جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سينمايي كه می توانيم داشته باشيم



      سينمايي كه می توانيم داشته باشيم
ناصر فکوهی

تصویر: صحنه ای از آتش سبر اثر محمد رضا اصلانی
سينماي ايران در طول سال‌هاي پس از انقلاب، اما حتي در سال‌هاي درست پيش از انقلاب، از خلال گروه كوچكي از فيلم‌ها، عرصه‌اي بود براي حضور انديشه‌ها و رويكردهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي. الگوهاي فرهنگي اين رسانه، اغلب در طول اين سال‌ها بر اساس الگوهاي رسانه‌ها و سينماي جهاني شكل گرفتند و بر همان اساس تحول يافتند. در اين ميان، بيشتر تفاوت‌ها حتي آنجا كه به اختلافات ارزشي و نگاه‌هاي متنوع اخلاقي – فرهنگي به زندگي باز مي‌گشتند، بيشتر از خلال نزديكي و دوري حوزه سينما با حوزه قدرت تعيين مي‌شدند تا از خلال ايجاد سبك و سياق‌ها و رشد و تحول سينما به مثابه از يك سو ابزاري براي بيان هنري و از سوي ديگر ابزاري براي انتقال فرهنگي.

 

اين در حالي است كه جهان امروز شاهد انقلابي بنيادين در انتقال فرهنگ از قالب‌هاي كلاسيك مبتني بر زبان عمدتا نوشتاري، سخت و غير پويا (كتاب، مطبوعات و كنش خواندن) به قالب‌هاي پسا مدرن مبتني بر تصوير و موقعيت‌هاي بينابيني متن / تصوير / صدا و روابط پويا و ميانكنشي (برنامه‌هاي نرم افزاري بازي، شبكه‌هاي اجتماعي، سايت هاو وبلاگ‌ها، يوتيوب و...) حركت مي‌كند. از اين رو چرخه‌اي در حال شكل‌گيري است كه متن نوشتاري (مفهوم تصوير قابل خوانش) را هر چه بيشتر به متن چند رسانه‌اي (مفهوم خوانش و ادراك از طريق چندين حس و توامان) تبديل مي‌كند.
 كوتاه شدن زمان را كه با شيوه‌هاي ساده‌تر توزيع اثرفرهنگي و تاثير آن ارتباط دارد در گونه‌اي ازسينماي مستند ترويجي – فرهنگي مي‌بينيم و اين، تنها مشتي است نمونه خروار كه گوياي تغيير روابط حسي در جهان امروز با فرهنگ است. در اينجا «تكرار» جايگزين طولاني بودن تماس مي‌شود. براي مثال افراد بارها و بارها يك فيلم يكي، دو دقيقه‌اي را نگاه مي‌كنند يا قطعه‌اي كوتاه موسيقي را گوش مي‌دهند و اينها جايگزين خواندن يكباره كتابي بزرگ يا شنيدن كامل يك قطعه بزرگ موسيقي مي‌شود. اينكه آيا اين اتفاق، امري است مثبت يا منفي، بحث ما نيست زيرا نياز به فرصت و نوشتاري بسيار طولاني‌تر دارد. اما اينكه چنين واقعيتي را چطور بايد در سرنوشت بلافصل گروهي از هنرها و مهارت‌هاي انساني نظير ادبيات و هنرهاي تجسمي خوانش كرد، بستگي به جهت‌گيري آتي سينماي ايران در فرآيندها و جريان‌هايي دارد كه امروز با آن سروكار دارد و در زير به آنها مي‌پردازيم.
سينماي مستند ايران و سينماي داستاني ايران، در سال‌هاي اخير رشد زيادي كرده‌اند و اين سواي سينماي هنري است كه جايگاهش را بايد بيشتر در ميان هنرهاي ديگر قرار داد و بيشتر به هنرهاي تجسمي يا به ادبيات نزديك است تا به خود سينما كه امري هنوز و تا مدت‌هايي مديد بيشتر صنعتي و محصول عام يا به زباني ديگر نوعي دموكراتيزه شدن فرهنگ يا ترويج آن است. پس با كنار گذاشتن بحث سينما به مثابه اثر هنري، ببينيم چه چيز درباره سينماي موسوم به اجتماعي مي‌توانيم در رويكردها و جريان‌هاي كنوني ببينيم.
