما
برگردان قدرت الله ذاکری

مامي يامادا[1]  1960 متولد استان ناگانو[2] ، نويسنده و دانش آموخته رشته اقتصاد از دانشكده اقتصاد دانشگاه ميجي گاكوئين[3] است. او بعد از فارغ التحصيل شدن براي تحصيل به استراليا رفت. در آنجا درباره مهاجرت نهنگ­ها تحقيقاتي انجام داد. سال 1990 دعوتنامه­اي از مركز مبادلات فرهنگي هند دريافت كرد و در مورد افسانه­هاي هندي تحقيقاتي انجام داد. از سال 1996 مقيم دهلي نو شد. در سال 2001 رئيس قسمت زبان مركز تحقيقات هنر هند و ژاپن شد. سال 2002 به ژاپن برگشت و به عنوان نويسنده شروع به كار كرد. در سال 2009 دكتري خود را در رشته مكتب بودايي وجره­يانه گرفت. وجره­يانه سومين مكتب بزرگ بودايي بعد از مهايانه و هينه­يانه است كه به آن لامائيسم هم گفته مي­شود چرا كه راهنما در اين دين لاما است. از كتاب­هاي مامي يامادا مي­توان به « مصاحبه با مرگ»، «نوشته­هايي درباره مرگ و زندگي در هند » و « تا سه سالگي بذر زبان انگليسي را نپاشيد ... » اشاره كرد.

مصاحبه با دالايي لاما برگرفته از كتاب « مصاحبه با مرگ » است كه سال 2004 منتشر شد.

یامادا         امروز به اینجا آمدم تا در رابطه با مرگ چند سؤال از جناب عالی بپرسم. قبل از اینکه سؤال­ها را شروع کنم، می­خواهم ابتدا در رابطه با تجربه شخصی­ام خیلی مختصر برایتان صحبت کنم. من از سال 1996 تا سال 2001 به مدت شش سال همراه با خانواده­ام در پایتخت هند دهلی نو زندگی کردم. واقعاً تجربه­ای عالی بود اما آن چه بعد از آن در برگشت به ژاپن منتظرم بود، اندوهی بود که همه کشور را در برگرفته و وضعیتی پیچیده بود. به هرحال زمان زیادی نگذشت که متوجه شدم افراد زیادی با وضعیت افسردگی یا ضعف اعصاب روبرو هستند. در واقع اگر بخواهم در مورد خودکشی بگویم در ژاپن از سال 1998 به بعد، هرسال بیش از سی هزار نفر خود به زندگی خویش پایان می­دهند. این عدد اکنون هم هرساله سیر صعودی دارد و اگر از لحاظ جنسیتی نگاه کنیم، هفتاد درصد افرادی که خودکشی می­کنند، مرد و سی درصد دیگر زن هستند. گروهی که بیشترین خودکشی در آن صورت می­گیرد، مردان پنجاه – بین پنجاه تا شصت - یا شصت سال – بین شصت تا هفتاد - هستند، و دو دلیل عمده­ای که آنها را به سمت خودکشی سوق می­دهد، دلائل اقتصادی و دلائل مرتبط با سلامتی آنها است. جدای از این، خودکشی در افراد ده سال – بین ده تا بیست سال – و بیست سال – بین بیست تا سی سال – هم یکی از مشکلات بزرگ اجتماعی شده است. در میان افرادی که شامل این گروه می­شوند، مواردی زیادی است که با بریدن رگ دست خود اقدام به خودکشی می­کنند. به این خاطر لغت جدید زننده­ای چون رگزن « Wrist cutter » برای آن شکل گرفته است. چیزی که باید به آن توجه کنیم این حقیقت است که بسیاری از رگزَن­ها یک بار به شکل کامل موفق نشده­اند. با استناد به گزارش تحقیقات، رگزَن­های به شکل متوسط پانزده تا شانزده بار اقدام به خودکشی ناموفق کردند که سرانجام توانستند خودکشی نمایند. به عبارتی اکثر رگزَن­ها از زمانی که اول بار رگ خود را می­زنند تا زمانی که واقعاً می­میرند، ماه­ها و حتی سال­ها نیاز دارند. آیا این نشانگر این مطلب نیست که آنها از صمیم دل واقعاً نمی­خواهند بمیرند. در حال حاضر ژاپن جامعه­ای است که آشکارا رایانه و مانند آن بر آن حاکم است و عوامل جدیدی روز به روز در حال ازدیاد هستند که دیدگاه­های ارزشی و اخلاقی موجود نمی­تواند از عهده آنها بر آید. در میان چنین جامعه­ای، برای جلوگیری از چنین مرگ­های اندوهناکی ما عملاً چه کارهایی باید انجام دهیم؟ بسیار مشتاقم که نظر جناب عالی را در این زمینه بدانم.

دالایی لاما         اساساً خودکشی کاری بد است. چون هر چقدر هم آزمایشی سخت باشد، باز هم حتماً روشی برای گذشتن از آن وجود دارد. فکر می­کنم می­توان گفت خودکشی پایان دادنی انفرادی و شخصی به روشی مأیوسانه است. این پایان دادنی به روشی اشتباه و غلط است. خودکشی نشانگان است پس برای آن مسلماً دلائلی وجود خواهد داشت. بنابراین ما باید درباره دلائل و علت­های آن عمیقاً فکر کنیم. همان طور که شما اشاره کردید، نمی­توان از دلائل اقتصادی چشم پوشی کرد. اقتصاد ذاتاً امری سیال و جاری است پس وضعیت اقتصادی گاهی خوب می­شود، گاهی بد می­شود و مواج بودن شایسته آن است. به دلیل بد شدن موقتی وضعیت اقتصادی، خودکشی کردن آیا واقعاً کوته بینی نیست؟ درون این جهان آمیخته با رقابت است. اما مسأله مهم این است که قبل از شرکت در رقابت، توانایی و قابلیت خود را به خوبی بررسی و شناسایی کنیم. می­خواهم بگویم باید واقعگرا شویم. به خوبی خود را می­شناسیم و زمانی که فکر کردیم در رقابت پیروز نمی­شویم، از اول در آن شرکت نمی­کنیم. اگر توانایی و قابلیت ما در حدی باشد که امکان پیروزی پنجاه پنجاه باشد، شاید شرکت کردن درست باشد.( خنده)

به خاطر نبودن غذا از گرسنگی مردن واقعاً رنجی بزرگ است. جز این بقیه رنج­ها محدودیت پذیر نیستند. برای مثال شما خودرو سواری مدل بالایی دارید. مشکلات اقتصادی رخ می­دهد و مجبور می­شوید خودرو کوچک فرسوده­ای خریداری کنید. با این همه آیا همین هم بد است؟! چون به هرحال باز هم خودرو دارید. شما انگشتر الماسی دارید. به خاطر مشکلات اقتصادی شاید مجبور شدید آن را بفروشید. اما آیا این خوب نیست؟! هنوز که عمر شما به این دنیاست..؟ در اندیشه من زندگی تجملاتی چندان با معنی نیست. حتی زندگانی تجملاتی اغلب از بین برنده سلامت جسم و جان است. با اینکه این را می­گویم اما من هم راهبی بودایی بیش نیستم و ممکن است دیدگاه من اشتباه باشد.(خنده) اما خب من این گونه فکر می­کنم.

با مشکلات زندگی کردن به هرحال بهتر است از اینکه خودکشی کنیم. داشتن این جسم و تن به هرحال بهتر است. خودکشی واقعاً کاری احمقانه است. اگر خودکشی کنیم، در جهان بعد از مرگ واقعاً چگونه خواهیم شد؟ این خود معمایی است. به هیچ وجه نمی­توان آن را ضمانت کرد. هرکس هم که خودکشی کند، آیا تعدادی از افراد رنج نخواهند برد. آیا این بسیار احمقانه نیست. کسانی که می­اندیشند خودکشی کنند، فکر می­کنند به وسیله خودکشی همه چیز را حل خواهند کرد. نقشه خودکشی را طرح ریزی می­کنند تنها و تنها به این خاطر که خود را راحت نمایند اما در واقع افرادی که به جا می­مانند چه خواهند شد؟! من فکر می­کنم خودکشی واقعاً یک روش غیر واقع بینانه است. به وسیله خودکشی مشکل حل خواهد شد اما باز مشکلات عدیده دیگری به وجود خواهد آمد، افراد زیادی به رنج خواهند افتاد و آن چیزی جز ساختن رنج، اندوه و نام بد در آینده نخواهد بود. من این گونه می­اندیشم. هرچند برای افرادی که به خودکشی می­اندیشند شاید زمینه پذیرش این طرز فکر من وجود نداشته باشد.

مسأله بعدی خودکشی افراد کم سن و سال است. در این مورد وضعیت والدین بسیار مهم است. خانواده جوان­هایی که خودکشی می­کنند دارای چه وضعیتی هستند؟ آیا خانواده دارند یا ندارند؟ اگر هم خانواده دارند احتمالا با والدین خود دارای رابطه سردی هستند. اکثر کسانی که در جوانی خودکشی می­کنند، آیا این چنین با مشکلات خانوادگی روبرو نیستند؟ جوانان آرزوهای زیادی دارند و امیال و خواسته­ها هم در آنها وجود دارد. این یک امر کاملاً طبیعی است. اما در هم آوردی با آرزوها و خواسته­های بزرگ تجربه و پایداری آنها هنوز بسیار ناکافی است. بنابراین آنها گاهی تصمیم­های دراماتیک اتخاذ می­کنند و به کار پایان می­دهند. مسأله بسیار مهم در اینجا هرچه هم بگوییم همان روابط خانوادگی است. این رابطه همانند گنج بزرگی است و نباید در تربیت کردن اهمال کرد.

یامادا         کاملاً همانطور است که فرمودید. اما متأسفانه روابط فرزندان با والدین در ژاپن اخیراً دارای مشکلات زیادی شده است. برای مثال حوادث وحشتناکی چون کشتن فرزند توسط والدین یا کشتن والدین توسط فرزند به تناوب رخ می­دهد. مسلماً هر نوع قتل و قاتلی بسیار وحشتناک است اما در آن میان قتل فرزند توسط والدین یا برعکس، هر گونه هم فکر کنیم امری عادی نیست. جدای از این در ژاپن چنین شده است که رقم قابل توجهی از افراد زندگی بدون داشتن فرزند را انتخاب می­کنند. این اندیشه­ای است که کار و تفریح خود در زندگی را بر به دنیا آوردن و پرورش کودک ارجح قرار می­دهند. والدینی که از اول تمایلی به به دنیا آوردن فرزند ندارند و والدینی که عمداً بچه خود را می­کشند. در ماه جون امسال در ناگاساکی دختر بچه­ای یازده ساله در کلاس درس دختر بچه همکلاسی خود را به قتل رساند که این حادثه دردناک دل را به درد می­آورد. با استناد به گزارش­های خبری ضارب با چاقویی تیز گلوی مقتول را بریده بود. همچنین نکته قابل توجه دیگر در این حادثه این واقعیت بود که قاتل و مقتول کمی قبل از حادثه دوستان نزدیکی با هم بودند. این واقعیت که مجبور شوی فرزند یا والدین یا دوستان صمیمی خود را به قتل برسانی، آیا بسیار تیره روزانه و غیر معمول نیست. به عنوان یک نفر که در چنان جامعه­ای زندگی می­کند، بطور جدی می خواهم این وضعیت متوقف شود و قبل از اینکه فجایعی بیشتر از این رخ دهد، یک یک آنها را قویاً در دل احساس کنیم. بسیار مشتاقم که نظر جناب عالی را بشنویم در این مورد که ما چه باید بکنیم.

دالایی لاما         خوب فکر کنیم می­بینیم در این جامعه انسانی یک یا دو واقعه غیر قابل باور رخ داده است. احتمالا از زمان بودا هم باید چنین حوادث قتلی رخ داده باشد. اما اخیراً به خاطر پیشرفت مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی این گونه وقایع در مقیاسی وسیع گزارش می­شوند که این تنها تفاوت با دوران قدیم است. پایان دادن ریشه­ای به چنان وقایعی بطور کامل امری غیر ممکن است. افزایش پیدا کردن چنین حوادثی مسأله است. فکر می­کنم درون آن جامعه مشکلاتی وجود دارد که در نتیجه باعث رخ دادن چنین وقایعی می­شود. در ارتباط با ژاپنی هااگر بگوییم، آنها تا ده­ها سال پیش در حالیکه فنون علمی جدید و مدرن را پیوسته اخذ می­کردند، همزمان دیدگاه­های ارزشی و اخلاقی خود را هم ادامه دادند. اما اخیراً ارزش­های سنتی آیا ضعیف نشده­اند. پول مهمترین ارزش شده است و آیا می­توان مفهومی عمیق را در زندگی پیدا کرد؟ هرچند من در این زمینه متخصص و کارشناس نیستم و آنچه می­گویم از حدس و گمان فراتر نخواهد رفت. من تا کنون چند بار به ژاپن رفته­ام اما درباره این مسأله به شکل عمیق بررسی نکرده­ام. زیرا زبان ژاپنی زبانی مشکل است.( خنده)

مشکلاتی که ژاپنی هابا آن مواجه هستند، باید به وسیله خود ژاپنی هاحل بشود. از لحاظ سنت­ها نگاه کنیم، ژاپن جامعه­ای بودایی است و امکان دارد در عقاید و اندیشه­های افراد سایر کشورهای بودایی هم اشاراتی برای حل مشکل وجود داشته باشد. من بالشخصه فکر می­کنم که مشکلات مرتبط با خانواده و فقدان مسؤلیت پذیری دلیل آن می­تواند باشد. قبلاً در کشورهای اروپایی گشته­ام و در رابطه با کودکانی که توسط والدینشان رها شده و توسط سایر افراد تربیت شدند بررسی­هایی انجام داده­ام. این واقعیتی اندوهزای و واقعاً اندوهزای است. من فکر می­کنم مدرنیته روش ظاهری بی ماهیت و روش زندگی بی ماهیت مادی است. خانه عالی، ماشین مدل بالا، تلویزیون، لوازم آرایش، آن را دوست دارم، این را هم دوست دارم، همه را دوست دارم. (خنده) این گونه هرچقدر هم پول داشته باشیم، کافی نیست. همه زندگی ( پول ، پول، پول ) می­شود و اهمیت ارزش­های درونی فراموش می­شود. سوای اینکه پول باشد یا نباشد، اگر روابط انسانی وجود داشته باشد، آیا این خوب نیست؟ من گهگاه می­اندیشم که ژاپنی هافقط پولدار شده­اند اما آیا روابط انسانی آنها کمرنگ نشده است. عشق و علاقه­ای که باید به شکل ذاتی نسبت به انسان­ها باشد آیا به سمت حیوانات خانگی­ای مثل سگ، گربه و پرندگان منحرف نشده است. اینکه نتوانند عشق و علاقه و دوستی عمیقی نسبت به انسان­هایی مثل خودشان داشته باشند و آن را به وفور نصیب حیواناتی جز انسان نمایند واقعا و بسیار جای تأسف است. مسأله مهم این است که اول باید به انسان عشق ورزید. اگر روحیه تقسیم کردن و سهیم شدن وجود داشته باشد، مشکلات سایر افراد را می­توان حل کرد. این امری است که دارای بیشترین ارزش است. اگر چنین دیدگاه ارزشی را بتوان برجسته کرد، برای مثال اگر خانه خود را از دست بدهد، یا کاملا بی پول شود هم باز هم سالم است و می­تواند به زندگی ادامه دهد. چون خانواده و دوستان باز هم هستند. بر عکس اگر عشق نباشد، هرچقدر هم از مادیات بهره مند شود، باز هم درون دلش به هرحال تنها است. پول عشق و محبت را پیشنهاد نمی­کند پس نمی­توان با انسان­ها تجارب خود را تقسیم کرد و سهیم شد. چون سن و سالی گذشت و همچنان به ارزش­های ظاهری بها داده شود و ارزش­های درونی نادیده انگاشته شود از جانب سایر افراد هم مورد احترام و تکریم قرار نخواهیم گرفت. وقتی چیزی در درون نباشد، در زمان­های اضطراری و غیر منتظره، بدون اینکه بدانیم چه باید انجام دهیم به آخرین روش یعنی خودکشی می­اندیشیم. دیدگاه­های ارزشی و اخلاقی مذهبی که شامل سنت­های مذهبی هم باشد، بسیار مهم هستند. اگر دین بودایی را پذیرفتیم، بسیار اهمیت دارد که بدون اندیشیدن به چیزی با رهایی سوترای دل فرزانه را بخوانیم، به هنگام از دست دادن خانواده، دوستان یا کسانی که به آنها علاقه داریم در برابر تندیس بودا بنشینیم و بگرییم یا خودمان را به قدرت قضا و قدر بسپاریم.

یامادا         زنگ خطر اجتماعی تنها دیدگاه­های ارزشی ظاهری را داشتن را به عنوان نظر و عقیده جناب عالی با جدیت می پذیرم. در ژاپن معاصر شاید کاویدن عمیق درباره مرگ و اندیشیدن به آن مشکل باشد. افراد زیادی بدون اینکه موقعیت اندیشیدن درباره مرگ را به دست آورند، در میان دیدگاه­های ارزشی ( پول، پول، پول ) عمرشان را سپری می­کنند. در مدارس ژاپن بعد از جنگ بزرگ دوم جهانی، اگر از یک قسمت از مدارس خصوصی چشم پوشی کنیم، تعلیم­های مذهبی منسوخ شده است. در مدارس تعالیم مربوط به مرگ واقعاً وجود ندارد. وقتی تعالیم مربوط به مرگ وجود نداشته باشد، مفهوم واقعی­اش این است که تعالیم مربوط به زندگی وجود ندارد. نتیجه این می­شود که تعداد زیادی از بچه­های ژاپنی کامپیوتر، ریاضی، زبان انگلیسی به عبارتی تعالیم مدرن و امروزی را پذیرا می­شوند و عمرشان می­گذرد.

همچنین به شکل تاریخی در ژاپن گرایش نفرت از جنازه­ها وجود دارد. بر روی صورت مرده پارچه­ای سفید قرار می­دهند و آن را در تابوت می­گذارند و تا می­توانند در جایی قرار می­دهند که چشم کسی به آن نیافتد. افرادی که عمیقا به مرگ فکر نکرده­اند، روزی که شخصی بمیرد که به او عشق می­ورزیدند، بی آن که بدانند چگونه با این واقعیت روبرو بشوند سرگردان شده، در بین راه از پای در می­آیند و ضربه­ای سخت می­خورند به آن حد که نمی­توانند آن را ترمیم نمایند. به نظر می­رسد اندیشیدن به مرگ در زمانی که داریم زندگی می­کنیم، حتی با هدف اهمیت دادن به زندگی فعلی هم امری بسیار مهم است. اما در ژاپن کنونی تعالیم مربوط به مرگ چگونه امکان پذیر خواهد بود. در این مورد جناب عالی چگونه فکر می­کنید.

دالایی لاما         خوب که فکر کنیم، چیزی که تعالیم مدرن یا تعالیم سبک غربی نامیده می­شود، به هیچ عنوان قابل تکیه و اعتماد نیست. هنگامی که نظام آموزشی شروع شد، سرشار از علوم اجتماعی و الهیات بود و افراد توسط معابد، کلیسا و افزون بر آن خانواده­ها محافظت می­شدند. اما در حال حاضر، تأثیر معابد و کلیسا بسیار ضعیف شده است. وضعیت خانواده­ها هم تغییر کرده است. والدین بسیار گرفتار کار شده­اند و زیاد در خانه حضور ندارند. طبیعتاً بچه هاو والدین به اندازه کافی با هم ارتباط ندارند و معاشرت انسانی آنها کم شده است. وقتی هم به مدرسه می­روند، تنها مطالعه علوم جدید و رایانه است. برنامه­ای است که بطور کامل به آن تکیه می­کنند. دراینجا چیزی مهم مفقود است. مشکلاتی هم که ژاپن با آنها روبرو است، کاملاً از همین جا ناشی می­شود. ژاپن غرب به عبارتی مدرنیته را به همان شکلی که هست نسخه برداری نموده است. علاوه بر آن سنت­های قدیمی رفته رفته ارزش خود را از دست دادند. این محدود به ژاپن نیست. فکر می­کنم مشکل مشترک تمام غرب و احتمالاً تمام دنیا باشد. اما این به این معنی نیست که من فکر کنم چنانکه قبلاً گفتم با تکیه بر معابد و کلیسا بتوان همه چیز را حل کرد. پس در واقع چه چیز خوب خواهد بود. چیزی که اکنون بسیار لازم است، فکر می­کنم تعالیم غیر مذهبی است که با پایه قرار دادن کشفیات علمی به ارزش­های انسانی اهمیت می­دهد. چیزی که در مدارس فعلی غایب است، روحیه عشق و همدردی است که فقدان این باعث بروز مشکلات اجتماعی گوناگونی می­شود. تعالیم غیر مذهبی به هیچ عنوان مذهب را نفی نخواهد کرد. من قویا فکر می­کنم روش­هایی که به ارزش­های انسانی غنا می­بخشد، از مذهب قابل استخراج است که این­ها موضوعاتی است که افراد معاصر باید با آن درگیر باشند. به این خاطر هم دانشمندان و متعلمین و سایر دست اندرکاران از سرتاسر ژاپن در یک سالن باید گرد هم آیند و به شکل اساسی با هم صحبت کنند. این مهمترین کار است. اگر فکر می­کنند مشکلی وجود دارد، خاموش ننشینند و بطور اساسی با هم صحبت کنند. مشکل ژاپن این نکته است که با وجودی که شکمشان گرسته است نمی­توانند بگویند شکمم خالی است. این گونه نیست؟

