سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
روح مکان از دیدگاه کریستین نوربرگ - شولتز
شهر در قالب ساختمان هاى به هم پیچیده و اتوبان هایى که تا نامتناهى ادامه دارند : تبلور مى یابد. شاید به سبب تکرار ابدى براى فردى که در آن متولد شده و همه زندگى اش را در آن سپرى کرده ، فضای مادى خارج از این شکل ملموس به ذهن نیاید . از آن جا که عمده ى شکل سکونت ، سکونت شهرى است این مسئله تشدید مى شود و فرد به عنوان مسئله اى بدیهى به آن مى نگرد، و حتا در شکل معمول مسئله اى دیده نمى شود . اما اگر چون فردى که از نا کجا آباد آمده و لوح ذهنش سفید است به شهر نگاهى بیاندازیم ، واقعیت ملموس کنار مى رود . شهر نماد کامل انقیاد بدن آدمى در چنبره ى قانون نانوشته اى است که قدمتى به درازاى اولین شهر ها دارد . شهر و اطاعت در کنار هم معنا مى یابند . اطاعتى هم آهنگ با زمان و زیر سلطه ى فضاى مادى . زندگى در شهر مالکیت خصوصى را به روشن ترین شکل ممکن به فرد مى آموزد . این آموزش به وسیله ى ساده ترین سازه اى که مدام تکرار مى شود یعنى دیوار(مرز) اتفاق مى افتد . دیوار مرزى که خودى را از غیر خودى و عمومى را از خصوصى جدا مى کند . فرد شهرى هر روز بارها و بارها در مواجهه با این پدیده و تصمیم گیرى در برخورد با آن قرار دارد بى آن که آگاهانه به آن بیندیشد و این نشانه اى واضح است از قرار گرفتن کالبد او در سیطره ى سیماى شهر . از آن جا که هنر بازنمایى اندیشه ى آدمى درباره تبلورات خارجى است و حتا در انتزاعى ترین شکل آن ریشه در حواس او دارد ، از خلال آن چه هنرمند خلق مى کند مى توان به اندیشه پیرامون مسائل مادى دست یافت . این هنر از شکل ظاهری سازه های شهری ( معماری) گرفته تا تصویر شهر در سینما ، ادبیات ، نقاشی و.... را شامل می شود . نودبرگ – شولتز در کتاب « روح مکان » با یک شعر آغاز می کند . شعری که هایدگر به تفسیر آن پرداخته است . و سپس به محیط مصنوع و محیط طبیعی می پردازد .
زیست - جهان روزانه ى ما از " پدیدارها" ى عینى تشکیل یافته است . ... چیزهاى عینى که جهان واقع ما را مى سازند به گونه اى پیچیده و شاید متناقض به همدیگر وابسته اند . ... در حقیقت این که هر اتفاقى را بدون ارجاع به یک موقعیت تصور کنیم ، بى معنا مى نماید . ... [ منظور از کلمه ى مکان ] چیزى بیش از جایگاهى تجریدى است . منظور کلیتى است از چیزهاى عینى اى که داراى مصالح مادى ، شکل ، بافت ، و رنگ اند ، ساخته شده است . این چیزها یک " خصلت محیطى " را تعیین مى کنند که اساس مکان است . در کل یک مکان ، داراى یک خصلت یا جو است یک مکان از این رو یک پدیدار کیفى و کلى است که نمى توانیم آن را به هیچ یک از خصوصیاتش ، مثلن به نسبت هاى فضایى ، بدون از دست دادن ماهیت عینى آن فروبکاهیم . تجربه ى روزانه نشانگر آن است که کنش هاى متفاوت ، نیازمند محیط هاى متفاوتى هستند تا به گونه اى اقناع کننده در آن واقع شوند . به این اعتبار، شهرها و خانه ها از توده ى مکان هایى مشخص تشکیل یافته اند . "( نوربرگ- شولتز١٣٩٢ : ١٧)
بخش هاى انسان - ساخت محیط اولن " قرارگاه ها " یى در اندازه هاى متفاوت اند، از خانه ها تا مزارع گرفته تا روستاها و شهرها، و ثانین " راه هایى " هستند که این قرارگاه ها را به هم مى پیوندند، مثل عناصر متنوعى که طبیعت را به یک " چشم انداز فرهنگى " تبدیل مى کنند . این که قرارگاه ها اندام وار به محیط شان مرتبط باشند ، نشانگر این است که آن ها چونان کانون هایى عمل مى کنند که ویژگى محیطى در آن ها متمرکز و " مشروح " است . .... بنابراین خاصیت پایه اى مکان هاى انسان - ساخت تمرکز و محصوریت است . آن ها به تمام معنا " درونى " هستند ، یعنى آن چه شناخته شده است " گردهم مى آورند ". براى انجام چنین عملى گشودگى هایى دارند که به برون مربوطند . ( در واقع تنها یک درون است که مى تواند داراى گشودگى هایى باشد ). به علاوه بناها با قرار گرفتن شان بر روى زمین و با