نخست اينكه سينماي اجتماعي ايران چه در شكل مستند و چه در شكل داستاني، در ٥٠ سال اخير توانسته است جايگاهي شايسته در تعريف فرهنگ، انتقال آن و حتي در به كار گرفته شدن آن به مثابه ماده‌اي براي خوانش و تحليل فرهنگي بازي كند. هر چند تعداد فيلم‌ها بي‌نهايت زياد است و مي‌توان از بخش بزرگي از سينماي بدون كيفيت و نوعي سينماي بي‌ارزش و پوپوليستي و حتي نوعي سينماي سفارشي و رانتي سخن گفت، اما نمي‌توانيم به هيچ‌وجه سهم آثار ارزشمندي در سينماي مستند و داستاني و حتي نشريات و سايت‌هاي فعال در اين زمينه را ناديده بگيريم. امروز حتي سينما، ورود بسيار مثبتي به حوزه علوم اجتماعي و انساني كشور نشان مي‌دهد و نمايش فيلم‌هاي سينمايي و مستند در محيط‌هاي آكادميك كشور ابدا امري نامتعارف نيست. استفاده از فيلم‌ها به مثابه اسناد علمي نيز آغاز شده است و در برخي مطالعات شهري، ما خود در اين زمينه وارد شده‌ايم.
با وجود اين، در اينجا قصد من هشدار در مورد چند گونه سينمايي است كه مي‌تواند براي رشد طبيعي سينماي ايران، ولو اين رشد به هر تقدير تا حد زيادي آزمايشگاهي و با حمايت دولتي و با محدوديت نمايش براي سينماي جهان همراه بوده است، زيان‌آور باشد. تهديد‌ها را مي‌توان دست‌كم در سه ژانر تشخيص دهيم: نخست بازگشت به آنچه در پيش از انقلاب به آن «فيلمفارسي» گفته مي‌شد، يعني نوعي سينماي پوپوليستي و پيش پا افتاده كه حتي به مثابه سرگرمي نيز ارزش ديدن ندارد و تاثير آن در بازار تصويري بيش از هر چيز نازل كردن سلايق و تشويق نوعي لمپنيسم فرهنگي است.
دوم سينمايي كه مي‌توان آن را نوعي سينماي رانتي به شمار آورد يا سينماي سفارشي كه همواره با گونه‌اي از موفقيت تصنعي همراهي مي‌شود، در حالي كه هم مردم، هم منتقدان و صاحبنظران و دست‌اندر‌كاران سينما مي‌دانند فاقد ارزش‌هاي سينمايي و فاقد تاثير‌گذاري چه در افكار عمومي و چه در ارزش افزوني در حوزه فرهنگ و انديشه است و بي‌شك آينده‌اي جز بايگاني شدن و به فراموشي سپرده شدن ندارد و سرانجام گرايش به نوعي بيگانه‌گرايي (اگزوتيسم) سينمايي بر اساس تصويري كه جهان بيروني از ما مي‌خواهد، يا همان سينماي «جشنواره اي» كه خطري مهلك براي آينده سينما و فيلمسسازي در ايران است، زيرا هنر را بدل به انبوه‌سازي مي‌كند بدون آنكه خود هنرمند متوجه اين خطر باشد. افزون بر اين‌چنين شكلي از سينما، به كمك قالب‌هاي شرق شناسانه‌اي مي‌رود كه در نهايت ديدگاه‌هاي نادرستي را درباره يك فرهنگ، يعني فرهنگ ما گسترش داده و به صورتي متناقض و عجيب حتي مي‌تواند اين ديدگاه‌ها را از موقعيت‌هاي خيالي به واقعيت‌هايي تبديل كند كه خود آسيب‌هاي اجتماعي باشند.
اما در برابر همه اين رويكردها مي‌توان و به باور ما بايد به سوي يك سينماي اجتماعي در مستند و داستاني رفت كه هرچه بيشتر به ما كمك كند در قالب‌هايي نرم بتوانيم فرهنگ و ميراث فرهنگي اين كشور را به سوي موقعيت‌هاي بهتري هدايت كنيم. سينما امروز در همه اشكال و همه رويكردهاي محتوايي‌اش يكي از مهم‌ترين ابزارهاي جهان معاصر براي فرهنگ‌سازي و رشد دانش و اطلاع‌رساني و بالا بردن توانمندي‌هاي عقلاني در درك جهان شده است. شك نكنيم كه مي‌توان اين روند را با برخورداري از فرهنگي غني رو به بهتر شدن ببريم.  
اعتماد یکشنبه 11 بهمن 1394

 

 http://www.etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=358&pageno=16