یامادا    نکته اساسی است.

دالایی لاما         این در واقع کاری احمقانه است.

یامادا        همان طور که فرمودید این روحیه ژاپنی هاکه به وقت گرسنگی مستقیماً نمی­گویند گرسنه­ایم، شاید موجب تحریک و تشویق خودکشی در بین آنها شده باشد. اگر تنها یک کلمه بگویند « کمک » شاید بدون اینکه بمیرند نجات داده شوند. از اینکه امروز این چنین نظر بی واسطه جناب عالی را شنیدم بسیار خوشحالم. ژاپن واقعاً کشوری عجیب است. در ظاهر هم اگر تغییر کند از درون نمی­تواند تغییر کند. از لحاظ تاریخی اگر نگاه کنیم، در دوره اِدو ژاپن کشوری بسته بود اما کشتی سیاه که از آمریکا آمد کشور باز را تحمیل کرد و به هرحال تحت فشار کشور بسته باز شد. همینطور در جنگ جهانی دوم هم به وسیله دموکراسی که از بیرون داده شد، ژاپن تغییر کرد. برای خود ژاپنی ها، از درون تغییر کردن بسیار سخت است. اینکه این بار درباره مشکلات اجتماعی ژاپن نظر حضرت عالی را جویا شدم، یکی از دلائلش کاملاً همین است. چون فکر می­کنم چون نظر شما از بیرون از جامعه ژاپن است را جامعه ژاپن با حرف شنوی خواهد شنید.

دالایی لاما       ژاپنی هایی که این مطلب را بخوانند، اگر همه با هم انجام دهند دردسر ساز خواهد شد. چون بیان من خیلی رک است آیا بهت زده نخواهند شد.( خنده)

  یامادا        حس مزاح حضرت عالی من را مبهوت می­کند. به عنوان دالایی لاما زندگی کردن حدس می­زنم کاری بسیار سخت باشد. با اینکه تا این حد زندگی پر مشغله­ای را می­گذرانید اما با صدای بلند می­خندید و بی هیچ تأسفی بی وقفه عشق و محبت خود را نثار دیگران می­کنید. آیا این روش زندگی چیزی فراتر از کار انسان نیست. در واقع چگونه می­توان مثل جناب عالی زندگی کرد؟

دالایی لاما       این چیزی است که بودا به ما آموخته است. مهم این است که با هر نوع مشکلاتی هم که روبرو شدید به عنوان یک انسان با آن برخورد کنیم. اگر انسان­ها در محدوده انسانیت زندگی کنند، هیچ نوع مشکلی پیش نخواهد آمد. اینکه ما انسان باشیم اما مانند روبات زندگی کنیم، واقعاً کاری احمقانه است. ( خنده )

یامادا       اینکه جناب دالایی لاما هستند، افراد زیادی در این کره خاکی نجات پیدا می­کنند. شاید بیانی نا متعارف باشد، اما از صمیم دل می­گویم سپاسگزار می­شوم لطف کنید زنده بمانید. تا دفعه بعد که با حضرت عالی ملاقات کنم، من زبان تبتی یاد خواهم گرفت. دفعه بعد می­خواهم نه به زبان انگلیسی که به زبان تبتی با شما حرف بزنم.

دالایی لاما      با اشتیاق منتظر آن زمان خواهم بود. اگر بهار سال بعد بتوانیم ملاقات کنیم بسیار خوب است.

 

پی نوشت:

[1].山田真美/Yamada Mami  

[2]長野県/Naganoken

[3]明治学院/Meiji Gakuin

 

این مطلب متعلق به ویژه نامه فرهنگ ژاپن است.

http://anthropology.ir/publication/13618