برافراشتگى شان به سوى آسمان به محیط شان مرتبط اند . در نهایت محیط هاى انسان - ساخت در بر گیرنده ى اشیاى مصنوع یا چیزهایى هستند که مى توانند هم چون کانون هایى درونى به کار آیند و بر عملکرد گردهم آورى قرارگاه تاکید ورزند . (همان ٢٣) انسان براى تحصیل پایگاه وجودى باید بتواند خودش را جهت یابى کند . او مى باید بداند کجاست و هم چنین مى باید خود را با محیط این - همان سازى کند ، یعنى ، مى باید بداند که او چگونه در یک مکان مشخص قرار دارد [ احساس در خانه بودن ، احساس خوشایند نسبت به محیط ]. لینچ به مفاهیم "گره " ، " راه "و " محله " مى پردازد که نشانگر ساختارهاى فضایى پایه اى هستند و موضوع جهت یابى انسان اند . دریافت هاى متقابل این عوامل یک " تصور محیطى" مى سازد و لینچ بیان مى دارد که :"یک تصور محیطى خوب به دارنده ى آن درکى مهم از امنیت احساسى مى بخشد ."بر این اساس هر فرهنگى " نظام هایى از جهت یابى " را بسط داده است .... جایى که نظام ضعیف است ، تصویر سازى مشکل مى گردد و انسان احساس " گم شدگى " مى کند . ... لینچ کیفیت محیطى اى را که حافظ انسان در برابر گم شدن است ؛" نمایایى " مى نامد . ... تعلق راستین داشتن دلالت بر این دارد که هر دو عمل [ جهت یابى و این - همان سازى ] کاملن توسعه یافته هستند .( همان٣٤-٣٥) در جوامع مدرن به این - همان سازى توجه نشده است ، در حالى که نبود آن منجر به بیگانگى مى شود . محیط بایست چون چیزى معنادار تجربه شود . مانند ازدحام شهرى که شهروند با آن عجین مى شود و احساس آشنایى مى کند . " براى انسان شهرى مدرن ارتباط با یک محیط طبیعى تا حد روابط خرد فروکاسته شده است . در عوض او باید با چیز هاى انسان ساخت هم نوا گردد، مثل خیابان و خانه ها . ( همان ٣٦) موضوعات این - همان سازى ، همان خصوصیات محیطى عینى هستند و این که ارتباط انسان با این ها معمولن در دوران کودکى بسط مى یابد . ... کودک در تجربیات مادى خود ( زمین ، آسمان ، باد بر محیط آگاه مى گردد، و شاکله هاى دریافتى را که تعیین کننده ى تمامى تجربه هاى آینده اند بسط مى دهد . شاکله ها همان قدر که در برگیرنده ى ساختارهاى جهانى اى هستند که میان - بشرى اند،ساختارهاى محلى معین و قراردادى - فرهنگى را نیز شامل مى گردند . واضح است که هر موجود انسانى مى باید شاکله هاى جهت یابى و این - همان سازى را دارا باشد . شناخت یک فرد بر حسب شاکله هایى که بسط یافته اند تعیین مى گردد، چرا که آن ها " جهانى " را که در دسترس است تعیین مى کنند . این واقعیت به وسیله ى کاربرد زبانى مشترک تصدیق مى گردد. وقتى فردى مى خواهد بگوید کیست ، در واقع معمول است بگوید : " من یک نیویورکى هستم " . ( همان ٣٨) زمانى که محیط انسان - ساخت محیطى معنادار است ، انسان در خانه است .... محیط انسان - ساختى که انسان در آن زندگى مى کند صرفن ابزارى عملى یا نتیجه ى رویداد هایى بى هدف نیست ، بلکه واجد ساختار بوده و معناها را تجسد مى بخشد. این معناها و ساختارها بازتاب فهم انسان از محیط طبیعى و وضعیت وجودى کلى اوست . ( همان ٧٩)
موجود انسانی در سراسر جهان با پدیده های مشابه و بدیهی چون تولد ، مرگ ، تغذیه ، خواب و ... رو به روست . کیفیت و تصویر ذهنی او در برخورد با هر یک از بخش های زندگی اش تحت تاثیر شدید محیط اوست . " ما تنها این واقعیت را درک مى کنیم که انسان بخشى یک پارچه از محیط است ، و اگر این موضوع فراموش شود ، مى تواند ما را به بیگانگى انسانى و گسیختگى محیطى برساند .تعلق به یک مکان داشتن یعنى در حالت عینى روزانه پایگاهى وجودى داشتن . وقتى خدا به آدم گفت : تو بر روى زمین تبعیدى و سر گشته خواهى بود " اصلى ترین مسئله ى انسان را فرا رویش نهاد : گذر از آستانه و بازیابى مکان از دست داده . ( نوربرگ – شولتز 1392 :٤٠)
منبع
نوربرگ – شولتز، کریستین / روح مکان / مترجم / محمدرضا شیرازی / تهران : رخداد نو 1388
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست